پرچم باهماد آزادگان

283ـ بهمنماه 1323 (6)


گفتار يكي از ياران تبريز
امروز كه درست يك سال از پیشامد بهمن ماه تبريز و مراغه و مياندوآب[1] مي‌گذرد بنام ارجشناسي از همراهاني كه در آن پیشامد گزند و آسيب ديده و سامان زندگانيشان بهم خورده و با زيانهاي گوناگوني روبرو شده‌اند اين نشست برپا شده تا يادي از آن روز و آن دسته از پاكدينان بميان آيد.
روز 24 بهمن در تاريخ پاكديني يك روز فراموش نشدني است.
در چنين روزي در تبريز يك دسته از اشرار ماجراجو بانگيزش ملايان مفتخوار و بازرگانان انباردار در ميان بازار در روبروي كلانتري در جلو چشم پاسبانان و افسران شهرباني بيكي از پاكدينان با سنگ و كارد و ديگر افزارهاي كشنده حمله كرده پس از زخمهاي بسياري كه باو رسانيدند (و بي‌گفتگو است كه آهنگ كشتن او را داشتند ولي موفق نشدند) بكانون آزادگان رو آورده با بودن رئيس بيغيرت شهرباني و جلو چشم هزاران تماشاچي از خودي و بيگانه همه‌ي كتابها و روزنامه‌هاي كتابخانه‌ي كانون را آتش زده و هرچه كاچال بوده بيغما بردند. در مراغه و مياندوآب نيز وحشيگريهايي كردند كه نام آذربايجان را در تاريخ لكه‌دار گردانيدند. من نمي‌خواهم در اين نشست آن پیشامدها را بيشتر از اين زَنديده[= شرح داده] و دلهاي ياران را اندوهگين گردانم يا اينكه مانند آخوندها كه روضه‌ي غارت خيام خوانند من هم روضه‌ي غارت كانون بخوانم. نه ، بلكه خواستم اينست كه اين نكته را يادآوري كنم كه تا كيفر تبهكاراني كه اين نقشه‌ی شوم را از چندي پيش كشيده و با دست يك مشت نادان پستنهاد بكار بستند نداده‌ايم اين روز را فراموش نخواهيم كرد.
اكنون را مي‌خواهم در پيرامون اينكه (ما چه گناهي كرده بوديم ـ چرا با ما دشمني مي‌كردند ـ چه نتيجه از آن وحشيگريها بدست آمد؟) اندكي سخن برانم. گناه ما اين بود كه مي‌گفتيم ايرانيان كه اين اندازه بيچاره و زبون شده‌اند ناچار بايد انگيزه‌اي داشته باشد و ما پس از جستجوهاي فراوان آن انگيزه را پيدا كرده و دانسته‌ايم كه اين همه خواري و زبوني از پستي و پراكندگي انديشه‌ها است. اين همه بيچارگي از دانسته نبودن معني و راه زندگاني سرچشمه مي‌گيرد.
ما اين نكته را بدست آورده‌ايم كه از هزار سال باز انديشه‌هاي پست گوناگون و بدآموزيهاي زهرآگين از صوفيگري و خراباتيگري و شيعيگري و بهاييگري و هیاهوي ادبيات و رماننويسي و پس از همه ماديگري از هر جاي جهان كه برخاسته در ايران جا گرفته و مغزها را آكنده و از كار انداخته و در نتيجه خردها را سست گردانيده ـ اين انديشه‌هاي پست كه بازمانده‌ي سياستهاي گوناگونست و هر يك براي نابودي يك توده بس تواند بود آتش غيرت و مردانگي را در دلها خاموش كرده و ايرانيان را بآينده‌ي خود و كشورشان بي‌پروا گردانيده. يك دسته بنام دينداري زندگاني را خوار و بي‌ارج پنداشته و بانديشه‌ي خود و خاندان و توده‌ي خود نپرداخته و بكارهاي بيهوده از زيارت و روضه‌خواني و مانند اينها مي‌پردازند. دسته‌ي ديگر با شعر و ادبيات و رمان و فلسفه سرگرم شده خود را از پرداختن بزندگاني امروزي بي‌نياز مي‌دانند.
