ـ
این نکته دانستنی است که گرفتاریهای تودهي ما تنها آنهایی نیست که یاد کردیم.
لیکن ما سرچشمهها را نشان دادیم. دیگر گرفتاریها از این سرچشمهها آب می خورد.
مثلاً یکی از آنها که گریبان مردم را
گرفته و ناآرامشان گردانیده آشفتگی وضع ادارات است. از اینجا کسانی آن را یکی
از«علت»های پس ماندگی کشور بشمار آوردهاند. ولی اگر بدی قانونها و فزونی کارمندان
را کنار بگزاریم ، آن نه علت بلکه خود «نتیجه»ی آلودگیهاست ـ آلودگیهایی که نامشان
بردیم. همچنانست رفتار مردم با یکدیگر مثلاً در همسایگی و کوچه و بازار یا هنگام
رانندگی و برخوردهایی که از این راهها پیش میآید. این نتیجهی آن گرفتاریها و
آلودگیهاست که به نامهربانی مردم با یکدیگر ، پستی خویها ، بیاعتمادیها و
خودخواهیها انجامیده.[1]
اگر
شکایتهای مردم را از اداره ها یا از رانندگی هممیهنان بدیده گرفته به ژرفا بررسی
کنید ریشهی آنها را در آلودگیها و گمراهیهایی خواهید یافت که یاد کردیم. ولی آنها
از زبان مردم بگونه ای دیگر شنیده میشود. مثلاً می گویند : وظیفه شناسی نیست.
ایمان بکار نیست. راستی نیست. نوعدوستی نیست. دورویی هست. پشت هم اندازی هست. رشوه
خواری هست. دزدی هست. باند بازی هست. قانونهایمان ناقص است. « شایسته سالاری»
نیست. قانون احترام ندارد. هر کسی تنها بفکر خویش است. همه تنها به فکر پولند. فرهنگ
نداریم ...
بیگمان
در یک توده اینها همه از سرمایهی اجتماعی او می کاهد و به گرفتاریهای بیشتر دیگری
راه می گشاید با اینهمه چنانکه گفتیم خود برآمده از آلودگیهاست.
برخی
ممکنست بپرسند چرا به چنین روزی گرفتار آمدهایم؟. چرا مردم بجای نیکیها به بدیها
گراییدهاند؟!
ما در لابلای سخنان خود
پاسخ این پرسش ارجدار را داده ایم. آنجا که از دوگانگی سرشت آدمی سخن بمیان آمد
گفتیم که آدمی داراي دو گوهر جان و روان ميباشد كه بديها از گوهر جاني و نيكيها از گوهر روانيست. همچنان باز نموديم كه يك آدمي اگر بحال خود رها كرده شود گوهر جاني چيره بوده او را ببديها آلوده تر خواهد گردانيد. اينست بايد بحال خود رها كرده نشود و فرهيختي[=تربیت] در ميان باشد كه گوهر رواني را تواناتر گرداند.
بیعلت
نیست که اینهمه از «دستگاه آموزشی کشور» گله میکنیم و آن را یک دستگاه زیانمند میشناسیم.
زیرا این دستگاه بخودخواهي دستپروردگانش بسيار ميافزايد و اساساً به نیک
گردانیدن توده ، شاینده و توانا نیست.
ـ
بیشتر مردم بریشهی بدی روزافزون توده و علت اینکه ایرانیان چرا نیک نمیگردند پی
نبرده اند و اینست در شگفت شده می پرسند : «مگر مردم در رادیو و تلویزیون و
کتابهای درسی و دیگر کتابها ، در روزنامهها ، در سخنرانیها ، منبرها و دیگر
بخشهای دستگاه آموزشی کشور ستایش خوبیها و نکوهش بدیها را نمی شنوند؟ پس آن نتیجه
چگونه از این دستگاه بدست می آید؟!.»
می
گوییم : اگر چنین می پندارید سخت در اشتباهید. آلودگیها را درست نشناخته و به بدآموزیهاشان
پی نبرده و از زیانهای آنها ناآگاهید. همان کتابهای درسی پر است از بدآموزی. همچنانست
برنامه ها و فیلمهای تلویزیون. همچنانست روزنامه هامان. سخنرانان و سرشناسان کشور
نیز اگر یک دیوار را بالا می برند دو دیوار را فرو میریزند. باید کتابهامان را نیک
بخوانید تا اینها را بدانید.
