پرچم باهماد آزادگان

153 ـ ما را با گمراهان سازشي نيست


پایگاه : پایه‌ی پاکدینی حقایق و پشتگرمی آن به خیم « حقیقت جویی» یا « آمیغ پژوهی» آدمیان است. کسانی خرده گرفته اند که پیمان (و سپس پرچم) با هیچ دسته ای نساخته و همه را دشمن خود گردانیده. تازه پس از ایرادها که به کیشها و ادبیات دوره‌ی مغول گرفته کتابهاشان را نیز درخور آتش می داند. پیمان به آنان چنین پاسخ می دهد :
كساني مي گويند : پيمان نبايد اينهمه با فيلسوفان و عرفا و شعرا و هواداران اروپا و دسته هاي ديگر بجنگد و همه را با خود دشمن سازد. بهتر آنكه با دسته هايي بسازد.
مي گوييم : ما را با گمراهان سازشي نيست.
كسيكه راه خدا را پاك ميكند بروست كه با همه‌ی گمراهيها نبرد نمايد و دل آسوده داشته از كسي باك نكند. چرا برآن مي نگريد كه با همه‌ی اين دسته ها نبرد مينماييم. برآن بنگريد كه با اين نبردها هرگز دچار لغزش نميگرديم و سخني بناروا نمي رانيم. آيا اين گواه نگهداري خدا نيست؟...
كسروي (پیمان سال سوم ، شماره‌ی هفتم ، مرداد 1315)

در همان شماره یکی از پیمانیان ، آقای حاذقی ، گفتار زیر را نوشته است :

پيمان بر پيمان خود استوار ماند

سه سال است پيمان در سرزمين ما بنور افشاني آغاز كرده.
در اين روزگار كوتاه چه بسا از حقايق كه سالها بلكه قرنها در زير پرده‌ی غفلت و ناداني و بيخبري پوشيده و پنهان مانده بود با بياني رسا آشكار ساخته.
چه بسيار از خويهاي زشت و ناپسند كه عادت و مداومت ، زشتي آنها را نهان ميداشت بدستياري خرد پرده از روي آنها برداشته.
اين نامه با روشن ساختن مرام خود راهي بس كوتاه و آسان در زندگي به پيش پاي ايرانيان گذاشته و ايشان را از سرگرداني رهائي مي بخشد.
راستي را پيمان بر پيمان خود استوار ماند و هرچه در آغاز پيدايش نويد ميداد همه را انجام داد و بار سنگين خود را با راستي و درستي و بردباري بمنزل رسانيد. خوانندگان اين نامه‌ی گرامي در هر شماره‌ای از آن چيز تازه‌ای را ياد گرفتند و چون هميشه در گفتگو بگواهي خرد تكيه دارد و همه‌ی گفتارها از دلي پاك و دور از كينه و هوس تراوش ميكند بيشتر از آنچه پنداشته شود در روشن كردن ديده‌ی دروني و تيز كردن گوش دل خوانندگان تأثير بخشيده.
گفتگوهائي كه اين نامه درباره‌ی‌ شناسانيدن حقيقت خداشناسي ، دين و آئين ، و هرگونه مطلبهاي سودمند ديگر نموده همگي درخور ستايش و شايسته‌ی آفرين هستند. زيرا همه از روي نهايت بيغرضي و خيرخواهي و حقيقت جوئي و دور از تعصب و خودخواهي بوده است.
نوشته هائي كه از بيرون ميرسد گواهند بر اينكه همه‌ی خوانندگان پيمان دلبستگي بسيار به نگاشته هاي آن داشته و با نهايت علاقه چشم براه رسيدن شماره هاي آن هستند.
جمله هاي زيرين يك بهر از نوشته‌ی آقاي سيد محمد ابراهيم حقشناس كه يكي از مردان دانشمند و فهميده‌ی جهرم هستند در نامه‌ی خود بنگارنده راجع به پيمان اظهار نظر نموده اند يكي از آن گواه ها مي باشد :
« راستي كه اين مهنامه‌ی آبرومند و بيمانند و بت شكن پيمان ما را شيفته‌ی خود كرده بطوريكه هر ماهه باشد انتظار رسيدنش را داريم. من عجز دارم كه از اين مجله و خصوصاً گفته هاي دارنده‌ی گرامي آن تعريفي كنم ، همينقدر بس كه واقعاً بت شكن است و مردم را بحقايق دين و آئين و مردمي آشنا ميكند.
حقيقتاً هر وقت من مشغول مطالعه‌ی اين مهنامه ميشوم نميتوانم از درخواست توفيق و تأييد براي اين رادمرد خودداري نمايم ، خدايش كمك كند و به پيشرو مقصود خود همراهي بنمايد.
اين مرد خدائي با ساده ترين عبارات و روشنترين بيانات مردم را بآئين درستي و راستي زندگي آشنا ميكند. آئينهاي زشت و لغزشها و سياه كاريهائي كه در ميان مردم رواج داشت و آنان را بدوزخ اين جهان و جهان ديگر ميرسانيد و كسي هم از دانشمندان و بزرگان التفاتي نداشت و يا اگر داشت اين درد در دلش ميماند تا بميرد و نميتوانست بكسي بفهماند چطور اينمرد بزرگ دامن بر كمر زده و خدا را پشتيبان خود قرار داده و بدون اينكه از مردمان كج انديشه و بدخواه ترسد بمردم نشان ميدهد و بآنها ميفهماند و كوران را بينا ميكند. خدايا تو او را كمك بده و چشم او را براي هميشه روشن بدار.» ...

