پرچم باهماد آزادگان

259ـ بي‌بي‌سي آخوند شد؟ (4)

4
سلامتيان : «دين‌ستيز هم نيست دين ترازه يعني هنوز با وجود اينکه خرافات دين رو ميسنجه به پايان عصر ايمان نرسيده است اهل شک نيست اهل يقينه.............»
آقاي سلامتيان  از زبان کسروي بشما پاسخ ميدهيم : «يک گفته‌ي ديگر آنان اينست که مي‌گويند « در قرن بيستم هم دين مي‌شود؟!..» [ يا بگفته و تعبيير شما  پايان عصر ايمان ] اين يکي از ريشخندهاي ايشانست. نخست بايد پرسيد : شما از قرن بيستم چه مي‌داريد که چنين به آن مي‌نازيد؟!.[در این قرن بوده که آدمیان (متمدن!؟) بیش از هر قرن دیگر آدم کشته‌اند و بیش از هر قرن دیگر برای کشتارهای آینده اختراع و کشف کرده اند] شما از صده‌ي بيستم جز بدبختي و توسري خوردن چه بهره‌اي برده‌ايد؟!. داستان شما داستان کسيست که به دارايي همسايه بنازد. گذشت زمان آميغ‌ها را ديگر نگرداند. دين اگر چيز سودمنديست بايد در صده‌ي بيستم هم باشد و در صده‌ي سي‌ام نيز باشد. اگر سودمند نيست و زيانمند است ، بايستي هيچ‌گاه نباشد. شما اگر دين را چيز بد مي‌دانيد و ايراد مي‌داريد ، چه کار با قرن بيستم يا سي‌ام داريد؟!.
در همان قرن بيستم است [ يا بگفته‌ي شما پايان عصر ايمان ] که جهانيان راه زندگي را گم کرده‌اند.............. اما داستان دين‌ها که گفتيم گرفتاري بزرگ ديگري براي جهان مي‌باشد ، ما درباره‌ي آنها نيز به سخنان بسياري برخاسته و به کوششهاي هناينده‌اي پرداخته‌ايم. ما مي‌گوييم : بايد اين دستگاههاي سست و قاچاق از ميان برخيزد. هيچ يکي نماند. چيزي که هست ، از ميان رفتن آنها با بد گفتن نتواند بود ، با خوار داشتن نتواند بود ، از پيش کشيدن « قرن بيستم » آنها از ميان برنخيزد. بلکه چيزهاي نيرومندتر از اينها درباره‌ی آنها کارگر نتواند بود. شما مي‌بينيد دانش‌ها با آن ناسازگاري آشکاري که در ميان آنها با دين‌هاست ، در دويست سال  نتوانسته دين‌ها را براندازد. ماديگري با آن دشمني روياروي ، نتوانسته آنها را از ميان بردارد. چنان که گفته‌ايم پنداري را هنگامي توان برانداخت که آميغي[=حقيقتي] را به جاي آن توان گذاشت . در اين زمينه نيز بايستي آنچه آميغست روشن گردد. بايستي دانسته شود ، دين چيست و بهر چيست؟. آيا آن را بنيادي هست؟...آيا آدميان به داشتن چنان چيزي نيازمندند؟...اگر آن را بنيادي هست و آدميان به داشتن دين نياز مي‌دارند ، در اين حال بايستي آن بنياد نشان داده شود تا چيزها‌ی بي‌بنياد از ميان برخيزد. اين توانستي بود راه برانداختن آن دستگاه‌هاي سست ، همين راه است که ما پيش گرفته‌ايم . در همین راه است که مي‌کوشيم . ما در زمينه‌ی دين به جستجو پرداخته ، اين بدست آورده‌ايم که آن را بنيادي استوار هست. اين بدست آورده‌ايم که دين در معني راست خود ، شناختن جهان و زندگاني و زيستن به آيين خرد است. بدست آورده‌ايم که آدميان را به چنان چيزي نياز سختي هست. بدست آورده‌ايم که در پيش بردن جهان ، دين هم پاي دانش‌هاست . همه‌ی اينها را بدست آورده‌ايم و در کتابهاي خود ، با زبان بسيار ساده و دليل‌هاي بسيار استوار بازنموده‌ايم. از آن سوي ، ما يکايک اين دستگاههاي سست و درمانده که به غلط دين ناميده مي‌شود و خود کيش‌هاي بي‌پاييست پرداخته ، از هر يکي سخناني رانده‌ايم و بي‌پايي