1ـ
خوانندگان از داستان هندوستان آگاهند. در هفته هاي گذشته اين سرزمين تاريخي بار ديگر جنبشي نشان داد و در اين گرماگرم جنگ نظر جهانيان را بخود جلب نموده. مهاتما گاندي ، آن پيشواي بنام هند ، بهمراهي حزب كنگره كه پديد آوردة خود اوست [1] ، بار ديگر بكوششـهايي در راه استقلال هندوستان برخاستند ، و با يك زبان آشكاري از انگليسيان در خواست كردند كه هندوستان را بخود گزارند و از آنجا بيرون روند تاكنون درخواستي باين آشكاري از هندويان سر نزده بود. پيداست كه انگليسيان آنرا نپذيرفتند و آنها نيز پاسخ يكروية [= مستقيم] آشكاري دادند ، و چون گاندهي و پيروانش ، بشيوة خاص خود ، آمادة شورشهاي ناخونريزانه [= نافرماني مدني ، مقاومت منفي] شدند حكومت هندوستان [حكومت دست نشاندة انگليسي هند] فرصت نداده گاندهي و ديگر پيشروان را دستگير ساختند و ببند انداختند
و كنون هندوستان يك حال سر بسته اي پيدا كرده و همگي چشم بسوي آن دارند كه چه نتيجه پديد خواهد آمد. اينست فشارة پيشآمدهاي هندوستان در هفته هاي گذشته.
و كنون هندوستان يك حال سر بسته اي پيدا كرده و همگي چشم بسوي آن دارند كه چه نتيجه پديد خواهد آمد. اينست فشارة پيشآمدهاي هندوستان در هفته هاي گذشته.
در اينمدت كساني مي پرسند : شما چرا دربارة هندوستان چيزي نمي نويسيد؟.. ما ميخواهيم انديشة شما را دربارة آنجا بدانيم. اينك در پاسخ آنكسان استكه باين رشته گفتارها مي پردازيم :
بايد دانست ما نخواهيم توانست از اين راه دور ، دربارة آن جنبش و كوشش و نتيجه هايي كه از آن تواند برخاست قضاوت كنيم و انديشه اي از خود بازنماييم. ما هميشه بديگران ايراد ميگيريم كه نادانسته و نافهميده ، و تنها از روي گمان و پندار ، دربارة قضايا داوري مي نمايند. پس چگونه ميتوانيم خودمان بچنان كاري برخيزيم؟.. خبرهاييكه از هندوستان بما ميرسد ، چه از آژانسها و چه از راديوها ، بيطرفانه نيست و اينست درخور اعتماد نمي باشد.
ما همين اندازه توانيم گفت كه اين جنبش و نمايش از هندوها ـ چون از روي يك پرگرامي است و سالهاست كه رشتة كوششهايي را دنبال ميكنند ـ نشان زنده بودن ايشان است. ما نيز جز تحسين نمي گوييم و جز خرسندي نشان نمي دهيم. ليكن نبايد پوشيده داشت كه سرنوشت آيندة هندوستان با اين كوششها و جنبشها ، معين نخواهد گرديد ، و اينها تكليف آنسرزمين را از حيث آزادي و زيردستي روشن نخواهد گردانيد.
تا هند اينست كه يكدسته از مردمش برهمني ، و يكدستة ديگري مسلمان باشند و اينها هركدام راه ديگري پويند و آرمان و آرزوي ديگري دنبال كنند[2] ، و در مانندِ چنين روزي باهم مخالفت نمايند ، اين هند جز شايستة زيردستي نخواهد بود.
اين جنبش هندوستان شايد بزرگ گردد و كار را بدولت انگليس سخت گرداند. بويژه در چنين هنگامي كه ژاپنها تا دروازة هند پيش آمده اند و راديوهاشان نيز از تبليغات باز نمي ايستد و از سوي ديگر آلمانها تا مصر كه چنانكه گفته ايم دروازة شرق است رسيده اند. ليكن با اينحال نتيجه اي را كه مهاتما گاندهي و ياران او آرزومندند در دست نخواهند داشت.
روشنتر گويم : اين جنبش هند تواند بود كه سرنوشت جنگ را ديگر گرداند (اين احتمالي است كه توان داد) ولي سرنوشت هند را ـ از حيث آزادي و زيردستي ـ ديگر نتواند گردانيد. هندوستان با حاليكه امروز دارد و صد پراكندگي در آن فرمانرواست ، اگر از دست انگليس بيرون رود بدست ژاپن خواهد افتاد و جز آن چاره نتواند داشت.