***

بیشتر مردم از نیروی شگرف راستیها آگاه نیستند ، اینست می پندارند راستیها باید با زور پیش رود. حال آنکه راستیها نیروی پیشرفت را در خود دارند و تنها باید بکار افتد. بکار افتادن نیروی راستیها با آنست که آنها به گوشها رسد و در دلها اثر کند. در آغاز ، این خردمندان و پاکدلانند که دلشان به شنیدن آمیغها نیرو می گیرد و برای شنوانیدن آنها بکوشش برمی خیزند. چنانکه دیده می شود پایه‌ی کوششهای نیکخواهانه جز این نیست و در این کار هرگز نیازی به زور و زورورزی نیست.


آیا سخنان کپرنیک و گالیله با پول توانگران پیش رفت یا با زور سرنیزه‌ی سربازان؟!. آیا اندیشه‌ی دموکراسی را نیرویی جز راستی پژوهی پشتیبانش بود که بچنان جنبشهای سترگی در جهان انجامید؟!

این راستی پژوهی ، شگفت خیمی آدمی راست. این نیروی گرانمایه در آدمی ، پایه و مایه‌ی پیشرفت راستیهاست. راز پیشرفت راستیها در جهان در پشتیبانی او است.

آمیغهای پاکدینی هم از این قاعده برکنار نیست. پیشرفت آنها نیز با دست پاکدلان و نیکخواهان و در سایه‌ی خیم ارجمند راستی پژوهی است.

اکنون بیاییم به سخنانی که دشمنان پاکدینی می سرایند. چون آفتاب را به گل نتوان اندود ، گیریم آنها نیز کوتاه زمانی بتواند دسته ای را از راستیها بی بهره گرداند ، مگر مردم چشم بهر دیدن و خرد بهر فهمیدن ندارند؟! آیا باور کردنی است که ناراستی ، دغل و نیرنگ بتواند بر گفته‌ها‌‌ی راستی که با دلیل همراهست برای همیشه چیره گردد؟! آیا کلیسا توانست هیئت بطلمیوسی را پایدار نگه داشته از هیئت کپرنیکی جلو گیرد؟! آیا انکیزیسیون توانست دهان دانشمندان را بسته نگاه دارد؟! آنهمه که تقیزاده ها از کتاب تاریخ مشروطه بدگویی کردند (تا خود را پاک نشان دهند) مگر از ارج آن کتاب توانستند بکاهند؟!

