بنام خدا
در بخش نخست پاسخ به برنامهی پرگار بیبیسی (پست
شمارهی 255) گفتیم که پیش افتادگان یا جنبندگان ما عیبهای چندی دارند. در آن بخش
به اروپاییگری ، چشم بدهان فیلسوفان داشتن ، ایرانی را به چیزی نگرفتن ، سرسری
خواندن نوشته های هممیهنانشان و بیدانش و ناآگاه از زمینهای سخنراندن را گفتیم.
در این بخش گفته های آقای سلامتیان را می خواهیم بترازو گزاریم. نخست یک گواه
آشکار به سخنان پیشین خود از گفتههای او می آوریم. در یکجا می گوید :
« کسروی خودآموخته است یعنی بااستعداد خارقالعاده.
کسروی در یک ساختار دانشگاهی از نقطهنظر آموزشی پرورده نشده بنابراین با بسیاری
از مسایل سطحی برخورد میکنه. یکجایی کلمهی سوسیولوژیِ غربی رو به جای یک
ایدئولوژی غربی بکار میبره حال اینکه سوسیولوژی معنی ایدئولوژی نمیده.»
کوتاهشده آنکه در روزگاری که بیشتر نواندیشان
درس را در دانشگاه میخوانند میخواهد بگوید چون کسروی دانشگاه ندیده است «
بنابراین» با بسیاری مسائل سطحی برخورد میکند. و من و شما که دانشگاه دیده ایم و
به او ایراد می گیریم این عیب را نداریم.
این سخن خود سطحی است. بسیاری از نامداران در
ایران و جهان درسخوانده نبودند ولی در کارهای برجستهای که از ایشان بجا مانده از
دانشگاه دیدگان همردهی خود جلوتر بودهاند. از بیگانگان ادیسون را بیاد دارم.
شما غافلید که درسهای دانشگاه از روی کتابهاییست
که در دسترس همه می باشد. خواندن و فهمیدن آنها پشتکار می خواهد و هوشمندی که هردو
در کسروی بسیار بود.
کسروی در دبستان ، دبیرستان و دانشگاه درس
نخواند ولی نخستین کسی بود که عربی و اسپرانتو و حقوق را نزد خود یاد گرفت. نخستین
کسی بود که یاد دادن عربی را با روش توأم کرد و دو کتاب در این زمینه نوشت. نخستین
کسی بود که یک اشتباه دکتر واندیک استاد ریاضیات دانشگاه بیروت را که در دانشها
مرد بنامی بود دریافت. چه بسا این نخستین بار بود که یک شرقی به اشتباه دانشی یک
غربی پی برده است. نخستین بار یکصد و چهل و اند اشتباه پرفسور براون را در ترجمهی
تاریخ ابن اسفندیار دریافت و در دفترچه ای برای او فرستاد. نخستین کسی است که در
نوشته های بارتولد و له استرنج اشتباههایی می یابد و در گفتارهایی شرح میدهد.
نخستین کسی است که در همان هنگام که از دانشمندی برخی شرقشناسان ارجشناسی می کند ،
آنهایی که با همهی بیمایگی ، با لاف می خواهند از نمد اروپایی بودن کلاهی برای
خود بدوزند را رسوا می سازد. هنگامی که العرفان گفتارهای او را بی کم و کاست چاپ
کرد دانست که همتراز یک نویسندهی عرب می نویسد. نویسنده از زبان دانشجوی عربی که
کتاب التشیع و الشیعه را خوانده بود شنیده ام که دربارهی نثر آن گفته : fantastic! (عالی) و
دربارهی محتوای آن : crashing! (خرد کننده)
نخستین کسی بود که دشواریهای زبان فارسی را
دریافت و آن را با ترکی و اسپرانتو به سنجش کشید. نتیجه پیشنهادهایی است که در
کتاب زبان پاک گرد آورده شده و خود او آنها را بکار بست. کسروی سالها در پژوهش
تاریخ مشروطه و پس از آن به چیستانهایی میرسید که پاسخی برای آنها نمی یافت. گویا
نخست بار در داستان سیمکو که نزدیک بود بدست بیفتد می بیند به او زنهار میدهند و
چون جستجو می کند میفهمد که داستان حتا رشوه دهی و رشوه خواری نیز نبوده و ریشه
در کابینهی وزیران داشته. گویا این سر نخی می گردد که سرانجام به « سیاست
بدخواهانهای که از ده بیست سال پیش از پادشاهی مظفرالدین شاه» آغاز یافته بوده پی
می برد و این همانست که در سال 1323 در کتاب دادگاه با نام « کمپانی خیانت» می
شناساند ـ کسانی که به زیان کشور کار می کنند و به اصطلاح امروزی خود فروخته اند.