هر کدام را با دليل ، روشن گردانيده‌ايم. به سخن بيش از اين دامنه نمي‌دهم . اينها بوده کارهاي ما ، اينها بوده زمينه‌ي کوششهاي ما . اکنون شما ببينيد کساني که به ما ايراد گرفته مي‌گويند :« در قرن بيستم هم دين مي‌شود ؟!..» تا چه اندازه پرتند ؟!. همين گفته‌شان را بينديشيد تا بدانيد ما در کجاييم و آنان در کجايند. بايد از آنان پرسيد : شما دين به چه چيز مي‌گوييد؟. چه معنايي به آن مي‌دهيد ؟!. اگر خواستتان از دين اين دستگاههاي سست و بي‌پاست ، ما که به کندن ريشه‌هاي آنها مي‌کوشيم . اگر خواستتان آن معناييست که ما به دين داده‌ايم ، شما که از آن آگاه نيستيد ، شما که آن را نمي‌دانيد . اين گناه بزرگي از ايشانست که گفته‌هاي ما را نفهميده و زمينه‌ي کوششهاي ما را ندانسته ، زبان به ايراد باز مي‌کنند. شما مي‌بينيد در همان زمينه‌ي دين ، ما با دستگاه‌هاي سست نبردهاي سختي مي‌کنيم و در اين راه از هيچ گونه کوشش و جانفشاني باز نمي‌ايستيم. ولي آنان در کنار ايستاده ، يک گام در اين راه بر نمي‌دارند و با اين حال به زبان درازي پرداخته ، به گفته‌ي عاميان ، چيزي هم طلبکار در مي‌آيند. من نمي‌دانم به اين رفتار خنک چه نامي دهم !. به مرداني با چنين رفتار زشت چه جايگاهي به ديده گيرم !. آيا چنين کساني در ميان توده ، مايه‌ي بدبختي آنان نيستند؟.. »
آقاي سلامتيان شما ادعا ميکنيد « پايان عصر ايمان » ما مي‌پرسيم شما تنها به اين عصر رسيده‌ايد يا اينکه جهانيان نيز با شما به چنين عصري پا گزارده‌اند؟ اگر پايانِ عصرِ ايمانست ، پس اين کيشهاي رنگارنگ در جهان چه هستند؟ پايان عصر ايمان يعني چه؟ نتيجه چنين عصري چيست؟ آيا نيک است يا بد؟
آقاي سلامتيان شما از يکسو ميخواهيد از دين‌باوران پشتيباني کنيد: « بايد براي دين باوران احساسي بوجود بياره که در جامعه‌ي مدرن براي باورشون مورد تهديد قرار نميگيرند براي مناسکشون مورد تهديد قرار نميگيرند........» و از سوي ديگر ، سخن از پايان عصر ايمان ميرانيد « به پايان عصر ايمان نرسيده است» ما قسم شما را باور کنيم يا دم خروس را؟ شما ميخواهيد هم پايان عصر ايمان باشه هم براي دين‌باوران احساسي بوجود بياريد که در جامعه‌ي مدرن براي باورشون مورد تهديد قرار نميگيرند؟!!!! براي مناسکشون مورد تهديد قرار نميگيرند....» شما ترس از پايان عصر خيانت و دروغ دارید. عصري که شما از آن سخن ميرانيد عصر گمراهانست. به گفته‌ي کسروي آيا شما مايه‌ي بدبختي توده نيستيد؟
سلامتيان : «ببينيد اگر دين‌ستيز ميگم نيست اما يک غرب‌ستيزي تو کشور ما وجود داره که خيلي به ما لطمه زده .......»
آقاي سلامتيان شما از غرب‌ستيزي سخن ميرانيد؟سخن در غرب‌ستيزي يا غرب‌ستايي نيست؟ سخن در اين است که هر گرفتاري براي ما پيش آمد نرويم و چاره‌اش را از اروپا نجوييم. ما ميگوييم در جايي که نياز است ميتوان از تجربه‌هاي غرب يا بطور کلي از تجربيات هر کشوری بهره برد. اما اين نبايد تصور شود که چاره همه گرفتاريهاي ما در اروپا هست؟ کسروي ميگفت اين که هر آوازي در اروپا برخاست بناگهان در اينجا بحرکت درآييم و کوروار به همآوازي برخيزيم از بيخردي است. چون در اروپا بوده بايد در اينجا نيز باشد يک انديشه‌ي خام و غلطي است. آقاي سلامتيان اينهاست که ساده‌انگاري و سطحي‌نگريست.