این نکته ایست
که به تربیت و روانشناسی تربیتی همبستگی می یابد. خوانندگان برای یافتن پاسخ پرسش
بالا می باید به کتابهایی همچون فرهنگ چیست؟ ، دادگاه ، در پیرامون « ادبیات» ،
نیک و بد ، دردها و درمانها (گفتارهایی از پیمان که در زمینهی تربیت و اخلاق
گردآوری شده) باز گردند.
ولی برای آنکه
زمینه برای خوانندگانِ ناآشنا به راهمان اندکی روشنتر گردد نمونه ای بدست میدهیم.
ببینید در اسلام نیکوکاری و پاداش آن روشن گردانیده شده. در قرآن آمده : « فمن يعمل مثقال ذرهٍ خيراً يره و من
يعمل مثقال ذرهٍ شراً يره» (هر كه باندازهي
ذرهاي نيكي كند آن را ببيند و هر كه باندازهي ذرهاي بدي كند آن را ببيند).
حال اگر مردم تنها
این را بشنوند یا بخوانند جز «یک اندیشه» در مغزشان جا نخواهد گرفت و ناچار جز «یک راه» در زندگانی نخواهند داشت. پس تنها رفتارهای سازگار
با آن اندیشه از ایشان دیده خواهد شد. گرفتاری از آنجا
آغاز می یابد که یک اندیشه یا بهتر بگوییم یک دستور زندگانی دیگری به ضد آن به
ایشان آموخته میگردد و همهی رشته های قرآن را پنبه میگرداند. .. با شگفت خواهید
پرسید : آن کدام آموزاکهاست که در کشور ما بضد قرآن آموخته میگردد؟!.
باید بدانید که یک رشته آموزاکها که به ضد آموزاکهای
قرآن است سد برابر آن تبلیغ میگردد و بدستیاری بلندگوهای نیرومندتری بگوشها می رسد!.
ممکنست باورش برایتان دشوار باشد ولی چنین آموزاکهایی هست و فراوان هم هست. مثلاً
اینها را بسیار شنیده اید : «بر كشتهي حسين اشكي بريز تا گناهانت پاك گردد» ، «
به زیارت برو تا گناهانت آمرزیده گردد» ، « قال امام الجواد : من زار قبر عمّتی
بقم فله الجنه» (هر کس آرامگاه عمهی مرا در قم زیارت کند ، به بهشت خواهد رفت).
در جايي که
با گريستن يا
به زيارت رفتن
هر گناهي آمرزيده
شود و بهشت
بايا گردد چرا
کسي از گناه
بازايستد؟!. چرا در
بند نيک و
بد و حلال
و حرام باشد؟!. ناگفته پيداست كه اين دستورها ريشهي اسلام را كندن است.
اينست بايد
پرسيد
: پس دين چه
ميبايسته؟!. سخن از
نيک و بد
و حلال و
حرام چه ميسزيده؟!.
بدینسان دیده می شود که مردم را
دو یا چند آموزگار ناسازگار می پرورند. مردم در میانه مانده اند. اگر گناهان با اشکی
یا با زیارتی پاک می شود ، پروای حال همدیگر را کردن برای چیست؟! ، بکارهای توده
درآمدن و رنج کشیدن برای چه خواهد بود؟! درستکاری نمودن برای چیست؟!
این یک نمونه و اندکی از بسیارست. اکنون ناسازگاری دیگر
آموزاکهامان را ، همچنین دودل و سست گردیدن مردم و بیپرواییشان بکشور و میهن را می
توان از روی این نمونه و مانندهایش دریافت. فرهنگ یا دستگاه آموزشی کشور که پدید
آمده است از آموزاکهای وزارتخانههای آموزش و پرورش ، «علوم ، تحقیقات و فنآوری»
و آنچه زیر دیدهبانی وزارت ارشاد می باشد (کتاب ، روزنامه و چاپاکها از هر گونه)
، همچنین رادیو و تلویزیون کشوری ، اینترنت و تلویزیونهای ماهوارهای ، سخنرانیها
و رفتار و گفتار مردمان هَنایا (=تأثیرگزار) همچون فلان شاعر یا بهمان فیلسوف و «
حکیم» و « فاضل» ، مردم را به یک راه نمی کشاند. یک گونه تربیت نمی کند. چنین فرهنگی
به قایقی می ماند که پاروزنانش هر یک به دلخواه خود پارو زنند ، که در آنحال هرگز در
سوی بایسته رانده نشود. بلکه چه شگفت که بگرد خویش چرخد.