سرانجام خواهد رسید زمانی که راستیها نمودار و دروغگویان و زشتکاران رسوا گردند. اگر با کشتن و سوزانیدن برونوها و هوسها(hus) دستگاه کلیسا توانست شکوه و نیروی هراس انگیز خود را نگاه دارد ، دستگاهی که جوانک بی سرو پایی را به کشتن کسروی برانگیخت نیز خواهد توانست پایدار بماند.

آنچه در زیر می آید بنیکی نشان می دهد که آمیغهای پاکدینی بگوشها که برسد دلها را جز پذیرش گزیری نیست. این یک نمود روشنی از آن خیم گرانمایه ایست که یادش کردیم.

نمود راستی پژوهی
سیاوش
سه شنبه 28 تیر ماه سال 1390 ساعت 08:24
من جوانی بیست و چند ساله هستم . شیعه دو آتشه چه عرض کنم صد آتشه . و طرفدار نظام جمهوری اسلامی . درحین بحث با یکی از دوستانم در مورد حقانیت شیعه ایشان عکس جسد قاچ شده ای را نشانم دادند. این عکس تکان عجیبی در من ایجاد کرد. عکس نعش آش و لاش شده زنده یاد کسروی و منشی او بود. بدنبال کتابهایش رفتم . اکثر آنها را خواندم .باید اقرار کنم در طول عمرم سخنانی تامل بر انگیز و نیکو ، به این زیبائی و فصاحت ندیدم. دیگر من نه نماز می خوانم و نه به تشیع اعتقادی دارم . ایکاش ایشان الان زنده بودند تا ما از دریای علم ایشان بهره‌مند می گردیدیم . و من خود نگاهبان ایشان میشدم و اگر لازم می شد جان خود را در راه حقانیت ایشان فدا می کردم.
از روستای چهارده استان گلستان

آورده شده از پایگاه زیر :

اینجا رو به این جوان کرده می گوییم : بزرگا مردا ! همیشه دلت روشن و سرت افراشته باد! راه پاکدینی با دست خردمندانی همچو تو پیش خواهد رفت ، شما دستهای خدا در میان مردمانید. ارج خود بدانید.


گزافه بافي يا دروغگويي

يكي از شگفتيهاي اروپاييان كه هر روز بآن برميخوريم گزافه گويي هاي ايشان است. اروپايي اگر از پهلوي ديهي گذشت بي آنكه زحمتي بخود راه دهد و شماري بكند شماره‌ی مردم آنجا را ميداند بهتر از آنكه كدخداي ديه مي داند. بهر كشوري كه سفر كرد و با اتومبيل از اين سر درآمد و از آن سر دررفت بيك ناگاه آيين زندگي و اخلاق بوميان و چگونگي تجارت آنجا را « اتُد» كرده چون بشهر خود بازگشت سفرنامه‌ی مفصلي مينگارد.

اروپايي بي آنكه زبان يك كشوري را بداند بدانجا درآمده در اندك زماني تا داستان حرمخانه هاي آنجا را بدست مي آورد و در سفرنامه‌ی خود شرح ميدهد. اروپايي هرچيزي را مي شمارد و با ارقام هندسي شمارش آن را نشان مي دهد.

گزافه گويي در سرشت بسياري از آدميان است و دراين باره شرقيان پاي كم از غربيان ندارند. ما هم نميخواهيم پرده بر روي عيبهاي خود كشيده عيبهاي ديگران را باز گوييم. ما در اين تهران هر روز گوشمان صد گزافه مي شنود. بلكه اگر راستي را خواسته باشيم گزافه گويي يكي از شاهكارهاي شعراي ماست كه نُه كرسي آسمان را زير پاي قزل ارسلان ميگزارده اند و ميان يار را بباريكي مو ميرسانيده اند و از گودي چانه‌ی دلبر چاهي درآورده يوسف دل را در بن آن بند مي كرده اند. شايد هم نتيجه‌ی اين شاهكارهاي شاعرانه است كه زشتي گزافه از ميان مردم برخاسته و هر كسي از بزرگ و خرد بدان عادت كرده اند كه اگر نوكري دو دقيقه در بيرون دير كرد آقا آن را سه ساعت حساب مي كند. اگر چيزي اندكي بهتر از چيز ديگر بود « صد مرتبه» بهترش ميشمارند يا اگر يكي پندي بديگري داد و او نشنيد « هزار مرتبه گفتم نشنيدي» مي گويند.