 آنچه ما ميدانيم غرب هم گرفتاريهای بسيار دارد. از نمايش آميزش زنان و مردان و همجنسگرايي در فيلمها و باورهاي پرزيان مادي‌گرايي و پول‌اندوزي و بسيار مسائل همچون نابساماني اقتصادي و سياستهاي رياضتي اقتصادي و بيکاري کارگران ، نشان دهنده‌ی گرفتاريهاي جدي‌اي است که اروپا بدان گرفتار است.
آقای سلامتیان اين ديد که اگر غرب‌ستيزي نباشد و ما پيروي از غرب کنيم گرفتاريهاي ما حل ميشود ساده‌انگاري و سطحي‌نگريست. البته ما نميگوييم بياييم در خيابان و بگوييم مرگ بر آمريکا و اسرائيل. حرف ما در اين نيست و با غرب و هيچ کشوري هم سر ستيز نداريم. بزبان خودتان ميگوييم ما ميگوييم غرب را بت نکنيم و اين پندار غلط از سر بيرون کنيم که هرچه در غرب است خوب است و بايد در ايران هم همان کنيم که اروپاييان کردند!!! البته اگر شما اين را غرب‌ستيزي ميدانيد خب مسئله‌ي ديگري است.
کسروي در گفتاري با عنوان چه جدايي ميانه‌ي شرقيان و غربيان است ميگويد : « چون در گفتارهاي گذشته نوشتيم كه ايرانيان و ديگر شرقيان بايد بخود تكاني دهند و بآلودگيهاي خود چاره كنند تا بتوانند با اروپائيان همسري نمايند ، برخي خوانندگان مقصودي را كه از اين جمله‌ها داشته‌ايم نفهميده بايرادهايي برخاسته‌اند اينست ميخواهيم مقصود را روشن گردانيم :
ما انديشه‌ي خود را درباره‌ي اروپا بارها نوشته‌ايم. اروپاييان با آن پيشرفتي كه در زمينه‌ي دانشها و اختراعات كرده و جهان را بتكان آورده‌اند. در زمينه‌ي « آيين زندگاني» و شناختن سود و زيان و نيك و بد بسيار پس مانده‌اند. اين بكساني گران مي‌افتد كه يك تن در ايران باروپاي بآن شكوه و دستگاه ايراد ميگيرد و ميگويد اروپاييان « آيين زندگاني» نمي‌شناسند. ولي چه بايد كرد كه اين يك حقيقتي است و رنجش آنها نيز تأثيري نخواهد داشت. اروپا در راهي كه براي زندگاني پيش گرفته بكوچه‌ي بن‌بستي درآمده و ناگزير است از آن راه بازگردد.
يكي از گرفتاريهاي اروپا همين جنگست [ جنگ جهانی دوم] كه سراسر جهان را بسختي انداخته و چنانكه گفته‌ايم دانسته نيست كه باين زوديها پايان پذيرد. آيا كدام سو فيروز گردد و با سوي ديگر چه رفتاري پيش گيرد آنگاه پس از پايان پذيرفتن نيز دنباله‌هايي خواهد داشت. زيرا اينهمه سربازان كه امروز در ميدانهاي جنگ بسر مي‌برند بجاهاي خود بازگشته كار خواهند خواست و همگي دست نيافته دسته‌هاي بزرگي بيكار خواهند ماند. از آنروي كارخانه‌هاي بسيار بزرگي كه امروز بساختن توپ و تفنگ و تانك و آيروپلان و زيردريائي مي‌پردازد پس از پايان جنگ ماشينها[ي] خود را براي بافتن پارچه و ساختن افزارهاي زندگاني تخصيص خواهند داد. بدينسان پس از چند سالي از فزوني كالا بازارها ايستاده بار ديگر بحران پيش خواهد آمد.