هندوها هر كاري ميكنند مسلمانان با آنها مخالفت مي نمايند ، و چه بسا هنگاميكه كار بجنگ خانگي انجامد و اين يك گرفتاري بزرگي براي هندوستان ميباشد كه هميشه او را از استقلال و آزادي دور خواهد داشت. [3]
ما ديديم چون سر استافورد كريپس [وزير كابينة انگليس] با پيام و نويد بهند رفت و براي آنجا ـ پس از پايان جنگ ـ استقلالي وعده داد مسلمانان بآن خشنودي ننمودند. اين يك نمونة نيكي است كه توده هاي هند بهمديگر اعتمادي ندارند و آن جايگاهي را كه براي بيگانگان داده اند بخودشان نميدهند و اين دليل است كه آنان نواقص بسياري دارند و اين همان ناشايستگي است كه ما هميشه نام مي بريم و ميگوييم بايد كوشيد و توده هاي شرقي را از آن پيراسته گردانيد. آنچه سرنوشت شرقيان را ديگر خواهد گردانيد اين موضوع است نه چيز ديگري.
(پرچم روزانه شمارة 170 دوشنبه 26 مرداد ماه 1321)
[1] : اين سخن كامل نيست. حزب كنگره در 1885 بنياد گذاشته شد و به بيداري حس ميهن پرستي در هندويان مي كوشيد. آشنايي گاندي با حزب در 1901 بود ولي همكاري تنگاتنگ او با حزب از حدود سال 1920 پديدار گرديد و پس از آن بود كه با كاردانيها و شيوه هاي ويژه اي كه در راهبري حزب از خود نشان داد جان نوي به آن داد. گاندي سالهاي درازي از عمرش را بر سر آموزش « ساتياگراها» (= نيروي حقيقت) به مردم هند گذاشت. اين همان آموزاكهاييست كه پاية جنبش ناخونريزانه گرديد. گاندي در 1934 از رهبري حزب كناره گرفت ولي تا پايان زندگاني (1948) از كارگردانان پشت صحنة آن بود.
[2] : اينها در سال 1942 نوشته شده و مقصود از هندوستان همة « شبه قارة هند» است كه پاكستان ، بنگلادش ، كشمير و كشور كنوني هندوستان را در بر مي گيرد. با كوششهاي گاندي ، نهرو و ديگر پيشوايان ، هندوستان و پاكستان سرانجام به استقلال خود دست يافتند (1947) ليكن اين به بهاي تكه تكه شدن « شبه قاره» بدست آمد و يكي از خواستهاي بزرگ گاندي و حزب كنگره كه يكپارچگي آن سرزمين بود از ميان رفت زيرا نخست پاكستان كنوني با بنگلادش از سرزمين مادري جدا گرديد. سپس پاكستان نيز دو پاره شد و بنگلادش از آن جدا گرديد (1971) و كشاكشها بر سر كشمير هم از همان 1948 تاكنون به جنگهايي ميان هندوستان و پاكستان راه گشوده. بماند كه در اين كشور از پراكندگي توده ها و گرفتاريهايي كه از رهگذر كاستها (طبقات اجتماعي) ، كيشها و زبانهاي گوناگون پديد مي آيد و خونريزيهايي كه از آنها بر ميخيزد هنوز هم در رنج و آتش است.
[3] : جدايي پاكستان و بنگلادش به برادركشيها و خونريزيهاي فراواني راه گشود و از بزرگي آن سرزمين بسيار كاست. اين خود پرسش و جستار ارجداريست كه آيا چاره اي جز آن نبود. نه تنها هندوستان بلكه ديگر توده هاي جهان امروز نيازمند يك راه نوي در زندگاني مي باشند كه از پراكندگيها و چنددستگيها رها گرديده همگي بيك شاهراه درآيند و كينه هاي كنوني همه از دلها سترده گردد.
آيا براستي آدميان را جز اين پراكندگيها ، كينه جوييها و جنگ و نبردها راه ديگري نيست و تنها شايستة اينچنين زندگاني سراسر زور و نيرنگ كنونيند؟!.. راهي كه كوششهاي كسروي و « پاكديني» بر آن استوار گرديده خواستار راهنمايي جهانيان به يك زندگاني برادرانه و پرآسايش ميباشد. خواهان آنست كه آيين زندگاني در سراسر جهان همدستي و همدوشي باشد. در گفتارهاي آينده اين جستار روشنتر خواهد گرديد.
