3ـ
سلامتيان : « يکجايي اين آقاي
کسروي ميگه بيسوادان و بازاريان کمخطرترند چون کتاب نميخونند اهل کتاب خيلي
خطرناکترند طرفدار يک نوع بهداشت خواندن و نوشتنه».
آقاي سلامتيان ميکوشد از کسروي يک چهرهي
وحشتناک درست کند؟ تو گويي کسروي دشمن سواد و دانش بوده؟! آقاي سلامتيان براي
آگاهيتان ميآوريم کسروی در گفتاری مینویسد :
«ما خود خواهان سواديم :
نكوهشهايي كه در گفتارهاي گذشته از
درسخواندگان و سستي عزم و ناستودگي خوي آنها نوشتيم ديده ميشود در برخي از روزنامهها
آن گفتارها را عنوان ميكنند و چنين ميفهمانند كه ما ميخواهيم مردم باسواد نباشند ،
و چنين نسبتي بما داده آنگاه از پيش خود بپاسخ ميپردازند. اينست مينويسيم ما چنان
چيزي را نگفتهايم و شما هم بيهوده زحمت نكشيد.
اساساً خواهشمنديم سخن بميان نياوريد و
بگزاريد ما مطلب را روشن گردانيم.
اين گفتگو نچيزيست كه هركس در آن دخالت كند. اگر
كساني باين موضوع و باين گفتهها اهميت ميدهد بايد تا بآخر گوش دهند و نيك بفهمند
و بينديشند و آنوقت اگر ايرادي پيدا كردند بگويند. اگر اهميت نميدهند
بهتر است ناديده گيرند و بخاموشي گرايند. اين ترتيب كه مطلب را تحريف كنند و يا
تصرفي از انديشهي خود در آن نمايند بسيار بيجاست.
شگفت تر آنست كه گفته ميشود " اگر
اين انديشههاي پراكنده باعث گمراهي و بدبختيست بايد چارهي آنرا نيز با دانش
بنماييم". ما نميدانيم مقصود اينان از دانش چيست؟!. آن كدام دانش است كه چارهي
اين پراكنده انديشيها و اين گمراهيها را تواند كرد؟!. فيزيك يا شيمي يا پزشكي يا
رياضيات يا روانشناسي يا كدام دانش ديگر است كه چارهی اينها را خواهد كرد؟!. و
آنگاه اگر چنين چارهاي هست چرا تاكنون نكردهايد؟!. شما تاكنون هيچ زيانكار بودن
اين انديشههاي پراكنده را نميدانستيد. چشد كه فوري چارهاش را هم پيدا كرديد؟!.
ما نخواهيم رنجيد از اينكه كساني بنوشتههاي
ما ايراد گيرند و با زبان ساده آنرا بنويسند. اگر اينان ايراد خود را بنزد ما
فرستند در پرچم بچاپ ميرسانيم. اين ايرادها بسود ما خواهد بود. زيرا همانها وسيله
خواهد بود كه پاسخها نويسيم و مطلب خود را روشنتر گردانيم.
رنجش ما از اينست كه كساني بخواهند در
اين سخنان تصرفي كنند و از انديشههاي خود چيزي بيفزايند. اينها كه ما مينويسيم
چنانست كه يا بايد همه را پذيرفت و يا بايد بيكباره رد كرد.
اما دربارهي سواد ما نه تنها دشمن
باسوادي نيستيم خود خواهان آن ميباشيم. ما ميگوييم : هركسي از زن و مرد و شهري و
روستايي بايد خواندن و نوشتن ياد بگيرد. چيزيكه هست ما اينرا مقدمه ميشناسيم بآنكه
مردم حقايق را ياد بگيرند. ما يكرشته حقايق بسيار مهمي را ـ حقايقي را كه مايهی
رستگاري ايران ، بلكه سراسر شرقست ـ در دست داريم و ميخواهيم در دلها جا دهيم.
براي اين ميگويم : بايد هركسي خواندن و نوشتن بياموزد.
ما اساس « شناختن حقايق» را ميشماريم و
سواد را براي اين ميخواهيم. وگرنه سواديكه مقدمه
باشد بخواندن ديوان ايرج و رمانهاي بيشرمانه و بياد گرفتن بدآموزيهاي پست زمان
مغول پيداست كه جز زيان نتيجه نخواهد داد. پيداست كه جز مايهی بدبختي نخواهد بود.
ما بهركاري از راهش درميآييم. ما نيك
ميدانيم كه امروز در جهان بيسواد نتوان زيست بيسوادي امروز با كوري و كري همسنگ
درميآيد. اينست ميگوييم بايد همه باسواد باشند. ولي از آنسو از دامهايي كه در
ايران در زير پاي باسوادان گسترده شده و از آن باتلاقهاي بيمناكي كه در سر راه
ايشانست ناآگاهي ننموده ميكوشيم كه اينها را نيز از جلو برداريم.
