پرچم باهماد آزادگان

200ـ گفت و شنید ـ3

     سوم بر برانگيختگان ايراد گرفتيد و گفتيد خود آنان بمانند ، براست داشتن نيارستني‌ها[= معجزات] بسيار دشوار است. در اين باره ما با شما هم‌سخنيم و ما نيز آنها را براست نميداريم و خود نيازي بچنين كارهايي نمي بينيم. همين امسال سخنان بسيار درباره‌ی آنها نوشته ايم. اما درباره‌ی خود برانگيختگان آنچه كار را بر شما دشوار گردانيده سخنانيست كه از زبان كشيشان و يا از كتاب تورات فرا گرفته و در دل اندوخته ايد و چون گفته هاي گزافه آميز و بيهوده[ای] است شما را رمانيده است. ولي اگر از آنها چشم پوشيد و با يك انديشه‌ی ساده گفته هاي ما را بشنويد دشواري‌ای در كار نخواهيد ديد. اگرچه گفتگو از گذشتگان را سودي نتواند بود و امروز ما را نيازي بسخن راندن از موسا و عيسا و ديگران بازنمانده. ليكن از آنجا كه هميشه گفتگو از آنها بميان مي آيد و كشاكشها در پيرامون آن رخ ميدهد و از آنسوي برانگيختگي خود داستان ارجداريست با شما در اين باره گفتگو ميكنم.


چنانكه گفتيم دشواري‌ای در اين كار نيست. آفريدگاري كه آدمي را برگزيده‌ی آفريدگان ساخته ، و دربايستهاي زندگاني او را آماده كرده ، و بهر دردي درماني نهاده و روزي كودك را پيش از زاييده شدن در پستان مادر اندوخته گردانيده ، چه دشواري دارد كه براي راهنمائي آدميان ، بهر هنگام نيازي ، كسي را برانگيزد؟!.. شما خودتان مي گوييد جهان در پيشرفت است. من مي پرسم آيا اين پيشرفت بخود تواند بود؟!.. آيا به پيش برنده اي نياز نباشد؟!.

شما آشكاره مي بينيد جنبش دانشها و اختراع افزارهاي شگفت راه آسايش و خرسندي را بروي جهانيان باز نكرده. پس ناگزيريست كه يك دست ديگري آن را بروي جهانيان باز كند ، وگرنه پيشرفت معني نخواهد داشت. ما چون باور كنيم كه جهان دستگاه بيهوده اي نيست و از آن خواستي (قصد) در ميان است ، چون از سوي ديگر مي بينيم آدميان بسر خود رستگار نميگردند از سنجش اين دو ناچار خواهيم بود بگوييم بايد راهنماياني در ميان باشند.

پر دور نمي رويم : از راه انديشه و داوري خرد هيچ دشواري در كار برانگيختگي نيست. اما برانگيختگان ، شما اگر بتاريخ برگرديد و سرگذشت و كارهاي هر يكي از ايشان را بسنجيد و بينديشيد خواهيد ديد هر يكي در زمان خود برگزيده و بيمانند بوده. بمردمان راه زندگي آموخته و تكاني بجهان داده. خود شما خستوانيد كه جهان را از بت‌پرستي رها گردانيده و سه هزار سال بيشتر مردمان را از روي آيين خردمندانه راه بردند. ما را در اين باره سخنان ديگري هست ، و اين را روشن گردانيده ايم كه برانگيختگي يك كار دروغ برداري نيست و دليلهائي در كارست كه بايد براستگويي آنان باور داشت ، و من بهتر ميدانم كه شما آنها را نيز بخوانيد و بينديشيد و پس از آن اگر نيازي بود دوباره گفتگو كنيم.