ما از اين گزافه هاي شرقيان هم آگاهيم. چيزيكه هست شرقيان گزافگوييشان از راه بي پروايي است و نتيجه اي بر آن مترتب نمي‌سازند. ولي غربيان گزافه را بصورت علمي درآورده نتيجه بر آن مترتب ميسازند و هرگز نميخواهند كه كساني آنرا گزافه پندارند.

مثلاً هرگاه گروه انبوهي در ميداني گرد آمده باشند و دو تن يكي اروپايي و ديگري ايراني بر آنان بگذرند ايراني گزافه گو خواهد گفت : « به ! ده هزار جمعيت براي چه اينجا جمع شده اند؟!» ولي اروپايي گزافه باف در دفتر خود يادداشت خواهد كرد : « از روي حسابي كه كردم چهارهزارو ششصد و سي پنج يا سي و شش نفر بودند و گويا در امر بسيار مهمي شور داشتند»!

بيشتري از شمارشها و سرشماريها كه در كتابها و روزنامه ها از زبان غربيان نقل مي كنند گزافه بلكه بي پايه و دروغ است. ولي شرقيان چون فريفته‌ی اروپا و اروپايي هستند و آنان را با ديده‌ی ديگر مي بينند پي بدروغگوييشان نمي برند و گزافه ها و دروغهاي آنان را راست پنداشته و زبان بزبان و كتاب بكتاب نقل مينمايند گاهي نيز كار را برسوائي ميرسانند.

اين خود ننگي بر گروهي است كه بمردماني ، چندان بگروند كه دروغ هاي آنان را نيز بپذيرند و آن دروغها را زبان بزبان نقل نمايند و انتشار دهند. شمارشي كه در پايين مي نگاريم در يكي از روزنامه هاي تهران چاپ شده و يكي از روزنامه هاي ولايات هم از آنجا نقل كرده :

«مطابق احصاييه[آمار] كه كاميل فلاماريون منجم معروف فرانسوي بدست آورده تعداد اشخاصيكه در نتيجه‌ی تهاجمات و جنگها در مدت سي قرن تا جنگ بين المللي بقتل رسيده اند در حدود يك هزار و دويست ميليون نفر است در هر قرن چهل ميليون كه چون آن را بساعات و دقايق قسمت بكنيم در هر دقيقه يك نفر بقتل رسيده است.»

فلاماريون را مي شناسيم كه منجم معروفي بود و ما يقين نداريم كه اين شمارش ازو باشد ولي اگر ازوست بايد گفت مرد بسيار دروغبافي بوده و از اينجا اعتبار كتابهاي او نيز از ميان خواهد رفت.

در سي قرن گزارش جهان صدها بلكه هزارها جنگ و كشتار رويداده كه فلاماريون نام آنها را نيز نشنيده چه رسد بشماره‌ی كشتگان آنها. اگر مدرك اين شمارش كتابهاي تاريخ است مگر فلاماريون همه‌ی تاريخها را خوانده است؟! يا مگر همه‌ی جنگهاي سي قرن جهان را در كتابها نوشته اند؟! گيرم كه كسي داستان جنگي را در كتابي خواند شماره‌ی كشتگان آنرا از كجا خواهد دانست؟!

اگر فلاماريون سي قرن عمر ميكرد و در اين عمر دراز خود در يكايك جنگها حضور مي يافت و هر كشتاري را با ديده مي ديد باز نمي توانست شماره‌ی كشتگان را بداند. دانستن بجاي خود كه نمي توانست تخمين درخور پذيرفتن بكند.

جنگ بزرگ 1914 در زمان ما روي داده و در اين جنگ همه‌ی سپاهيان از روي دفتر روانه‌ی ميدان ميشدند با اينهمه تاكنون كسي نتوانسته شماره‌ی درست كشتگان آن را بداند و تخمينهايي كه كرده اند از تفاوت بي اندازه اي كه باهم دارند پيداست كه هيچيك از روي مبنايي نيست.

