جنبش دانشها كه در دو صد سال گذشته در اروپا و آمريكا رخداده گامهاي بسيار بزرگـي در راه پيشرفت آدميان بوده. ليكـن فـراموش نشود كه هـوده اي كـه مي بايست از آن دانشها بدست نيامده. فراموش نشود كه زيان آنها كمتر از سودش نبوده.
(از گفته هاي دارندهی پرچم)
يك كار رادمردانه
چنانكه نوشته بوديم كتاب « ورجاوند بنياد» كه كساني از دشواري زبان آن گله مند مي بودند آقاي سلطانزاده آنرا بزبان عادي (زبان روزنامه ها) برگردانيده و بچاپ رسيده.
اين هفته يكي از بازرگانان يزدي 2000 ريال پول فرستاده و چنين پيام داده : « اين كتاب بسيار لازم است كه مردم بخوانند. از اين پول يا نسخه هايي را در اختيار بيچيزان گزاريد كه مجاني بگيرند يا از بهاي فروش آن بكاهيد» و خواهش كرده كه نام او را پوشيده داريم.
بخدا سپاس ميگزاريم كه اينگونه مردان نيكخواه در ميان ايرانيان فراوانست. سپاس مي گزاريم كه با همهی گزندها و آسيبها كه باين تودهی بدبخت رسيده و صد گونه گمراهي و آلودگي بهم آميخته رادمردي از ميان نرفته.
چنانكه بارها نوشته ايم اين توده را چاره اي جز پاك شدن از اين گمراهيها و آلودگيها نيست. ما نخواهيم توانست با اين انديشه هاي پراكنده كه در ميان توده است بجايي رسيم.
امروز بهترين كارها اين كوششهاييست كه ما در راه نبرد با گمراهيها مي كنيم. خجسته آن پولهايي كه در اين راه بكار مي رود. ما هشتاد نسخه از كتاب را در اختيار كمچيزان خواهيم گزاشت.
اين كتاب « ورجاوند بنياد» ، ما نميخواهيم از آن ستايش نويسيم. اين نه شاينده است كه ما كتاب خود را بستاييم. ولي آرزومنديم هر كسي اين را يكبار بخواند و بانديشه سپارد ، خرد خدادادي را داور گرداند ، بخواند و اگر ايرادي يافت بگويد و بنويسد ، و اگر نيافت بپذيرد و با ما هم آواز گردد.
در اين كتاب از بزرگترين و ارجدارترين زمينه ها گفتگو رفته ، از خدا ، از گوهر آدمي ، از روان ، از خرد ، از آيين زندگاني ، از برانگيختگي ، از دين ، از جهان آينده سخن رانده شده و در هر زمينه دليلهاي بسيار استوار و ساده ياد گرديده. اينها چيزهاييست كه هر كسي بايد بداند.
جدايي ميانهی آدمي با چهارپايان و جانوران در اينجاست كه خدا بآدميان فهم و خرد داده كه حقايقي را دريابند و زندگي از روي بينش كنند. آن حقايقي كه هر كسي بايد بداند در اين كتاب بگفتگو گزارده شده و ما تنها آن ميخواهيم كه هر كس اين كتاب را بخواند و بفهمد و بيش از اين نمي خواهيم .
اكنـون كه اين سطـرها را مينـويسم نامه اي از تقـوي پاكباز رسيده كه روبرويم باز است. در اين نامه آقاي پاكباز تكه هايي نوشته كه هر يكي بتنهايي درخور گفتگوي بسيار مي باشد. از جمله مي نويسد : « پزشکي هست كه ببيماران هم دارو ميخوراند و هم دعا نوشته مي دهد. با آنكه درس پزشکي خوانده عقيده مند است كه با دعا نيز مي توان ببيماريها چاره كرد».
پيداست كه آن پزشك دعوي دين مي دارد و اين رفتار خود را دينداري مي شناسد. اگر از خودش بپرسيد با پيشاني باز خواهد گفت : « آري ما بايد شفا را از خدا خواهيم. دعا بهتر از دواست».
