(بخش دیگري از گفتار روز هفدهم اسفند
1323)
در اين نشست
ميخواهم چند سخني را از پيش بگويم :
نخست چنانكه
دانستهايد چندي پيش كه ما « دولت بما پاسخ دهد» را چاپ كرديم ، در روزنامهي
كيهان بدستاويز آن ، تكهاي زير عنوان « تقاضاي آقاي كسروي» نوشته شده بود. آقاي
فرامرزي [عبدالرحمن فرامرزی بنیادگزار روزنامهی کیهان] درخواستهاي ما را كوتاه
گردانيده ، ولي چنين وانموده بود كه من خواستهام شاه يا دولت نشستي در دربار يا
در كاخ سفيد [= کاخ ابیض] ، از ملايان « براي گفتگو با من» ، برپا گرداند كه يا
ملايان بگفتههاي من پاسخ دهند و من شكست يافته از گفتههاي خود درگذرم ، و يا من
ملايان را شكسته از نبرد فيروز درآيم.
آن شمارهي
كيهان كه پراكنده شده و بشيراز رسيده ، آقا سيد نورالدين كه از ملايان بنام آن شهر
، و چنانكه ميگويند مردي پير است ، تلگرافي بروزنامهي كيهان فرستاده كه اينك
براي شما ميخوانم :
« روزنامهي
كيهان رونوشت آفتاب رونوشت آيين اسلام براي اتمام حجت بر آقاي كسروي و امثال او
ممنونم جملهي ذيل را در اولين شماره نشر دهند. اينجانب حاضرم براي مناظره با هر
كس ايراد و انتقاد و اشكال بهر قسمت از عقايد ما شيعهي اثني عشري دارد. الاحقر
نورالدين حسيني».
اگرچه از اين
تلگراف چيزهايي پيداست. زيرا از اينكه رونوشت بروزنامهي پست و بيآبروي آفتاب
فرستاده جاي آنست كه كسي بدگمان باشد و بگويد : «مناظرهي آقا هم از جنس همان
نوشتههاي پست خواهد بود». همچنان از جملهي : «براي اتمام حجت بر آقاي كسروي و
امثال او» پيداست كه آقاي تلگراف كننده داستان را بسيار آسان گرفته. پيداست كه از
سخنان ما آگاه نيست و چنين ميپندارد كه كسي برخاسته و ايرادهايي همچون ايرادهاي
ديگران ميگيرد و آقا هم خواهد توانست پاسخهايي دهد.
بهرحال من
نخواستم بتلگراف او ارج نگزارم. نخواستم كسي را كه از راه گفتگو پيش ميآيد (يا
بگفتهي خودش مناظره ميطلبد) پيشواز نكنم. اين بود پاسخي نوشتم كه آن هم در
روزنامهي كيهان بچاپ رسيد. اينك برايتان ميخوانم :
از روزي كه
تكهاي در كيهان زير عنوان « تقاضاي آقاي كسروي» درج شده بود ميخواستم چيزهايي
بكيهان بنويسم. ولي فرصت نمييافتم تا در شمارهي پريشب تلگراف آقا سيد نورالدين
شيرازي را ديدم.
آقا سيد
نورالدين را روزنامهي كيهان باشتباه انداخته. من نخواسته بودم با كسي مناظره يا
مباحثه كنم. درخواست نكرده بودم كه در دربار يا در كاخ سفيد انجمني براي مباحثه با
من برپا شود. بلكه خواسته بودم كه چنان انجمني چه در دربار و چه در كاخ سفيد « براي
روشن شدن تكليف خود دولت» برپا شود.