ما گفتگومان با كسانيست كه سواد را به
تنهايي كافي ميدانند ، با كسانيست كه باين دبستانها و دبيرستانها اميد بياندازه
بسته رستگاري شرق را از آنها ميخواهند. اين اشتباه از سالها دامنگير شرقيان
بوده است و در همه جا با شتاب بسيار به تأسيس دبيرستان و دانشكده كوشيدهاند.
جرجي زيدان يكي از نويسندگان بنام مصر بود و شايد بسياري از خوانندگان نوشتههاي
او را خواندهاند. اينمرد يكرشته گفتارهايي داشت زير عنوان « علموهم و كفي»
(داناشان گردانيد و همان بس است). مقصودش اين بود كه مصريان و ديگر شرقيان همينكه
باسواد شدند و از دانشهاي اروپايي بهره يافتند كافيست.
اينان اساس گرفتاريهاي شرقيان را
نميدانستند و اينست چارهي آنرا هم نميشناختند در پاسخ آنهاست كه ميگوييم : تنها
درس خواندن بس نيست. بلكه درس خواندن با
حال كنوني بسيار زيان آور است. ميگوييم : كاريكه بايد كرد آنستكه اين گمراهيها و
اين انديشههاي پراكنده كه رواج دارد از ميان برخيزد و يكرشته حقايق زندگاني جاي
آنها را بگيرد.
امروز ما بايد دو كار را در يكجا بكنيم.
باينمعني از يكسو با اين گمراهيها نبرد كنيم و كتابهايي كه سرچشمهي آنهاست بآتش
كشيم و نابود گردانيم و از يكسو حقايق زندگي را درميان توده منتشر سازيم. اينست
يگانه راهي كه شرقيان را از اين گرفتاري و بدبختي رها تواند گردانيد.
يكي از كوششهاي ما آنست كه الفبا عوض
شود و يك الفباي درست و آساني در ايران رواج يابد. اميدمنديم بزودي باين كار فيروز
گرديم. ما خواستمان از اين دو نتيجه است : يكي آنكه يك الفباي ساده و آسان درميان
باشد كه ما بتوانيم حقايق را بنويسيم و بچاپ رسانيم و درميان تودهی انبوه از شهري
و روستايي پراكنده گردانيم. ديگري آنكه اين كتابهاي زيانمندي كه امروز در همه جا
منتشر ميباشد متروك گردد و ديگر كسي آنها را نخواند. »
(پرچم روزانه شمارهی 104 سال يكم ،
دوشنبه 4 خرداد ماه 1321)
در کتاب ورجاوند بنياد بخش سوم
گفتار نهم ، دهم و يازدهم کسروي مينويسد : « هر پسري يا دختري چون هفت
ساله بود و هنگامش رسيد ، بايد او را بدبستان فرستند و خواندن و نوشتن بياموزند و
اندي يا اندکي از دانشها که او را از دژآگاهي بيرون آورد و بجهان و مردمان بينا
گرداند ياد دهند. به اين اندازه سواد هر کسي از مرد و زن نيازمند است. اين باياي
هر پدريست که فرزندان خود را بدبستان فرستاده يا آموزگار گرفته داراي چنين سوادي
گرداند. بچگاني بيپدر را نيکوکاران بايد بفرزندي بردارند و باسواد گردانند و يا
سررشتهداري به اين کار برخيزد. سپس که پسر يا دختر ده و اند ساله گرديده بايد او
را بآموزشگاه بالاتري ( که توان آن را دينکده » ناميد يا هر نام بهتري گزاشت )
فرستند که آميغهاي زندگي آموزند و روانش را نيرومند و خيمهايش را نيکو
گردانند................. بايد بنورسان يک دوره درس آميغها گويند. بايد
جهان را نيک شناسانند ، از هستي آفريدگار سخن رانند ، گوهر آدميگري را بزندند ،
خرد و جايگاه آن را بفهمانند ، از پندار و زيانهاي بسيار آن بياگاهانند ، بينيازي
آدمي را از نبرد با همديگر بازنمايند ، زيانهاي اين پتيارهی نبرد را روشن گردانند
، معني راست توده و زندگاني تودهاي را ياد دهند ، رفتاري را که توده بايد با هم
دارند بشناسانند.............. »
دربارهي
دانشها کسروي در بند دهم کتاب ورجاوند بنياد مينويسد :
«
دانشها و هنرها مايهي پيشرفت جهان ميباشد. آدميان در سايهي اينها از گيتي بهتر
آگاه ميگردند ، رازهاي پوشيده بسياري را بدست ميآورند ، از زمين و آب و هوا و آفتاب
که سرچشمهی زندگانيست بهتر سود ميجويند ، به آبادي زمين که باياي ورجاوند ايشانست
بيشتر توانند کوشيد ، براي زندگاني کاچالها و افزارهاي سودمند بسيار توانند ساخت. دانشها
از يکسو به ارج آدمي ميافزايند و جايگاه او را در ميان باشندگان جهان بالاتر
ميبرند ، و از يکسو سپهر را در زيردست او رامتر ميگردانند ، و بچيرگي و فيروزي او
ميافزايند. شايد کساني ندانند ، ما دانش و هنر چه چيز را ميگوييم. بايد دانست دانش
آميغهاييست که از راه جستجو يا آزمايش يا
مانند آنها بدست آيد و بيپهل[بيشک] گردد..............................
