پرچم باهماد آزادگان

245ـ بياد كسروي بزرگ (3)


 «بايد دانست آدميان در زندگاني دو گونه كوشش دارند : يكي در برابر سپهر براي بدست آوردن دربايستهاي زندگاني (كه ما آن را « نبرد با سپهر» مي‌ناميم) ، و ديگري كوشش در برابر همجنسان  براي پيش افتادن از ايشان و بهره‌ي بيشتر بردن ، و يا براي جلوگيري از پيش افتادن ديگران و بهره‌ي بيشتر بردن ايشان (كه ما اين را هم « نبرد آدميان» مي‌خوانيم).
روشنتر گويم : آدمي يك بار تخم مي‌كارد ، يا درخت مي‌نشاند ، يا پارچه مي‌بافد ، يا خانه مي‌سازد ، يا به چاره‌ي بيماري مي‌كوشد ، يا به كارهايي از اينگونه مي‌پردازد ، اينها نبرد با سپهر است. يك بار هم مردي را فريفته پولش را مي‌گيرد ، يا نيرنگي به كار برده كالاي خود را به بهاي گرانتر مي‌فروشد ، و يا به ناتواني چيرگي نشان مي‌دهد ، يا با زور خانه‌ي كسي را از دستش درمي‌آورد ، يا در برابر اينگونه چيرگيها و بديها ايستاده به نگهداري خود مي‌كوشد ، اينها نيز نبرد با همجنسان مي‌باشد.

اينهاست كارهايي كه آدميان در زندگاني مي‌دارند. از اين دو گونه است كوششهايي كه مي‌كنند.
هم بايد دانست اين دو كوشش يا نبرد ، يكي نيست. نبرد با سپهر نبرد ورجاوندي[=مقدس]ست و مايه‌ي آبادي جهان مي‌باشد كه هرچه بيشتر ، بهتر. نبرد با همجنسان نبرد پتياره[=بلا]‌ايست و مايه‌ي رنج و گرفتاري مي‌باشد كه هرچه كمتر ، بهتر.
كساني اگر نيك انديشند ، بيشتر رنجهاي زندگاني يا گرفتاريهاي جهان ، نتيجه‌ي اين پتياره‌ي نبرد با همجنسان است. اين همه جنگها و ويرانيها از آن برمي‌خيزد ، بينوايي و گرسنگي مليونها و صد مليونها كسان از آن پديد مي‌آيد ، كشاكشها در ميان خانواده‌ها از آن سر مي‌زند ، اين دويدنها و كوششهاي روزانه بيش از همه در راه آن مي‌باشد. كوتاهتر گويم : اگر رنجهاي زندگي را به صد بخش گردانيم ، نودش از اين پتياره‌ي نبرد آدميان برمي‌خيزد. ما اين را در « ورجاوند بنياد» و ديگر جاها گشاده‌تر و روشنتر نوشته‌ايم. در اينجا به كوتاهي يادي از آن كردم.
اكنون سخن در آنست كه ماديگري با بدآموزيهاي خود ، اين نبرد را بسيار سخت‌تر گردانيده. هميشه كوششهاي نيكخواهان جهان به كاستن از سختي آن مي‌بوده.»
سختی زندگانی امروز تنها بخش اندکش از نبرد با سپهر است. بویژه با پیشرفتهایی که در دانش و تکنولوژی پدید آمده. راستی آنکه بیشتر رنج و تلخی و اندوه جهانیان از همین « نبرد آدمیان» پدید می آید. پس باید جلوگیری(مانع) باشد که از سختی این نبرد و از خویهای ناستوده‌ی آدمیان بکاهد. خردمندان جهان همیشه کوشیده اند بی آنکه از « نبرد با سپهر» کاسته گردد از « نبرد آدمیان» بکاهند. این همانست که ما امروز به آن سختترین نیاز را داریم.
« آدميان از زماني كه بروي زمين پيدا شده‌اند هميشه رو بسوي بهتري داشته‌اند و مي‌دارند و در آينده نيز خواهند داشت. چيزي كه هست اين بهتري يا پيشرفت هميشه بايد از دو راه باشد : يكي دانشها و ديگري دين. پيشرفتي كه تنها از راه دانشها (يا بهتر گويم : از راه افزارسازي) باشد سودي از آن بدست نيامده ، زيان نيز خواهد برخاست.