شورش مشروطه‌ی ايران را ما همه ديده ايم و در زمان ما روي داده با اينحال كسي نتوانسته درباره‌ی نابودشدگان آن تخميني نمايد. پس آقا فلاماريون از كجا توانسته از اينجا تا سي قرن پيش جلو رفته و شماره‌ی كشتگان همه‌ی جنگها و هجومها را بدست بياورد؟! اين سخن را هر كس مي شنيد بايستي بيدرنگ دروغ بودن آن را دريافته و بر كودني گوينده‌ی آن بخندد نه اينكه آن را از زباني بزباني و از روزنامه اي بروزنامه اي نقل نمايند!

دريغا ! ما بزمان خود مي نازيم كه از شرق و غرب آگاهيم و چون در اطاق خود مي نشينيم از آسيا و اقيانوسيا خبر مي خوانيم و حوادث چين و ژاپن را باندك فاصله اي مي دانيم و بر پدران و گذشتگان خود تأسف ميخوريم كه از هيچ جا خبر نداشتند و از اين آگاهيهاي ما بي بهره بودند ليكن هرگز انديشه نمي كنيم كه سرچشمه‌ی اين خبرهاي ما كجاست و آيا اندازه‌ی صحت آنها چيست؟

روزنامه ها هر روز داستانهايي از آفريقا و اقيانوسيا و از جزاير دور دست آسيا از سرچشمه هاي اروپايي نقل ميكنند كه خوانندگان بيشتر لذتشان از اين داستانهاست ولي كسي نمي پرسد آيا تار و پود آنها چيست؟

ما ميخواهيم دست به غور اين خبرها برده چگونگي تار و پود آنها را بشرقيان باز نماييم. شايد كساني اين را كار دشواري پندارند. ولي ما راه بسيار نزديك و آساني براي اين كار پيدا كرده ايم و آن اينكه چون ايران كشور ماست و ما از چگونگي آن آگاهيم خبرهايي را كه در كتابهاي اروپايي درباره‌ی اين سرزمين ما نگاشته اند خوانده بمحك آزمايش بكشيم و راست و دروغ آنها را بدست آورده آنرا ميزان راست و دروغ خبرهاي ديگر سرزمين ها سازيم. گمان نداريم خوانندگان ايرادي باين تدبير ما داشته باشند. ولي شايد بسياري از ايشان دسترس بچنان كتابهايي نداشته باشند و در راه پيدا كردن آنها دچار زحمت بشوند. ما ايشان را از اين زحمت آسوده مي نماييم :

اينك « لاروس قرن بيستم» كه كتابي است در چند مجلد بزرگ كه امسال چاپ يافته و چنانكه در ديباچه‌ی آن گفته ميشود دسته اي از دانشمندان معروف فرانسه در تهيه‌ی آن شركت كرده اند و « بنام نشر علم و معرفت» بچاپ رسانيده اند. ناچار ايرانشناسي هم ميان ايشان بوده است. ما اين كتاب را ميزان سنجش ديگر كتابها مي سازيم.

ببينيم درباره‌ی ايران چه مينويسد؟ تكه اي از آن را ترجمه مينماييم.(1)

نام فردوسي و شاهنامه‌ی او برده شده سپس ايرانشناس فرانسوي مي گويد : « همان هنگام برخي اشعار رزمي تدوين شده كه نظم كننده‌ی آنها دانسته نيست از قبيل گرشاسب نامه شهريار نامه اسكندر نامه.

قدري ديرتر تاريخ از افسانه جدا گرديده ظفرنامه‌ی حمدالله مستوفي پيدا ميشود (1334 ميلادي ) نيز شاهنشاهنامه‌ی تبريزي (1338) و تيمورنامه‌ی هاتفي (1521). هاتفي ليلي مجنون را بسيار نيكو سروده. در برابر اين تاريخهاي منظوم تاريخهاي نثري نيز نوشته شده كه قديميترين آنها ترجمه‌ی پارسي تاريخ طبريست كه بالامي (بلعمي) كرده (966) نيز روضه الصفاي ميرخواند (1496). نوه‌ی ميرخوند خوندمير آن كتاب را تكميل كرده و چند رساله هاي ديگر هم نوشته از قبيل خلاصه الاخبار و همايون نامه و غير آن.

