1ـ
تاكنون بارها روشن گردانيده ايم كه ما پرچم را براي چند مقصود بنياد نهاديم : يكي آنكه در اين هنگام آشفتگي جهان از هم ميهنان خود بركنار نباشيم و بتوانيم در زندگاني آنان براهنمايي پردازيم. ديگري اينكه برخي حقايق را كه مقصد اصلي ماست روشن گردانيم كه تاكنون هر دو رشته را يكسان پيش برده ايم ، و چون ديده ميشود يكدسته از خوانندگان از دور و نزديك بنوشته هاي روزنامه ـ بويژه ببخش حقايق ـ دلبستگي مينمايند اينك ميخواهيم يك گام ديگري در اينراه برداريم و يكرشتة ديگري از حقايق را روشن گردانيم و از همين شماره بآن مي پردازيم و چون در اين زمينه بتازگي « گفت و شنيدي» رخ داده و يك موضوعي در ضمن گفت و شنيد بهتر روشن ميگردد اينست همان را در اينجا نقل ميكنيم.
جواني بنزد من آمده چنين ميگويد : من سخنان شما را از زبان ديگران مي شنيدم و نميتوانستم بپذيرم. ولي در اين دو سه بار
كه بنزد شما آمده ام و بسخنان شما گوش ميدهم چنان بر من مأنوس ميآيد كه توگويي از پيش آنها را ميدانستم و بي هيچ درنگي آنها را مي پذيرم. اكنون مقصودم آنستكه من چون تازه با گفتارهاي شما آشنا شده ام و فرصت آنكه همة نوشته هاتان بخوانم نيست ميخواهم اساس مقصود خود را شرح دهيد.
كه بنزد شما آمده ام و بسخنان شما گوش ميدهم چنان بر من مأنوس ميآيد كه توگويي از پيش آنها را ميدانستم و بي هيچ درنگي آنها را مي پذيرم. اكنون مقصودم آنستكه من چون تازه با گفتارهاي شما آشنا شده ام و فرصت آنكه همة نوشته هاتان بخوانم نيست ميخواهم اساس مقصود خود را شرح دهيد.
گفتم : كسانيكه با منند و از ياران و همراهان شمرده ميشوند سخنان مرا تغيير نميدهند. شما با كساني دچار بوده ايد كه از ما نيستند و از گفته هاي من آگاهي درستي ندارند. اينكه مقصود ما را مي پرسيد بايد دانست كه ما با همة كيشها و با همة انديشه هايي كه در جهانست (جز از دانشها) مخالفيم و در برابر هر يكي سخناني داريم. اينست نوشته هاي من بسيار است. ليكن اساس مقصد ساده است ميتوانم آنرا بشما بازنمايم.
ما ميگوييم : اين زندگاني كه امروز جهانيان دارند يك زندگاني خردمندانه نيست. اين بچهارپايان و جانوران شايسته تر است تا بآدميان. شما حال جهان را بجلو چشم بياوريد ، آن اروپاييانند كه خون همديگر را ميخورند و همة هوش و فهم و دانش خود را در راه نابودي يكديگر بكار مي برند. اين آسيائيانند كه با خواري و سرافكندگي روز ميگذرانند و با يك رشته انديشه ها و پندارهاي پوچي خود را سرگرم مي سازند.
جهان با اينحال بكجا ميرود؟!.. شما زماني نيك انديشيد تا بدانيد پايان كار جهان چيست؟! ما ميگوييم : بايد اين زندگاني تغيير يابد و جهان براه ديگري افتد. خواهيد گفت : كدام راه ديگري؟.. ميگويم : « راه خرد» ، راهيكه شايستة آدميانست ، راهيكه جهانيان را بآسايش و خرسندي تواند رسانيد. خدا آدميان را براي آسايش آفريده و اين نادانيهاي خود ايشانست كه اين تلخيها را پديد
مي آورد.
مي آورد.