پس با همهی پندهای نیکو و سخنان امید دهنده ، چه شگفت
که سرانجام از مردم جز گرایش به خودخواهی و در اندیشهی خویش بودن دیده نشود.
هركسي بايد خود نيك باشد
ـ
جاي افسوس است كه در ايران راه نيك شدن را هم نميشناسند. در اين توده يكي از گرفتاريهاست كه مردان بافهم و جوانان درسخوانده خود را از توده بيرون ميگيرند و هر زمان كه گفتگو از نيك شدن ميرود ، هر كسي آن را از ديگران ميخواهد و خود را بر كنار ميگيرد ، و نتيجهي اين آنست كه هيچ نيكي انجام نمييابد.
چند سال پيش كه در دانشكدهي معقول و منقول درس ميگفتم[2] يك دسته از شاگردان آنجا را بسربازخانه بردند.
افسري كه براي مشق دادن بايشان برگزيده شده بود ميگفت : « اينها حالت غريبي دارند. هر دستوري كه ميدهم هر يكي آن را بهمراهانش تكرار ميكند و خود را فراموش ميسازد. چون در صف كج ميايستند و من فرمان راست بايستيد ميدهم ، هيچكي بخود نميپردازد و فرمان مرا بديگران تكرار ميكند».
هنگامي
كه سخن از نيكي ميرود هر كس بايد خودش آن را بپذيرد و از اين راهست كه نتيجه تواند بود. ما ميگوييم : بايد دسته اي در ايران پديد آيد و راه سياستي را بروي اين توده باز كند و كشور را از اين آشفتگي و سرگرداني بيرون آورد. اين يك راهنماييست كه ما ميكنيم و هر مرد باغيرت و پاكدلي كه اين را ميشنود بايد بتكان آيد و داوطلب باشد ، و ما كه امروز گروهي هستيم و كوششهايي آغاز كرده ايم او نيز بما پيوندد. از اين راه هزارها كسان پا پيش توانند گزاشت و نتيجهاي كه ميخواهيم پديد تواند آمد. اينست راه كار و همهی جنبشها در جهان از اين راه پديد آمده. بسيار غلطست كه كسي خود را بكنار گيرد و نيكي را از ديگران خواهد. بسيار غلطست كه كسي همانكه شنيد نوميدي نمايد.
بارها ديده ايم يكي ميآيد و ميگويد : « اين مردم نميشود ، شما بيهوده زحمت ميكشيد». ميگويم : تو را با مردم چكار است؟.. از خودت بگو. آيا ميخواهي بشوي يا نه؟.. آيا ميخواهي در راه توده و كشورت بكوشي يا نه؟..
ديگري ميآيد و ميگويد : «راستي شما اميدواريد؟.. از اين كوششها نتيجه ميشود؟» ميگويم : مگر چشم داريد كه « سند رسمي» بشما سپارم؟!..
ديگري ميآيد و ميگويد : «من ميترسم انگليسها نگزارند ، جلو شما را بگيرند». ميگويم : آخر انگليسها چگونه جلو ما را خواهند گرفت؟!.. آيا هواپیما بر سر ما خواهند فرستاد كه شما چرا نيك ميشويد؟!.. چرا از بديها بيرون ميآييد؟!.. آنگاه اگر انگليسها بخواهند جلو گيرند ما بايد دست برداريم؟!..
اينها را ميگويند ، و چون پاسخ شنيدند ميروند و ديگر نميآيند. بارها گفته ام اينها بهانه هاي بيغيرتيست. اينها كسانيند كه دلهاشان مرده و خونهاشان از جوش افتاده ، و چون نميخواهند در اين كوششها همراهي كنند اين بهانه ها را ميآورند. امروز در ايران مردان بافهم و جوانان باغيرت باندازهي نياز هستند و جاي هيچ نوميدي نيست.