در اينجا تنها يك چيز را ياد ميكنم و آن اينكه چون ما بدانش ارج مي گزاريم و چنين ميگویيم : « دين و دانش در پيشرفت جهان همگامند» ، كساني ميگويند با اينحال چه جدایي ميانه‌ی دانشمندان و برانگيختگان ميگزاريد و چرا ميگزاريد؟! ميگويند چنانكه دانشمندان با انديشه بدانشهايي رسيده و آن را بمردم ياد داده اند برانگيختگان نيز همان حال را داشته اند و چه نيازي هست كه آنان را برانگيختگان ناميم و يك پيوستگي ميانه‌ی آنان با خدا باور كنيم؟ چون ميدانم اين ايراد از انديشه‌ی شما نيز خواهد گذشت ميخواهم پاسخ آنرا بگويم.

بايد دانست ميانه‌ی برانگيختگان با دانشمندان جدايي بسيار است. نخست دانشمندان آگاهيهاشان همچون رشته بهم پيوسته و هر يكي از آنان آگاهيهاي پيشينيان را گرفته و خود نيز آگاهيهایي بآنها افزوده و رشته را بدست پسينيان دهد و گاهي نيز يكي در رشته‌ی خود گامهاي بزرگي بردارد و نامور گردد و آن رشته بنام وي شناخته شود. مثلاً چارلس داروين دانشمند انگليسي كه شما نيز نام او را آورديد و امروز در سراسر شرق و غرب يكي از دانشمندان بزرگ شناخته گرديده و يك فلسفه اي بنام او ناميده شده اين مرد خودش بما ميگويد : از هزارها سال پيش كساني از دانشمندان يونان و از ديگران هوش بدان فلسفه داشته و هر يكي چند جمله اي درباره‌ی آن نوشته بوده اند و پس از همگي لامارك دانشمند فرانسه اي آنرا برُويه‌ی دانش انداخته و دنبال كرده و پس از وي بوده كه نوبت بداروين رسيده و اين با گامهاي بزرگي كه در آن رشته برداشته آن را دانش درستي گردانيده و در رده‌ی ديگر دانشها جا داده است. با اينهمه باز نارساييهايي در ميان بوده كه بگفته‌ی خود شما ديگران پس از داروين آنها را از ميان برداشته اند.

ولي برانگيختگان نچنانند. زيرا هر يكي از ايشان هنگامي برخيزد كه آنچه پيشينيان بنياد نهاده بودند گوهر خود را از دست داده و دستورهاشان رويه‌ی وارونه بخود گرفته ، كه از آنها نه تنها ياوري نتواند ديد ، اين يك رنج بزرگي باشد كه آنها را دور گرداند و دلها را از آنها پاك سازد ، و اگر پشتيباني و نگهداري خدا نباشد همان لغزشگاه بزرگي براي او گردد. زيرا نداند بآنها چه رفتاري كند و راست و دروغ آنها را چگونه شناسد ، و چه بسا فريب خورده و چيزهاي بيهوده و بيپایي را از آنها برگيرد و بدنبال كردن پردازد. همان مسيحيگري مثل نيكي است. ما امروز در كوششهاي خود چه سودي از آن توانيم برداشت و چه چيزي توانيم ياد گرفت؟!. از سالها اين انديشه ميان مسلمانان پيدا شده كه اسلام را به بنياد خود برگردانند و صدها علماي بنام در مصر و حجاز و هند و ايران در اين راه كوشيده اند ولي هيچ كاري نتوانسته اند. زيرا چنان نياشفته كه كسي چاره تواند و سر رشته چنان گم نشده كه كسي آن را بدست آورد.

دوم ، دو رشته از هم جداست. آن كاري كه يك برانگيخته انجام ميدهد با كاري كه يك دانشمند ميكند درخور سنجيدن نيست. باز نمودن معني زندگاني و نشان دادن آیين آن و تكان دادن بخردها و پيراستن خويها چيزيست كه در ميان دانشها مانندي براي آن نتوان پيدا كرد و اينها نچيزيست كه كسي با درس خواندن يا انديشه بكار بردن بدست آورد.

