چنانكه آقاي احمد پاكروان از قزوين ، و آقاي صمدي از مياندوآب نوشته اند و از تهران نيز آگاهيها رسيده به بهاييان دستور داده شده كه پرچم و يا ديگر نوشته هاي ما را نخوانند و با كسي از پاكدينان بسخن نپردازند. اينست پاسخي كه انجمنهاي بهايي بپرسشهاي ما داده اند.
كنون ما از خوانندگان ميپرسيم : باين چه نامي بايد داد؟.. اينكه كساني خود را از مردم جدا گردانند ، و يكرشته سخناني را دستاويز ساخته انجمنها سازند و كتابها نويسند ، و كوششها بكار برند ، ولي چون يكي برخيزد و ايرادهاي گيرنده اي گيرد و از پاسخ درمانند ، ازو رو گردانند و خود را بخاموشي زنند ـ چنين چيزي چه عنواني تواند داشت؟!
اگر نيك انديشيد اينان دسته بندي را دوست ميدارند ، و از آنكه يك تيرة جدايي باشند و با ديگران كشاكش و گفتگو كنند لذت ميبرند ، و در اينراه هوسبازيست كه آن كوششها را ميكنند و بآن خودنماييها ميپردازند ، وگرنه چه خواست ديگري را توانند داشت؟..
تنها بهاييان نيستند. چنانكه بارها گفته ايم همهی كيشها كه امروز هست در همين حالست. همهی آنها جز براي دسته بندي نيست. دسته بندي يكي از چيزهاييست كه هوسمندان از آن لذت برند ، بويژه كه در ميان آن دسته بندي سودهايي نيز باشد و پولهايي نيز دربيايد.
همان ملايان كه خود را با آن « فرم بوالعجايب» ميآرايند و نامهاي شگفتي از « آيت الله» و « حجت الاسلام» و « مصلح كبير» و مانند اينها بروي خود ميگزارند ، و در راه نگه داري دستگاه شان دست بدامن خودي و بيگانه ميزنند ، در اين زمينه پاي كمي از بهاييان نميدارند. بلكه اين راه را بروي بهاييان همينان گشاده اند.
همين ملايان نيز ما هرچه ميپرسيم و ايراد ميگيريم پاسخي نداده خود را بخاموشي ميزنند. آنان نيز به پيروان خود ميسپارند كه نوشته هاي ما را نخوانند و با كسي از ما گفتگو نكنند.
صوفيان نيز چنينند ، شيخيان نيز چنينند ، علي اللهيان نيز چنينند ، كريمخانيان نيز چنينند ، مسيحيان نيز چنينند. يكا يك چه بشماريم. همگي كيشها و راهها كه امروز رواج ميدارد چنينند. همگي آنها بهر دسته بندي و سود جوييست. همگي آنها در راه هوس و سود خود مايهی تيره روزي مردم ميباشند.
در همينجاست كه ما ميخواهيم خوانندگان داوري كنند. ميخواهيم نيك بينديشند و خواستي را كه از اين كيشها و دسته بنديها در ميانست ، و زيانهاي بزرگي را كه از آنها برميخيزد بديده گيرند ، و آنگاه داوري كنند كه بآنان با چه ديده اي بايد نگريست؟.. چه نامي بآنها بايد داد؟.. چه رفتاري با آنان پيش بايد گرفت؟.