از تاريخهاي خاص بايد شمرد تاريخ ياماني (يميني) بيهقي را كه از خاندان غزنويان سخن مي راند و تاريخ جهانگشاي جويني را كه از چنگيزخان گفتگو مي كند و جامع التواريخ رشيد الدين وزير را.

يكي از اقسام نظم ايرانيان اشعار عشقي است از قبيل يوسف و زليخاي فردوسي كه داستان آن از تورات گرفته شده و خسرو شيرين نظامي (1180) كه از معاشقه‌ی شيرين شاهزاده خانم ارمنستان سخن ميگويد و ليلي [و] مجنون كه از صحرا گفتگو مينمايد.

جمشيد يا خورشيد سلمان ساوجي كه رمانيست درباره‌ی شاهزاده‌ی چيني و شاهزاده خانم استانبولي.

نمونه‌ی ديگر ادبيات صوفيانه‌ی ايران شعرهاي عمر خيام است كه او رياضي دان و هيئت شناس بزرگي بود (1123) و در رباعيات خود از مستي صوفيانه و از عشق خدا سخن ميراند. منطق الطير شيخ عطار و پندنامه‌ی او و مثنوي رومي. جامي نيز از اين طرز اخير شعر مي سروده.

ليكن دو شاعر ايران كه مردم آنان را بيشتر مي‌شناسند يكي سعدي است كه در 1291 مرده و گلستان او مجموعه ايست از افسانه و قصه و نثر و بوستانش همه شعر است. ديگري حافظ كه غزلهاي او نمونه‌ی عشق بطبيعت را نشان ميدهد.

نيز بايد ياد كنيم سفرنامه‌ی ناصرخسرو را كه شرح مسافرتهاي اوست.

يكرشته‌ی ديگر از تأليفات ايران كتابهاي راجع بطرز حكومت و سياست است از قبيل سيرالملوك وزير نظام الملك كه سياستنامه معروف شده. رشته‌ی ديگر قصه ها و افسانه هايي كه از هندي يا پهلوي ترجمه شده و عمده‌ی آنها طوطي نامه و انوار سهيلي و كليه و دمنه و بختيار نامه و مرزبان نامه و غير اينهاست.

يكي از بهترين شعراي قرن 16 بابا فغاني است صاحب غزلهاي معروف و او بود كه انشاي نويني از روي انشاي پيشينيان ايجاد كرد ولي معاصران آن را نپسنديدند.

در قرن هفدهم يكنفر مورخ زبردستي بنام كمالي پديد آمد كه تاريخ شاه عباس را نوشته است. همچنين شاعر پرهنر صايب تبريزي از آن قرن است.

در قرن هجدهم دو شاعر بزرگ كه يكي احمد هاتف اصفهاني و ديگري صبا باشد ادبيات ايران را رونق تازه بخشيدند.

شاعر معروف قرن نوزدهم قاآني است. در خاتمه بايد يكي از هنروران بزرگ ايران معاصر را كه در سال 1928 مرد ياد كرد و او حاجي ميرزا يحيي دولت آبادي بود كه بهمدستي [پرفسور] براون شعراي امروزي ايران را طبقه بندي كردند.»

اينست نمونه اي از خبرهاي اروپايي. ولي چه نمونه‌ی شگفتي! چه گفتار بي ارج و فرومايه اي! غلطهايي كه در اين گفتار است اگر همه را شرح دهيم ما را از موضوع دور ساخته بگفتگو از تاريخ شعرا خواهد كشانيد. اينست كه از آنها چشم پوشيده تنها به تكه‌ی آخري گفتار مي‌پردازيم.