دانشها درسهايي به آدميان آموخته و افزارهايي بدستشان داده آنان را به سپهر (يا طبيعت) چيره مي‌گرداند ، و اين نيكست ولي به تنهايي بس نيست و آدميان را به آسايش و خرسندي نخواهد رسانيد. زيرا چنانكه ... روشن گردانيديم رنجهاي زندگاني نود درصد از « نبرد آدميان با يكديگر» برمي‌خيزد و اينست بايد راهي باشد كه آن نبرد هرچه كمتر گردد. و آن راه را ما ، دين مي‌ناميم.»
ولی نام دین امروز روشن ،‌ مرزدار و ارجدار نیست. بویژه که از مشروطه باز ، این نام خوارتر و بی‌ارجتر نیز گردیده. از اینرو کسروی ناچار گردیده یک معنی ای از دین بازنماید که همه‌فهم و یکسان باشد. یک معنی استاندارد.
اینبود در زمینه‌ی دین در بیشتر جاها برای دینها (شاهراههایی) که شیوه‌ی آدمیگری را یاد مردمان دادند و با بت‌پرستی سختترین نبردها را کرده آن پتیاره‌ی شوم را برانداخته ‌اند واژه‌ی « دین» را بکار ‌برد و آنهایی که امروز کوره‌راههایی از آن دینهایند را « کیش» نامید.
او بت‌پرستی و سنگهای بزرگی را که این گمراهی شومِ ریشه‌دار بر سر راه پیشرفت آدمیان غلتانیده نیک شرح میدهد. اینکه اگر بت‌پرستی به همان حال باز می‌مانْد بلکه زمان زمان بر شاخ و برگش افزوده میگردید ، حال آدمیان به کجا میرسید ، خود پرسش ارجداریست و نیازمند پاسخ خردپذیریست. همینست جادوگری ، کیمیاگری ، رباخواری ، طلسم ، فال بینی ، ستاره‌شماری (نه ستاره شناسی). اینها حال گذشتگان بوده.
کسروی نیک میدانست که امروز مردم از واژه‌ی دین سد معنی در اندیشه دارند که یکی درست نیست. زیرا یک دسته ارج دین را نمیدانند و دسته‌ی دیگری آن را (ناب و بی‌آلایشش را نیز) یک دستگاه بیهوده میدانند.
کسروی پروایی به بی‌ارجی نام دین نکرد و کوشید نشان دهد دین برای جهانیان چه پرمایه و گرانبهاست. و این را از هر گوشه‌ای به سخن درآمده نشان داد. پرداختن به ارج دینها با پرداختن به معنی راست دین و گمراهیهایی که در کیشها در این زمینه هست توأم می‌باشد و اینها آغاز یک رشته دشمنیهایی با دکانداران کیشها گردید.
« اين دينها هر كدام بنياد راستي داشته و يك دستگاه ارجدار مي‌بوده. ولي با گذشت زمان آلودگيها در هر يكي از آنها پديد آمده و برخي از آنها بيكبار گوهر خود را از دست داده. با اين حال رويهمرفته آنها سودمند مي‌بوده و هر يكي آييني براي زندگاني در بر مي‌داشته و مردمان را به همدستي با يكديگر و نيكخواهي برمي‌انگيخته و بدينسان از « نبرد آدميان» كه مايه‌ي رنجهاست ، مي‌كاهيده. اين چيزيست كه پرده به رويش نتوان كشيد».
« ما در زمينه‌ي دين بجستجو پرداخته اين بدست آورده‌ايم ، كه آن را بنياد استواري هست. اين بدست آورده‌ايم كه دين در معني راست خود شناختن جهان و زندگاني و زيستن بآيين خرد است. بدست آورده‌ايم كه آدميان را بچنان چيزي نياز سختي هست. بدست آورده‌ايم كه در پيش بردن جهان ، دين همپاي دانشهاست. همه‌ي اينها را بدست آورده‌ايم و در كتابهاي خود ، با زبان بسيار ساده و دليلهاي بسيار استوار بازنموده‌ايم».
« دانش افزارهايي بدست مردمان مي‌دهد و دين راه باهم زيستن و از آن افزارها بهره بردن را مي‌آموزد».
« پس از همه‌ي اينها ما دربند نام نيستيم. اگر نام دين خوار شده ، شما پاكدلانه هر نام دیگري مي‌گزاريد ، بگزاريد. تنها خواري نام ، دستاويز چشم‌پوشي از آميغها[=حقایق] نتواند بود».