در اينجا نميخواهم از معني فرْهِش (وحي) و اينكه چه حالي يك برانگيخته را باشد سخن رانم. چه اين رازيست ميانه‌ی او با خدا و چه بسا در هر يكي از برانگيختگان ديگر باشد. همين اندازه ميگويم آنچه عاميان مي پندارند نه درست است. بهر حال بايد اين باور كرد كه برانگيختگي بدلخواه نتواند بود و بيگمان خواستي از خدا در ميان بايد بود. ما اين را مي پذيريم كه اين جهان دستگاهيست آماده و درچيده ، و همه چيزش از خودش و كارهاي آن همه بيكديگر بسته ، مي گردد و بسوي نيكتري و آراسته تري پيش ميرود. ولي ميگوييم گاهگاهي نيز در آن جهشي پيداست يا بهتر گوييـم دست گرداننده‌ی دستگاه نمودار است كه گردش آنرا تندتر مي گرداند ، و يكي از آن گاهها پيدايش آدمي را مي شناسيم كه بگفته‌ی خود داروين جهشي در آن روي داده و جدایي ميانه‌ی آدمي و بوزينه بيش از اندازه‌ی طبيعي ميباشد و ديگري اين برخاستن برانگيختگان است كه بايد آنرا هم جهشي شماريم و دستي را از خدا پديدار بينيم.

اينكه يك كسي برميخيزد و  معني زندگي را بازمي نمايد ، و راه آن را بمردم نشان ميدهد و سود و زيان و نيك و بد را روشن مي گرداند ، و خردها را تكان مي دهد ، و دانشهاي بسيار گرانمايه را بي آنكه درسش خوانده باشد از خود بيرون مي دهد ، و از هزاران دانشمندان يكي خرده برو نمي تواند گرفت ـ اين نيرو او را از كجا پيدا شده؟!. اكنون كه دانشمندان روانشناسي از دريافتها و انديشه هاي آدمي گفتگو ميكنند و براي هر يكي سرچشمه و انگيزه اي نشان مي دهند بگويند در اين باره چه مي گويند؟!.

درباره‌ی برانگيختگي يك دليل هم از تاريخست و آن اينكه كسان بسياري بآن برخاسته اند ، ولي در مانده و كاري از پيش نبرده اند. همين دليلست كه جز با يك نيروي خدايي بآن نتوان برخاست. تاريخ اسلام نمونه هاي نيكي را در اين باره دربر ميدارد ، و ديده ميشود كساني كه از ميان مسلمانان باين دعوي برخاسته اند ندانسته اند چكار كنند ، و بيش از اين نتوانسته اند كه از رفتار و كردار پيغمبر اسلام رُويه سازيها نمايند و درماندگيشان تا بآنجا رسيده كه پيغمبر اسلام كه از ميان عرب برخاسته بوده و كتابش بايستي بعربي باشد اينان پنداشته اند براي راهنمايي بجهان جز زبان عربي  بكار نبايد برد ، و آنان كه از ايران و هند برخاسته اند نيز بعربي پرداخته اند و همچون قرآن آيه هايي سروده اند. آنگاه هر يكي بيش از اين نتوانسته اند كه همان نادانيها و گمراهيها كه مردم گرفتارش بوده اند چندي را بهم آميخته گمراهي نويني پديد آورند و اين بوده هيچيكي گرهي از كار مردم نگشاده اند. اينان كسان بسيار زيرك و باهوشي بوده اند ، و اگر چنان بودي كه كسي بي نيروي خدايي كار برانگيختگي را از پيش بَرد اينان بردندي.

اينها بشما گران مي افتد ولي سپس چون بينديشيد پاسخي باينها نخواهيد يافت و ناچار از پذيرفتن خواهيد بود.