ما اكنون باين دسته ها برخورده ايم و اين برخورد سالها در ميان خواهد بود تا بپاياني رسد (يا بهتر گويم : بپاياني رسانيم). اكنون ياران ما بينديشند كه اين برخورد را چگونه بپايان خواهيم رسانيد. اين دسته ها كه در راه هوس و دلخواه خود يك تودهی بيست مليوني را لگدمال كرده در ميگذرند ، اين ملايان و كشيشان و پيران و مبلغان و ديگران كه گمراهيهاي پست و پراكندهی خود را « دين» ناميده بخدا دروغ ميبندند ـ كار ما با اينها چه خواهد بود ، و چه بايد بود؟.. من ميخواهم ياران ما نيك انديشند كه يكدسته شاهسون كه از آشوب كشور فرصت جسته تفنگهاي خود را برميدارند و سرگردنه اي ميگيرند و كاروانها را ميزنند و آدم ميكشند با اين ملايان و بهائيان و درويشان و ديگران چه جدايي ميدارند؟.. اگر آن شاهسونان تنها سود خود را ميجويند و در راه بهره مندي خود از ايمني كشور و آسايش توده و پيشرفت بازرگاني و كشاورزي و مانند اينها چشم ميپوشند ، و هرچه در اين باره گفته شود ناشنيده مي انگارند ، اين ملايان و كشيشان و سر دستگان بهايي و صوفي و ديگران نيز همان رفتار را ميكنند و دربارهی توده و آسايش و پيشرفت آن همان بي پروايي را نشان ميدهند ، بلكه گستاخي و بي پروايي اينان فزونتر از آنان ميباشد. زيرا اينان در راه آرزوي پست خود بخدا نيز دروغ مي بندند ، مردمان را گمراه و نادان ميسازند ، توده ها را بپستي ميكشانند. شاهسون اگر كسي را لخت كرد جبران آن آسانست. ولي اينان چون مردم را گمراه ميگردانند چاره اش بسيار دشوار است. اينست بدي آنان ده برابر بدي شاهسون بلكه فزونتر از ده برابر است. اكنون شما بینديشيد كه ما براهزنان شاهسون با چه ديده مينگريم ، و چه كيفري بهر آنان ميخواهيم باينان بايد كيفري بالاتر از آنرا خواست.
هنوز داوري ناانجام است. اگر راستي را بخواهيم بايد اين كسان را با زيانهايي كه بتوده ها ميرسانند ، نه با شاهسون ، بلكه با ميكروبهاي بيماري ، با جانوران گزا ، با مارها و کژدمها به سنجش گزاشت. چنانکه در آفرش میکربها و جانوران گزا رخ داده كه بديهاي جهانند و هر نيكخواهي بايد بنابودي آنها كوشد ، در همان آفرش ، در ميان آدميان نيز ، اينگونه مردان پست انديشه و بي ارج پديدار گرديده ، كه در راه هوسهاي كوچك خود چشم از نيكي جهان و خرسندي جهانيان ميپوشند ، و در هر كاري همينكه اندك زياني بهر خود گمان ميبرند ، با آن بدشمني ميپردازند ، اگرچه مايهی پيشرفت جهان و جهانيان باشد ، و چنانكه ميدانيم بسياري از آنان همچون مار و كژدم از نيش زدن و زهر فرو ريختن لذت ميبرند ، و يا همچون سگان هار از گزيدن و زخم رسانيدن باز نمي ايستند.
ما ميخواهيم ياران ما اين داوريها را بكنند و دربارهی اين كسان انديشه خود را راست گردانند. ميخواهيم نيك بديده گيرند كه ما از دور و نزديك دست بهم داده و رنجها بخود هموار كرده ، بي آنكه بهر خودمان سودي بديده گيريم ، تنها بنام آنكه خواست خدا در جهان پيش رود ، و جهانيان بيك زندگاني بهتر از اين رسند ، و در آنميان اين تودهی بدبخت نيز كه ما خودمان از آنيم از گرفتاريهاي خود رها گردد و همچون ديگر توده ها آزاد و سرفراز زندگي كند ـ بيك كوششهاي بزرگي برخاسته ايم ، و آن كيشها و دسته بنديها و پيشروان و پيروان آنها يك سدي در برابر ما ميباشند ، و ما اگر چاره اي باين سد نكنيم همهی كوششهامان بيهوده گرديده و نتيجه اي بدست نخواهد آمد ، و اينرا بينديشند كه چگونه بايد اين سد را بشكنيم ، و چگونه بايد اين جلوگير را از ميان برداريم ، ميخواهيم نيك بينديشند كه كار ما با آنها چه خواهد بود.
سهشهاي پاك يك نيكمرد
من بنوبت خود و از سوي همة ياران آزاده از رهگذر گفتار « خدا با ماست» بشما سپاس ميگزارم. تاكنون چند بار آنرا خوانده ام و در هر بار جرقه هايي در مغزم توليد نموده و بيك جهان سعادتي كه از اين راه بروي جهانيان گشاده تواند بود عقيده و علاقة بي اندازه پيدا كرده اراده ام هرچه نيرومندتر شده است.