2ـ
من گاهي مي بينم كساني گفتگو از مهاتما گاندهي ميكنند و بكارهاي او و پيروانش با ديدة خرده گيري مي نگرند. ميگويند : گاندهي منكر ماشينست و بگمان او كار كردن با دست بهتر از كار انداختن ماشينهاست و در اين باره چندان پافشاري دارد كه خود او يك چرخ چوبين پشم ريسي برگزيده كه با آن پشم مي ريسد و در سفرها همراه مي برد. يك زندگاني درويشي دارد كه با شير بز مي سازد و براي سفرها نيز از آن توشه برميدارد. براي شورش و آزادي طلبي يكراه منفي اختراع كرده كه خونريزي رخ ندهد و كار بجنگ نينجامد. هر زمان كه بخواهد اعتراض بدولت انگليس كند روزة بيست و چند روزه مي گيرد.
اينكارها در نظر بسياري شگفت افتاده. بلكه روشنتر بگويم : بسياري اينها را بيمعني مي شمارند و بارها ديده ام در اينباره انديشة مرا خواسته اند و اينست ميخواهم چند سختي در اين باره بنويسم :
اين يكي از كميهاي ماست كه با اين نزديكي بهندوستان از حال گاندهي و يارانش و از انديشه و راه آنها جز اندكي نميدانيم ، و اين اندازه را نيز از روزنامه هاي اروپا بدست آورده ايم.
در موضوع ماشين انديشة پيشواي هند درخور پذيرفتن نيست. زيرا راست استكه ماشين با حال كنونيش زيان آور ميباشد ، باين دليل كه در هر كجا رواج گرفته زندگي رو بسختي آورده (چنانكه در اين باره در پرچم گفتارهايي نوشته ايم). چيزيكه هست ما بايد اينحال را از ميان برداريم ، نه آنكه از ماشين چشم پوشيم. ما اين زمينه را روشن گردانيده ايم كه چون آيين زندگاني امروزي نبرد و كشاكش مي باشد در واقع اين ماشينها نيز ابزار نبرد است ، و آنچه بايد كرد اينستكه نبرد را از ميان برداريم و آيين زندگي را همدستي و همدوشي گردانيم ، و در آنحال ماشين هيچ زياني نخواهد داشت و سراپا سود خواهد بود.
ماشين و يا ديگر اختراعهاي اروپايي نتيجة پيشرفت جهانست و نمي توان و نمي بايد از آن بجلوگيري برخاست. اگر خواسته شود كه ماشين بكار نرود آن چرخة چوبين پيشواي هند خود يك گونه ماشينست و آن نيز از اختراعهاي آدميان مي باشد كه بايد از آنهم چشم پوشند.
همچنين بزندگاني درويشانه (بدانسان كه در پيشواي هند است و ربطي بحال صوفيان ايران ندارد) اگر هم ايرادي نتوان گرفت ستايشي نيز نتوان نوشت. زيرا خوشيهاي جهان براي ماست و بهرچه از آن چشم مي پوشيم؟!.. اگر بگويند براي پاكي روانست (چنانكه صوفيان ميگويند) باور نبايد داشت. پاكي روان با دامن درچيدن از خوشيهاي جهان نتواند بود. ما در اين باره سخناني داريم كه خواهيم نوشت.
با اينحال من گاندهي را يك مرد بزرگي مي شمارم. زيرا آن جنبشي كه در هندوستان پديد آورده خود كار بزرگي مي باشد و از هر كسي ساخته نتوانستي بود. در سرزميني همچون هندوستان كه مردمش دويست سالست زيردست ديگران بوده و بخواري و زبوني خو گرفته اند تكاني پديد آوردن كار آساني نميباشد. در سرزميني كه مردم صد گونه آلودگي دارند و هزاران كسان از راه خيانت و بدخواهي نان ميخورند و خوش مي زيند ، بلكه فرمان مي رانند ، در سرزميني كه هزاران كسان ـ هر يكي بدستاويز ديگري ـ خود را پيشواي مردم گردانيده و رشتة انديشه هاي ايشان را بچنگ خود آورده اند در سرزميني كه يك درويش تنها بسرماية سخن نگفتن و هميشه خاموش زيستن پيروان بيشماري پيدا ميكند و نامش « شاه خاموش» بگوش دور و نزديك مي رسد ـ در چنين سرزميني با آن آلودگيها و گمراهيهاي مردم ، آنان را بتكان آوردن و با سياست آشنا گردانيدن كار آسان كوچكي شمرده نخواهد بود.