چهارم دانشها را ايراد گرفتيد كه اكنون كه ما درس ميخوانيم و درباره‌ی پيدايش زمين و گردش آن و ديگر چيزها آگاهيهاي بسياري ياد مي گيريم ديگر چگونه توانيم از همه‌ی آنها چشم پوشيده بداستان آفرينش كه در تورات است گردن گزاريم و اين كار را براي چه كنيم؟. سپس گفتيد : بهر چه دين از اين دانشها ناآگاهست؟. اينها ايرادهاي بسيار ريشه داريست و شما نيك ميدانيد كه پيشوايان دين كه امروز هزارها و صد هزارها هستند بيكبار خود را بكوري و كري زده اند كه توگویي هيچ اين ايرادها را نشنيده اند و بهيچ پاسخي نمي پردازند و خود نتوانند پرداخت. ما نيز در اين باره تاكنون بنوشتني برنخاسته بوديم تا گفتار «دين و دانش» را چندي پيش نوشته در آنجا دو سه گامي بسوي اين زمينه برداشتيم. ولي مي بايد بگويم كه اين زمينه بسيار سنگلاخست و ما براي روشن گردانيدن بسخن درازي نياز مي داريم. در اينجا نيز چون گفتگو بدرازي انجاميده و هر دو فرسوده ايم نخواهم توانست بآن پردازم و تنها كاري كه مي توانم كرد آنست كه مثلي ياد كنم و بخود شما واگزارم كه آنرا نيك بينديشيد و خواست مرا دريابيد و اگر پرسشهايي نياز افتاد در نشست ديگري آن را بپرسيد.

در اين جنگي كه امروز در اروپا مي رود چنين انگاريم بيكي از شهرها سپاه دشمن مي آيد و از آسمان و زمين هجوم آغاز گرديده و از اينسو مردم شهر بتلاش افتاده ، بنگهداري شهر خود مي كوشند و جوانان و مردان با تفنگ و توپ و شصت تير و بمب و ديگر افزارهاي جنگي بجلو دشمن مي شتابند ، و در چنين هنگامي مردم ناگهان كسي را مي بينند كه بشيوه‌ی جنگجويان هفتصد سال پيش زره آهنين بتن پوشيده و خُود فولادين بسر گزارده و نيزه بدست گرفته و شمشير بكمر بسته و كمان بدوش انداخته و او نيز بجلو دشمن شتابانست. آيا از ديدن او چه حالي پيدا كنند؟!. نه آنست كه همه در شگفت شوند و باو بخندند و او را نه يك جنگجو بلكه يك بازيگر تیاتر شمارند؟. در حاليكه ما نيك مي دانيم كه در هفتصد سال پيش اگر مردي باين آرايش در كوچه ها پديد آمدي سهمش در دلها نشستي و مردم او را جنگجوي درست افزاري شناخته پاسش داشتندي و بتماشايش ايستادندي. نيز نيك ميدانيم كه با همان افزارها جنگهاي بس بزرگي كرده اند و شهرهاي بسياري گشاده اند و دشمنان نيرومندي پس نشانده اند. پس كنون براي چه همه بآن ميخندند؟!. آيا نه اينست كه چون زمان پيش رفته و آن افزارها از شايستگي افتاده؟!. نه اينست كه بآن افزار هيچ نكوهشي نيست و همه‌ی نكوهشها بكسيست كه امروز آنها را بخود مي بندد و برخ مردم ميكشد؟!.

درباره‌ی تورات نيز همينست. اين پيشرفت زمانست كه آن را از شايستگي انداخته. بآن هيچ نكوهش نيست و همه‌ی نكوهش بكسانيست كه آن را امروز برخ مردم مي كشند و پياپي چاپ كرده مي پراكنند. آنان كسانيند كه نه معني دين مي دانند و نه از معني زندگي آگاهند و نه راستي را بخدا باور ميدارند. اگر دمي آنان را بنشانيد و چهار پرسشي از ايشان بكنيد از پاسخ درمانند و به چخش و پرخاش برخيزند و بگفته‌ی شما از در تكفير درآيند. بيش از اين كالايي ندارند. بسياري از ايشان نيز از اين راه نان ميخورند كه اين گناه ديگري از ايشانست.