آيا روزي خواهد رسيد كه ما ايرانيان ، دوشادوش ديگر شرقيان ، اين آرمان پاك و بزرگ را از پيش برده و در برابر دانشهاي غربيان كه راه فيروزي و پيشرفت آن نيز همين پاكدينيست با سري فراز و پيشاني باز بايستيم؟!. اي خداي بزرگ كي خواهد رسيد چنين روز فيروزي؟!.
من هر زمان كه مطالب آن گفتار گرانمايه را بنظر مي آورم دلم روشن و اراده ام نيرومند ميگردد ، و در آنجهان روشني كه بروي انديشيده ام باز ميشود ياران را از دور و نزديك بياد مي آورم و چنين ميخواهم كه آواز برداشته ، بهمگي آنان بويژه بياران اهواز پيام فرستاده بگويم : درود بشما اي ياران ، درود بشما اي نيكمردان ، درود بشما كه در چنين راهي ميكوشيد ، درود بشما كه آنهمه رنجها بخود هموار ميگردانيد. اي ياران روز فيروزي نزديكست. اي نيكمردان خدا هميشه با ماست.
(از نامة آقاي مجلد از مياندوآب با اندك كوتاهي و ديگرگوني)
پرچم : اين سهشهاي پاك كه از دلهاي جوانان برميخيزد آتش ورجاوند است كه زبانة آن ريشة گمراهيها و نادانيها را خواهد سوزانيد و فروغ آن جهان را روشن خواهد گردانيد. اينهاست آن نيروي خدايي كه ما چشم براه پديد آمدنش بوده ايم ، اينهاست آنچه از سالها بيوسيده ايم.
يك ناداني ديگري از پيروان كيشها
چرا گرمابه دوش باشد؟ مگر آب كر پاك نيست؟!
چون داستان عبا و عمامه را كه سرگذشت بيخردان اين شهرستان بود چند روزي پيش در پرچم كه جز نماياندن شاهراه زندگي خواست ديگري ندارد خواندم اينك يك درد بيدرمان اين فريب خوردگان را كه بيچون و چرا پيرو ملايان شده كوركورانه پي آنان ميروند مينويسم : آري اينان معني درست دين را نفهميده اند و هنوز نتوانسته اند دريابند كه پاك كدام است و پليد چيست!
ميگويند آب پاك است هنگاميكه كر باشد. با همين داوري گرمابه هاي اين شهرستانرا كه پيش از اين دوش بود بخزانه باز گردانيدند تا غسلشان در پيشگاه خدا مقبول آيد. اكنون بايسته است چگونگي اين خزانه ها را براي خوانندگان بنويسم. اين خزانه ها كه پلكانشان چون نردبانست (چند تن تاكنون از آن پله ها افتاده سر و دست و پاشكسته شده اند) بيش از چهار پنج متر مكعب آب كه ندارند در هر چهار پنج ماه (اگر نگويم سالي يكبار) زيرابشان را ميزنند. پس بينديشيد رنگ و بوي چنين آبي كه هر روز دست كم سد تن در آن شستشو كنند چه جور خواهد بود؟
باور كنيد هر كس باين گرمابه ها رود پس از يك هفته باز از لاشة او بوي گند مي آيد. شگفت آنست كه كوردلان هر روز درين آبهاي آلوده غسل ميكنند. و چنانكه خود ميگويند مستحب است چند جرعه از آن مضمضه [مزمزه] كرده مي آشامند. دريغا ازين بدآموزيها. آبرا مضمضه كرده از مزه و بوي بد آن آگاه ميشوند و باز آنرا پاك و شايان شستشو و آشاميدن ميدانند.
ميشود بگوئيد مگر بروجرد بهداري ندارد؟ آيا كارمندان اين اداره از چگونگي گرمابه ها با خبر نيستند؟ ميگويم چرا خبر دارند.
