در هفتة گذشته خبري در روزنامه ها بچاپ رسيد كه مضمونش اين بود : اينكه در بعضي روزنامه ها از ناامني رضاييه نوشته بودند صحيح نيست. چنانكه مأمورين دولت گزارش داده اند در آنجا امنيت برقرار است.
اين خبر كه دولت بروزنامه ها داد يك پاسخي بايرادهاي ما بود. ما چون دربارة رضاييه بكابينة آقاي سهيلي ايراد گرفته فشار مي آورديم اينرا بجاي پاسخي بما بروزنامه ها فرستاده.
اگرچه اكنون كابينة آقاي سهيلي از ميان رفته و ديگر نبايد بآن اعتراضي نماييم و يا باين خبر ما نيز پاسخي نوشته بگوييم چنان امنيتي دروغست. ولي چون اين خبر طرز انديشة وزيران را دربارة كشور و معناييكه بامنيت ميدهند روشن مي سازد ميخواهيم در اينجا از آن سخن رانيم.
رضاييه در چه حالست؟.. آنچه بما مي نويسند و ميدانيم اشرار همة دهات را كه تاراج كرده اند در تصرف خود دارند و دهاتيان بيچاره كه بشهر پناهنده شده اند همچنان ويلان و سرگردان در شهر هستند و برخي از ايشان كه از توقف در شهر بستوه آمده و بآباديهاي خود بازگشته اند ناگزير شده اند كه زيردستي و رعيتي همان اشرار را بپذيرند. اشرار بآنان وعده داده اند كه از محصول جو و گندم تنها ببهرة مالكانه اكتفا كرده بازمانده را بخود رعيت واگزارند ولي در بسيار جاها باين وعدة خود وفا نميكنند و همة محصول را از دست ايشان ميگيرند. اين حال ديه هاست. اما در شهر عده اي[سپاهي] كه فرستاده شده بي آنكه بر سر اشرار روند و يا چنان خيالي داشته باشند خاموش و آرام نشسته اند. آسوريها كه در روزهاي هجوم اشرار بشهر از پشت سر گلوله بامنيه انداخته اند همچنان ايمن و آسوده روز ميگزارند. كشندة واليزاده رئيس آگاهي در شهر آزاد ميگردد. آقاي استاندار و يا آقاي سرهنگ مهين فرماندة نيروي اعزامي با سران اشرار ميانه شان بد نيست و اينست گاهي آنان را بشهر دعوت كرده اندرز مي سرايد كه ديگر شرارت نكنيد و بآن اندازه كه كرده اند بس نمايند.
اينست حال رضاييه. اين حالست كه دولت آقاي سهيلي آنرا « امنيت» مي نامد. شما از اينجا بدانيد كه امنيت در فرهنگ اين وزيران بچه معني است. از اينجا بدانيد كه اينان ميخواهند كشور را بچه گونه اداره كنند.
از آنسوي شما مي توانيد از اينجا بيك راز تاريخي پي ببريد : اگر فراموش نشده پيش از زمان شاه گذشته سالها ايران گرفتار ناامني بود و هميشه گردنكشان در اين گوشه و آن گوشة كشور فرمانروايي مينمودند و هميشه وزيران مي آمدند و ميرفتند بي آنكه باين گردنكشان چاره انديشند. مثلاً هنگامي بود كه نايب حسين كاشاني و رضا جوزاني و جعفرقلي در بيرونهاي اسپهان ، و خليل نامي در نطنز و آن پيرامونها ، و رمضان باصري در سر راه خراسان ، و سمتقو در چهريق و سلماس ، و امير عشاير در خلخال و شاهسونها در اردبيل ، و لرها در لرستان ، و بويراحمديها در فارس و بسيار مانند اينها آشكاره نافرماني مي نمودند و راه ميزدند و از تاراج و كشتار باز نمي ايستادند. از آنسوي شيخ خزعل در خوزستان ، جهانشاه خان در خمسه ، صولت الدوله در قشقايي ، و خانوادة قوام در فارس ، بختياريها در كوهستان خود ، شجاع الدوله در قوچان و ديگر مانند اينها هر يكي در جاي خود نيمه استقلال داشتند.
سالها كشور با اينحال بود و كابينه ها مي آمد و مي رفت بي آنكه پروايي باينها كند و بي آنكه چاره اي انديشند اين رفتار وزيران بهمگي ناگوار مي افتاد ولي آنزمان كمتر كسي بدگماني دربارة اينها داشت و رويهمرفته عقيدة همگي اين بود كه دولت ناتوانست و وزيران مردان توانايي كه از عهدة كار برآيند نيستند و اينست نمي توانند اين اشرار را براندازند و آن فرمانروايان نيمه مستقل را بفرمانبرداري وادارند.