کسانی گوشهاشان را به این سخنان بسته‌اند. اینها همچون پدرانشان از نام دین گریزانند. راستی را در این صد سال گذشته از دینها (راستش بگوییم : کیشها) نیز سودی بهره‌ی جهانیان نگردیده. شما از مسیحیان (چه کاتولیک و چه دیگران) و بوداییها بگیرید تا زردشتیگری و جهودیگری و کیشهای اسلامی و تندرویهای سالهای اخیر ایشان ،‌ کدامیک دلی را بسوی خود میکشد؟!. آیا اینها دینند؟! آیا اینهایند آن « شاهراه باهم زیستن»؟ ، آیا اینهاست « راه زیستن به آیین خرد»؟ ، آیا اینهاست که ما « همپای» دانشها مینامیم؟! ، آیا ما برای چنین بنیادهای رسوایی می کوشیم؟!
ولی از دور ایستادن و جهان را از دریچه‌ی چشمان رسانه‌هایی که با خواستهای ویژه‌ای برنامه می‌سازند دیدن ، یا سخنان را از زبان ایشان شنیدن جز به فریبخواری راه نخواهد برد. شما چه میدانید که از همین آشکار نبودن معنی اصطلاحاتی که برایمان عادی می‌نماید سود می جویند و بخواست خود میرسند؟!.. ما آگاهیم که از سد نه ، بلکه از هزار مسلمانی که در جهانند یکی معنی دین را نمیداند.
این رسانه‌ها هم برای آگاه کردن نیستند ، برای آنند که اندیشه‌ها را به سویی که سودشان در آنجاست بکشانند.
سخن از این بود که کسانی همینکه نام دین را می شنوند کاری ندارند چه معنایی از آن در اندیشه‌ی شماست ، بیدرنگ رو بر می‌گردانند. اینان از ولتر نیز «عبور» کرده اند که میگفت : « اگر خدا نباشد باید آن را اختراع کنید». میتوان دریافت که خواست ولتر از این جمله ارجشناسی از « راه باهم زیستن» یا نیکوکاریهایی بود که دینها یاد آدمیان داد ـ همان دین زیانمندی که با آن می‌نبردید.
بکار بردن شیوه‌ی دانشی در بررسیها در این کشور دوره‌ی کودکی خود را میگذراند. بیشتر روگردانان از دین در جستجوی راستیها نیستند. جویاترینشان در جستجوی مدارک و اسنادی هستند که دلخواسته‌ها‌شان را تأیید کند.
« در هر زمينه بايد دليل را جلو انداخت كه به هر كجا رفت ، دنبالش رفت و به هر نتيجه رسانيد پذيرفت. درباره‌ي خدا نيز همان راه را گرفته‌ايم. اين دليلست كه ما را بخدا رسانيده ، از ترس آتش دوزخ نبوده كه ما خدا را پذيرفته‌ايم. آن خدايي كه ما شناخته‌ايم بزرگتر از آنست كه نيازمند شناخته شدن باشد و اگر كسي نشناخت به كينه در آتشش اندازد».
« دانشها افزارهايي بدست آدميان داده و آنان را به سپهر چيره گردانيده. ولي اين تنها بس نيست ، و راهي نيز بايد بود [1] كه آدميان به خود چيره گردند و جلو بديهاي خود را گيرند و چنين راهيست كه دين مي‌ناميم.»
« خواست ما از خدا و از دين يك چيز است ، و آن اينكه زندگاني از روي خرد باشد».
پاکدینی به این خرسندی نمیدهد که این کیشها که خود نسخه‌ی نوین بت‌پرستی اند در جهان بازمانند و جلو دانشها ، پیشرفت و خرسندی جهانیان را بگیرند :
« ما اگر هم از زيانهاي بسياري كه از اين دينها برمي‌خيزد و برخي نمونه‌هايي از آن ياد كرديم ، چشم پوشيم ، تنها از ديده‌ي پاسداري به آميغها جاي ايراد است. يك چيز يا بايد راست باشد و به كار آيد و يا هيچ نباشد. چيزهايي كه دانشمندان نمي‌توانند پذيرفت و انبوه مردمان آنها را خوار مي‌دارند چرا بايد بود؟!. [2] به چنين چيزها چه نياز است؟!.»