اينها نيز خود بهمين درد بيدرمان گرفتار و در انديشة آنند كه تنها كيسة بيمار خود را درمان كنند. از سوي ديگر حجت الاسلامهاي اين شهر اين دينداران كه خود را صاحب اختيار مطلق و نايب خدا ميدانند داراي بازاري گرم و باين پوچ گوئيها ساختگي كه انگيزة سروري آنهاست سرگرمند.[1]
بروجرد ـ مرتضي محجوبي
[1] : دانستنی است یکی از آن « حجت الاسلام»ها که به بازگردانیدن خزینه ها کوشید حاجی حسین آقا (آیت الله) بروجردی است که از ترس او در بروجرد کسی به حمام نمره (دوش) نمی توانست رفت.
پرسش از علما و دانشمندان
و نويسندگان و روزنامه نگاران ايران
سي و اند سال است كه مشروطه بنياد يافته ، زبان و قلم آزاد شده ، من و هزارها مانند من گوش بگفته ها و چشم بنوشته هاي شماها دوخته يكعمر در انتظار اينكه شما هاديان افكار و راهنمايان پندار راهي برگزيده و در پيش پاي توده بگذاريد بسر برديم افسوس افسوس كه هرچه بيشتر گوش داديم و چشم بسطور و كلمات شما دوختيم و خوانديم و سنجيديم ـ علمي ـ ادبي ـ سياسي ـ اجتماعي ـ فكاهي و و و نتيجه جز گيجي و گمراهي عايد ما نشد. اينك كه بزرگمردي برخاسته و راهي بنام پاكديني برگزيده و برايگان در دسترس گمراهان گزارده و دانشمندان جهان را بداوري طلبيده مزدي نخواسته و نامي بخود ننهاده آيا سزاوار است بجاي اينكه ياري كنيد و يا از روي انصاف پاسخ دهيد و يا راه بهتري (اگر بتوانيد) برگزيده و نشان دهيد ، زبان و قلم خود را ببدگوييهاي بيهوده باز و بخلط مبحث و گمراهي جامعه ميكوشيد؟!. چرا نوشته هاي آقاي كسروي را نميخوانيد و از روي انصاف قضاوت نميكنيد؟!.. اگر ميخوانيد و ايرادي داريد اينهمه مطبوعاتي كه ستونهاي آنها در اختيار شماست بزبان توده بنويسيد و بفهمانيد اما بطور صريح و آشكارا نه بكنايه و استعاره كه خوانندگان جز درماندگي و ناتواني شما نامي برآن نگذارند.
من و هزارها مانند من در انتظار پاسخ شما هستيم.
قزوين ص ـ نصري
بهتر است بكارهاي زندگي پردازيد.
يكي از كاشان نامه اي فرستاده كه چنين مينويسد « تقاضامندم بيان نماييد مقصود خداوند متعال را از آفريدن جهان و جهانيان». چون از اينگونه پرسشها بسيار ميشود اينست ميخواهيم به همهی آنها در يك جا پاسخ دهيم.
بهتر است ايرانيان بجاي پرداختن باينگونه جستارهاي دور بكارهاي زندگاني خود پردازند. همين آقاي كاشاني بهتر است از چگونگي بازرگاني يا دادو ستد يا كشاورزي يا پارچه بافي بپرسند و گفتگو كنند. آنچه بايرانيان سود دارد و نتيجه اي در زندگيشان تواند داد اينهاست. بگفتهی عاميان كار زمين را نساخته بآسمان نبايد پرداخت. مردميكه نه معني راست بازرگاني يا داد و ستد را ميدانند ، و نه از زمين پهناور باردهي كه خدا بدستشان سپرده بهره مندي ميتوانند ، و رويهمرفته در هر رشته از كارهاي زندگاني درمانده اند و كارشان به زيردستي بيگانگان كشيده است بسيار نابجاست كه سخن از رازهاي پوشيدهی آفرش رانند و يا در آن باره بپرسش پردازند ، ما نيز پرچم را براي گفتگو از فلسفه برپا نگردانيده ايم. بلكه بيش از همه ميخواهيم معني زندگاني و كارهاي آنرا بمردم بفهمانيم. اينست پاسخي كه باينگونه پرسشها توانيم داد.
از گفتارهاي روزنامه پرچم
به مكه ميرويد؟!..