براي اينان دانشکدههايي ويژه توان بنياد
نهاد که روزانه چند ساعتي بيايند و درس خوانند ، و باشد که از ميان ايشان
دانشمندان ارجمند بيرون آيند. بايد از هر راهي که توان برواج دانشها کوشيد. يکي از
کارهاي سودمند که بايد بود آنست که کتابهايي در زمينهي دانشها با زبانهاي آسان
بنويسند و چاپ کنند و در دسترس همه گزارند. بايد در هر تودهاي کساني که ميتوانند
پاکدلانه بدانشها فهلند ، که بدانسان که در ميان تودههاي پيشرفتهي اروپا و
آمريکاست ، هريکي بيکي از رشتههاي آن فهليده ، انديشه و آزمايش و جستجو را دنبال
کنند و تا توانند پيش روند و آنها را پيش برند ، و اين را که کوشش در راه پيشرفت
جهان است کاري کرف [ثواب] ـ کاري که مايهي خشنودي خدا خواهد بود ـ بشناسند. بايد
دانشها با همدوشي دين راهنماي جهانيان باشند. دانشها از راه خود تا به هر کجا که
ميروند بايد پيروي کرد. به هودهاي که ميرسند بايد پذيرفت........................».
کسروي
در بند يازده از بخش سوم کتاب ورجاوند بنياد مينويسد :
«
يکي از آسيبهاي بزرگ جهان بدآموزيهاست. باشند کساني که براي خودنمايي و نامآوري ،
و يا بهر رسيدن بيک آرزويي يا بهر آزاد گردانيدن خود از باياهاي زندگاني ، يا تنها
از روي هوسبازي ، بسخناني برخيزند و آنها را در ميان مردم پراکنند. باشند کساني که
دنبال چيزهاي نادانستني را ـ چيزهايي که راه بسوي آنها گشاده نيست ـ گيرند و پندار
را راهنماي خود گردانيده بگفتگو پردازند : مثلا سخن از آغاز جهان رانند ، يا از
آنسوي سپهر آگاهيها دهند ، يا لاف از ناپيدا داني زنند ، يا دانشها را کوتاه و
نارسا باز نمايند ، يا از جهان و زندگاني بنکوهش فهلند ، يا در زيستن راههاي
بيخردانه نمايند ، چنانکه تاکنون از اينگونه بسيار کردهاند. بتپرستي ، فلسفه ،
صوفيگري ، خراباتيگري ، شيعيگري ، باطنيگري ، بهاييگري ، و بسيار مانند اينها ،
همه از آن گونه است. ماديگري از دانشها برخاسته. ليکن بسيار بودهاند کساني که
آنرا دستاويزي براي سرپيچيدن از باياهاي آدميگري و آزاد بودن در هر زشتکاري گرفته
سخنان رنگارنگي از آن پديد آوردهاند. اين کسان بدآموزانند و مايهي گمراهي مردمان
توانند بود ، بايد از بدآموزيهاي آنان جلو گرفت و مردمان را از بيپايي و زيانمندي
گفتههاشان آگاهانيد. بايد نوشتههاي زيانمند را از هرگونه که باشد ـ از ياوهگوييهاي
شاعرانه ، پندارهاي فيلسوفانه ، از افسانههاي بيپا ، از دستورهاي بيدانشانه
دربارهي تندرستي ، راهنماييهاي بيخردانه در زمينهي زندگاني و مانند اينها ـ
نابود گردانيد. بايد سوزانيد ، به رود انداخت ، بچاه فروريخت. نوشته يا کتاب از
نخست اين آسيب را داشته و هرچه سواد بيشتر گردد بآسيب آن خواهد افزود. بايد ميدان
نداد و تا توان جلو گرفت. کساني اگر در آرزوي نوشتنند چرا بتاريخ نفهليده افسانه
نويسند؟!. چرا بدانشها نگراييده شعرهايياوه گويند؟!. اگر خواهاي سرگرمي مردم
ميباشند چرا بچيزهاي سودمند يا بيزيان برنخيزند؟!. مردم را سرگرمي ؛ خواندن تاريخ
، نيوشيدن آواز و موزيک ، گرديدن در باغها و کشتزارها ، رفتن بديدار خويشان و
دوستان ، فهليدن بپرورش مرغان خوشرنگ و خوشخوان ، کشتن گلهاي قشنگ و دلگشا و
