چند روز پيش دو تن بنزد من آمده اند و يكي بسخن پرداخته در ميان گفتگو چنين ميگويد :" سرگذشت ما نيز در پايان اين جنگ معلوم خواهد شد. كوشش ديگري فايده ندارد". آن يكي سرخود را بتصديق او تكان داده ميگويد : " آري بايد منتظر باشيم كه نتيجة اين جنگ چيست. شب آبستن است تا چه زايد سحر".
اين دو تن از كسانيند كه خود را دانا شمارده در كارهاي زندگاني داراي انديشه و عقيده ميباشند و اينان در نهان از كوششهايي كه ما در راه نيكي ايران بكار مي بريم خشنودي ندارند و اينست گاهي يك كدام بنزد من ميآيند و در ميان گفتگو تعرضهايي نمايند و سخنان كنايه آميزي گويند. اينها نيز مقصودشان جز تعرض و كنايه نبود.
از سوي ديگر اين راز درون ايشان است كه بهيچ كوششي در راه زندگاني توده اي و براي نگه داري كشور نياز نمي بينند و هميشه ميخواهند تماشاگر حوادث باشند و سودهايي براي خود از كوششهاي ديگران توقع دارند
، و خود جاي افسوس است كه اينگونه كسان درميان ايرانيان ـ نه كم ، بلكه بسيار مي باشند.
، و خود جاي افسوس است كه اينگونه كسان درميان ايرانيان ـ نه كم ، بلكه بسيار مي باشند.
گفتم : اين سخن بسيار بيخردانه است. شما مگر شركت در جنگ كرده ايد كه بپايان آن اميدهاي نيكي در دل مي پرورانيد؟!.. آري ، اين انديشه ايست كه بسياري از ايرانيان دارند. ولي اين انديشه جز نتيجة عقايد پست خراباتيان جبري ، و رندان ميگسار ، و قلندران بيعار كه مغزها را آكنده است نمي باشد.
ببينيد تا چه اندازه نادان و كمخرد هستيد كه مي پنداريد دولتهاي جنگي كه در اين پيكار و نبرد با همة دارايي خود ميكوشند و مليونها جوانان را بكشتن ميدهند ، اگر فيروز گرديدند بشما احترام گزارند و از فيروزيهاي خود سهمي براي شما جدا گردانند. با اين طمع « اشعبي» دل خود را شاد مي سازيد.
و آنگاه شما مگر در ميدان جنگ شكست يافته و بخاك نشسته ايد كه اميد مي بنديد در پايان اين جنگ در نتيجة شكست اينسو يا آنسو از خاك برخيزيد. اي بيچارگان شما افتادة انديشه هاي پراكنده و پست و خويهاي ناستوده و زشت خود مي باشيد كه اگر در آرزوي برخاستن هستيد بايد باينها چاره كنيد وگرنه جهان بهر حال بيفتد شما همينيد كه هستيد و بهره تان از زندگاني همين خواهد بود كه داريد.
در پايان اين جنگ اگر تصادف بشما ياري كند و حوادث مساعد درآيد بيش از اين نخواهد بود كه شما را با اين حالي كه داريد باز گزارند. ببشتر از اين هيچ گماني نيست.
كنون بايد ديد آيا اين حال شما نيك و خوشايند است؟.. و آنگاه با چنين حالي ميتوان مقهور ديگران نگرديد و پايدار ماند؟.. نيك انديشيد و پاسخ دهيد.
من گرفتم كه در پايان جنگ يا همين اكنون بيكبار شما را بحال خود گزارند و جنگ هم از كناره هاي ايران دور گرديد آيا با اين آلودگيها كه شما داريد ميتوانيد سفيدرو و سربلند زندگي بسر دهيد و از خوشي و آسايش كه مهمترين مقصود از زندگاني است بهره مند گرديد؟!.. باز ميگويم نيك انديشيد و پاسخ دهيد.
يك توده اي كه سي و شش سال است مشروطه گرفته ولي هنوز از هزار تن يكي معني آنرا نميداند ، يك توده اي كه در ميان پانزده مليون مردمش چهارده كيش هست كه هر كدام سياست جدايي و آرمان جدايي دارد يكتوده اي كه در آن ارمني و آسوري و جهود و زردشتي و عرب و كرد و ترك و لر و بختياري جدا از هم مي زيند و در قرنهاي متمادي هنوز در هم نياميخته اند ، يكتوده اي كه سرماية علمي او بدآموزيهاي بسيار بيخردانة خراباتيان و صوفيان و باطنيان زمان مغول ميباشد ، يكتوده اي كه مردان چهل ساله و پنجاه ساله اش سود از زيان و نيك از بد باز نمي شناسند ـ چنين توده اي چگونه تواند با ديگران همسري نمايد و در ميدان نبرد مقهور ديگران نگردد؟!..