اينها ايرادهاييست كه ما از روي انديشه و راه خود باروپا ميگيريم. با اينحال اگر اروپاييان را با آسيائيان بسنجش گزاريم بايد گفت آنان گرفتاريشان كمتر از آسيائيان [و] شايستگيشان بزندگاني بيشتر است. زيرا گذشته از دانشها و آگاهيها و هنرها و كارخانه‌هاي بزرگ و فنون جنگ و افزارهاي جنگي و مانند اينها كه اگر نيك بسنجيم بي‌مبالغه در اروپاييان صد است و در شرقيان بيش از يك نيست از ديده‌ي نيروهاي معنوي نيز آنها بسيار جلوترند.
مثلاً در اروپا مردم يك كشوري هر يكايكشان معني استقلال كشور و مزاياي آن استقلال را ميدانند و بآن قيمت مي‌نهند و همگي براي جانفشاني در آن راه آماده‌اند و هيچ چيزي آنان را از اين انديشه باز نتواند داشت. ولي در كشورهاي شرقي اين معني بسيار كمست ، بسيار ناتوانست. شما همين ايران را ببينيد :
در اين سرزمين دسته‌هاي بزرگي هستند كه فرقي ميان آزادي كشور با زيردستي بيگانگان نميگزارند و بدستاويز مسلك يا مذهب با صد بيشرمي انديشه‌ي خود را بآشكار مي‌آورند. من نميخواهم آن دسته‌ها را با نامهاشان بشمارم و براي خود دشمن تراشم. خوانندگان خودشان مي‌شناسند.
ببينيد ناتواني فهمها و انديشه‌ها تا چه اندازه است كه سي وشش سالست در اين كشور مشروطه گرفته شده و هنوز انبوهي از مردم معني آنرا نميدانند كه اگر شما بپرسيد مشروطه چيست و مزاياي آن چه ميباشد در ميمانند. هنوز پس از سي و شش سال دسته‌هاي بزرگي از مردم با مشروطه دشمنند و ريشخند مينمايند. و يك شكل حكومتي كه بهترين شكلهاي آن ميباشد اينان از نافهمي و بيخردي گردن بآن نميگزارند.
اروپاييان گمراهند و راهي را كه بآسايش و خوشي تواند رسانيد گم كرده‌اند. ولي تا باين اندازه پست انديشه و بيخرد نگرديده‌اند كه در چنين هنگام بيمناك جهان دست روي دست گزارده چشم براه حوادث دوزند و چنين گويند : « شب آبستنست تا چه زايد سحر». نتيجه‌ي آن گمراهيهاي اروپا اين شده كه خود را برنج و سختي اندازند و كمتر روي آسايش بينند ولي نتيجه‌ي اين پست انديشي ايرانيان و ديگر شرقيان آنست كه زيردست و توسري خور ديگران باشند و شرمسار و سرافكنده زندگي نمايند. اين دو با هم تفاوت بسيار دارد...............»
(پرچم روزانه شماره‌ی 164 يكشنبه 18 مرداد ماه 1321)
سلامتیان : «  کسروی با احزاب در ایران مخالفت میکنه ببینید بیارید مسایل رو در ظرف تاریخی سال 1321 بعد از یک دوره دیکتاتوری تازه احزاب دارند نطفه پیدا میکنند این که این احزاب اشتباه بکنند غلط بگن طبیعی است بچه‌ی کودکی است داره میاد بالا در اون زمان کسروی خواستار بستن و یکی کردن احزابه »
آقای سلامتیان کسروی کجا گفته که یک حزب باشد و دیگر حزب دیگری نباشد؟ کسروی یک اندیشمند بود و در جایگاه یک اندیشمند به راهنمایی برمی‌خیزد و این همه حزب‌سازی را برای کشور زیان‌آور می‌دید و براستی هم که درست می‌دید. او بخوبی می‌دید که ایرانیان به هوس به دسته‌سازی می‌پردازند بدون آنکه پروگرامی و راهی برای کوشیدن داشته باشند. « در اندك زماني بيست و سي حزب بيشتر پديد مي‌آيد» او در جایگاه یک اندیشمند و با دلیل سخنان خود را از وضعیت آنروز ایران بیان داشت. آقای سلامتیان آیا از دید شما اگر در کشوری کسان بسیاری راه غلط بپویند کسی نباید بگوید ای همیهنان شما راه غلط می‌پویید؟ این راه که می‌کوشید به این دلیل و به آن دلیل بزیان خودتان و کشورتان است؟ همانگونه که گفتیم این شیوه‌ی آخوندیست که تکه‌‌ای از یک سخن یا از یک کتاب را بردارند و پس و پیش گفتار را بردارند و  به داوری برخیزند. البته شما در جاهایی حتی نیازی به آوردن تکه‌ای از سخنان کسروی در خود نمی‌بینید و با کلی‌گویی درباره کسروی به داوری برمی‌‌خیزید!!!