موضوع اين
بود كه ما پارسال كه كتاب « شيعيگري» را انتشار داديم يك بخش مهم آن در اين زمينه
است كه حكومت دمكراسي يا مشروطه با اساس مذهب شيعه متناقض است. زيرا بموجب مذهب
شيعه حكومت حق علماست. در حالي كه در حكومت دمكراسي علما يا ملايان عنواني در
جامعه ندارند و حكومت حق خود توده است. ما از علما در اين باره پرسشهايي كرده
بوديم ، و چون آنان بجاي پاسخ بپرسشهاي ما ، بهايهوي برخاسته و پياپي بدولت فشار
ميآوردند و جلوگيري از كتابهاي ما را ميخواستند ، ما گفتيم بهتر است دولت در
پاسخ آن فشاري كه ميآورند و درخواستهايي كه ميكنند ، نشستي برپا گرداند و
پرسشهاي ما را بجلو ايشان گزارد كه اگر پاسخي دارند بدهند و اگر ندارند دست از
ادعاي حق حكومت كه ميكنند بردارند و بالاخره تكليف دولت و توده و كشور دانسته
شود.[1]
بموجب اساس
مذهب شيعه دولت غاصب و جائر است ، مالياتي كه ميگيرد حرام است ، قانونهايي كه ميگزارد
بدعت است ، مردم تا توانند بايد ماليات ندهند ، تا توانند بايد بسربازي نروند ،
اگر مال دولت بدستشان افتاد بعنوان تقاص[2] تصاحب كنند.
بموجب مذهب
شيعه همان آقاي بيات [نخستوزیر وقت] كه الان بعنوان زمامدار قانوني كشور «رتق و
فتق» ميكند غاصب و جائر است ، هر كاري كه ميكند مخالفت با خداست ، حقوقي كه
ماهانه ميبرد حرام است ، وزيران همهشان جائرند ، نمايندگان مجلس جائر و
بدعتگزارند ، افسران كه بياجازهي علما بجنگ ميروند اگر كشته شوند مرتد خواهند
بود.[3] شما آقاي فرامرزي كه استخدام دولت را قبول كردهايد از « اعوان جور»
هستيد. آن حقوقي كه از ادارهي راديو خواهيد گرفت حرام ميباشد. نمازتان (اگر بخوانيد)
باطل خواهد بود ، در روز رستاخيز (اگر باور ميداريد) يكسره بدوزخ خواهيد رفت.
من خواستم آن
بود كه پيش از همه تكليف اينها دانسته شود. در دفترچهي «دولت بما پاسخ دهد» نيز
همين را خواستار گرديدهام.
از دو حال
بيرون نيست : يا علماي شيعه حكومت را حق خود ميدانند يا نميدانند. اگر نميدانند
بيايند و آشكار بگويند و مردم را از دودلي بيرون آورند. و اگر حق خود ميدانند و
گفتههاي ما در اين باره راستست در اين صورت بپرسشهاي ما پاسخ دهند. خواهيد گفت
كدام پرسشها؟.
پرسشها را در
همان دفترچهي « دولت بما پاسخ دهد» نوشته بودم و اينك در اينجا نيز بطور خلاصه
فهرست ميكنم :
1ـ اين دعوي
حكومت كه شما ميكنيد دليلش چيست؟... اگر دليلش داستان خلافت اسلاميست ، كه امروز بیكبار
از ميان رفته و زمينهي آن نيز نمانده است. آن تيرههاي مردم كه بهم پيوسته كشور
بزرگ اسلامي را پديد آورده بودند و در زير سرپرستي خلافت زندگي ميكردند امروز از
هم جدا گرديدهاند و هر تيرهاي كشوري جداگانه پديد آورده و زندگاني نژادي پيش
گرفتهاند. همين ايرانيان امروز بنام ايرانيگري ميزيند نه بنام مسلماني ، از
قانونهاي خود پيروي ميكنند نه از قانونهاي اسلام. عراقيان نيز چنينند ، مصريان
نيز چنينند ، سوريان نيز چنينند. پس كشور اسلامي نمانده كه سخن از خلافتش رود.