مثلاً امروز در ايران از حيث خواروبار سختي و تنگيست. چرا؟.. آيا ايرانيان زمين كم دارند؟!. آيا بكشت و كار آشنا نيستند و از اين هنر بي بهره اند؟!. آيا همه ساله آسيبي بكشت ميرسد و محصول آنرا كمتر ميگرداند؟.. آيا باران يا آب باندازة كفايت نيست و باعث سختي آن مي باشد؟.. شما چون جستجو كنيد هيچكدام از اينها نيست و تنها نادانيهاي خود اين مردم و شيوة غلطي كه براي بهره مندي از زمين و آب برگزيده اند باعث اين فشار و سختي مي باشد. زميني كه ايرانيان دارند از روي حسابيكه رفته ايم ـ اگر بی قواعد علمي امروز كشت شود [1] ـ براي روزيِ دوازده برابر مردم امروزي كفايت دارد. اين زمين است. از آنسوي ايرانيان در كشاورزي مهارت دارند و اگر بقواعد امروزي آشنا نشده اند در سليقة موروثي خود داراي هوش و استعداد بسيار مي باشند. از حيث باران و رسيدن و يا نرسيدن آسيب نيز چيزيكه باعث اين فشار و تنگي خواروبار باشد ما سراغ نداريم. اينكه در ايران خواروبار و ميوه باندازة كفايت نيست علت آن بيگمان ندانستن معني درست « مالكيت» و ديگر نافهيمها و نابسامانيهاست.
ايرانيان بجاي اينكه زمين را براي كشتن و بهره بردن بشناسند و بدست كشاورزان بسپارند آنرا يك كالايي براي داد و ستد مي شناسند و مردان پولدار هر يكي هزارها جريب زمين را خريده ملك خود مي سازند. از آنسوي در روستاها كه نشيمنگاه كشاورزانست وسايل زندگاني از دبستان و دادگاه و پزشك و داروخانه و تلگراف و تلفن و راديو و مانند اينها پيدا نميشود. گذشته از آنكه بكشاورزان صد ستم روا مي شمارند و محصول زحمتهاي او را از دستش مي ربايند. همينهاست كه باعث اين فشار و سختي ميشود. شما اگر مالكيت را بمعني درست خود بشناسيد و زمين را جز بدست كشاورزان ندهيد ، و در روستاها وسايل زندگاني فراهم گردانيد ، و بروستاييان ستم روا نشماريد و در شهرها جلو مفتخواري را بگيريد ، در ايران خواربار و ميوه بحدي خواهد رسيد كه بيش از تصور هر كس باشد.
اين يك مثل است و صد مانند اين ياد توان كرد. مقصود اينستكه خدا مردمان را براي آسايش و خوشي آفريده و وسايل آنرا فراهم گردانيده. ولي آدميان از ناداني و گمراهي و از نفهميدن معني زندگاني خود را دچار سختيها ميگردانند.
يك مثل ديگر : در ايران چهارده يا پانزده كيش هست و همه ميدانند كه اين كيشها زيانهاي بزرگي باين كشور رسانيده و يكي از علتهاي بدبختي ايرانيان اين كيشهاست. كنون اگر پيشروان اين كيشها بداوري خرد گردن گزارند و حاضر باشند كه يك سخني را كه بادليل شنيدند بپذيرند و در راه كيشهاي بيپاي خود پافشاري نشان ندهند ما ميتوانيم اين اختلاف و پراكندگي را در يك جلسة سه چهار ساعتي بپايان رسانيم و همة آن پيشروان هنگاميكه از جلسه برميخيزند همگي با يك انديشه و با يك باور و با يك دين بيرون روند و از آسيبها و زيانهايي كه امروز از رهگذر كيشها پراكنده مي بينند آسوده گردند. ولي از ناداني و تعصب چنين كاري را نميكنند و بداوري خرد گردن نميگزارند و اينست دچار بدبختيها هستند.
خدا بآدميان خرد داده كه ميتوانند براهنمايي آن حقايق زندگي را دريابند و با خوشي و آسودگي زندگي بسر برند. ما ميگوييم : بايد از خرد پيروي كرد و از آسايش و خرسندي بهره مند گرديد. اينست مقصد ما.