کسروی میگوید :
« ببينيد فرق تا كجاست : در آمريكا كه يكصدوسي مليون مردمست تنها دو حزب هست و تا آنجا كه ما ميدانيم سومي پيدا نشده. ولي در ايران هر زمان كه فرصتي پيش آيد در اندك زماني بيست و سي حزب بيشتر پديد مي‌آيد چرا چنينست؟.. براي اينكه آن آمريكايي معني حزب را ميداند. ميداند كه حزب براي هوسبازي نيست و براي همدست بودن [و] برهايي كشور كوشيدن است و اينست مادامي كه يك حزب ديگري در پيش هست و يك جمعيتي براي چنان كوششي آماده مي‌باشند هر كسي بخود حق نميدهد كه با چند تن دست بهم دهد و يكدسته‌ي نويني پديد آورد. چه ، ميداند كه چنان كاري جز بخيانت كشور نيست. با خود مي‌انديشد كه منكه امروز گردن بهمراهي با فلان جمعيت نميگزارم و خودخواهي مانعم ميشود ديگران نيز با جمعيتي كه من خواهم ساخت همين رفتار را ميكند و نتيجه آن ميشود كه صدها حزب ده نفري و بيست نفري پديد آيد و جز كشاكش و نابساماني سودي بدست نيايد. آن آمريكايي آن را ميداند و ميفهمد و اينست حزب در آنجا بيش از دو تا نيست. ولي ايراني از پستي انديشه و كوتاهي همت اين را نميداند و آن رفتار را ميكند كه همگي ميدانيد و پيداست كه چنين كساني همسري با آنان نخواهند توانست. پيداست كه سرنوشتي جز زيردستي پيدا نخواهد كرد. ما نيز همين را ميگوييم.»
(پرچم روزانه شماره‌ی 164 يكشنبه 18 مرداد ماه 1321)
سلامتیان : « من میگم خطری خطری که تهدید میکنه با اون حالت مطلق‌گرایش در خود کسروی هست که یک فرد دیگری به شکل دیگری اسطوره‌ی دیگری ......» سرکوهی : « در خیلی از زمینه‌ها قاطعانه و مطلق‌گرایانه اظهارنظر میکنه ...... در خیلی از زمینه‌ها اظهارنظر کرده و این اظهارنظرها براساس یک تعصب نگاه به اصطلاح مطلق‌گرایانه نگاهی ساده‌گرایانه و گاهی آمرانه‌ی بخصوص بوده ....... من معتقدم کسروی در وجه مهمی از کارها بعنوان یک مصلح اظهارنظر میکنه نگاه دینی مطلق‌‌گرای نادرستی داره » آقاي سلامتيان کسروي هرگز مطلق‌گرا نبوده است؟ شما با گفتن يک واژه‌ي تقليل‌گرا يا مطلق‌گرا يا سطحي‌نگر و ساده‌انگار نميتوانيد ادعا کنيد که پاسخ داده‌ايد؟ اين شيوه‌ي آخونديست آقاي سلامتيان.
کسروي در کتاب امروز چاره چيست مينويسد : « آمديم به حقوق افراد که بخش مهمي از متمم قانون اساسيست ، بديهيست که اين حقوق بايد محفوظ باشد. هرکسي بايد داراي اختيار جان و مال و خانه خود باشد. در  اينباره تنها نقصي که در قانون ما نمايانست ، موضوع آزادي عقيده و مذهب مي‌باشد که منظور نگرديده و بديهيست که بايد جبران گردد. بويژه با منشور آتلانتيک و منشور ملل متفق و مانند اينها که ايران نيز پذيرفته و پيمانها امضا کرده است.
يکچيزي که گاهي ديده‌ام در اين زمينه ايراد مي‌گيرند ، دخالت ندادن بزنها در کارهاي سياسي و اجتماعيست. در قانون اساسي ، من در اين باره تصريحي بيادم نيست. ولي پيداست که مبناي آن چيست؟ .. اين قانون اساسي هنگامي تدوين گرديده که دخترها برفتن دبستان آزاد نمي‌بودند. ملايان ايرادهايي که بمشروطه مي‌گرفتند يکي اين بود که مي‌گفتند : « اين لامذهبها امروز مي‌گويند مشروطه شويد ، فردا هم خواهند گفت روهاي زنهاتان باز کنيد». با چنين حالي چگونه مي‌شد در آن قانون يا قانونهاي ديگر حق دخالت بزنها در کارهاي سياسي و اجتماعي داد؟!..