ما بیشتر این سخنان را از کتاب دین و جهان آوردیم. در آنجا گفتگویی هست که چرا باید دین و دانش همدوش پیش روند. مگر دانشها به تنهایی راه زندگانی جهانیان نتواند بود؟ آن گفتگو را بهتر است همانجا خواند ولی اگر بکوتاهی بیاوریم اینهاست : با بودن دانشها سدها آلودگی و کیش و گمراهی در جهان هست؟!. چرا با بودن دانشها دو جنگ جهانی نابودکن راه افتاد بلکه باید گفت پیشرفتهایی در افزارسازی ، کشورهای پیشرو را به آغاز جنگ و کشتار شست ملیون بیشتر مردم جهان برانگیخت؟!. هم اکنون در جهان ده کشور بیشتر ، افزار جنگ پیشرفته می سازند. آیا این خردمندان و دلسوزان جهان را ناآسوده نمیگرداند؟! آیا جز اینست که اینها را برای راه انداختن جنگها و ریختن خونهای بیگناهان می سازند؟!.  همه چیز بکنار در کشورهای پیشرفته اینکه کلیساها دوشادوش دانشگاهها می‌ایستند و آن داستان آدم و حوا را و این فلسفه‌ی داروین و تطور را درس میدهد چه معنی دارد؟!. ما این را تنها برای راهنمایی خوانندگان نوشتیم که اگر خواستند به آن کتاب بازگردند.
گفتیم که هزار یک مردم معنی دین را نمیدانند.
همچنین از شاهراهی بنام پاکدینی سخن راندیم که کسروی بروی جهانیان گشود. همین به پندار بیشتر مردم « دینسازی» است. این سخن که « دین نه چیزیست که کهن و نو گردد» فهمش برای همگان آسان نیست. با آن اندیشه‌های ساده‌شان خواهند پرسید : مگر اسلام نوتر از مسیحیگری نبوده؟ هنگامی که کسی دریک زمینه‌ای حقیقتی را نداند ، باشد که به پدیده‌هایی برخورد که بدیده‌ی او «متضادنما» (پارادوکسیکال) می‌آید.
ولی نه سخنان کسروی متضادند و نه پاکدینی دین نوینی است. و نه اسلام و مسیحیگری در بنیاد  جدایند. هر دینی یک بنیادی دارد و یک راهی (رویه ای: ruyei). بنیاد دینها همگی یکیست و تنها این « راه» دینهاست که بفراخور زمان بگونه‌ای دیگر است. پاکدینی نه با اسلام با هیچ دین دیگری نیز (به شرط آنکه من و شما از دین معنی یکسانی را بفهمیم) ناسازگاری ندارد.
گفته شد پایه‌ی دینها همه یکی است. حقایقی در جهانست که بنیاد همه‌ی دینها بر آنها نهاده شده. تنها چون صدها بلکه هزارها سال از بنیادهاشان می گذرد و زندگی رنگ دیگری بخود گرفته و از آنسو آلودگیهایی به دینها راه یافته و ناتوانشان گردانیده بلکه همان ناتوانیها خود به رواج آن آلودگیها میدان گشوده (مثلاً مادیگری و رواج آن در سایه‌ی ناتوانی و آلودگی اسلام و دیگر دینها)  ،‌ اینست آن دینها گوهر خود را از دست داده و افزار دست دینفروشان و مردمفریبان گردیده.
سخنانی گفتیم و اکنون زمان آنست که نتیجه بگیریم. بیشتر مردم برداشتشان از دین نه بنیاد دین بلکه رویه‌ی دین است : نماز ،‌ روزه ، زکات ، مسجد رفتن ، زیارت ، استخاره ، صلوات کشیدن ، مرده با آیین ویژه به خاک سپردن ، از چیزهایی که نزدشان مقدس است تبرک جستن ، کوتاه سخن آمادگی برای آنجهان. ... اینهاست که امروز دین مردم شمرده می‌شود. دست از افتاده گرفتن ، جلوی آز را بستن ، با مردم نیکرفتاری کردن ،‌ به خوشنامی کوشیدن ، از خود یادگارهای نیکو بجا گزاردن ، از سود خود در برابر سود مردم چشم پوشیدن ... اینها را شنیده اند ولی پروایی نمی کنند زیرا ملایان همان کارهای گروه نخست را از ایشان خواسته و میخواهند.
از اینجا دین در نزد مردم به خوارترین و بی‌ارجترین دستگاهی افتاده که سودی از آن بر نمی آید. اگر ما فرض کنیم که «رویه‌ی دین» ثوابهایی دارد تازه این به آن معنیست که فلان دیندار که به آنها رفتار کرده گلیم خود را از آب بیرون کشیده و ثوابش را برده و کاری به دیگران نداشته.