ولي اكنون رفتارهاي آقاي سهيلي پرده از روي كارها برداشته و هر كسي بايد اين بفهمد كه آن رفتار پيشين وزيران و آن بي پروايي كه در كار گردنكشان از خود نشان مي داده اند نتيجة ناتواني نبوده بلكه سياست و شيوة كار آن وزيران بوده كه ايران را هميشه در حال ناتواني نگه دارند و اين كشور از گردنكشان تهي نباشد. دليل اين مطلب بسيار است ، ولي شما تنها پيشآمد رضاييه و بي پروايي اي را كه آقايان وزيران از نخست دربارة آن نشان دادند و با همة فشارهاي ما و ديگران بكندن ريشة اشرار خشنودي ننموده بديده گيريد. شايد دربارة رضاييه به شبهه افتاده بگويند ملاحظة سياست در ميان بود. بسيار خوب من نيز آنرا بكنار مي گزارم. دربارة خلخال و رفتار آقاي فهيمي با تاراجگران و آدمكشان آنجا را كه در شماره هاي پيش شرح داديم به ياد آوريد ، آيا در آن باره چه شبه اي توان پنداشت؟!.. آباديهاي بسياري را تاراج نموده اند و چند ماه با دولت نافرماني نموده با امنيه جنگ كرده اند ، آباديهاي بسياري را تاراج نموده اند ، بخاندانها تعرض كرده اند ـ در برابر چنين كساني جناب آقاي فهيمي چند ماه تمام با خاموشي گذرانيده و در واقع باشرار عفو عمومي داده ولي اكنون كه ما مي نويسيم يك نيمه تعقيبي از آن اشرار مي نمايند ـ آيا باين چه توانيد گفت؟!..
(پرچم روزانه شمارة 160 سه شنبه 13 مرداد ماه 1321)
بـاز در پيــرامـون رضـاييــه
از روزيكه ما گفتارهايي دربارة رضاييه نوشته ايراد گرفتيم كه اشرار آنجا همچنان بحال خود هستند و بدولت سختگيري نموديم مي بينيم در برابر آن كار ما گاهي خبر بروزنامه ها ميدهند كه در رضاييه آرامش برقرار است و گاهي تشكرنامه اي از دولت بعنوان آنكه از مردم رضاييه است بچاپ ميرسانند. و گاهي تلگراف مفصلي از آقاي سرهنگ مهين نشر ميشود كه « امنيت در منطقة رضاييه كاملاً برقرار است».
از سوي ديگر نامه هايي بما مي رسد در اين زمينه ها : « خبرهايي كه شما در روزنامه تان مينويسيد صحت ندارد آن خبرها را اشخاص مغرض براي شما فرستاده اند». همچنين نامه هايي از برخي آسوريان كه نامهاي ايشان را در پرچم در ميان اشرار برده بوديم ميرسد باين مضمون : « آن نسبتها بما دروغست. ما ايران را وطن خود ميشناسيم و براي فداكاري حاضريم».
چون اينها را با هم مي سنجيم مي بينيم كه دسيسه اي در كار بوده ، و مقصود آنستكه با اين فريبكاريها پرده بروي حقايق بكشند و باين وسيله ما را كه يگانه دنبال كنندة اشرار هستيم خاموش گردانند.
آقاي سرهنگ مهين كه ما اينك مي بينيم يك افسر ساده اي نبوده و جنبة ديپلوماتي او غلبه دارد از سمت و حال خود خشنود است و اينست نميخواهد آنرا از دست بدهد يا خود را بزحمت بيندازد. بلكه ميخواهد ما از منظور خود چشم پوشيم و مقصود خود را دنبال نكنيم.
اين آقا خاموشي مزورانة موقتي را كه اشرار نشان مي دهند و عجالتاً به آدمكشي و تاراج آشكار نمي پردازند امنيت نام ميدهد و چشم دارد كه ما نيز اين نامگزاري غلط ايشانرا بپذيريم. بلكه ميخواهد كشاورزان ستمديده و تاراج كشيدة رضاييه فريب اين نامگزاري را بخورند و بنام اينكه امنيت شده بآباديهاي خود روند و باز بكشت و كار پردازند و خانه و لانه بيآرايند و اثاث و افزار و حشم و چهارپا تهيه نمايند و هيچ نگويند كه اشرار تاراجگر بيرحم بالاسر ما آماده ايستاده اند و هر زمان كه خواستند بيك چشم زدن ميتوانند بار ديگر بتاراجگري برخيزند و خونها ريزند و دار و ندار ايشان را بتاراج برند و صد آسيب و گزند بخاندانها رسانند. چشمداشت آقاي سرهنگ اينست. بعقيدة ايشان امنيت چنين ميباشد ديگر.
ولي آقاي سرهنگ بايد بداند كه اين امنيت نيست. بايد بداند كه وظيفة او اين نبود. اگر او ميخواست بوظيفة خود رفتار كند و يك امنيتي پديد آورد ميبايست بر سر اشرار رود و آنان را سركوبد و تفنگ و مسلسل از دست ايشان بگيرد و سردستگان را دستگير ساخته براي محاكمه بتبريز يا تهران روانه گرداند و در همة روستاها پستهاي امنيه برقرار سازد. اين بود وظيفة او و با اينكار بود كه ميتوانست امنيت برقرار گرداند.
آن رفتاريكه آقاي سرهنگ تاكنون نموده كه در برابر اشرار خاموش و آرام نشسته و با آنها دوستي و آشنايي انداخته ، و بجاي كيفر و سركوب پند و اندرز بآنان مي سرايد جز ماية تجري اشرار نيست و جز باعث رفتن آبروي ايران نتواند بود و آن حاليكه اكنون در رضاييه هست نامش ناتواني و زبونيست ، امنيت نيست.
آري آقاي سرهنگ ميتواند عذر بياورد كه باو دستور تماس با اشرار و سركوب آنها نداده اند ميگوييم : در آنصورت بايستي زير بار چنين مأموريتي نرود و افزار خيانت و بدخواهي وزيران نباشد. و آنگاه با تلگرافها و گزارشهاي دروغ خود بصدد اغفال و فريب مردم نيايد. اين ادعاي امنيت كه ايشان ميكنند دروغ است.
(پرچم روزانه شمارة 165 سه شنبه20 مرداد ماه 1321)