کسروی نخستین کسی است که تاریخهایی که نوشته ـ تاریخ مشروطه ، شیخ صفی و تبارش ،
آذری (بخش تاریخی آن) ، شهریاران گمنام ، تاریخ پانصد سالهی خوزستان ـ همهی دانشوران
یک سخن آنها را نخستین تاریخهایی میدانند که به شیوهی دانشی در ایران نوشته شده.
پژوهش و جستجو همچون کارهای روزانه همیشه بخشی از زندگی او بود. در قزوین و زنجان
دربارهی باب و بها به جستجو پرداخت ، در مازندران و خوزستان نیمزبانهای چندی را
یاد گرفت ، در خوزستان دربارهی رودهای آن و تاریخشان جستجو کرد و تاریخ پانصد
سالهی خوزستان را پدید آورد. نخستین کسی است که دربارهی مشعشعیان آن پژوهش
بیمانند را کرد و همبستگی میان شیعیگری ، باطنیگری ، مشعشعیگری ، شیخیگری ،
بابیگری و بهاییگری را پیدا کرد. نخستین کسی است که دانست تبار صفویان سیدی نیست.
دانست که آذری که جغرافیدانان اسلامی زبان آذربایجان شناسانیده اند ترکی نبوده
بلکه شاخه ای از زبان فارسی باستان است.
کسروی نخست کسی از ایرانیان است که به پنج
آکادمی دانشی جهانی پذیرفته گردید. نخست کسی است که علت شکست ایرانیان در برابر
مغولان را به نیکی بررسی کرده و نتیجه های بایسته را گرفته. همینست بررسیهای او
دربارهی تاریخچهی خراباتیان ، صوفیان ، باطنیان ، بهاییان و دیگر کیشها. از
پرفسور هرتسفلد زبان پهلوی را آموخت. هخامنشی را دنبال کرده کمی هم اوستایی آموخت
و سپس کارنامهی اردشیر بابکان را از پهلوی به فارسی برگردانید. در دنبالهی
پژوهشهاي زبان و تاريخ ، بويژه زبان و تاريخِ آذربايجان، خود را نیازمند به منابع
ارمنی دید و اینبود در سی و هفت سالگی به آموختن ارمنی نو (آشخارپار) و کهن
(گراپار) آغازید و پس از دو سال توانست آن منابع را بخواند. هنگامی که با فراهم
کردن هشت هزار نام شهرها و دیه های ایران توانست معنی آنها را شرح دهد و ریشهشان
را دریابد یکی از اعضای آکادمی لنینگراد آن را « مکتبی نو» در زبانشناسی ستود.
کسروی همچون بسیاری از کسانی که به استادی
دانشگاه رسیدند هرگز دانشگاه ندیده بودند. او استاد تاریخ در دانشگاه بود و اگر
داستان کشاکشش با وزیر فرهنگ نبود در همانجا میتوانست رشته های گوناگونی را درس
بدهد. در هر حال در آن سالها کسانی که دکتری گرفتند و سپس خود استاد دانشگاه
گردیدند (مانند دکتر معین) و شاگردانی را پروردند دکتری خود را از کسانی همچون
کسروی گرفتند که خود مدرک نمی داشتند.