ما مورخي بنام كمالي چه در زمان شاه عباس و چه در زمان هاي ديگر سراغ نداريم. منشاء ‌اين سخن آنست كه آقا ميرزا حيدر علي كمالي كه اكنون زنده و در تهران است منتخبات اشعار صايب تبريزي را گرد آورده و در كتابي چاپ كرده. شايد در ديباچه‌ی آن هم بمناسبت زندگاني صايب ، نام شاه عباس برده شده. اين كتاب بپاريس رفته و بدست آقاي ايرانشناس بيسواد فرانسوي افتاده و چون از همه‌ی مطالب آن تنها نامهاي « شاه عباس» و « صايب» و « كمالي» را خواندن توانسته از سنجش اين سه كلمه باهم از روي جربزه‌ی گزافه بافي كه گفتيم در اروپاييان بيش از ديگران است اين نتيجه را بدست آورده كه كمالي مورخ زبردستي در قرن هفدهم بوده و تاريخ شاه عباس را او نوشته ، صايب هم در زمان او بوده است. اينست آنچه ما درباره‌ی اشتباه بسيار شگفت آقاي ايرانشناس فرانسوي مي پنداريم.

اما آقاي دولت آبادي همدستي او با براون كه درست نيست. مردنش در سال 1928 ميلادي آنهم دروغ است. زيرا چنانكه مي دانيم دولت آبادي در بلژيك و هنوز هم زنده است. ولي اين اشتباه را نتوانستيم بدانيم از كجا و چگونه برخاسته است؟

اينست تار و پود خبرهاي اروپاييان ، خبرهايي كه شرقيان آنرا زبان بزبان و كتاب بكتاب نقل مي كنند.

اينست ميزان راستگويي آن كساني كه از كانالهاي كره‌ی مريخ خبر ميدهند و ما آن را حجت ميدانيم!

اينست اندازه‌ی ارزش خبرهاي علمي اروپا ! تا چه باشد ارزش داستانهاي دور و درازي كه جهانگردان ايشان از چين و تبت و كوهستان هيماليا و از جزيره هاي اقيانوسيا پرداخته اند؟!

اگر چه اين گزافه بافيهاي غربيان بيش از آنست كه بشمار بيايد و اگر تنها آن گزافه هاي ايشان كه در روزنامه هاي فارسي ترجمه و نشر يافته گرد آورده شود صدها بلكه هزارها صفحه را سياه خواهد ساخت و ما نمي خواهيم در اين باره بيش از يكي دو نمونه كه در اينجا آورديم نقل نماييم ولي براي آن كه كساني نپندارند كه ما در نتيجه‌ی جستجو و كاوش تنها اين يكي دو خبر را بدست آورده ايم و بي انصافانه آن را دستاويز تاخت بر غريبان كرده بدكاري يكتن را عنوان بدگويي از گروهي ساخته ايم ـ براي جلوگيري از چنين گماني در شماره هاي ديگر پيمان يكرشته از اين گونه گزافه بافيها را از اروپائيان نشان خواهيم داد.

(1) در ترجمه دقت بسیار نشده و بیشتر مضمون جمله را رعایت کرده ایم نه ترتیب جمله بندی را.
ماهنامه‌ی پيمان(سال یکم شماره‌ی دوم ، 16 آذر 1312)

پایگاه : ماهنامه در شماره‌ی دیگر خود نمونه های دیگری از گزافه گوییهای غربیان را آورده ، خبرهای باورنکردنی و پرگزافه‌ای که خوراک « روزنامه های زرد» است. جای افسوس است که برخی از ماهنامه های ما هم سرمایه‌ا‌ی جز ترجمه‌ی اینها ندارند و آن کاریست که به آسانی انجام میگیرد. ولی از اینها هم که بگذریم انصاف را ، این فیلمهایی که هالیوود به خورد مردم جهان می دهد آیا مرزهای گزافه بافی و افسانه سرایی را در هم شکستن نیست؟! آیا جهانیان را همه کودکان بشمار آوردن نیست؟! چه جدایی است میان خبرهای سراسر گزافه آلود با فیلمهایی که بنیادش پنداربافی می باشد؟ ـ آیا نتیجه‌ی هر دو آشفته گردانیدن مغزها نیست؟! بماند زیانهای دیگری که از رهگذر رماننویسی و افسانه بافی بهره‌ی مردمان می گرداند.