2ـ حكومت را
بكدام يكي از شما دهند؟. هزار تن كه حكومت نتوانند كرد. حكومت يا شورويست [کارها
را با شور پیش می برد] و در آن حال بايد مجلسي برپا گردد ، و يا استبداديست و در
آن حال بايد تنها بيك تن سپرده شود. شما كداميكي را ميگوييد؟.
3ـ اگر حكومت
را بشما ملايان بسپارند آيا خواهيد توانست با احكام خود آن را راه بريد؟. خواهيد
توانست با زكات شتر و گاو و گوسفند و سهم امام سپاه آراييد؟. خواهيد توانست در
چنين زماني با گماردن « قاضي و شرطه» كشور را ايمن گردانيد؟.
4ـ اين دعوي
شما با مشروطه سازش نميدارد. آيا چشم ميداريد كه ايرانيان از آن دست كشند و بحال
چهل سال پيش باز گردند؟.
اينها
پرسشهايي بود كه ما از ملايان ميكرديم و درخواستمان اين بود كه دولت علما را گرد
آورده اينها را بپرسد و البته مقصود علماي نجف ميبود. زيرا اگر ديگران باشند هر
ملايي كه چيزي بگويد ديگران تصديق نخواهند كرد و نتيجهاي بدست نخواهد آمد. من
نشست دربار يا كاخ ابيض را براي اين درخواست ميكنم نه براي مناظره يا مباحثه براي
خودم.
اما اينكه
آقا سيد نورالدين داوطلب شده است كه با من مناظره كند و شما آقاي فرامرزي خواستهايد
من بشيراز بروم ، نه نياز بمناظره است و نه من بايد بشيراز روم. آقاي سيد نورالدين
نوشته است كه هر كسي هر ايراد يا انتقاد يا اشكال در هر قسمت مذهب اثني عشري دارد
او پاسخ خواهد داد.
اولاً
خواهشمندم بهمان پرسشهاي چهارگانه پاسخ دهد. هرچه ميداند در پاسخ آنها نوشته
بروزنامهي كيهان بفرستد.
ثانياً ما
دربارهي شيعيگري كتابي نوشتهايم كه ايرادهاي بسيار گرفتهايم. همان كتاب كه نخست
بنام « شيعيگري» بچاپ رسيده و سپس نام « داوري» داده شده در همان شيراز هست. آقاي
سيد نورالدين آن را بگيرد و بخواند و هر پاسخي هم دارد بايرادهاي ما بنويسد و
البته مقصود پاسخ دادنست نه دشنام يا لعن يا نفرين كه ديگران ميكنند.
اين تكه را
با عجله در پاسخ آقاي سيد نورالدين نوشتم. دربارهي نوشتههاي آقاي فرامرزي كه در
پاي آن تلگراف برشتهي نوشتن كشيدهاند نيز سخناني ميدارم كه بايد دوباره قلم
بدست گرفته تكهي ديگري بنويسم.
احمد كسروي
اين بود پاسخ
من. اكنون ما خواهيم بيوسيد[=منتظر گردید] كه آقا سيد نورالدين بكتاب «داوري» پاسخ
نويسد و چاپ كند.
دوم ، در
اين چند سال دولتهاي بدخواه پشتيبانيهاي بسيار از ملايان كردهاند و ميكنند.
اينست ملايان روزبروز فزونتر ميگردند و نبرد ما با آنان پيش خواهد رفت تا ريشهشان
بكنيم.
بتازگي آگاهي
رسيده كه در بغداد نيز نبردي آغاز يافته. چند تن از ياران ما كه در آنجا بكوشش
پرداختهاند هبهالدين شهرستاني در برابر آنها ايستادگيها نشان ميدهد و برخي
كتابهاي پستي را از اينجا خواسته ميپراكند.