اين يك نافهميست كه انبوه مردم گرفتارند. در همين تهران از يكسو انجمن هايي برپا ميشود و تلاشهايي ميشود و كوششهايي مي رود دربارهی آنكه مردم خود را پاكيزه نگه دارند و از شپش تيفوس دور باشند. از آنسوي ملايان در منبر داد مي زنند : « مردم اينها چيه؟!. كارها دست خداست. شپش چكاره است؟!..».
اين يك نمونه از صد گونه گمراهيست كه اين توده را گرفتار گردانيده. اينها همه از آنجاست كه معني راست دين را نميدانند ، از حقايق زندگي آگاه نمي باشند.
بيست مليون مردم بآتش ناداني افتاده ميسوزند.
آنچه اينان دينداري ميشناسند خود بيديني و خداناشناسيست. آن پزشك اگر دين را بمعني راستش شناخته بودي اين دانستي كه خداييكه بيماري بمردمان داده چاره اش را هم در درمان و دارو گزارده. اين دانستي كه دعا را هيچ سودي دربارهی بيماري نخواهد بود.
اين ملايان اگر خدا را شناختندي اين دريافتندي كه خدا براي گردش اينجهان آييني نهاده و هيچ كاري بيرون از آن آيين نتواند بود. اين دريافتندي كه هر آنچه پزشكان دانسته اند و دستور مي دهند راستست و نبايد جلو آنها را گرفت.
چه اين ملايان و چه آن پزشك اگر كتاب [ورجاوند] بنياد را خواندندي معني راست دين را دانسته و از آميغهاي زندگاني آگاه شده هم خودشان از گمراهي بيرون آمدندي ، و هم زيان نادانيهاي ايشان بيشتر از اين بمردم نرسيدي.
اينست مي گوييم : يكي از بهترين كارها آنست كه اين كتاب و مانندهاي آن در ميان توده پراكنده شود.
اينست مي گوييم : خجسته آن پولي كه در چنين راهي بكار رود.
اين كتاب شايندهی آنست كه در هر خانداني نسخه اي از آن باشد و هر پدري كه ميخواهد باياي پدري خود را بكار بندد شب يا روز هر زمان كه فرصتي هست فرزندان را بسر خود گرد آورد و از اين كتاب بآنان خواند و يكايك حقايق را در دلهاي ايشان جايگير گرداند.
(پرچم هفتگی شمارهی دوم ، 5 فروردین 1323)
برخي از تلگرافهايي كه از شهرستانها
دربارهی پيشامد تبريز رسيده
از شاپور :
جناب نخست وزير كپيه وزارت دادگستري كپيه شهرباني كل كپيه آقاي كسروي مرام آزادگان خواهان پيشرفت كشور و بهترين چاره برانداختن خرافات كه باعث بدبختي ايرانيان گرديده ميباشد متأسفانه عدهی كثيري از بدخواهان ايران و خدانشناسان بكانون تبريز هجوم ياران ما را مجروح اثاثيه و كتب غارت استدعاي تعقيب شديد كيفري داريم.
از طرف آزادگان متولي زاده ابوطالبي
شهري :
جناب آقاي نخست وزير رونوشت وزارت دادگستري كشور ادارهی كل شهرباني روزنامه هاي اطلاعات [و] ايران از رفتار وحشيانه[ای] كه در تبريز نسبت بآزادگان و كانون آزادگان شده اظهار نفرت ميكنيم تعجبست كه دولت سكوت اختيار كرده آيا اين وحشيگري در اينهنگام سلب آبرو از دولت و توده نميكند؟ آيا با اينحال ميتوان گفت در كشور امنيتي هست؟ ما خواستاريم دولت تصميم خود اعلام و تكليف ما را در برابر اين پيشامد معين فرمايد.
علي نادري يحيي افتخارزاده محمد وحدت محمد ملك نژاد مجتبي باقري محمدرضا اصفهاني صلاح الدين عمادي اسدلله منزوي محمدتقي فروتن اسمعيل علميه يحيي اسلامي قاسم آرين پور حسن راستگو محمود رهياب موسي شريعت محسن يزداني احمد خراساني رضا سلطانزاده حسين برهاني محمدولي جوهريان حسن جبارزادگان اسدالله مهديه لطف الله ايرم هادي نراقي دكتر وكيلي دكتر نوتاش هاشمي زاده احمد ژيلا غلامـرضا جوانشير احمد كاوه غلامحسين نورمحمدي غلامحسين شهيـدي حسن چهره نگار علي مقدم رازقي دكتر سترك يدالله اسدي.