تورات را همگي از موسی[موسای؟] پيغمبر نتوان دانست و بيگمان دستهايي در آن برده شده. شما نيك ميدانيد كه پيدايش ستون حمورابی (كه از شوش پيدا شده) نشان ‌داد كه چيزهايي از آيين حمورابی در آن راه يافته و چنين دانسته شد كه جهودان آن را پس از بازگشت از بابل نوشته اند و اينست چيزهايي را از آيين حمورابی بآن راه داده اند. هر چه هست ما نيك ميدانيم كه بنياد خداشناسي جهودان از موساست و تورات نيز بيشتر گفته هاي او را دارا مي باشد. كنون شما آن را انديشيد كه هنگامي كه او برخاسته و مردم را از بت‌پرستي جلو گرفته و به (يهُوَه) يا خداي آفريدگار خوانده و چنين گفته كه « آفريدگار جهان يكيست و او بيرون از اين جهان مي باشد و چيزي از اين جهان خدا يا آفريدگار نتواند بود» مردم در چه حالي بوده اند و اندازه‌ی فهمشان چه بوده است. تاريخ اين را نيك نشان مي‌دهد و ما نيك مي‌دانيم كه مردم در آن روز از اين چيزها چندان بدور بوده‌اند كه پيدايش چنين انديشه اي در دل كسي جز بخواست خدا و با نيرويي ازو نتوانستي بود. در آن روز يكي از توده هاي پيشرفته مصريان مي بودند كه از چند هزار سال باز با شهريگري (يا تمدن) زيسته بودند. با اينهمه مي بينيم درباره‌ی آفرينش و آفريدگار انديشه‌ی بسيار سستي مي‌داشته اند و چيزهايي را مي پرستيده اند كه بآساني نتوان باور كرد. يكي از پرستيده هاي آنان گاو سفيد پيشاني مي بوده كه چون مي مرده بايستي ديه بديه بگردند و گاوي را بدانسان براي جانشيني پيدا كنند. يونانيان با آن پيشرفت در دانش و شهريگري ببينيد چه حالي مي داشته اند و چه چيزهايي را مي پرستيده اند. زيوس و ديگر پرستيدگاني كه مي داشته اند هميشه از رشک و خشم آنان در بيم مي بوده اند. اينست مي بايسته هـر زمان قربانيها براي آنان بگزارند تا از آزارشان در زينهار باشند و يكي چون دارا مي شده مي بايسته بخشي از دارايي خود را بيكي از پرستشگاهها دهد. سرداري چون فيروزانه از جنگ باز مي گشته ناچار مي بوده بخشي از كالاهاي تاراجي را بپرستشگاهي سپارد. ناداني تا آنجا بوده كه دختران را بپرستشگاهها سپارده و زنده بگور مي كرده اند.

باشد كه شما باين سخنان ارجي نگزاريد و پيش خود چنين گوييد : « چه جدايي ميانه‌ی بت‌پرستي و خداپرستي است». ولي نچنان است و بسيار جدايي ميانه‌ی اينها هست. بت پرستي گذشته از آنكه با پستي هایي توأم بوده و از ارج آدمي بسيار ميكاسته سرچشمه‌ی آن يك ناداني درباره‌ی جهان بوده. زيرا آنان جهان را يك دستگاه نشناخته و دستهاي بسياري را در آن در كار مي ديده اند. اين سخن كه جهان سراسر يك دستگاه است و در آن جز يك دست كار نميكند نخست از دهان برانگيختگان برخاسته و سپس دانشها آن را روشن گردانيده. آن روز اين سخن بسيار دور بوده و گفتنش صد دشواري با خود داشته. ولي امروز كسي نيست كه آن را نداند و يا نپذيرد.

سخن اينست كه يك دستگاه بودن جهان ، و يگانه بودن آفريدگار ، و بيرون از اين جهان بودن او و ديگر آموزشهاي تورات در آن زمان گام برجسته اي يا بهتر گويم جهشي در راه پيشرفت بوده و با آنهمه امروز ناگزير است كه خوار نمايد. زيرا هزارها سال از آن زمان گذشته و همه چيز پيش رفته. چيزي كه زمانش بسر آمده بايد نيز از ميان رود وگرنه خوار گردد.
[بازمانده‌ی این گفتار در شماره‌ی آینده خواهد آمد.]
(پرچم هفتگی شماره‌ی هفتم ، 5 اردی‌بهشت 1323)