برويد!
آري برويد كه جز خدا ، خيلي چيزها بهمراه شماست :
آه دل بيوه زنان ، نالهی گرسنگان ، اشك چشم دوشيزگان ، دشنام و ناسزاي جوانان ، دست قوي قانون!
برويد كه خوش ميرويد! پنبهی بيرگي را از گوش در نياريد تا نالهی ما را نشويد ، سر بر نگردانيد تا اشك چشم ما را نبينيد.
گرچه شنيده و ديده ايد و باز ميرويد! صداي نالهی اطفال همسايه ، شما را از خواب باز ميداشت و باز هم راه مكه را پيش گرفتيد ، ازدحام گرسنگان را بر در دكان نانوايي ديديد و اعتنايي نكرده لبي جنبانديد و رفتيد. من چه ميگويم؟! مگر كه اينها را باين روز سياه نشانده است؟! كه نان را از دست اينها گرفته است؟! شما ـ همين شما ـ آري شما ـ رياكاران محتكر ، شما گرانفروشان متقلب.
گناهان شما يكي دو تا نيست ، بشمارم تا بدانيد : قاچاقي از مرز خارج ميشويد ، رشوه ميدهيد ، پول از كشور بطور قاچاق بيرون ميبريد ، برخلاف مقررات كميسيون ارز پول خارجي تهيه مينماييد ، خواربار خارج ميكنيد ـ اما ببخشيد اينها را كه شمردم نزد شما گناه نيست. آن ديني را كه بشما آموخته اند اينها را گناه نميداند! واي بشما و پيشوايانتان ، بيچاره ايران و ايراني ـ سيه روز تودهی پريشان اين چناني.
ولي بدانيد دست انتقام خداوندي خيلي قوي است ـ چنان انتقام از شما گرفته شود كه بعدالتش خستوان شويد.
يكي از مرزنشينان آباده
پرچم : اين نوشته از آقاي شيشه گر است كه پارسال بهنگاميكه در ايران گرسنگي آغاز ميشد ، و با آنحال برخي از توانگران پرواي هيچي نكرده ، و بجلوگيري دولت ارج نگزارده قاچاقي بمكه ميرفتند نوشت و فرستاد و در روزنامه بچاپ رسيد. چون بتازگي آقاي هزارشيرازي اين را بشعر كشيده و فرستاده بچاپ رسانيم ، ما با آنكه بشعر آقاي هزار ايرادي نميداريم ، (زيرا بياوه سروده نشده و سهش آنرا پديد آورده) بهتر دانستيم خود نوشته را در مهنامه نيز بياوريم. زيرا در شعر در زير فشار وزن و قافيه از معني بسيار كاسته است.
آقاي هزار در نامهی خود مينويسد : « اگر در گذشته زباندرازي شده پوزش ميخواهم». ما هيچ نميدانيم آقاي هزار چه زباندرازي[ای] كرده. اين زباندرازي ها نيز همچون شعر شده. بهر حال ما ازو كه دوست عارف ميبوده ، ناخشنود نيستيم.
در چندي پيش يكي از خوانندگان پرچم (آقاي جعفر سفلايي) از تبريز دربارة «حج» پرسيده بودند و چون در اينجا سخن بميان آمده بايشان هم پاسخ ميدهيم :
«حج» يا رفتن مسلمانان توانا بمكه و گرد آمدن در آنجا «از عبادت هاي سياسي» اسلام ميبوده ، وگرنه نه خدا را خانه اي هست و نه او را نيازي بتوانگران و گرد آمدن آمدن آنان ميباشد. يكروزي بوده كه اسلام خلافتي داشته و يك كشور بسيار پهناوري را راه ميبرده و « ثغوري» مي داشته ، « جهادي» ميداشته ، قانونهايش بكار بسته ميشده ، در آنروز « حج» نيز ميبوده كه بايستي مسلمانان از جاهاي دور بآنجا روند و بايكديگر بهمبستگي نزديكتر پيدا كنند.