مردم با اندیشه‌های آلوده ای که درباره‌ی کیشها دارند و باورهای ناراستی که از دین در مغزهاشان خوابیده درپی کیشهای بهشت‌فروش خواهند بود: 
«هرکه حسين را در کربلا زيارت کند مانند کسي است که خدا را در عرش زيارت کرده». « با هستي امامست که زمين و آسمان پايدار ميباشد و به پاس اوست که مردم روزي ميخورند». « هرکه بگريد و بگرياند و يا خود را گريان نمايد بهشت به او بايا شود». ... یا با داستانهای هزار ساله و دو هزار ساله چنان همدم گردند که این زمان و دربایستهای آن را فراموش سازند.
از دیده‌ی یک شیعی دین برای مردم نیست بلکه مردم برای دینند. « به اين معني که خدا « چهارده معصوم» را آفريده و آنان را بسيار گرامي داشته ، و اين جهان و مردمان را آفريده كه آن گرامي‌داشتگان را بشناسند و جايگاه آنان را در نزد خدا بدانند و براي خشنودي خدا هميشه نامهاي آنان را به زبان رانند و درودها فرستند ، و به روي گورهاشان گنبدهاي سيمين و زرين افرازند و از راههاي دور بديدن آن گنبدها روند ، سرگذشتهاي آنان را فراموش نساخته هميشه تازه نگهدارند ، با دشمنان ايشان هميشه دشمن باشند و نفرين و دشنام دريغ نگويند ، و پيداست که به پاداش اين کارها در آن جهان به بهشت خواهند رفت و آب کوثر خواهند خورد و هر گناهي كه كرده‌اند بپاس ميانجيگري آن گراميان آمرزيده خواهند شد. اينست فهميده‌ی شيعيان» از دین.
با چنین برداشتهایی از دین شگفت نبوده که کسانی نام پاکدینی را که می شنیده اند به سخن درآمده پرسشهای شگفتی می نموده اند : « در این دین تازه‌ي ‌شما خدا چگونه است؟» ، « آیا پیغمبر و امام هم خواهد داشت؟» ، « در اين دين تازه‌ی شما فشار قبر و سئوال نكير و منكر هم هست؟..». کار بجایی رسیده بوده که یکی از یاران کسروی به شوخی گفته بوده : « پس بايد در انديشه‌ی حضرت عباس و جناب علي‌اكبر نيز باشيم».
داستان زیر هم از زبان یکی از یاران کهن بازگفته شده :
یکی از کسانی که تازه کسروی را شناخته و به نشستها می آمده چندان شیفته‌ی گفتار و رفتار او گردیده بوده که در لحظه ای میخواسته فروتنانه و سپاسگزارانه به پای راهنما بیفتد ، (و چه بسا دست تبرکی به جامه‌ی او بمالد) ،‌ یاران کسروی هوشدار می‌شوند که اگر بیمی هست جلو گیرند. لیکن کسروی با خونسردی می گوید : از دستش بگیرید ، رگ شیعیگریش جنبیدن گرفته!
امروز هم ما چیزیهای می شنویم و میخوانیم که کمتر از اینها نیست :
ـ آرامگاه کسروی کجاست؟
میخواهی چه کنی؟ ، میخواهی شمعی بیفروزی؟ دسته گلی بگزاری؟
ـ بالاخره یک آرامگاهست. جایش را بدانیم. به دیگران نشان دهیم. یادگاری ازو خواهد بود.
این کارها در این سادگی نمی ماند. یک مشت پندارپرست رو می آورند و بزبانها می اندازند : این یکی از برگزیدگان خدا بوده و بدست کافران کشته شده (یا داستانهایی مانند این) و سپس بارگاه و زیارتنامه و متولی و نذر و نیاز ...
ـ من دلم تنها زمانی آرام میگیرد که آنجا را ببینم. به دیگران و کارهاشان کاری ندارم.
شما نمی توانید به کار دیگران و تأثیر آن بر مردم کاری نداشته باشید. این را هم بدانید که این دو فدایی راه پاکدینی را در شکاف سنگ بزرگی گزاردند و سیمانی که از پیش آماده کرده بودند بروی آن ریختند چنانکه شکاف سنگ پر شد. سالها پس از این ، اداره‌ی راهسازی ،‌ سنگها را نیز از سر راه برداشت. بدینسان خوشبختانه این دو فدایی آرامگاهی ندارند در حالیکه با دلهایی پاک و با دینی سراسر راستی این جهان را گزارده رفتند.
(این گفتگویی بود که دو سه سال پیش رخ داده و با دیگرگونیهایی در برخی جملات اینجا آوردیم)
پایان

[1] و [2]‌ :  باید بود (bud) = باید بودن