ـ
ما امروز بر همان باوریم. هنوز هم جوانان بافهم و باغیرت در این کشور فراوانند. در
همین جنگ اخیر با عراق دلیرمردان بسیاری جانفشانیها کردند تا جایی که گذشته از
امنیت و آرامش که به کشور بازگردید ، امیدها به آینده نیز پایدار ماند. این نکوهشها
که از حال توده میرود از روی بیم است ولی از نومیدی نیست. برای آنست که ایرانیان بخود
آیند و به نیک گردیدن کوشند.
امروز
هم بزرگترین گرفتاری ایرانیان همان پراکنده اندیشی است که در سدههای گذشته بوده و
از مشروطه به اینسو بسیار بیشتر گردیده. از بس سخنان درهم و آشفته فراوان است جوانان
همه گونه سخنی می شنوند جز حقیقت. و دهها راه رنگارنگ دیگری به آنها نشان داده می
شود و اینست در میانه گیجسر مانده راه نیکی و کوشش را نمی یابند.
ـ
امروز یکی از گرفتاریها اینست که مردم از کوشش تنها سخن گفتن را می فهمند. مثلاً
میگویند : باید با نادانیها و ارتجاع مبارزه کرد. اگر بپرسید : چگونه باید با
ارتجاع مبارزه کرد؟!. ، چه کارهایی است که نبرد بشمارست؟!. آنجاست که درمیمانند.
آنجاست که دانسته می گردد در این باره هیچ نیندیشیده اند و همان سخن راندن از آن
را بسنده دانسته اند. یا می گویند : « امروز خردها تعطیل است ، باید خردگرا بود».
اگر بپرسید چه شده که خرد تعطیل گردیده و خردگرا گردیدن چیست و چگونه می توان
خردگرا بود ، پاسخ روشنی نخواهید شنید.
راستی
آنست که دلسوزانی گرفتاریهایی که کیشها برای مردم پدید آورده اند را دریافته و چون
در کیشها به خرد بهایی نداده و پیروان را چشم و گوش بسته خواسته اند چاره را در
پیروی از خرد دانسته این سخنان را بزبانها انداخته اند. سخن ایشان راست است. باید
خرد را در هر کاری راهنما گردانید. ولی تنها با گفتن این ، کاری انجام نخواهد
گردید. زیرا باید نخست دریافت که چرا خردها بیکاره (یا به گفتهی ایشان : تعطیل)
گردیده. چه آموزاکهایی مردم را از پیروی از خرد باز داشته؟! باید به ریشه ها
پرداخت ، از پرداختن به شاخهها چه نتیجه ای تواند بود؟!
ما
که به این کیشها می پردازیم و با آنها نبردهای پیاپی می نماییم از آنروست که آنها
را جلوگیر «خردگرایی» میدانیم. وگرنه ما با هیچ گروهی دشمنی نداریم. ما با
آموزاکهایی که مردمان را به نادانی و نافهمی و بیخردی رهنمون میگردد دشمنیم و البته
به کندن ریشهی همهی آنها می کوشیم.
پس
از همه ، تنها به ویران گردانیدن آشیانههای نادانپروری و بیخردی برنخاسته ایم.
آنها را از یکسو که برمی اندازیم ، از سوی دیگر بجاشان سراهای آباد برمیافرازیم و
راه راست زندگانی و آدمیانه زیستن را نشان می دهیم.
ـ
داستان « اصلاح» توده و چارهجویی به دردهای کشور چیز ساده ای نیست که هر کسی به
آن تواند برخاست. این در کشور ما گرفتاری ریشه داریست و گواه این سخن برآمدن
ملایان و دیر پاییدن فرمانروایی ایشانست. اگر چارهجویی آسان بود آیا دویست سال
کوشیدن نمی بایست نتیجه دهد؟!.
ـ
شما می بینید سی سال بیشتر است سدها تن از سرشناسان ، از دانشمندان و« کارشناسان»
و کوشندگان سیاسی ، از وزیران و پیشوایان احزاب از رژیم گذشته و کنونی ، در بیرون
ایران بکوششها برخاسته دمی آسوده نمی نشینند و سدها نشست و فراهمش برپا کرده اند
با اینحال آیا چارهای به آلودگیهای توده یافته اند؟! آیا به ریشهی دیرپایی و سختجانی
دستگاه خرافی و مرتجع کنونی پی برده اند؟! آيا خواهند توانست كاري بانجام رسانند؟.