کسروی نخستین کسی بود که قانونهای اروپایی را در
بسیاری جاها ناتوان و بیمار یافت و اینبود با تلفیق دانش حقوق و تجربهی دوازده
سالهاش در عدلیه کتاب قانون دادگری را به عنوان پیشنهادی که جانشین قانونهای
کنونی گردد نوشته بچاپ رسانید.
با همهی اینها که شمردیم ما نمی گوییم هرچه
دانش بوده در کسروی گرد آمده بوده. خود او نیز چنین ادعایی ندارد. همان تاریخ
مشروطه را که همگان به ارزشمندی و بیمانندیش معترفند ، کسروی در چاپ همراه با
ماهنامهی پیمان (یا چاپ یکم که بنام تاریخ هجده سالهی آذربایجان بیرون می آمد)
چند جا اشتباه کرده و این خوانندگان هشیار آن تاریخ بودند که با گفتارهای همدلانه
مایهی پیراسته شدن آن لغزشها گردیدند.
ولی این هم نیست که آقای سلامتیان پنداشته اند. ایشان
که در سراسر گفته هاشان به شک و تردید و پرسش بهای بسیاری میدهند (چنانکه دارد)
کاش آن تکه ای را که می گویند سوسیولوژی را به معنی نابجا بکار برده بار دیگر یا
بارهای دیگر میخواندند تا به لغزش خود پی میبردند.
این سخن بیپاست که « چون دانشگاه ندیده بنابراین با
بسیاری از مسایل سطحی برخورد میکنه». چنانکه برجستگیهای زندگی کسروی و کتابهایی که
ازو بازمانده بیپایی آن سخن را نشان میدهد. از زمان کسروی بسیار گذشته و این کسان
که از تاریخ آن دوره نیز کمبهره اند پی به جایگاه دانشمندانهی کسروی نبردهاند.
در گفتارهای خود بارها این نمونه را نوشته ایم که کسروی
از سال 1313 به بدآموزی شاعران و بیهودهگویی ایشان و « ادبیات» ناپاک و بازمانده
از دورهی پستی خردها (دورهی مغول) به خردهگیری آغاز کرد. از این خرده گیریها در
آن زمان غوغایی براه افتاد تو گویی دشمنی گرد شهر را فراگرفته و دیر یا زود آهنگ
گشودن شهر را دارد. بیخردان به هایهویها پرداختند. ولی اینها پس از پاسخهایی که
کسروی داد و یکبار هم به انجمن ادبی رفته در آنجا سخنرانی کرد بسیار کاسته گردید.
ما در آن نوشته ها بارها پرسیده ایم که ادیبان بنام آن زمان که سخن او را نمیپذیرفتند
چرا یکی به پاسخگویی برنخاست؟! ادیبانی که وزیر و نخست وزیر نیز در میانشان بودند.
یک دلیل را در آن نوشته های خود یاد کردیم و گفتیم که ایشان پاسخی نداشتند. زیرا
کسروی با سخنان مستدل خود زبانها را بسته بود.
آقایانی که به گفته های کسروی در پیرامون خرد ایراد
میگیرند همین یک نمونه را بدیده گیرند به ناآگاهی و نادانی خود پی خواهند برد.
کسروی در همهی کوششهای خود که از نوشتن کتاب آیین آغاز شد تا روز جانسپاریش ، با
همهی کیشها و گمراهیها نبردید و یک باهماد (جمعیت) نیرومندی از خود بجا گزارد ،
جنگ افزاری جز حقایق و دلیل نداشت و با این جنگ افزار خردها را تکان میداد. همهی
آنچه از کسروی بجا مانده در سایهی تکان خوردن خردها بدست آمده.