اين هبهالدين
را ميشناسيد كه لقبهايي براي خود ساخته : « المصلح الكبير ، العلامه الشهير ،
فيلسوف الاسلام ، معالي السيد هبهالدين الشهرستاني». براي آنكه مردم بدانند كه
زماني وزير هم بوده است واژهي « معالي» را هم رها نميكند. آنگاه با چنين لقبهايي
رفتار پست آخوندي و درويشي را پيش گرفته هر چند سال يكبار بايران ميآيد و بنام
آنكه «مقروض هستم» از اين و آن پولهايي ميگيرد و بار خود را ميبندد و باز ميگردد.
بهر حال آغاز
كوشش در بغداد و رفتار اين سيد نتيجهي آن را داده كه كتاب « داوري» بعربي ترجمه
ميشود [کتاب التشیع و الشیعه] كه بچاپ رسد و در بغداد و ديگر شهرهاي عربي پراكنده
شود.
ما با دو
دستهي بزرگ در نبرد سختيم : يكي اين كيشهاي بيپا و اين آخوندهاي شكم پرست. ديگري
ماديگري و جوانان سرگردان خودخواه. چنانكه ميدانيد از چندي پيش
گفتگوهاي بسياري دربارهي روان و خرد ، در همين اتاق و ديگر جاها رفته. اينست
كتابي بنام « در پيرامون روان» آماده ميشود كه بچاپ رسد.
سوم از
پارسال كه من از كار وكالت دست كشيدم[4] بارها ديدهام كساني از راه دلسوزي يا از
روي بدخواهي ميپرسند كه چگونه ميزيم و از كجا پول درميآورم. اينست براي آگاهي
ياران ميگويم : در اسفندماه گذشته كه مرا از وكالت بازداشتند چنان نبود كه يكباره
تهيدست گردم. طلبهايي ميداشتم كه تا چند ماه مرا راه توانستي برد. آنگاه كتابهايي
را كه پيش از شركت پيمان با پول خودم چاپ كرده بودم و در خانه ميداشتم ، از شهرياران
گمنام ، تاريخ هجده ساله ، قانون دادگري و مانند اينها كه بيش از پنجاه هزار ريال
بها ميداشت بچهل هزار ريال بشركت واگزاردم كه با كتابهاي ديگر فروخته ميشود. گذشته
از اينها پارسال من ميخواستم خانهاي برهن گيرم و صدهزار ريال پول بسيجيده بودم
كه پيش آقاي خراساني ميبود. چون آن پیشامد رخ داد از رهن خانه چشم پوشيدم و يك
نيم پول را از آقاي خراساني گرفته بكار بردم.
اين براي
امسال بوده. براي سال آينده راه ديگري خواهد بود. چاپخانهاي كه ما ميداريم با
سرمايهي « شركت چاپخانهي پيمان» بنياد يافته بود و از آغاز امسال آن شركت را بهم
زده « شركت پاك» را پديد آورديم كه اكنون همهي ماشين افزار و هرچه هست ازآنِ اين
شركت دوم است. كتابهايي كه چاپ كردهايم (كه از آغاز امسال 26 جلد چاپ شده) با
سرمايهي اين شركت بوده و هرچه كتاب اكنون هست كه بهايش بيش از 200000 ريالست ازآن
شركت ميباشد.
ولي از آغاز
سال 1324 نخست بايد راهبري شركت را يكي ديگر بگردن گيرد. دوم براي چاپخانه هم
راهبري برگزيده شود. سوم هرچه كتاب از نوشتههاي من بچاپ رسد با سرمايهي خودم
خواهد بود و سودش را نيز خود خواهم برداشت. همين كار زندگاني مرا راه تواند برد.
خدا را سپاس
هر كتابي كه ما چاپ ميكنيم پس از يكي دو ماه همهي نسخههايش بفروش ميرسد و
ناچار ميشويم بچاپ دومش پردازيم. من اگر ببهاي هر كتابي كمي بيفزايم
درآمد آن كم نخواهد بود.
چهارم
در سال نو آينده ما گامهاي ديگري در راه كوششهامان خواهيم برداشت و در آن باره
كتابي آماده ميشود كه شايد نامش را « در راه سياست» گزاريم. بهر حال بايد آماده
باشيم كه سال آينده را از سالهاي برجستهي تاريخ خود گردانيم.