زنهاي ما نه تنها نمي‌توانند نماينده مجلس شوند يا بوزارت رسند ، نمي‌توانند در انتخابات شرکت کرده رأي دهند. از برگزيدن و برگزيده شدن هردو ممنوعند.
اينست کساني اين را ايراد مي‌گيرند ، و يکي از گفتگوها که در ميان يکدسته هست آنست که زنها حقوق خود را بخواهند و راه براي وکيل شدن و وزير شدن آنها باز باشد. يکدسته از بانوان نيز در همان زمينه کوششها مي‌نمايند در نظر اينها يکي از نواقص قانون اساسي و ديگر قانونها اينست و اگر قانون اساسي ديگري تنظيم شود ، بايد زنها با مردها از هرباره برابر باشند. در اينجا نيز همان داستانست که گفتيم : گروه انبوهي از زنهاي ايران چندان پس مانده‌اند که هنوز نمي‌دانند کشور چيست و توده چيست و نمي‌خواهند بدانند و در همانحال يکدسته کم از بانوان درس خوانده مي‌خواهند تا بنمايندگي مجلس و وزارت پيش روند. در همين تهران که پايتخت است در جنوب شهر زنها آزاد نيستند بيچادر بيرون آيند و در شمال آن بانواني در آرزوي نمايندگيند که در مجلس همدوش مردان بنشينند و پاها را روي پا اندازند و از مسائل سياسي و اجتماعي سخن رانند. آنها هنوز از قرون وسطي بيرون نيامده‌اند و اينها با تندروترين زنهاي جهان همگام شده‌اند. در اين زمينه هم سخن بسيار است. اگر مقصود حقيقت است ، زن و مرد در يک جايگاهند. نمي‌توان گفت : زنها پست‌تر از مردانند. نمي‌توان گفت : زنها بايد از فلان حق محروم باشند. چيزيکه هست اينهم نمي‌توان گفت : زن و مرد از هرباره يکي هستند ، هرکاري مرد ميکند زن هم بايد کند و مي‌تواند کند. چيزيست بسيار روشن : خدا زنها را براي کارهايي آفريده و مردها را براي کارهايي. وظيفه‌ي ويژه‌اي که آفريدگار براي زن منظور داشته خانه‌ نگهداري و بچه‌پروريست. اين کاريست که طبيعت ويژه‌ی او گردانيده. اکنون سخن در آنست که آيا زن با اينحال نماينده‌ي مجلس يا وزير کشور تواند بود؟!. زنيکه بي‌اختيار خود[البته امروز با اختیار است] آبستن شده ، نه ماه سنگين‌بار خواهد بود ، و پس از آن هم بايد بچه‌اشرا شير دهد و بپروراند ، نمايندگي در مجلس يا عضويت در کابينه باو چه ميشايد؟!.. اين کارها با آن وظيفه‌اش چه مي‌سازد؟!. آري زنها بايد درس خوانند و از معني کشور و توده و از جريانهاي سياسي جهان آگاه باشند. در انتخابات نيز در رأي شرکت کنند. من هيچگونه تفاوت ميانه‌ي آنها با مردان نمي‌توانم گزاشت جز اينکه وظيفه‌ي خانه‌داري و مادري آنها را مانع از وزارت و وکالت مي‌شناسم و حقيقت اينست که آن وظيفه را از حيث اهميت و احترام کمتر از وزارت و وکالت نمي‌بينم.
بهرحال جاي گفتگو نيست که در اين زمينه بايد قانونهاي ايران تغيير پيدا کند. ولي اين تغيير بايد از روي انديشه و بينش باشد و هوسها و تندرويها در آن دخالت نکند.»