ولی ناگفته نماند که یک ترسی هم در آن ادیبان پدیدار
شده بود. کسروی را پنج آکادمی دانشی جهانی به عضویت خود پذیرفته بودند. جایگاهی که
هیچ ایرانی دیگری به آن نرسیده بود. پس از آن هم ما سراغ نداریم یک ایرانی دیگری
بچنان جایگاهی رسیده است.
از اینرو در آن سالها پیش افتادگان و جنبندگان توده در
گفتگو از او یا با او ملاحظهی بسیار داشتند و ما نمی بینیم کسی چنین بیباکانه از
او غلطگیری کند. این تنها در سالهای اخیر است که چون آن دوره را بیشتر جوانان و
پیران نمیدانند چنین بیباکیهایی نیز می کنند : « دانشگاه ندیده بود... اینبود سطحی
برخورد می کرد ... سوسیولوژی را به معنی ایدئولوژی بکار برده» بگذریم که این
استدلال خود سطحی نگرانه است! یک کلمهای را از زبانهای بیگانه که در آن زمان نو
بوده ندانستن سطحی نگری نیست!
یکی که اندک آگاهی از زندگینامهی کسروی دارد میداند
کسروی به زبان انگلیسی چیرگی داشت چنانکه کتاب گلچینی از پلوتارخ را از انگلیسی
ترجمه کرد (1313) ، به فرانسوی و آلمانی و روسی آشنایی داشت ، زبانشناس بود و
زبانها را با ریشهی واژه های آن میدانست. پس اینکه کسروی معنی این واژه را نشنیده
بتواند دریابد که با سوسیال و سوسیالیسم و سوسایتی همریشه است و آن به معنی
اجتماعست بسیار به راستی نزدیکتر است تا اینکه به معنی ایدئولوژی بگیرد! از آشنایی
شنیدم که پس از گرفتن سفارت آمریکا در تهران و درآمدن کتابهایی که گفته میشد از
اسناد آن سفارت گرد آمده آمریکاییها در جایی اشاره ای به احمد کسروی
و دانشش
با این عنوان میکنند :
“encyclopedic knowledge”
کسانی که معنی این را میدانند میفهمند که چه کسانی را
با این عنوان می خوانند.
در هر حال ما به سراغ نوشته های کسروی رفتیم تا ببینیم
ادعای آقای سلامتیان راست می باشد یا نه. امروز کامپیوتر بما کمک شایانی می کند که
در زمان کوتاهی اینگونه چیزها را پیدا کنیم. کسروی تا سال ششم پیمان این واژه را
هرگز بکار نبرده. در آن سال در گفتار « گفت و شنید» در گفتگو با یک آشنای خود که
در اروپا فلسفه خوانده و دربارهی دینها پژوهشها کرده و به ایران بازگشته ، آن
آشنا نخست این واژه را بکار می برد و به خردهگیری از کسروی میپردازد. چون این
واژه را او نخست بار بکار برده کسروی در پاسخ همان را بکار میبرد و به پاسخگویی
برمیخیزد. در پایین ، هر پاراگرافی که این واژه در آن بکار رفته را می آوریم تا
خوانندگان خود داوری کنند. در اینجا یادآور می شویم گفتهی پرت دیگر آقای سلامتیان
را :
« اما مسئله اینجاست که کسروی خودش یک نفر خودآموخته
است کسروی دانش دانشگاهی با اسلوب دانشگاهی نداره خودش روحانیزاده است متناسب با
این در نگاهش به تمام مسایلی که میکنه اهل یقینه اهل سوال ، پرسش ، ایجاد بحث و
گفتگو نیست.»
خوانندگانی که به نوشته های کسروی آگاهند در شگفت
خواهند بود که این مرد نادانسته چه ایرادی میگیرد و آنهم به مردی همچون کسروی که
هر کتابش میوهی دهها گفتگو و بحث در نشستهای خانگی و پرسش و پاسخ در ماهنامه می
باشد. در شگفت خواهند شد که هیچ نویسنده ای نوشته هایش اینهمه زیر ذره بین مخالفین
و بهانه جویان نبوده و همیشه هر سخنش از بوتهی بحث و گفتگو گذشته. با اینهمه اگر
هم خوانندگانی تازه آشنا این نوشتهی ما را بخوانند ، ایشان در این تکه هایی که می
آوریم هم « ایجاد بحث و گفتگو» را خواهند دید و هم معنی آن واژه را. داوری را به
ایشان وامیگزاریم.