ـ در برابر یک چنین
گرفتاری ریشهداری جای افسوسست که کوشندگان سیاسی ما کوششهاشان اساساً «سیاسی» نبوده
است.
این موضوع ما را برآن می
دارد که اندکی نیز از کارنامهی کوشندگان سیاسی بگوییم.
ببینید در این کشور آنکه
مردم عامی اند جای سد افسوسست که ایشان جز کوران و کران نیستند. این بدتر که همچون
گوسفندان از هر زورمندی پیروی میکنند. آنکه نواندیشان و درسخواندگانند ، اگرچه ناآگاه
نیستند ولی برآیند نیروهاشان صفر یا نزدیک به صفر است. زیرا اینها با پراکنده
اندیشیهایی که دارند هرگز نمی توانند یک جمعیت هزار تنی پدید آورند. هزار تنی که
در اندیشه ها یکی باشند و بدینسان بتوانند به یگانگی (اتحاد) که نخستین گام هر
کوششیست برسند.
آری یگانگی نخستین گام
هر کوششیست. کسانی که این سخنان را جدی نمی گیرند و می پندارند ما نشسته با کلماتی
همچون اتحاد جمله ساخته یا انشا پرداختهایم بهتر است به حال و روز یک میلیارد
بیشتر ، مسلمانان جهان بنگرند که بیش از شصت سالست از آزادی و استقلال فلسطین
هواداری می کنند. بنگرند چگونه پراکندگی ایشان را در برابر چند ملیون اسرائیلی
زبون گردانیده. بدانند اتحاد تنها در سایهی هماندیشگی پدید آید نه برگزیدن یک
روزی در سال برای راهپیمایی و شعار دادن مسلمانان. با چنین خاماندیشیهایی یگانگی
بدست نمی آید و از مسلمانان سراسر جهان به اندازهی یک کشور چند ملیونی نیرو فراهم
نگردیده و نخواهد گردید.
ـ از اینها می خواهیم
نتیجه گرفته بگوییم همان حال را ما در برابر ارتجاع داریم. ما نیز یک دستهی
پراکندهای در برابر ارتجاعیم که هرچه هم هایهوی کنیم و فریاد کشیم کمترین ترسی در
دل دشمن پدید نخواهیم آورد. زیرا او نیک میداند که از یک تودهی پراکنده کاری
ساخته نیست. همین آسودگی را اسرائیل در برابر انبوه مسلمانان جهان دارد.
ببینیم تودهای که خود
را در برابر لشکر ارتجاع می یابد چه میگویند و اندیشه هاشان چیست؟.. بیاییم یک نگاهی به
ایشان بیندازیم :
یک انبوهی از مردم که دل
خوشی از ملایان و نمایشهای ایشان ندارند همان پیروان کیشهاییاند که یاد کردیم و با
اینهمه از کیش خود نیز دست بردار نیستند ـ اینها خود بیش از ده کیش و دسته اند. یک
دستهای پذیرفته اند که ملایان و پیشوایان شیعیگری سرچشمهی زیانها و بدآموزیهای کنونیاند
ولی در خود آن کیش ایرادی نمیبینند بلکه آن را راست و سراسر حقانیت وامینمایند.
بیش از همه اشکال را در کشورداری ایشان میدانند. یک دسته شیعیگری را زیانمند
میدانند ولی به سنگر اسلام پناه برده آن را کامل و بی عیب می پندارند. پیاپی دم از
« اصل اسلام» میزنند. دستهی دیگری اسلام را نیز سراسر گمراهی دانسته زردشتیگری را
پیش می کشند و مردم را به آن آیین می خوانند. دستهی دیگر باور دارند که باید در
اسلام نیز همچون مسیحیگری بازاندیشی (رفرم) رخ دهد تا پاسخده گرفتاریهای روز باشد.
دستهی دیگر تیشه را بریشه زده دین را از هر گونه ای باشد عامل بدبختی می دانند.
دستهی دیگری به این گونه گفتگوها در نیامده تنها این را می خواهند که دین از
سیاست جدا باشد.