آقاي سلامتيان آيا هنوز کسروي را ميتوانيد مطلق‌گرا بخوانيد؟ او ميگفت هوسها و تندرويها در تغيير قوانين دخالت نکند. او ميگفت خودتان در پيرامون گرفتاريهاتان بيانديشيد و راه چاره را پيدا کنيد. او ميگفت نه هر آوازي در اروپا برخاست شما به پيروي از آن برخيزيد و چون در اروپا بوده در اينجا نيز بايد بود. اينها سخنان روشني است شگفت است که شما اين واژه‌ها را بر زبان رانديد. سخنانی به این روشنی و به این خردمندی کجایش جای ایراد است؟
 او نه مطلق‌گرا بود و نه ضد دموکراسي بود و نه در سخنانش تناقض است و نه سطحي‌نگر بوده!!!! آقاي سلامتيان کسروي در هر زمينه‌اي کتاب نوشته و سخنان شسته و رفته‌اي بيان داشته و هميشه راه دانش و خرد پوييده و هرگز سخني بر زبان نرانده که ايرادي داشته باشد؟ اگر شما سراغ داريد بيان کنيد و بياييد بما بگوييد و با زبان دانشورانه سخن رانيد؟ از آنجا که خود را آکادميک ميدانيد و کسروي را خودآموخته اين از شما چشم داريم که سخن از روي دليل رانيد و بر پايه پيشينه‌ي آکادميک خود سخن دانشورانه رانيد؟ ورنه اين سخنان که شما و آقاي سرکوهي در برنامه‌ی بي‌بي‌سي بر زبان رانديد را ما هر روز از زبان ملايان ميشنويم.
سلامتيان : «اما من باز از خودم سوال ميکنم بعضي وقتها آيا کسروي قانونگراي مبلغ مشروطه اصل دوم متمم قانون مشروطه رو بعنوان لازم‌الاجرا از لحاظ قانوني ميدونه برا خودش يا نه؟»
اصل دوم متمم قانون مشروطه ميگويد : «  مجلس مقدس شوراي ملي که بتوجه و تأييد حضرت امام عصر عجل الله فرجه و بذل مرحمت اعليحضرت شاهنشاه اسلام خلد الله سلطانه و مراقبت حجج اسلاميه کثرالله امثالهم و عامه ملت ايران تأسيس شده است بايد در هيچ عصري از اعصار مواد قانونيه آن مخالفتي با قواعد مقدسه اسلام و قوانين موضوعه حضرت خير الانام صلي الله عليه وآله و سلم نداشته باشد و معين است که تشخيص مخالفت قوانين موضوعه با قواعد اسلاميه بر عهده علماي اعلام ادام‌الله برکات وجودهم بوده و هست لهذا رسما مقرر است در هر عصري از اعصار هيأتيکه کمتر از پنج نفر نباشد از مجتهدين و فقهاي متدينين که مطلع از مقتضيات زمان هم باشند به اينطريق که علماي اعلام و حجج اسلام مرجع تقليد شيعه اسامي بيست نفر از علماء که داراي صفات مذکوره باشند معرفي بمجلس شوراي ملي بنمايند پنج نفر از آنها را  يا بيشتر بمقتضاي عصر اعضاي مجلس شوراي ملي بالاتفاق يا بحکم قرعه تعيين نموده هريک از آن مواد معنونه که مخالفت با قواعد مقدسه اسلام داشته باشد طرح و رد نمايند که عنوان قانونيت پيدا نکند و رأي اين هيأت علماء در اين باب مطاع و متبع خواهد بود و اين ماده تا زمان ظهور حضرت حجه عصر عجل اله فرجه تغييرپذير نخواهد بود.»
خب اين يعني چه؟ آقاي سلامتيان براستي چه ميخواهيد بگوييد؟ خب کسروي اين را قبول داشته باشد يا نداشته باشد چه ايرادي داريد؟ در قبول داشتن ايراد است يا در قبول نداشتن؟ بيگمان که کسروي اين اصل دوم متمم قانون اساسي را قبول نداشت خب ايراد چيست؟ بگوييد تا بدانيم؟
آقاي سلامتيان آيا ميخواهید بگوييد که کسروي مشروطه خواه که به قانون پابستگي نشان ميداد مگر نميدانست که مذهب رسمي کشور شيعه‌ي اثني عشري است و با اينهمه برميدارد کتاب شيعيگري را مي‌نويسد. پس به مشروطه و قانون پابند نيست؟
اگر خواستتان اين است بايد از شما پرسيد آيا شما براستي به پايان عصر ايمان رسيده‌ايد؟ شما هنوز نميدانيد همانگونه که دين براي مردم است نه مردم براي دين ، قانون اساسي نيز براي مردم است نه مردم براي قانون اساسي. اين از آزادي انديشه است که کسي در پيرامون قانون اساسي با دلايل دانشورانه سخن راند.