2ـ
گفـت : من در اينجا حرفي دارم. اين مذاهب هر يكي براي خود منطقي دارد. بايد گفت فهمها مختلف است و هر كس جور ديگري ميفهمد. گفتم : اين اشتباه است. ما در اين باره سخنان بسياري رانده ايم. دوباره ميگويم : در همة آدميان نيرويي بنام « خرد» هست كه راست و دروغ و سود و زيان و نيك و بد را ميشناسد. فهمها نيز مختلف نيست. اگر بخرد واگزار شود همه يكجور خواهند فهميد و همة مردمان داراي يك باور و يك انديشه خواهند بود. اين اختلافها در ميان جهانيان نتيجة آن است كه خرد را بكار نمي اندازند ، نتيجة آنست كه كينه ها و هوسها و تعصبها را پيشواي خود ميگيرند. من در جاي ديگري معني خرد را براي شما شرح خواهم داد. در اينجا از سخن خود دور نيفتيم.
مقصود آنستكه اين بديها و سختيها كه در جهانست و مردمان گرفتارند همه آنها نتيجة ناداني و نافهمي است نتيجة آنستكه معني درست زندگي و راه آنرا نمي دانند كه اگر بدانند و آنراه را پيش گيرند از اين بديها و سختيها رها خواهند گرديد. مثلاً اين جنگي كه امروز ميان دولتهاي بزرگ در گرفته و سراسر جهان را گرفتار گردانيده علتش چيست؟!.. چه منطقي برايش توان انديشيد؟!.. چه نتيجه اي جز ويراني و بدبختي تواند داد؟!..
اگر بگوييد : « ناگزيرند» ، راست نيست. زيرا چه ناگزيري اي دارند؟!.. آيا روي زمين تنگ شده و همگي نمي توانند گنجيد و بايد بجنگند تا براي خود جا باز كنند؟! آيا چنين گماني توان برد؟!
اگر بگوييد : « سودي دارد و اين جنگها براي يك مقصودي است» آنهم دروغ است. زيرا چه سودي دارد؟!.. چه مقصود خردپذيري درميانست؟!.. از پي اين جنگ چه نتيجه اي براي جهان خواهد بود؟!..
گفت : من در اينجا هم حرفي دارم زيرا علما ميگويند زندگاني مبارزه است و در حقيقت جنگ و كشاكش در طبيعت انسان گزارده شده است. از طرف ديگر هر يكي از دولتها در اين جنگ يك مقصدي دارد. مثلاً آلمان ميخواهد نژاد ژرمن بطوايف ديگر سيادت كند. ايتاليا ميخواهد امپراتوري قديم روم را باز گرداند ، ژاپن ميخواهد در آسيا بهيچيكي از دول اروپا دخالت ندهد. انگليس ميخواهد مستملكه هاي وسيع خود را از دست ندهد روس ميخواهد از بزرگي آلمان و ژاپن جلوگيري نمايد. چنانكه ملاحظه مينماييد هر يكي يك مقصدي دارد.
گفتم : آنكه ميگوييد زندگاني مبارزه است اينهم يكي از اشتباهاتست. آدميان مي توانند با يكديگر با كشاكش و مبارزه زندگاني كنند يا با همدستي و همراهي. هر دو تواند بود و اجباري درميان نيست امروز زندگاني بشكل مبارزه افتاده. ولي اين از ناداني جهانيانست. از نشناختن معني زندگانيست نه اينكه در طبيعت آدميان گزارده شده باشد. ما در اين باره هم سخنان بسياري داريم. اما اينكه دولتهاي جنگجو هر يكي مقاصدي دارد آن مقاصد چيزهايي نيست كه ما قيمتي بآنها بگزاريم. « آلمان مي خواهد نژاد ژرمن سيادت كند» چرا؟! نژاد ژرمن چه برگزيدگي بديگران دارد؟!.. اساساً برتري يك نژاد بديگري ، يا زبردستي يكتوده بتوده هاي ديگر عنواني نزد خرد ندارد. اين نژادها همگي از يكريشه اند و همگي در اينجهان حق زندگي آزاد دارند. خدا يا طبيعت يا هر ناميكه شما ميگزاريد يك توده را براي فرمانروايي بديگران نيافريده. « ايتاليا ميخواهد امپراتوري قديم را برگرداند» مگر امپراتوري قديم چه بوده؟! آن نيز يكي از دولتهاي جهانگير ديگر بوده. اينها هيچ يكي منطق ندارد اينها همه بهانه است.