« [آشنا] گفت : من تصديق مي كنم كه اديان سه هزار سال
بيشتر دنيا را اداره كرده. انبياء مردم را از بت پرستي نجات داده و خودشان عقايدي
در اطراف زمين و آسمان و خدا و بهشت و جهنم بمردم ياد داده و اصول معيشتي هم اساس
نهاده اند كه تقريباً سه هزار سال يا بيشتر دوام داشته. ليكن از آنجا كه عالم در
ترقيست سوسيولوژي اروپا (علوم اجتماعي) پيدا شده و آن را از بين برده ، و
اولين ايراد من بشما اينست كه اصول عقيده و معيشتي اديان در نتيجهی ترقي كون
محكوم بنابودي شده و از ميان رفته و شما كه ميخواهيد آن را باز گردانيد اولاً
مبارزه با طبيعت مي نماييد كه قهراً مغلوب خواهيد بود و ثانياً بر فرض آنكه مغلوب
نشده موفقيت پيدا كنيد تازه نتيجه آن خواهد بود كه مردم را از ترقي بازداشته
بقهقرا بازگردانيد. ...
[کسروی :] نخست گفتيد : جهان در پيشرفت است و سوسيولوژي
يا علوم اجتماعي اروپا راه شناسايي جهان و آيين زندگاني را كه دينها پديد آورده
بوده از ميان برده. من مي گويم : پيشرفت جهان جاويدانست و در جايي نخواهد ايستاد و
چنانكه انديشه هاي نوين اروپايي راه و آيين دينها را كهنه ساخته و از ميان برده
بايد بهنگام خود انديشه هايي نيز اينها را كهنه گرداند و از ميان برد. شما چه مي
دانيد كه ما بيك راه و آيين بالاتر از سوسيولوژي اروپا نميكوشيم؟!. تنها از
نام دين كه مي بريم بآن نتيجه نرسيد كه ما مردم را پس مي بريم و جهان را از پيشرفت
باز مي داريم.
گذشته از اينها سوسيولوژي اروپا راست است كه
تكاني بجهان داده و راههاي پيشين را از كار انداخته. چيزي كه هست خود راهي بروي
جهان باز نكرده و آنچه ما مي دانيم اروپا امروز براه نيفتاده و سرگردان و بيراهست
و اگر راستي را بخواهيم اين جنگها كه ميبينيم بيش از همه نتيجهی بيراهي اروپاست.
آن فلسفه كه خوانده ايد و آن سوسيولوژي اروپا كه
يادش ميكنيد هيچ يكي اين[سختي روز افزون زندگي] را نگشاييده اند. ولي ما در آن
گفتار [گفتار دین و دانش] اين را گشاييده و مايهی سختي روز افزون زندگي را نشان
داده ايم و اينست مي گوييم چون آن را بخوانيد ناگزير از پذيرفتن گفته هاي ما
خواهيد گرديد.
(سال ششم ، شمارهی دوم ـ گفت و شنید)
همین اندازه بس است زیرا دیگر جاهایی که این واژه بکار
رفته پس از این تاریخ بوده و شما دیدید که در اینجا به معنی درستش بکار رفته و
فارسی آن در میان ناخنکها ( ) هم نوشته شده. ولی برای آنکه بهانه ای بازنماند دیگر
جاها را نیز می آوریم. در اینجا و در آنچه خواهد آمد دیده می شود که کسروی بحث یا
به گفتهی خودش « گفتگو» را به دل می پذیرد و همو خواستار آنست تا گوشه و کنار
گفتارهایش از این راه روشنتر گردد. همچنین اگر این گفتار و گفتار دین و دانش را که
در اینجا یادش رفته بخوانید می بینید برای رسیدن به هر یک حقیقتی کسروی پرسشهای
بسیاری از خود کرده و پاسخها را یکایک یافته. پس چه پرت است که گفته شود « اهل
پرسش» نبوده.