در اين ميان دولتهاي اروپايي نيز با دست مستشرقين كه بايد آنها را افزار سياست ناميد و با دست جيره‌خواران و دست نشاندگان خود باين آتشها دامن زده همواره ايرانيان را با اين چيزهاي بيهوده و زيانمند سرگرم نگه مي‌دارند تا مبادا اينان با چشم باز بجهان پرهیاهوي ـ جهاني كه توده‌ها براي نگهداري كشور و آزادي خودشان سختترين نبردها را مي‌كنند ـ نگاه كرده و تكاني بخود دهند.
چون ما این آميغها را دريافته‌ايم و نمي‌توانيم اين همه درماندگيها و بيچارگيها را با چشم خود ديده و بيدردانه لب فروبنديم ، چون سود توده و كشور خود را در اين دانسته‌ايم كه بكوشيم و اين انديشه‌هاي پست و پراكنده را براندازيم ناچاريم كتابهايي را كه سرچشمه‌ي آنهاست از ميان برداريم و مي‌دانيم كه هر ايراني غيرتمند در اين كوششها با ما همدست خواهد گرديد. اين بود كوتاه شده‌ي گفته‌هاي ما. اين بود آن گناه بزرگ و ناآمرزيدني كه از ما سر زده بود.
بدخواهان ما چون اين كوششها را بزيان خود مي‌ديدند مثلاً يك دسته مي‌ديدند با تكاني كه سخنرانيها و كتابهاي ما بمردم داده نزديك است دكانهاي آنها بسته شود ، دسته‌ی ديگر كوششهاي ما را سنگ راه رسيدن بآرزوهاي پست و پليد خود مي‌پنداشتند ، يك دسته‌ي ديگر كه نوشته‌هاي ما رنج صد ساله‌ي آنان را بيهوده كرده و همه‌ي رشته‌هاي آنها را پشم گردانيده بود ، كساني كه در برابر اين همه ايراد پي در پي كه ما بكيششان گرفتيم يك پاسخ ندادند (نمي‌داشتند كه بدهند) و در عين حال كينه‌ي ما را در دل داشته و نمي‌توانستند آرام بنشينند در برابر اين سخنان توأم با دليل و منطق كه ما مي‌گفتيم دست بدامن هوچيگري زده ما را متهم بقرآن سوزاني كردند و پولهايي خرج كرده مردمان بيسواد و نادان را بر ما شورانيدند.
مأمورين دولت كه وظيفه‌شان نگهباني جان و داراك مردم و جلوگيري از هرگونه شورش و پیشامد ناروا بود با گرفتن پول از حاجيهاي انباردار قانون را زير پا گزارده با جنايتكاران و غارتگران همدست گرديدند. اينان با بیشرمي و بي‌پروايي از آنهمه (جنايت و جرم مشهود) چشم پوشيده مي‌خواستند ما را گناهكار قلمداد كنند.
پس از همه‌ي اينها نتيجه‌اي كه بدست آمد اين بود كه بسياري از كساني كه از جنبش پاكديني ناآگاه بودند بخوبي آگاه گرديدند و بخواندن كتابهاي ما رو آوردند و از اين راه تكان سختي در دلهاي بسياري از كسان بي‌يكسو[= بیطرف] پديد آمد.
همچنين يك دسته‌ي ديگر از آنهايي كه براه ما دودل بودند از دودلي بيرون آمده و راه ما را پذيرفتند.
يك كلمه بگويم : در اين كشاكش ، جبهه‌ي پاكديني بر همه‌ي بدخواهان و دشمنان پيروزمند درآمد و زيانهايي كه از اين رهگذر بما رسيد در برابر سودهايي كه برديم بسيار ناچيز بود و رويهمرفته از اين پیشامد ناخرسند نيستيم.
* * *
پس از اين گفتار سخنان پراكنده‌اي رفت و برخي از ياران تبريز در پيرامون پیشامد پارسال چيزهايي گفتند. آقاي كسروي گفت : از سوي كوشاد[کوش+ اد = دسته ای که میکوشند] بآقاي ضياء مقدم در اهواز و بآقاي مسعودي در زنجان نامه‌ها نوشته خواهد شد. اگر كساني از شما نيز خواستيد بنويسيد. همچنان كساني كه بانوانشان از پاكدينانند وادارند كه ببانو همسر آقاي مقدم كه هنوز در مراغه در ميان آن وحشيانست نامه‌ها نويسند.
در ساعت هشت نشست پايان يافت.
[1] : این پیشامد را نخست بار در پست شماره‌ی 150 در این پایگاه آورده ایم.