اینها که گفتیم از
دیدگاه دین بود. از دیدگاه آیین کشورداری نیز یک دسته هوادار پادشاهیند. یک دسته
از ایشان مشخصاً پادشاهشان را نیز از هم اکنون برگزیده اند. از آن کسانی که هوادار
دمکراسیند یک بخشی مشخصاً خواهان جمهوری اند.
یک دستههایی نیز راه
خود را می پویند. آنها حزبها و حزب نماهایی بوده اند که برای خود راه جدایی داشته
اند. ایشان گرچه سخن از دمکراسی رانند ولی به آن بدیدهی راهی موقت برای گذشتن از «دورهی
گذار» می نگرند ـ دورهای که چندان نیرومند گردند که بتوانند به تنهایی سررشتهی
کارهای کشور را بدست گیرند. یک دسته نه ایران بلکه تنها استان خود را بدیده دارند.
زبان خود را بدیده دارند. سخن از ملیت جدا میرانند. سخن از استقلال قومها میرانند.
اینها نیز هستند و بمیدان درآمدهاند.
سراسر سرافکندگیست که
بیاد آوریم دستههایی از آنان برای رسیدن به آرمانهای خود به دشمنان ایران نیز
پناه جسته اند. یکی از آنان سرنوشت بس تلخی در کشور همسایه یافته که دودش به چشم
ایرانیان و همهی ایرانخواهانی که به کوششهای سیاسی می پردازند میرود. زیرا مردم
این سیاهکاریها را که از کوشندگان سیاسی می بینند آن را از چشم «سیاست» دانسته از
آن بیزار و دلسرد و نومید میگردند. دلسردی مردم نیز همانست که دشمنان توده میخواهند.
روی هم رفته این پراکندگیها در اندیشه و آرمان بس افسوس آور است. بیگمان بدانید که
ارتجاع این پراکندگیها و نابخردیها را دیده در پوست خود نمی گنجد.
کسانی گوناگونی حزبها را
در کشورهای پیشرفته یاد کرده و اینست پراکندگی را در هر کشوری طبیعی می دانند. نخست
، چیزی که باید بدیده گرفت آنست که در آن کشورها تا جایی که ما میدانیم حزبهای
بزرگ جز چند تا نمی باشند. این ایران و دیگر کشورهای شرقی اند که یا کشور با یک
حزب دولتی راه برده می شود یا اینکه اگر میدانی به حزبسازی داده شد ناگهان دهها
حزب همچون قارچ یک شبه سر بر میآورند. دوم ، ایشان چیزی که از یاد برده اند آنکه
آنها با همهی اختلافهایی که در بینش و راه کار دارند ولی در پایه و آرمانهای
ارجدارِ با هم یگانه اند. خوب بود این کسان به اختلافهایی که میان حزبها در
کشورهای پیشرفته هست باریکبینانه می نگریستند تا در مییافتند که آنها چه موضوعاتی
است. در اصلهاست یا فرعها؟
گرچه یکی شدن سد در سد
اندیشه ها نه شدنی است و نه به آن نیاز هست ولی برای آنکه یگانگی بدست آید و بتوان
کارهایی را به انجام رساند باید آرمانها یکی باشد. باری یک دستهی
آزادیخواهی بر سر آن آرمانها دست یکی کنند. تنها راهِ آن هم اینست که در هر زمینه
ای که این آرمانها پیش کشیده می شود (کشورداری ، اقتصاد ، دین ...) حقایق آن باز
نموده گردد تا راه کوشش روشن شود. آیا کوشندگان سیاسی چنین حقایقی را باز نموده
اند؟! آیا خود از آنها آگاهند؟!. آیا کوششی کرده اند تا پراکندگیها برافتد و
آرمانهای مشترکی اندیشه ها را فرا گیرد؟!. .. بیگمان پاسخ این پرسشها جز «نه» نمی
باشد. پس چه شگفت که پراکندگیها همچنان دهها سال دیگر نیز بماند و کمترین نیرویی
از مردم گرد نیاید.
(دنبالهی
این گفتار را در پست آینده پی خواهیم گرفت)
[1] : در این زمینه گفتار
«موانع دمکراسی در ایران» در این پایگاه دیده شود.
[2] : درس تاریخ در دانشکدهای
که سپس «الهیات» نامیده شد.