شما ميگوييد : « شب آبستن است تا چه زايد سحر» ميگويم شب هرچه بزايد بسود شما نخواهد بود. شما كه نميخواهيد بآلودگيهاي خود چاره كنيد ، هيچگاه از جهان روي نيكي نخواهيد ديد. همين عقيده كه در زندگاني نكوشيد و چشم براه حوادث باشيد ماية نابودي خواهد بود و همين نادانيهاست كه ما بشما ايراد مي گيريم و شما نميخواهيد بفهميد و خودتان را بنافهمي و ناشنوايي مي زنيد.
فـارسـي را در آذربـايـجان روان گـردانيــد
آقاي كسروي دارندة پرچم : شما بهتر ميدانيد كه از ساليان چند است در آذربايجان نهضت مخصوصي براي ترويج زبان فارسي در ميان آذربايجانيان ايجاد حتي اغلب خانواده ها درخانه هاي خود با زبان فارسي صحبت ميكنند و نمايشات با زبان فارسي براي استفاده عموم بمعرض تماشا گزارده ميشد. متأسفانه از شهريور1320 ببعد در تبريز هيئت آكتورالي به رژيسوري آقاي حسين عرب اوغلي بنام (هيئت آكتورال فردوسي) تشكيل و در اين مدت تمام نمايشاتي را كه حتي سابقاً بزبان فارسي بود با زبان تركي بموقع تماشا ميگذراند. تعجب در اينجاست كه ادارات شهرباني و فرهنگ از اينكار جلوگيري نمي كنند و حتي شنيده شد كه يك عده جوانان نمايشنامه اي بزبان فارسي را براي بازي كردن بهيئت نامبرده مي برند رژيسور هيئت آكتورال فردوسي ! از قبول و بازي كردن آن امتناع ميكند. نميدانم چه معني دارد كه هيئتي بنام فردوسي احيا كنندة زبان فارسي تشكيل شود ولي رواج دهندة زبان تركي باشند. آيا روح (فردوسي) كه براي زنده نمودن زبان فارسي سالهاي چند زحمت كشيده و خودش چنين ميگويد :
" بسي رنج بردم در اين سال سي عجم زنده كردم بدين پارسي"
جريحه دار نميشود؟ ما درخواست ميكنيم اين موضوع را در روزنامه درج و نظر خود را بنويسـيد.
تبريز يوسـف رهبـر
پرچم : نظر ما را در اينباره همه ميدانند. ما هوادار زبان فارسي هستيم و برآنيم كه بايد اين زبان را تواناترين و آسانترين زبانها (زبانهاي شناخته شدة جهان) گردانيم. نيز برآنيم كه در سراسر ايران جز اين زبان نباشد. بخصوص دربارة آذربايجان اين آرزو را داريم و سود آذربايجانيان را در اين ميدانيم.
ما بزبان تركي ايرادي نداريم ، آنهم يكي از زبانهاي بزرگ جهانست و خود زبان تواناييست. ولي سود ما در اينستكه آنرا از آذربايجان برداريم و فارسي را چنانكه زبان نوشتنست زبان سخن گفتن گردانيم ، بآقاي عرب اغلي نيز اين را يادآوري ميكنيم. اين نه سزاست كه كسي در يك شهري زندگي كند و بزيان مردم آنجا كوشد.
زبان تركي در آذربايجان در نتيجة حوادث انتشار يافته و بهر حال همين دو زباني ميانة آذربايجان و ديگر شهرهاي ايران هميشه عنوان به ماجراجويان داده و ميدهد كه هر زمان فرصتي بدست آوردند نغمة جدايي آذربايجان را بنوازند و تهراني و تبريزي را با هم دشمن گردانند. اين خود زيان كوچكي نيست و ما بايد زمينة آنرا از ميان ببريم و هر كسي كه در آذربايجان باشد بايد در اينباره با ما هم آواز و همراه شود. از عناد برسر عقيده هاي بي دليل نتيجه نتوان برد.
(پرچم روزانه شمارة 162 پنجشنبه 15 مرداد ماه 1321)
مــا چــه بـايد كنيــم؟..
يكي از كسانيكه گفتار پريروز پرچم را زير عنوان « گفت و شنيد» خوانده اند چنين مي پرسد : "شما عقيدة خود را دربارة اين جنگ و پايان آن آشكاره بنويسيد. بالاخره ما چه بايد كنيم؟.."
ميگويم : من انديشة خودم را تاكنون چند بار نوشته ام. اين جنگ كه در ميان دولتهاي بزرگ و تواناي اروپا رخ داده بزودي پايان نخواهد يافت ، و اگر پس از يكي دو سال آرامشي پيدا شود پايان جنگ نخواهد بود و آنچه من توانم گفت آنستكه اين جنگ بهر دو سو گزند و آسيب بسيار خواهد رسانيد و فيروزي در ميان نخواهد بود.