مانند اينهاست. سينما اگر بيناکهاي راست را نشان دهد و در راه ياوري بدانشها بکار
رود ، از بهترين سرگرميهاست. جلوگيري از بدآموزان و آگاهانيدن مردمان از کارهاي
آنان ، و نابود گردانيدن نوشتههاي زيانمند ، از باياهاي بزرگ آدميانست. از
باياهاييست که چه سررشتهداري و چه يکايک مردم ـ هريکي در جاي خود ـ آنها را بگردن
ميدارند. بسيار بجاست که چنانکه ما امروز ميکنيم سالي يکروز را با اين نام « روزبه
» گيرند و بياد اين باياهاي خود باشند. پندار يکي از نيروهاي پست آدميانست ، يکي
از آسيبهاي جهانست. اينهمه گمراهيها بيش از همه از پندار برخاسته. بايد هيچگاه پي
آن را نگرفت. هيچگاه چيزي را از پندار خود بمردم نياموخت. کساني اگر رازهاي پوشيدهي
جهان ميپژوهند و در پي فهميدن و فهمانيدنند ، راه دانشها بروي آنان گشاده است. از
آن راه تا توانند پيش روند و هرچه ميپژوهند ، بجويند. گفتهايم و باز ميگوييم :
دانشها به هرکجا رفت بايد از پيش رفت و به
هودهاي رسيد بايد پذيرفت. اين نسزاست که کساني راه گشاده را بگزارند و پيپندار
و گمان افتاده ، در تاريکيها بجست و خيز فهلند. نسزاست که از چيزهايي که راه نيست
ـ همچون آغاز آفرش ، و گوهر خدا ، و جهان آينده ، و مانند اينها بسخن فهلند ، که
خود گمراه گردند و ديگران را گمراه گردانند. گفتهايم : در جهان هرچيزي را نتوان
دانست. گفتهايم : در هر کجا که راه نيست بايد بازايستاد. ميگويند : « انديشه آزاد
است ». بايد گفت : انديشه جز از پندار است. انديشه از چيزي دانسته بچيزي نادانسته
پيبردنست. ميگويند : « آدمي کنجکاو است و نتواند جلو خود را گيرد» بايد گفت :
اينها بهانه است ، اين کنجکاويها جز هودهي بيکاري و ناداني نيست. گفتهايم و باز ميگوييم : شما چراغ دانش را بدست گيريد و
تا هرجا که توانيد راه گشاييد و پيش رويد. کسي را با شما سخني نخواهد بود. ولي اين
نادانيست که به اسب کور پندار نشينيد و در تاريکيها به هر سو تازيد. تا کنون از
کنجکاويهاي خودتان چسودي بردهايد؟!...............................»
کساني
چون از پاسخ دادن درميمانند با شيوههاي آخوندي ميکوشند تکههايي از گفتههاي
کسروي را آورده و با سانسورِ پس و پيش نوشتههاي کسروي ، خواننده و شنونده را به
اين هوده برسانند که او دشمن سواد بوده او دشمن کتاب بوده او ميخواسته خفقان ايجاد
کند او دشمن شعر و موسیقی بوده او مطلقگرا بوده و با تبليغات اين چنيني به مردم
فريبي ميکوشند. البته يک دليل ديگر اينست که اينکسان هنوز آماده نيستند بگويند و
بپذيرند که اشتباه کردهاند و اعتراف به
راستي سخنان کسروي کنند! چه در اينصورت بايد بپذيرند که علت بدبختي و سيهروزي
ايران خودشان ميباشند.
آري جناب سلامتيان اينها را
بخوانيد و بما بگویید کجایش کسروی با سواد و کتاب مخالف بوده؟ راستی را شما بجای آنکه بعنوان یک ایرانی افتخار کنید که از میان
ایران چنین اندیشمندی برخاسته و با غرور
از آن سخن رانید ، سخنان بیهوده راندید و آزرم و آبرویتان را به نمایش گزاردید.
افسوس بر شما. ما ناگزیریم بگشادی از نوشتههای کسروی مثال
آوریم تا شنوندگان بیبیسی خود به داوری خرد دریابند که سخنان بیبیسی کجا و
سخنان کسروی کجاست!
(دنبالهی این
نوشتار را در پست آینده بخوانید)