بهرروي ما بهتر ميدانيم کتاب دولت بما پاسخ دهد و نيز کتاب امروز چاره چيست را بخوانيد تا پاسختان را شسته رفته بگيريد. البته ما پيشنهاد ميکنيم شما همه‌ی نوشته‌هاي کسروي را با پرواي بيشتر بخوانيد چه براي شما بسيار نياز است.
کوتاهشده‌ي سخنان سرکوهي و سلامتيان اين است که اين گمراهيها بماند اگرهم کسي خواست ايرادي يا نقدي يا روشنگري‌اي کند نبايد بيوسان[= منتظر] اصلاح باشد اين گمراهيها بنام مذهب و دين بماند حال هرکس هم خواست هرچي خواست بنويسد ولي اين بگونه‌اي نباشد که به گمراهان و هواداران اين مذاهب برخورد!!!! « بايد براي دين باوران احساسي بوجود بياره که در جامعه‌ي مدرن براي باورشون مورد تهديد قرار نميگيرند براي مناسکشون مورد تهديد قرار نميگيرند»
راستی را جز واژه‌هاي مطلق‌گرا و سطحي‌نگر و ساده‌انگار و نسبي بودن و کلي‌گويي چه چيز ميتوانستند گفت؟ اينها فريبکاريست ، شيوه‌هاي آخونديست. تکه‌هايي از سخنان کسروي را درباره‌ی کتابهاي زيانمند ميآورند و به اين هوده ميرسند که کسروي با سواد و دانش و کتاب مخالف بوده است. اين است اندازه‌ی آگاهيشان درباره‌ی انديشه‌هاي کسروي؟ يک جمله از سخنان کسروي ميآورند و ميگويند اين خوش‌باورانه است. و آنهمه کوشش و نبرد او را با ملايان و صوفيان و بهاييان و سران ارتش و نخست‌وزيران وقت و غيره نمي‌بينند!  آنهمه نوشته‌هاي سراسر آکنده از آميغها که با دلايل خردپذير بيان شده و آنهمه سخنان و پاسخهاي شسته و رفته را نميبينند؟ ايران کنوني را که به اين گرداب و خفقان و گمراهي درافتاده است و هوده‌اش همانا گوش نکردن به انديشه‌هاي کسروي است را نميبينند و همچنان بر ناداني پاميفشارند؟ اگر انديشه‌هاي کسروي را صد گيريم سخنان سرکوهي و سلامتيان درباره انديشه‌هاي کسروي حتي دو هم نميشود؟ آنان خود را آکادميک ميدانند اما سخنانشان کجايش دانشورانه است؟ در هيچ جا نتوانستند بر کسروي ايرادي بگيرند بجاي آن کوشيدند زيرکانه با کلي گويي و با بکار بردن واژه‌هايي بيمعني و آوردن تکه‌هاي از سخنان کسروي و سانسورِ بخشِ بيشترِ سخنانِ او به نتيجه‌هاي غلط و دلخواه خود برسند؟ اما آقايان سرکوهي و سلامتيان ، اين تاريخ است که داوري خواهد کرد.
ما ناگزیر بودیم که به این گشادی به پاسخ برخیزیم و به این گشادی از سخنان کسروی مثال آوریم ، تا شنوندگان بی‌بی‌سی به بی‌پایگی سخنان و داوریهایی که در برنامه‌ی بی‌بی‌سی شده است پی‌برند. راستی را این برنامه ارزش پاسخ دادن نداشت چرا که پاسخ را به کسي دهند که بدنبال راستيهاست. به کسي دهند که سخن از روي دليل راند و در سخن گفتن پرواي خرد کند. به کسي دهند که آميغ‌پرست باشد و کنجکاو و جستجوگر راستيها باشد و همين که دانست سخنانش درست نميباشد آبرومندانه پذيرفته و از سخن خويش بازگردد و پاکدلانه به ياري برخيزد. نه آنکه به لجبازي پردازد و به ايرادهاي کودکانه پردازد. البته خود پيداست که اينها را نميتوان از بي‌بي‌سي و از مهمانانش بيوسيد؟
پایان
مهرداد ـ ایران