اما اينكه ايرانيان از پايان جنگ به نيكي رسند و يك بهره اي يا سودي ايشان را باشد چنانكه گفته ام انديشة بسيار بيخردانه ايست و اين چشمداشت از كسانيست كه سبكمغزي را با تنبلي و پست نهادي درهم آميخته اند. اين نادانان نمي فهمند كه اين همه جنگها و خونريزيها بر سر كشورگيريست و اين معني ندارد كه دولتهايي با دادن مليونها قرباني فيروز درآيند و آنگاه سهمي از نتيجة آن قربانيها بايرانيان يا بديگران جدا گردانند. چنين چشمداشتي نه تنها بي نتيجه است ماية ننگ و شرمساري نيز هست.
آمديم كه ما چه بايد كنيم ، در اينباره هم ما گفتارها نوشته ايم ولي در اينجا دوباره مي نويسيم. ما امروز بايد دو كار كنيم : يكي اينكه چون زيان و آسيب جنگ جهانگير گرديده و ما نيز دچار آن شده ايم بايد بكوشيم كه تا مي توانيم اين زيان و آسيب كمتر باشد و تا آنجا كه مي توانيم خود را نگه داريم ، و اينكار با آن خواهد بود كه يكدستة دلسوزي پا پيش گزارند و رشتة كارها را بدست گيرند و دورانديشانه كشور را راه برند. امروز ما بدو چيز سختترين نياز را داريم.
1 ـ امنيت راهها و آمد و شد كاميونها كه خواربار از جايي بجايي برساند.
2 ـ ترويج كشاورزي و پشتيباني از كشاورزان و افزودن بميزان محصول تا اندازه اي كه ميتوانيم.
بايد باين دو موضوع توجه بيشتري داشت و از روي نقشه هاي دور انديشانه اين دو كار را اداره كرد ، اين جز با دست يك جمعيت بزرگ دلسوزي كه خود را مسئول اينكارها بدانند نتواند بود.
ديگر اينكه در اين ميان بكوشيم و آن عللي را كه باعث زبوني و زيردستي ايرانيان و ديگر شرقيان گرديده از ريشه براندازيم و اين توده ها را شايستة همسري با اروپاييان گردانيم. اساس كار اينست.
خوانندگان از حال هندوستان و از پيشآمدهاي اخير آنجا آگاهند كه مهاتما گاندهي پيشواي هندويان درخواستي از انگليسها كرده كه هندوستان را بخود آنها گزارده بيرون روند ، و چنانكه برخي از راديوها آگاهي ميدهند پيشواي هند اميدمند است كه اگر انگليسها درخواست او را پذيرفتند ژاپونها نيز از هند چشم خواهند پوشيد و چنين گفته است كه اگر انگليسها درخواستم را بپذيرند پس از آن سفري بژاپون كرده از دولت ژاپن خواهم خواست كه با چين جنگ را بپايان رساند.
گاندهي از كساني است كه من آنها را دوست ميدارم. اين مرد ژرف انديش هندي از برجستگان شرق است ولي من ميخواهم از اينراه دور چند سخني با وي برانم.
شايد اين آرزوي هنديان برآورده شود. و انگليسها هند را بمردمان خود آنجا واگزارند. شايد ژاپونها نيز درخواست مهاتما گاندهي را بپذيرند. چنين گمانهايي ـ اگر چه بسيار دورست ـ توان برد. كارهاي ناشدني نيست. ولي چيزي كه هست تنها اينها آيندة هندوستان را تأمين نخواهد كرد ، و پس از فيروزيها باز هندوستانيان نياز خواهند داشت كه تكاني خورند و بآن آلودگيهايي كه در ميان ايشان است چاره اي كرده شود تا بتوانند با غربيان همسري نمايند و آزادي خود را ـ چه در برابر ژاپن و چه در برابر دولتهاي اروپايي ـ براي هميشه نگه دارند. ديگران باين موضوع اهميت نميدهند. ولي ما همة اهميت را باين ميدهيم و اينست كوشش ما بيش از همه در اين راهست و بياري خدا اين را بپايان خواهيم رسانيد. [1]
(پرچم روزانه شمارة 163 شنبه 17 مرداد ماه 1321)
[1] : با همة كوششهاي حزب كنگرة هند و رهبران دلسوز آن كه پس از گاندي بزرگ سررشتة كارها را بدست گرفتند افسوسمندانه به علت همان آلودگيها هندوستان بهاي استقلال خود را با پاره پاره و كوچك گرديدن سرزمينش پرداخت و با همة پيشرفتهايي كه بدست آورده با بودن « استخوان لاي زخمهايي» همچون كشمير و جنگ و همچشمي با برادران ديرين خود ـ پاكستان ـ و آتشهاي زير خاكستري همچون چند دستگيها (پراكندگيهاي تيره اي و كيشي و زباني) كه هر چند گاهي به كشاكشهاي خونين نيز مي انجامد هنوز چوب لاي چرخ پيشرفت خود دارد و بيكبار آسوده نگرديده. پايگاه