اما شيوة ناخونريزانه اي كه پيش گرفته اند بايد آنرا يكي از شكاهكارهاي پيشواي هند شمرد و خود با آن شيوه است كه توانسته اند جنبش پديد آورده و بزودي از پا نيفتند. آن روزه گرفتن گاندهي و ديگر رفتارهاي او اگر بديدة ديگران غريب مي نمايد ، در نظر خودشان غرابت ندارد و با آن شيوة خاصي جز بچنين كارهايي نبايستي پردازد. شايد آن انديشه اي كه پيشواي هند دربارة ماشين دنبال ميكند ، و همچنين زندگاني درويشانة او نيز براي تكميل همين شيوة كارشان مي باشد.
چنانكه ديروز نوشته ام رهايي هندوستان با اين جنبشها نيست بايد چاره بآلودگيهاي مردم كنند ، بايد آن گمراهيها و آلودگيها را از ميان بردارند. ليكن با اينحال اين جنبش چون نشان زندگي[=زنده بودن] توده هاي هندوستان است گرانمايه مي باشد و ما نيز بايد بآن قيمت گزاريم.
(پرچم روزانه شمارة 171 سه شنبه 27 مرداد ماه 1321)
از گـمان پيــروي نبـايـد كـرد
روز آدينة گذشته آقا محمد كريم فرهنگ كه خوانندگان پرچم او را ميشناسند بديدن من آمد و چون نشست با يك تأثر بسياري چنين گفت : "بعضي مردم چه بي انصافند ميگويند گاندهي را خود انگليسها تحريك كرده اند". اينرا گفت و چنانكه شيوة كم گويي اوست در خاموشي فرو رفت. من نيز از تأثر خاموش ايستاده در يك انديشة ژرفي فرو رفتم و عيبهاي ايرانيان يكي پس از ديگري در جلو چشمم نمودار شد.
نخست انگيزه يا علت آنسخن را بياد آوردم. براي چه آنرا مي گويند؟! يك ايراني در اينجا نشسته از كجا ميداند گاندهي را انگليسها برانگيخته اند؟!.. و آنگاه چه نتيجه از آن ميخواهد؟!.
علت آنسخن جز « خودنمايي» نيست. گويندة آن ميخواهد بفهماند كه زيركست. ميخواهد بفهماند كه از سياست آگاه ميباشد. اين شيوة بسياري از ايرانيانست كه هرچه از پيشآمدهاي جهان بشنوند نافهميده و ناانديشيده تفسير كنند و مخصوصاً از اين پنداربافي لذت ميبرند. آنروزهايي كه حزب نازي بروي كار آمد و جهودان را از آلمان بيرون ميكرد من روز در عدليه بودم ديدم يكي از قاضيها با ديگري چنين ميگويد : " تدبير خوبي كردند باين بهانه يهوديها را بكشورهاي ديگر ميفرستند و آنها اسراري بدست آورده بآلمان خبر مي فرستند". چون گوينده از آشنايان بود پندش داده گفتم : " اين يك گزافه گويي عاميانه است. چشده كه تو در ايران پي بمقصود نهايي آلمانها ميبري و اين مي داني كه يهوديها را فرستاده اند تا در كشورهاي ديگر جاسوسي بسود آلمان كنند ولي وزراء و سررشته داران آنكشورها نمي فهمند؟!.. اگر اين مطلب بآن آسانيست كه شما بمحض شنيدن سِر آنرا بفهميد چگونه خواهد شد كه ديگران نفهمند؟!..
از اين گذشته ، آلمانها چند هزار نفر را بيرون كرده اند و اين بسيار بيخردانه است كه چند هزار نفر را در اسرار دولتي دخالت دهند. چگونه تواند بود كه يك سري در ميان چند هزار تن پوشيده ماند؟!.."
اينگونه خودنماييها در ايران فراوانست. مردمي كه عاديترين كارهاي زندگاني خود را در نمي يابند ميخواهند چنين وا نمايند كه برازهاي پوشيدة كارهاي ديگران پي مي برند.