خود او پنجشنبه عصرها و روزهای یکم هر ماه در خانه اش
نشست داشته که می آمده اند و سخنها از نوشته های پیمان و پرچم میرفته و اینست در
بسیاری از نوشته هایش به داستانها و گفتگوهایی که در این نشستها پیش می آمده اشاره
دارد. از اینها دانسته می گردد که آقای سلامتیان دانسته هاش از کسروی بسیار کمژرفاست.
به گفتهی خودش « از وقتی که من بنا شد بیام تو برنامه شما و شروع کردم به خوندن
مطالب کسروی» چند کتابی را خوانده. اینکه میگوییم ایرانیها را به چیزی نمی گیرند و
کسروی را دست کم یا خود را دست بالا میگیرند ، همین گواه آنست. نکتهی شیرین آنکه
همچون یک کسرویشناس به میدان درآمده و کالای نداشته اش را میخواهد بفروشد.
پاراگراف پایین هم گواه دیگریست که کسروی چگونه همه را به بازنمودن ایرادهاشان
میخواند.
پيمان [در دنبالهی گفتار آقای شقاقی] : بهتر است هركس آنچه
را كه نميتواند پذيرفت و يا ايرادي بانديشه اش مي رسد بگويد تا در پيرامون آن
گفتگو شود و آنچه دانستي است دانسته گردد. اين نه نيك است كه كساني ايرادها را در
دل نگه ميدارند و نه نيك است كه كساني از شنيدن اين ايرادها آزرده ميشوند و به
گوينده پرخاش مي كنند. چه دين ، چه راه زندگاني ، چه هر چيز ديگري نبايد زير
پرده باشد و مردم نافهميده آن را بپذيرند. نتيجه نافهميده پذيرفتن اين باشد كه
امروز در ايرانيان مي بينيم و صد تن را در باورهاي خود استوار نمي يابيم. ...
نمونهی دیگر را در زیر از پیمان سال سوم شمارهی ششم
(آخرین صفحه) می آوریم :
آقاي ج ـ
ض نگارش شما رسيد. شما را دشمن پيمان
نشناختيم و نگارش تان را نيز از شماره هفتم يا از شماره هشتم چاپ نموده
بايرادهاتان پاسخ مي دهيم ـ پيمان براي همين است كه باين گفتگوها پردازد ديگران
هرچه ميگويند بگويند ما برآنيم كه دين بايد از روي فهم و باور باشد و بر كساني كه
نافهميده دين را نمي پذيرند نكوهش نداريم و از نگارشهاي آنان هم نميرنجيم بلكه
برادرانه پاسخ ميدهيم. اميدواريم شما را با نام و نشان درست خواهيم شناخت.
پاراگرافهای دیگر که سوسیولوژی در آن بکار رفته :
شما ميدانيد كه در قرنهاي پيشين يكي فلسفه و يكي دين
بوده و هركدام از اينها خواست ديگري داشته و هركدام راه ديگري پيموده. سپس نيز سوسيولوژي
اروپا پيدا شده و اين نيز خواست ديگري داشته و راه ديگري پيش گرفته. اين سه چيز
گذشته از آنكه هر يكي در راه خود با دشواريهاي ديگري دچار گرديده و درمانده اگر
شما هر سه را با هم سنجيد خواهيد ديد چندان دور از همند كه هيچگاه بيكديگر نرسند.
