پرچم باهماد آزادگان

246 ـ در پيرامون روزبه نوروز


خواهشمندم جواب سئوال زيرين را در روزنامه‌ی پرچم بنويسيد.
روزبه نوروز روزبه ملي است يا مذهبي؟. اگر ملي است علت اينكه ارامنه و يهوديان و دارندگان ساير مذاهب تبعه‌ی ايران اين روزبه را جشن نميگيرند چيست؟. 
 مهندس زنوزي
پرچم : بهتر است در پاسخ اين پرسش نخست روزبه را معني كنيم. روزبه يا عيد از چيزهاييست كه در اين كشور معني خود را از دست داده.
روزبه يا عيد آنست كه در پيشرفتهاي جهان يا در زندگاني يك توده پيشامد بزرگي رخ دهد و مرداني جانفشانيهايي نمايند و مردم جهان يا آن توده بنام ارج گزاردن بآن پيشامد و بزرگ گردانيدن آن جانفشانان ، روز آن پيشامد را برگزيده همه ساله در همچنان روزي بجشن و شادي پردازند.
اين معني راست روزبه است. از اينجاست كه مي‌گوييم در ايران معني روزبه را نميدانند. روزبه‌هايي كه در اين كشور است بيشتر آنها بيمعني است.
اما نوروز ، اين يك روزبه ويژه ايست. اين روزبه آغاز سالست. ايرانيان سال خود را از نوروز كه آغاز بهار ـ يا بهتر گويم : آغاز سال سپهري ـ است مي‌گيرند و اينست آن روز را نيز بجشن و شادي مي‌پردازند.