حقيقت آنستكه اينها با يكديگر زورآزمايي ميكنند ، مانند همان زورآزماييهاييكه ديگران با هم دارند. اين جنگهاي دولتها با آن زد و خوردي كه دو يا سه تن در خيابان با هم ميكنند از يك ريشه است ، تنها اين تفاوت را دارد كه براي اين زد و خورد قانوني گزارده شده و كساني براي جلوگيري هستند و براي آن جنگها قانوني گزارده نشده (و يا اجرا نيافته) و كساني براي جلوگيري نيستند.
اينها همه مثل است. مقصود آنستكه خدا مردمان را براي خوشي و آسايش آفريده و اين خود مردمانند كه وسايل ناآسودگي و گرفتاري را فراهم مي سازند ، و اين نيست مگر در نتيجة آنكه معني درست زندگاني روشن نگرديده و يكرشته سخنان غلطي انتشار يافته از اين قبيل : زندگاني مبارزه است. فهمها مختلف است ، جنگ و كشاكش در طبيعت آدمي گزارده شده ، آدمي نيكي پذير نيست و مانند اينها كه همگي غلطست ، و همگي از آنست كه معني درست زندگاني شناخته نگرديده ، گوهر آدميگري روشن نشده ، يكراهي براي زندگاني آسوده بروي جهانيان گشاده نشده و امروز يك جنبشي كه براي جهان لازمست آنستكه اين حقايق در جهان انتشار يابد و زندگاني براه ديگري بيفتد و اين همانست كه ما ميكوشيم.
3ـ
گفت : اين انديشه ها درست ، ولي راه پيشرفتش چيست؟.. اين انديشه ها درجهان بي سابقه نيست. « كنگرة صلح لاهه» و « جامعة ملل» آزمايشهايي بود كه ثابت كرد اين انديشه ها پيشرفت ندارد.
گفتم : ما پاسخ اينها را آماده داريم. ميگوييد : راه پيشرفتش چيست؟! ميگويم : تاكنون راه پيشرفت ديگر انديشه هاي بزرگ چه بوده؟.. شما هر نظم و ساماني در جهان مي بينيد تازه است ، يكروز بوده كه نبوده و مردم آنرا نمي شناخته اند. در چهار صد سال پيش كمتر كسي معني مشروطه را ميدانست و كمتر كسي هواخواه آن بود و همچون پادشاهان بزرگ جهان دشمناني داشت ، و با آنحال ، امروز در جهان پيش رفته است. هر حقيقتي همينكه عنوان شد و در راه آن كوشش و ايستادگي رفت بيگمان پيش خواهد رفت.
اما «كنگرة صلح لاهه» و « جامعة ملل» آنها را دولتها بنياد نهادند ، و اينكارها نچيزيست كه با دست دولتها پيش رود. گذشته از آنكه دولتها در هركاري سياست خود را منظور دارند و چون سياستشان انجام گرفت از آن چشم پوشند. صلح لاهه و جامعة ملل نيز بدينسان از ميان رفت. كنگرة صلح لاهه را نكولاي دوم امپراتور روس پيشنهاد كرد و بخواهش او بود كه بنياد يافت. من از شما ميپرسم آيا نكولا يكمرد صلح دوستي بود؟!.. آيا او اصلاح جهانرا ميخواست؟!.. آيا سياست دولت آنروزي روس صلح جويانه بود؟!..
« جامعة ملل» اگرچه نواقصي داشت با اين حال يك بنياد بزرگي بود و آنچه جلو پيشرفتش را گرفت اين بود كه دولتها بنياد نهاده بودند و خود آنها از اعتبارش انداختند. اگر انديشة توده ها آنرا پديد آورده بود بآن آساني از ميان نميرفت.
من داستان جنگ را بعنوان مثل ياد كردم. مقصود ما تنها آن نيست ، و آن بتنهايي صورت پذير نتواند بود. بايد بنياد زندگاني از اساس تغيير يابد و ديگر چيزها درست شود اينهم روي آنها. جنگ از ميان دولتها هنگامي برخيزد كه انبوه مردم بيهوده بودن اين گونه جنگها را بدانند و از آن بيزاري نمايند. هنگامي برخيزد كه همة مردم (يا بيشتر آنها) معني درست زندگاني را بفهمند و خود مردان آراسته و پاكي باشند.