از انديمشك :
آقاي كسروي پس از ابراز تنفر از حركت وحشيانهای كه از طرف يكعده بيخردان در تبريز و مراغه نسبت بآقايان اسلامي و ضياء مقدم شده است بآن برادران پاكدين همدردي خود را اظهار و بآن بيخردان گوشزد ميكنيم اين وحشيگري آنان نه چيزي است كه ما را از نبرد بر عليه گمراهي ها بازدارد .
از طرف كانون آزادگان انديمشك يحيي هدي
(بهمين زمينه تلگرافي نيز بدولت كرده اند)
از قزوين :
جناب آقاي نخست وزير رونوشت وزارت دادگستري رونوشت وزارت كشور رونوشت ادارهی كل شهرباني رونوشت روزنامه هاي ايران رونوشت اطلاعات رونوشت پرچم از اعمال وحشيانه اي كه اوباش و اراذل در تبريز و مراغه نسبت بآزادگان و كانون آزادگان مرتكب شده اند اظهار تنفر مينمائيم و جداً از دولت خواستاريم كه براي تأمين آبروي دولت و امنيت توده و كشور با تعقيب كيفر مرتكبين تصميم خود را اعلام فرمايند
از طرف آزادگان قزوين : پاكروان نصري يزداني مينوئي
از اهواز :
تهران جناب آقاي نخست وزير رونوشت وزارت دادگستري رونوشت وزارت كشور رونوشت ادارهی كل شهرباني رونوشت ايران رونوشت اطلاعات از رفتار وحشيانه اي كه نسبت بكانون آزادگان تبـريز شده و نظيـر اعمال قـرون وسطي بلكه دورهی وحشت و تاريكي و لطمهی بزرگي بامنيت اجتماعي است شديداً متنفر استدعا داريم تصميم عاجل و شديد در كيفر مرتكبين اتخاذ فرمائيد.
كانون آزادگان اهواز
از آبادان :
جناب آقاي نخست وزير رونوشت وزارت كشور رونوشت وزارت دادگستري رونوشت ادارهی كل شهرباني رونوشت روزنامهی پرچم رونوشت اطلاعات ايران تازگي گروهي اراذل خلاف امنيت و آزادي رفتار وحشيانه نسبت بآزادگان تبريز و مراغه نموده ما ضمن اظهار نفرت از اين وحشيگري كه مايهی شرمساري دولت و ملت است خواستاريم نتيجهی اقدامات دولت را در برابر اين كردار اعلام فرمائيد تا رويهی ما نسبت باين پيشامد روشن گردد.
از طرف آزادگان آبادان آرين
از ديلم :
تهران جناب آقاي نخست وزير رونوشت وزارت دادگستري رونوشت وزارت كشور رونوشت ادارهی كل شهرباني رونوشت اطلاعات رونوشت ايران از رفتار وحشيانهای كه نسبت بكانون آزادگان تبريز شده سخت متنفر استدعا داريم تصميم فوري در كيفر دادن مرتكبين كه مخل امنيت اجتماعي شده اتخاذ فرمائيد.
از طرف آزادگان هنديجان : جوانبخت اصولي فريد ايراني كنعاني پور علوي نژاد كنعاني زاده
از اردبيل :
حضرت آقاي كسروي با اظهار تأثر از هوچيگري دژخويانهی بيفرهنگان تبريز مستدعي اعلام نتيجه.
سروان باوفا
(پرچم هفتگی شمارهی یکم ، 27 اسفند 1322)
(بخش تاریخ)
غلطهاي تازه
4
آرين ـ آري اير
چنانكه ميدانيم در چهار و پنجهزار سال پيش در اين پُشتهی ايران مردم ديگري نشيمن داشته اند كه ما از حال و روزگار آنان جز اندك آگاهيای نداريم و مردمي كه امروز بنام ايرانيان معروفند در آن زمانها نه در اين پشته[= فلات] بلكه در سرزمين ديگري از سرزمينهاي سرد و يخبندان شمال ميزيسته اند كه سپس از آنجا كوچيده و دسته دسته باينسو و آنسو پراكنده شده اند. از جمله دسته هايي نيز باين پشته درآمده اند و بر بوميان ديرين چيره گرديده و نشيمن گرفته اند و پشته بنام ايشان معروف گرديده.