اين كار نيكيست. زيرا گذشته از شادي و خوشي كه در بر ميدارد خود پرداختن بآغاز سال ، داراي يك معناييست. اين پرداختن معنايش آنست كه ما نگاهـي بسال گذشته انداختـه كارهاي نيك و بد خود را در آن بديده آوريم ، و براي سال نو نيكوكاريهايي را بانديشه گيريم ، و پيداست كه اين كار بايد با سَهِشهاي[= احساسات] پاكدلانه و نيكخواهانه توأم باشد. هركسي در آغاز سال زماني را بانديشه‌ی جهان و جهانيان بگذراند و آميغهاي زندگاني را بجلو ديده بياورد. گردش سال را بديده گرفته اين بداند كه آن گردش از روي يك دستگاه بسيار بسامانيست و آن دستگاه براي خوش زيستن جهانيان و آسايش ايشان مي‌باشد.
نوروز روزبه بزرگيست. ولي بايد پيرامون آن را نيز از پندارپرستيها و نادانيها پاك گردانيم. نادانيها كه گرد نوروز را گرفته تنها هفت سين و مانند آن نيست. نادانيهاي بت پرستانه‌ی ديگري نيز در پيرامون آن مي‌باشد.
بدبختان از شاهراه زندگاني فرسنگها دور افتاده‌اند و ميخواهند با گذرانيدن آغاز سال در نزديكي فلان مرده‌ی هيچكاره خود را در زندگاني خوشبخت گردانند.
اما پرسشي كه كرده ايد پيداست كه نوروز روزبه همه‌ی ايرانيان است و بستگي بكيشي نميدارد. اينكه مي‌پرسيد : چرا ارامنه و يهود و ديگران آن را جشن نميگيرند بايد اين پرسش را از خود ايشان كرد. ولي اگر كار بآنجا رسد پرسشهاي ديگر بزرگتري بميان خواهد آمد. اين دسته‌ها از هر باره خود را از ايرانيان جدا گردانيده‌اند.
آنان سال شماريشان نيز جداست و پيداست كه خود ، روزبه سر سال ديگري ميدارند و بنوروز ارج نبايد گزارند.
در پيـرامون نوروز
1ـ هفت سين گرهي از كار نتواند گشود
در اين هنگام كه نوروز فرا رسيده كساني درباره‌ی « هفت سين چيني» مي پرسند.
مي گويم : آن كار عاميانه‌ی بيمعناييست. مي گويند : از نياكانمان بازمانده. مي گويم : بسيار چيزهاست كه از نياكانتان بازمانده ولي چون بيمعنيست بايد از ميان رود و فراموش گردد.
مي گويند : « پذيرايي‌است كه از عيد كرده ميشود». ميگويم : چه پذيرايي از عيد و چه هر كار ديگري ، بايد خردمندانه باشد. [خوانندگان نوشته های ما را در پستهای 243 تا 245 (بیاد کسروی بزرگ) درباره‌ی خردمندانه بودن آیینها یا هر کار دیگری بیاد دارند.]
از يك نعلبكي سمنوي بسيار بد كه از دوره گرد خريده شده ، از يك مشت سنجد پوسيده كه از يكسال و دو سال بازمانده ، از سركه‌ی تندي كه بويش دماغ را مي آزارد و از مانند اينها كه « هفت سين» را پديد مي آورند چه پذيرايي تواند بود؟!... اينها نه چيزهاييست كه از تماشايش چشم را لذتي باشد و يا دل شادمان گردد.
برخي نيز ميگويند : شماره‌ی « 7 » خوش شگونست و حرف « س» را خاصيتي هست. ميگويم : سخني بسيار بيپاست. اينها از پندارپرستيست و خود نشان ناداني و نافهمي مي باشد.
بيچاره مردمي كه بكارها از راهش نكوشند و از سمنو و سنجد و سركه و سير گشايش كار طلبند.
بهر حال اين يك كار عاميانه‌ی بيمعناييست و بايد از ميان برخيزد. آري سزاست كه گل و سبزه درچيده شود ، شيرينيها و خوردنيها گزارده گردد ، چراغها روشن باشد ، باشندگان [=حاضران] جامه هاي تازه تر و پاكتر پوشند ، موزيك نواخته شود. اينگونه پذيرايي از آغاز سال نه تنها سزاست ستوده هم ميباشد.
اينها چيزهاييست كه مايه‌ی دلشادي تواند بود و كسي هم بايراد يا ريشخند نتواند برخاست.
2ـ نوروز در آينده روزبه همگان تواند بود
چنانكه در جاي ديگري گفته ايم سال شماري ايراني بهترين سال شماريست. اين سال شماري گذشته از اينكه از بهار آغاز مي يابد كه خود سر سال طبيعي است در شماردن روزها و افزودن كبيسه هم درست تر از ديگر سال شماريهاست. از اينرو ما اميدمنديم در آينده مردمان ديگر (بويژه اروپائيان و آمريكاييان) اين سال شماري را خواهند پذيرفت و نوروز روزبه همگان خواهد بود.
3ـ چگونه ما سر سال را گزارديم
ما اين سر سال را با آيين نيكي آغاز كرديم. اتاقي را با چراغ آبي رنگ روشن گردانيديم. آبي ، رنگي نشان ماست. روي ميز گل و سبزي درچيديم ، شيريني و خوردني گزارديم. چـون آقايان ضياء مقدم از مراغه و حسن چهره نگار از اهواز در تهرانند با برخي ياران ديگر ، نزديك بسرسال نشستي برپا گردانيده بگفتگو پرداختيم. سخن از جهان و گردش آن ، از آفريدگار و آيين او رفت.
گفته شد : كارها بسيار آشفته است و بيگمان جهان بيك راه بن بستي افتاده. ولي اين جنگ و فشار نتيجه‌ی آن را خواهد داد كه مردمان بگمراهي خود پي برند و در جستجوي شاهراه رستگاري باشند.
گفته شد : اين جشن و پذيرش در سر سال بسيار بجاست. اين معنايش آنست ما بدانيم سالي از زندگيمان پايان پذيرفته و سالي در آغاز يافتنست. و سالي گذشته و سالي مي آيد. از آنكه گذشته يادي كنيم و نيكيها و بديهاي خود را بسنجيم و براي آنكه مي آيد كارهاي نيكي را بانديشه گزاريم.
سپس سخناني از راه و كوششهاي خـود بميان آورديم و خدا را سپاس گزارديم كه ما را بچنين كوششهايـي برانگيختـه. سپاس گزارديم كه سال بسال فيـروزتر بوده ايم و ميباشيم. سپس بپا برخاستيم و خردسالان را بجلـو گرفتـه رو به خورايان[= مشرق] رده بستيم. آقاي ضياء نيايش يكـم آذر را خواندند و همگـي بزبان آورديم : « اي پديد آورنده‌ی جهان ، نامت بلند بادا »  « نامت بلند بادا ، اي آفرنده‌ی خورشيد و ماه». (رويه‌ی نيايش در همين سات[=صفحه] آورده شده). سپس گرد ميز نشسته و راديو را باز كرده بخوردن شيريني و شنيدن موسيقي پرداختيم.
ما دوست ميداريم هر سال سر سال چنين گزارده شود. بجاي هفت سين بيمعني چيزهايي در ميان باشد كه چشم و دل از آنها خوش ، و يا كام شيرين تواند بود. پندارپرستي بيكبار از ميان برخيزد. دوست ميداريم در چنين هنگامهايي چنانكه مي‌شايد و چندان كه مي‌شايد سخن از معني جهان و زندگاني ، و از آميغهاي[=حقایق] زندگاني بميان آيد. دوست ميداريم با آفريدگار خورشيد و ماه نيايشي رود.