[1] :[دعوی «
حق حکومت» را ملایان نیمه نهان میداشتند : هرگاه فرصت و آزادی نداشتند زبان نمی
گشادند (مانند زمان جنبش مشروطه و دورهی رضاشاه) و آنگاه که آزادی و فرصتی بدست
می آوردند (مانند دورهی محمدرضاشاه) آن را اندکی به آشکار می آوردند. تنها خمینی
بود که در تبعید این دعوی را آشکار کرد و کتابی بنام ولایت فقیه نوشت. کسروی از این
دعوی بیمناک ملایان آگاه بود و چون همانکه رضاشاه برافتاد وزیران و سردمداران
مرتجع یا همان «کمپانی خیانت» که یکی پس از دیگری بر سر کار آمدند به ملایان میدان
داده از هرگونه پشتیبانی به ایشان دریغ نمی کردند ، اینست برای آنکه بفهماند که
مار در آستین می پرورانند ، دولت را به چند نکته در پیرامون دعوی حق حکومت که
ملایان نیمه نهان میداشتند پروا میدهد. هم برای آسانی کار ، بجای دهها ایرادی که
در کتابهایش به ملایان و دستگاه شیعیگری گرفته بود ، تنها چهار پرسش را که به ادعای
حق حکومت بستگی داشت پیش میکشد. او تیزبینانه بیمهایی را که کشور دچارش میگردید از
پیش دیده به چاره اندیشیهایی دست می یازد.
پیشتر اشاره
کرده و در گفتارهای آینده نیز خواهیم دید که « کمپانی خیانت» از همین دوره از
رهگذر کسروی و یارانش سخت بیمناک گردیده و از اینرو در جستجوی راهی برای خاموش
گردانیدن ایشان افتاد.
نکتهی دیگری که از این پیشنهاد و رفتار دولتهای پس از این (کابینه های بیات ، حکیمی ، صدر) آشکار می گردد ، اینست که ایشان خود همداستان با میدان دادن به ملایان بوده و از اندامان همان کمپانی می بودند وگرنه پیشنهادی به این گرانمایگی و مسالمت جویانه که هم زبان ملایان را کوتاه گرداند و دولت را از گرفتاری ایشان رها گرداند و کشور را بسوی پیشرفت رهنمون گرداند چه ایرادی داشت که به آن پروایی نکردند؟!]
نکتهی دیگری که از این پیشنهاد و رفتار دولتهای پس از این (کابینه های بیات ، حکیمی ، صدر) آشکار می گردد ، اینست که ایشان خود همداستان با میدان دادن به ملایان بوده و از اندامان همان کمپانی می بودند وگرنه پیشنهادی به این گرانمایگی و مسالمت جویانه که هم زبان ملایان را کوتاه گرداند و دولت را از گرفتاری ایشان رها گرداند و کشور را بسوی پیشرفت رهنمون گرداند چه ایرادی داشت که به آن پروایی نکردند؟!]
[2] : [تو
گویی دشمن است و غنیمتی ازو بدست آمده که نامش را تقاص گزاشتهاند]
[3] : [بیشتر
مردم نمیدانند آنچه بر سرشان میآید از کجاست. برای مثال بارها میشنوید که میگویند
در جنگ شهریور1320 ارتش کاری نکرد یا ترسید و بیغیرتی کرد. در حالی که نمیاندیشند
ارتشی که سربازانش را ملایان از فرمانبری بازداشته و دلهاشان را سرد گردانند جز
ارتشهای دیگر است. این یکی از دهها آسیبی است که ملایان به کشور زده اند.]
[4] :
خوانندگان از گفتارهای پیش میدانند علت آن اینبود که محسن صدر وزیر دادگستری آن
زمان پروانهی وکالت کسروی را خودسرانه لغو کرد.