نام اين مردم بزبان آنروزي خودشان آاير( آ و همزه و یاء معروف و راء ـ بر وزن ناهيد) (1) يا آير (آ ، ياء ساكن ، راء ساكن) يا آري ( آ ، راء ساكن ، ياء ساكن) خوانده شده كه شكل نخستين در اين سرزمين معمول گرديده. سپس هم اندك تغييري بر آن راه يافته و اير (با ياء معروف يا مجهول) خوانده شده. و اينست كه در زمان هاي ديرين نام اين كشور و پادشاهي را كه در آن بنياد يافته بود « ايرانشهر» يا « شهري ايران» (2) ميناميدند (بمعني سرزمين مردم اير). (3) كه سپس كلمهی شهر از زبانها افتاده و تنها كلمهی ايران بازمانده كه امروز هم رواج دارد.
چنانكه گفتيم دسته هاي ديگري از ايران (مردم اير) نيز بجاهاي ديگري كوچيده اند و از جمله دسته هاي انبوهي باروپا رفته اند و نزد آنان شكل سوم نام كه آري باشد معمول گرديده كه امروز در زبانهاي اروپايي معروف است. از جمله در زبان فرانسه كه از روي قاعدهی نسبت در آن زبان ، كسي را كه از آن نژاد است « آرين» Arien ميخوانند بدانسان كه در نسبت به پرس كه محرف كلمهی پارس است « پرسين» Persien ميگويند.
ترجمه كنندگان آغاز مشروطه كه بيشتر از كتابهاي فرانسه ترجمه ميكردند اين كلمه را نيز از آن زبان برداشته و بهمان حالِ نسبت بفارسي آورده و معروف ساخته اند. چنانكه عبارتهاي آرين و آرين نژاد و مانند اينها (4) در كتابها و روزنامه ها فراوان است. كساني نيز اين كلمهی غلط را جزو نام خود ساخته اند. نيز گاهي آنرا بشكل آريان گفته آريانها جمع مي بندند.
ليكن اين كلمه ها غلط است. زيرا ما شكل ديگر كلمه را در زبان خود داريم و نياز باين شكل آن نداشته ايم و اگر مقصود جدا كردن دسته هاي اروپايی از دسته هاي اين پشته است كه هر دسته اي با نامي كه نزد خودشان معمول بوده بخوانيم اين نكته بي ارزش نيست ولي در اين حال هم بايستي از نام اروپايي ريشهی آن را بگيرند و معمول سازند كه « آري» است نه اينكه حالِ نسبت زبان فرانسه را.
بهر حال كلمه « آرين» غلط ، بجاي آن « آري» يا « اير» درست است. آريان هم اگر مقصود جمع باشد درست وگرنه آن نيز غلط است. (5)
(1) : اين شكلي است كه ما در اوستا مي يابيم
(2) : در كتاب يادگار زريران باين نام خوانده شده.
(3) : در زبان پهلوي كه زبان دورهی اشكانيان و ساسانيان است شهر بمعني سرزمين بوده.
(4) : كسانيكه نام آرين پور گرفته اند براي آنان بهتر است كه آرياپور بنويسند كه هم غلط تصحيح شود و هم تغيير مهمي در نامشان پيدا نشود.
(5) : چنانكه گفته ايم مرد دانشمند ايران آقاي مشيروالدوله در تاريخ گرانبهاي خود بسياري از اين غلطها را تصحيح فرموده اند و اين خود ارج ديگر كتاب ايشان است. اين غلط را نيز ايشان توجه كرده و اندك تصحيحي فرموده اند ولي تصحيح درستي نشده.