در جهان كارها بهم بسته است ، تا همة آنها درست نشود از يكي تنها نتيجه اي نتواند بود. اين چه معني دارد كه بجهان هياهوي ماديگري اندازند و زندگاني را جز مبارزه نشناسند و از آنسوي توقع دارند كه جنگ از ميان دولتها برخيزد؟!.. چه معني دارد كه بيك پولدار حق دهند كه چون پول دارد صدها ماشين بكار اندازد و راه روزي را بروي هزارها كسان ببندد ولي آرزومند باشند كه دولتهاي توانا كشورهاي ناتوان را لگدمال نسازند؟!..
از اين گذشته ، اينكارها بايد با دست يكدسته از مردان پاكدرون و بلندانديشه انجام گيرد و شرط نخست آن دينداري و خداشناسي ميباشد. دوباره ميگويم : اينها نچيزيست كه با دست دولتها انجام يابد.
در ايران يك نافهمي هست و اينكه « نيرو» را تنها نيروهاي مادي شناسند و پيشرفت هر كاري را جز در نتيجة زور ندانند. شما امروز هر اصلاحي را گفتگو كنيد خواهند گفت : « قوه لازم است» و از همين جاست كه همة كارها را از دولت كه قوه در دست دارد توقع ميكنند. شما اگر در مجلسي گفتگو از « اصلاحات» كنيد خواهيد ديد يكي سر برآورده با حال تأسف چنين خواهد گفت : « از گفتگو چه فايده حاصل مي شود ، بايد قوه باشد» ديگري سر برآورده چنين گفت : « اختيار اين مملكت را بدست من بدهند تا ببينند چه جور اصلاح ميكنم». اين يكي از نادانيهاي شوم اين توده است.
در اين باره راستي آنستكه حقايق بايد با نيروي خود پيش رود. يك حقيقتي همينكه آغاز شد و كسي يا كساني آنرا عنوان نمودند و ايستادگي نشان دادند مردان پاكدرون و باخرد از هر سو بهواداري از آن برخيزند و راه پيشرفت آنرا باز گردانند.
اينان هميشه داستان اسلام را مثل آورده ميگويند : « پيغمبر اسلام تا شمشير نكشيد كاري از پيش نبرد». ولي فراموش ميكنند كه آن شمشير را بدست او اسلام داده بود. پاكمرد عرب آنروزي كه در مكه برخاست تنها خودش بود. ولي در نتيجة حقايق ، مردان باخرد و پاكدرون بگرد او آمدند و از همانجا نيرو پديد آمد و راه پيشرفت را باز كرد.
اين سخنان كه ما ميگوييم و مردمان را بزيستن از راه خرد دعوت ميكنيم جهان تشنة آنهاست. بويژه در نتيجة اين جنگ كه سالهاي دراز خواهد كشيد و نتيجه اي جز ويراني شهرها و بهم خوردن سامان زندگاني نخواهد داشت. تاكنون مردم نام « تمدن اروپا» را ياد گرفته بآن اميدهايي مي بستند و اين جنگ آن اميد را از ميان برده بهمه نشان خواهد داد كه اين راهيكه اروپا پيش گرفته جز راه بدبختي و نابودي نيست ، و اينست در جستجوي يكراه رهايي خواهند بود ـ راهيكه ما دنبال ميكنيم و جهانيان را از اين بدبختي رها خواهد گردانيد.
شما آنرا نبينيد كه كساني در ايران در برابر ما مي ايستند و هايهو و غوغا برمي انگيزند ـ اينها از نافهمي و ناداني است. از همين ايران مردان پاكدرون باخردي تاكنون بما ياري ميكنند و هر زمان بشمارة آنان خواهد افزود و بياري خدا آنچه منظور ماست پيش خواهد رفت.
در اينجا گفت و شنيد با آن جوان بپايان رسيد و ما نيز اين رشته گفتارها را بپايان ميرسانيم. ولي چنانكه خوانندگان مي بينند اين زمينه بسيار مهم است و سخن در پيرامون اين بسيار توان راند ، اينست در اين پيرامون گفتارهاي ديگري باز خواهيم نوشت.
(پرچم روزانه شماره هاي 175 ، 176 و 177 يكشنبه ، دوشنبه و چهارشنبه 1، 2 و 4 شهريور ماه 1321)
[1] : اینکه با کار بستن قواعد علمی محصول کشاورزی چه اندازه خواهد افزود ، خود حساب جدایی است.