نيايش يكم آذر :

اي آفرنده‌ی خورشيد و ماه ، اي پديد آورنده‌ی جهان ، نامت بلند بادا.
آفريدگارا ، بزرگتر از آني كه ما توانيم شناخت ، بلندتر از آني كه توانيم دريافت. خواست تست كه جهان را پديد آورده ، دست تست كه آن را براه انداخته. پروردگارا ، به هستيت خَستُوانيم[= معترفیم] ، به يگانگي و دانايي و تواناييت مي شناسيم. در راه خواست تو ميكوشيم ، از اين شاهراهي كه بروي ما گشاده اي سپاس ميگزاريم.
خدايا ، بنامت درفش افراشته ،‌ « خدا با ماست » گويان پا براه گزارده ايم. تا توانيم خواهيم كوشيد ، بدشواريها پروا نخواهيم نمود ، از رنج و گزند رو نخواهيم برتافت. آفريدگارا ، جهانيست آشفته و بيراه : گمراهيها دسته ها بسته ، آز و ستم سپاهها آراسته ، بتخانه ها سر برافراشته ، دلها تيره گرديده ، آدميان خوي ددان گرفته اند.

پروردگارا ، بگمراهيها خواهيم رزميد ، با آز و ستم خواهيم جنگيد. بتخانه ها خواهيم برانداخت ، و آن پشتيباني و راهنماييهاي تست كه ما را فيروز خواهد گردانيد.

نامت بلنــد بادا ، اي آفرنده‌ی خورشيد و ماه.