(پیمان سال یکم ، شمارهی چهارم 16 ديماه 1312)
غلطهاي تازه
5
ميد ماد ماي ماه
مردم « اير» يا « آري» كه گفتيم در چند هزار سال پيش بپشتهی ايران درآمدند بچند تيره بودند. از جمله چهار تيره از ايشان در تاريخها معروف گرديده : نخست ماد كه در شمال و غرب نشيمن داشتهاند. دوم پارس كه در جنوب جاي گزيده بودند. سوم پارت كه در شرق پشته مي نشستند. چهارم سك يا سگز كه نام آنان در جاي ديگري برده ايم.
مادان و پارسان و پارتان سه تيرهی پشت سر هم در ايران بنياد پادشاهي نهاده اند و اينست كه نام آنان در تاريخها شناخته گرديده. اما سكان ايشان اگرچه در پشتهی ايران پادشاهي نيافتند ولي چون هميشه بر ايران مي تاختند و جنگهايي ميانهی آنان با پادشاهان ماد و پارس روي داده از اينجا نام ايشان هم در تاريخها مانده است.
مقصود نامهاي سه تيرهی نخستين است : نام « پارس» تا كنون بازمانده و خود اين نام است كه يونانيان بتحريف پرس گفته اند و از زبان ايشان بزبانهاي اروپايي انتقال يافته است.
كلمهی « پارت» يا « پرتو» نام اشكانيان و همان است كه در پارسي « پهلو» گرديده و اينست كه اشكانيان را « پهلويان » مي خواندند.
اما « ماد» اين نام در نوشتهی سنگي بيستون و در تورات باين شكل آمده ولي در زمان اشكانيان و ساسانيان شكل آن تغيير يافته بسه گونه گفته مي شده : بدينسان كه خود مردم مادستان (عراق عجم و آذربايجان) آن را « ماي» خوانده و مردم پارس آن را « ماه» مي گفته و بزبان ارمنيان « مار» خوانده مي شده. اين شكل آخر شايد در آذربايجان هم شايع بوده.
از هر سه شكل كلمه يادگارهایي در ميان نامهاي آباديها بازمانده چنانكه « مايان» كه ديهي در بيرون تبريز و ديگري در نزديكي دامغان و سومي در پيرامون مشهد مي باشد و « ماهان» كه آباديای در كرمان و ديه هايي در ديگر جاهاست و « ماهدشت» يا « مايدشت» آبادي معروف بيرون كرمانشاهان از يادگارهاي آنهاست.
گويا عراق عجم را زماني « كشور ماه» يا « ماه آباد» (ماه آوا) مي خوانده اند چنانكه اين نامها را در مثنوي ويس و رامين كه اصل آن بزبان پهلوي و يادگار زمانهاي باستان بوده ميبرد. نيز از كتابهاي اسلامي پيداست كه در آخر ساسانيان هنوز اين نام از ميان نرفته بود و اينست كه چون عرب بايران دست مي يابد و دو دسته از جنگجويان عرب يكي در كوفه و ديگري در بصره براي پاسباني نشيمن ميگيرد و خراج اين سرزمين (عراق عجم) نيمي بجنگجويان بصره و نيم ديگري بجنگجويان كوفه پرداخته مي شده از اينجا آن نيم را « ماه الكوفه» و اين نيم را « ماه البصره» مي خوانده اند.
بهر حال شكل باستان كلمه كه « ماد» بوده در زمان هخامنشيان بزبان يوناني رفته و چون رسم يونانيان بوده كه « آ » ي پارسي را به e تبديل ميكرده اند از روي اين رسم خود « ماد» را نيز « ميد» Mede مي سازند. سپس از آن زبان بزبانهاي اروپايي درآمده و معروف گرديده و بدست ترجمه كنندگان بهمان شكل محرف يوناني در كتابها و روزنامه ها شايع شده. در حاليكه شكل درست باستان كلمه در تورات و نوشتهی بيستون و شكل هاي ديرتر آن در نامهای آباديها بازمانده است. بهر حال كلمهی « ميد» غلط و بجاي آن ماد يا ماه يا ماي درست مي باشد (1)
(1) : اين غلط هم در كتاب آقاي مشيرالدوله تصحيح يافته.
(پیمان سال یکم ، شمارهی پنجم بهمن ماه 1312)