ولي امروز كه خلافت اسلامي بهم خورده ، كشور اسلامي از ميان رفته ، مسلمانان در هر كجا كه هستند حكومتهاي نژادي برپا گردانيده اند ، و قانونهاي اروپا را آورده جانشين فقه اسلام گردانيده اند ، و انبوه مسلمانان در زير دست بيگانگان ميزيند ، ديگر چه معنايي براي « حج» باز ميماند؟!. بگفتهی يكي از آشنايان اين بدان ميماند كه يك عمارتي ويرانه شود ، و ديوارهايش برافتد ، و درها و پنجره هايش كنده گردد ، و مردمش آنجا را رها كرده و با اينحال « بام غلطان» آنجا را نگاهدارند و هر چند گاه يكبار بروي بامهاي شكسته و نيمه افتاده بغلطانند. بهر حال امروز « حج» هيج معنايي ندارد و خدا از آن بيزار است. بويژه با آن پولهايي كه بيشتر توانگران از راه گرانفروشي و دست بدست گردانيدن كالا و يا از راههاي ناسزاي ديگر بدست ميآورند و براه « حج» ميبرند.[1]
(پرچم نیمه ماهه شمارهی نهم ، نیمهی یکم مرداد 1322)
[1] : بویژه این پول هنگفت (که با آن می توان سالی سه کارخانهی بزرگ در ایران ساخت) به کیسهی کشوری می ریزد که در دهه های اخیر با نفتی که می فروشد خود به یک کشور بسیار توانگری تبدیل گردیده و جز خوشگذرانیهای شیخهای آنجا پولش را صرف خرید اسلحه و نگهداری از ارتش نیرومندی کرده و بیم بزرگی برای کشورهای همسایهاش گردیده.
این همان کشوریست که با درآمدی که از نفت و حاجیان سراسر جهان بهره اش می گردد ژاندارمی منطقه را بگردن گرفته و مردم معترض بحرین را بخاک و خون می کشد. همچنین است دخالتهایی که در دیگر کشورها کرده و می کند.
باید دید حکومت ملایان که خود را پشتیبان شیعیان جهان می دانند در برابر این دخالتها چه خواهند کرد. سخن از اعتراض و راه پیمایی نیست. سخن در اینست : اکنون که با چشم خود می بینند پول حاجیهای ایرانی در چه راهی صرف می شود ، آیا با اینحال دست به « تحریم» حج و بریدن همبستگیهای سیاسی با عربستان و زیر فشار گزاردن او خواهند زد؟.. اگر بیاد داشته باشید در زمان فحد در پیکار پلیس با حاجیهای شورشی ایرانی که ده ها حاجی کشته شدند با آنکه عربستان به یک پوزش خواهی خشک نیز نزدیک نشد حکومت ملایان جز سرودن شعار « بریده باد دستان فحد» در خیابانهای تهران کار دیگری نتوانست و هنوز دیر زمانی نگذشته همه چیز فراموش شد و کاروانهای حاجیان ایرانی باز بار سفر به سرزمین « وهابیان» بستند ـ انگار که هیچ چیزی رخ نداده.
جا دارد این را نیز بگوییم که حکومت عربستان در سال 1322 یک حاجی ایرانی ، جوانی 22 ساله ، را باتهام اينكـه ميخواسته خانهی كعبـه را با پليديها بيالايد گردن زد. با آنکه او همچون شش هزار تن دیگر قانونهای کشور را شکسته و قاچاقی از کشور بیرون رفته بود ، دولت ایران به اعتراض به این کار تا سالیان درازی رابطه با عربستان را برید. شنیده شد دولت سعودی نیز پاسخ داده كه شيعيان چون مشركند خونشان هدر است.
راستی آنست که ملایان به حج نه تنها بچشم دکانی می نگرند که ایشان را پولها و بهره مندیها دارد بلکه چون حاجیان را هواداران و مشتریان دکان خود و مایهی گرمی آن می دانند به توقفش که آسیبی به دستگاهشان می باشد نیز خشنودی نمی دهند.
لیکن همهی اینها تنها تا زمانیست که حج روندگان آگاه نگردیده و حقایق را نشنیده باشند. بیگمان خواهد رسید روزی که زبان فریبکار ملایان گوشی برای شنیدن پیدا نکند. آن روز نزدیک باد!