خواب نیست ، بیداریست!
همه دوست داریم سر سال نو سخن از شادیها برانیم. ولی هنگامی که آتش در چند گامی ما همه چیز را ‌سوزانیده پیاپی پیش می‌آید دیگر چه جای شادیست؟ می‌پرسید کدام آتش؟! ، بزودی از آن سخن خواهیم راند.
شادی بخود پدید نیاید. شادی زمینه میخواهد. باید بنیاد آن را دانست و آن را درچید. توده ‌های هشیار و زنان و مردان خردمند جهان رازهای آن بنیاد را شناخته برای استواریش قاعده ‌هایی گزارده نسل به نسل به آنها وفادار مانده و نگزارده اند سستی گیرد. آنها که جز این کرده اند پیاپی زیان دیده رو به پستی و بیچارگی رفته بلکه به بردگی افتاده اند.
با همه‌ی این سازمانهای جهانی که در بیرون برای جلوگیری از جنگ و زورورزی بنیاد نهاده شده ، با همه‌ی این کنفرانسها و نشست و برخاستها و سخنرانیها ، دیده می شود قانون جنگل همچنان در میان کشورهای جهان در قرن بیست و یکم پا برجاست.
اگر تا چندی پیش آفریقاییان و سرخپوستان بیپناه که از پیشرفت دانشها و آیین زندگی شهریگری دور مانده بودند اسیر چنگالهای تیز درندگان اروپایی گردیده و جانهای بسیاری را بپای آزمندی جهانگشایان فدا کردند ، اگر تا دیروز کشورهای پیشرفته و بنام و بزرگ باستان همچون ایران و هند و چین و مصر بخشی با آزمندی و بخشی با فریب گرفتار جهانداران غربی گردیده نمی توانستند راه زندگانی را خود برگزینند ، امروز دیده می شود که آزمندان اروپایی و آمریکایی هر گوشه‌‌ی جهان را باغچه و گوشه‌ای از خانه‌ی خود دانسته به هر کار آنها دست می یازند.
هنگامی که به دگرگونیهای افغانستان ، پاکستان ، عراق ، لیبی ، سودان ، اوکراین ، سوریه و اینگونه کشورها می نگریم نمی توانیم خود را با نویدهای پوچ سرگرم و امیدوار کنیم. باید راهی جست ، چاره‌ای اندیشید و کاری کرد.
دست کم از مشروطه به اینسو فرصتهایی این کشور داشته که مفت از دست داده. ما در این زمینه‌ها دهها گفتار نوشته ایم و از یکسو گرفتاریها را و از سوی دیگر راه چاره را باز نموده ایم. بازنموده ایم که کار تنها به سخن و گفتار نیز نیست. ولی به این نیاز سختی هست.
سخن دراز را کوتاه کنیم : از رازهای زمینه‌ی شادی یکی اینست که نیک باشیم.
« یک مردمی تا خود نیک نباشند از جهان نیکی نخواهند دید». نیکی در هر زمینه ای. در خویها و در آیین. مثلاً اینکه یک کسی یا یک توده ای بتواند آنچه دارد نگاه دارد این خود نیکی اوست. بسیار فرق هست میان « داشتن» و « نگاه داشتن».  این باید باشد گام نخست ما. برخی می پرسند : خواستتان از نیکی چیست؟!. ایرانیان هم‌اکنون مردم نیکیند!
می گوییم : ایرانیان مردم بزرگی بوده اند و این بزرگی بیگمان جز در سایه‌ی نیکی نبوده. شما بیگمان باشید کشوری به بزرگی سه برابر ایران کنونی در زمان هخامنشیان یا اشکانیان جز در سایه‌ی نیکی خویها اداره شدنی نبود و نمی توانست بر جهانیان چیرگی کند. ولی امروز چی؟! آیا امروز به چه کاری تواناست؟!
آیا یک اقتصاد نیرومندی دارد؟! آیا از نفت و گازش سود بایسته را می برد؟ آیا صنعتش را پیش برده؟ آیا خوراکش را می تواند تولید کند؟ ... 
پاسخها روشن است. ما دهها بار در گفتارهامان به ریشه‌ های اینها پرداخته ایم. ایرانیان باید بخود آیند. اندیشه‌های سراسر زیانمند را از خود دور گردانند. سرگذشتی که بر سر عراق و افغانستان و سوریه و دیگر کشورها آمده با اندک دیگرگونی بر سر ما نیز آمدنی است.
همینکه در این کشور چهارده کیش و دهها تیره و زبان هست که این بخودی خود یعنی دهها پرچم گوناگون ، همین برای یک مردمی بدی کوچکی نیست. ما درباره‌ی یکایک اینها سخن رانده ایم. ولی ایرانیان بجای چاره جویی تنها به گله و شکایت می پردازند و این نشان از آن دارد که هنوز در خوابند. شیرین آنکه گله کردن را کاری « سیاسی» و خود نشان « دانشمندی» میدانند.
در جایی که با گله ، گرفتاریها از میان برنخواهد خاست. از صد گله یک سنگ جا بجا نخواهد شد. ما « راه» را بازنموده ایم و امسال آرزومندیم که دستهای بیشتری دست ما را گیرند. زیرا این گونه کارها جز با همدستی پیش نخواهد رفت. ما همه به هم نیازمندیم و کارهای بزرگ نیازمند دستهای بیشتری است.

« با یاری خدا و همدستی و پاکدلی چه کاری که نتوان کرد؟»