ليكن اين راه ـ راه پاكديني كه ما آغاز كرده ايم و در
نيمهی آن ميباشيم با همهی سادگي و آسانيش كه همه كس آن را تواند دريافت و همه كس
تواند همراهي كرد ، ما در اين خواستها همهی آن سه چيز را در يكجا دنبال ميكنيم و
بدشواري هم دچار نشده ايم و نخواهيم شد و من خشنودم كه جوانان دانشمند و مردان
ارجدار با اين راه آشنا ميگردند و اميدمندم كه از ياوريهاي آنان و از گواهيهاي
پاكدلانه شان پيشرفت و رونق بسزا در ميان خواهد بود.
(سال ششم شمارهی سوم ـ گواهی پاکدلانه ـ آقای شقاقی)
اين پیشامد از آنجا برخاسته بود كه ولتر و ديگران كه در
قرن هفدهم و پس از آن در اروپا برخاستند و از زندگاني و راه آن بگفتگو پرداختند و
خود تكاني پديد آوردند ، اينان در آن جستجوهاي خود از راه زندگاني معناي خردپذيري
براي دين پيدا نكرده و آن را يك چيز بيهوده اي دانستند و سخت بدشمني برخاستند و آن
را خوار و بدنام گردانيدند. رفتاري كه با دين مسيحي در شورش فرانسه كرده شده نتيجهی
اين دشمني ولتر و ديگران بوده. بماند آنچه دانش و فلسفه كرده و هر يكي بنوبت خود
دشمني سختي با دين نموده.
اينها هر يكي داستان درازي دارد ، و نتيجهی اينها بود
كه دستهی دانشمند و پيشرفت خواه در همه جا از دين بيزاري مي نمودند ، و آن را
سراپا دروغ و فريب شمرده اميد ميداشتند كه در سايهی رواج دانشها و پيشرفت سوسيولوژي
اروپا بيكبار از ميان برخيزد و جهان از زيان آن آسوده گردد.
(سال ششم شمارهی پنجم ـ ما چه میخواهیم ـ3)
ما هنگاميكه بكار برخاستيم نام دين از خوارترين كلمه ها
بشمار ميرفت ، و همهی آناني كه با انديشه هاي اروپايي آشنا گرديده و بگفتهی خود
« متجدد» (يا نوانديش) مي بودند چنين مي دانستند كه دين يك دستگاه بيهوده ميباشد
كه مرداني در قرنهاي تاريك جهان برخاسته و از ناداني مردم فرصت بدست آورده و بدروغ
دعوي فرهش [=وحی] كرده و سخناني از راست و دروغ گفته اند ، و يكي از دليلهاي آن
اين را ميشمردند كه اكنون كه روزگار دانش و آگاهيست ديگر كسي ياراي چنان دعوايي
نتواند بود.
چنين ميدانستند كه « سوسيولوژي» اروپا جهان را
از دست دينها رها گردانيده ، و بسيار خرسندي مينمودند كه در چنين زماني بجهان آمده
اند و همچون پدرانشان نيستند كه از ناداني پيرو دين بوده اند.
(سال ششم شمارهی دهم ـ ما چه میخواهیم شمارهی 7)
ما از دين هواداري بسيار كرديم و بدشمنان آن پاسخهاي
بُرنده داديم. ما با دليل باز نموديم كه جهانيان بيدين نتوانند زيست و « سوسيولوژي»
اروپا (يا علوم اجتماعي) جانشين آن نتواند بود. اينها چيزهاي كمي نيست.
( سال هفتم شمارهی
یکم ـ پاسخ به آقای اـ ح ـ ا)
تا اینجا خوانندگان درمی یابند که آقای سلامتیان دو
بیباکی بزرگ کرده و با همهی ناآگاهی به دو ادعای شگفت برخاسته. بهرحال اگر ایشان
جایی که کسروی سوسیولوژی را به معنی ایدئولوژی گرفته نشان دهند نه تنها من از
ایشان پوزش خواهم خواست بلکه همهی سخنان این گفتارم را پس خواهم گرفت.
(دنبالهی این گفتار در شمارهی آینده خواهد آمد.)