يك چيزيكه شايد تاكنون بگوششان نرسيده زشتي « پيروي از گمان» ميباشد. يكمرد باخرد از گمان پيروي ننمايد. گمان شايد راست باشد و شايد دروغ درآيد. يك كالايي از شما دزديده اند و هيچ دليلي نيست كه دزد را نشان دهد. ولي شما گمان مي بريد همسايه تان دزديده باشد. از آن گمان پيروي نتوانيد كرد و نام دزدي بروي همسايه تان نمي توانيد گزاشت. زيرا گمان درخور دلگرمي نيست و شايد دروغ درآيد. اگر شما بدستاويز همان گمان همسايه تان را دزد خوانيد گناه كرده ايد. پيش خداي آفريدگار گناهكاريد ، پيش خرد بدكار و نادانيد.
اينها چيزهايي استكه بگوش مردم نرسيده و از هزاران تن يكي ، از صد تن يكي اينها را نميداند. ببينيد چه سبكمغزند كه پيروي از گمان را هنر ميشمارند. بدبخت همينكه داستان هندوستان را شنيده و نام گاندهي بگوشش برخورده آن خوي پست « خودنمايي» آسوده اش نميگزارد و در زمان زبان گشاده چنين ميگويد : "خود انگليسها تحريك كرده اند" و اينرا يك زيركي و هوشياري از خود مي شمارد. اگر كسي بپرسد : " تو اينرا از كجا ميگويي؟!.. چه دليل داري ؟!.. چه شد كه دويست و هفتاد ميليون هندو كه پيروان آنمردند با همة نزديكي نفهميدند و تو از اين راه دور فهميدي؟!.. گذشته از اينها ، اين جنبش و تكاني كه گاندهي پديد آورده چسودي بانگليسها دارد كه او را برانگيخته باشند؟!.." اگر اينها را بپرسند خواهند ديد بدبخت هيچ نفهميده و نينديشيده و كوچكترين دليلي در دست ندارد و تنها از روي گمان بچنين سخن شومي مي پردازد.
يكمردمي كه در زندگاني راه ندارد ، و از حقايق بي بهره است و نيك و بد و راست و كج نميشناسد ، و سرماية فهمي او ياوه بافيهاي شاعران و گزافگوييهاي صوفيان و خراباتيانست بهتر از اين نتواند بود.
تنها دربارة گاندهي نيست. از هر كسي كه خوششان نيايد چنين دروغي يا دروغ ديگري توانند بست. زيرا سخن در نزد آنها مايه اي ندارد و از نتيجة آن نيز باكي ننمايند. يكمرد خردمندي كه معني آدميگري را ميداند و دربند نيك و بد مي باشد سخن براي او مايه لازم دارد. باين معني كه تا دليلي درميان نباشد و اطمينان پيدا نكند تنها از روي گمان زبان بگفتن نگشايد و چه بسا كه زيانهايي كشد و گفتن يك سخني را بخود جايز نشمارد. از سوي ديگر خردمند هميشه پرواي نتيجة سخن را مي نمايد ، باين معني پيش از زبان گشادن اين مي انديشد كه نتيجة گفتارش چه خواهد بود. اگر مرد خداشناسيست اين ميداند كه هر كاري از نيك و بد كيفر يا پاداشي خواهد داشت و خود را بهر گفتاري آزاد نمي شناسد.
اينها همه دربارة ديگرانست. اينمردم درمانده و بيچاره كجا و آن چيزها كجا؟!.. اينها سخن را جز گردانيدن زبان نميدانند و مايه اي براي آن لازم نمي شمارند. گمان[حدس] و پندار[خيال] در جاي خود كه از دروغ نيز باك ندارند و نتيجه اي براي سخنان خود بنظر نميگيرند. كسانيند كه نيروهاي رواني را بيكبار از دست داده و سراپا در توي خويهاي پست و دريافتهاي بي ارج جانوري فرو رفته اند بيهوده نيست كه بدينسان خوار و درمانده مي باشند.
شما براي آزمايش از آشنايان خود بپرسيد آيا شنيده اند كه پيروي از گمان نبايد كرد؟!.. آيا چنين سخني تاكنون بگوششان رسيده؟!.. اين را از كه بايستي بشنوند؟!.. از ملايان؟!.. از روزنامه نويسان؟!.. از آموزگاران و دبيران و استادان؟!.. از قافيه بافان؟!. از رمان پردازان؟!. اينها خودشان ميدانند تا بديگران هم ياد دهند؟!.
(پرچم روزانه شمارة 172 چهارشنبه 28 مرداد ماه 1321)