پرچم باهماد آزادگان

297 ـ به چه دانشی باید پرداخت؟.. (1)

در شماره‌ی دوم پيمان گفتاري در پيرامون فلسفه‌ی يونان و بي‌ارجي آن نگاشتيم و اينك بار ديگر در آن زمينه‌ها بگفتگو ميپردازيم :
چنانكه در گفتار پيشين گفته‌ايم بنياد سخن ما بر دو چيز است : يكي ، جز بجستجوهاي سودمند نبايد پرداخت. دوم ، جستجو را بايد از راهش كرد و از گمان و گزافه دوري گزيد.
درباره‌ی هر يك جمله سخنهايي ميرانيم :
1ـ  جز بجستجوهاي سودمند نبايد پرداخت
جستجويي كه نتيجه‌اي از آن در دست نخواهد بود چرا بايد هوش را در راه آن گداخت؟! چرا بايد زمينه‌ی كشاكش و پيكار پديد آورد؟! چرا بايد پهناي راه را پيمود و خود را فرسوده گردانيد؟!
« وجود اصل است يا ماهيت؟..»  آيا چه سودي از اين جستار در دست تواند بود؟! كي وجود از ماهيت يا ماهيت از وجود جدا بوده؟! آيا از انگار (فرض) نتيجه‌اي پديد می‌آید؟!

اینكه كساني ميگويند : « بهر جستجويي بايد پرداخت» يا ميگويند : « دانستن هر چيزي بهتر از ندانستن اوست» اينان بدانند كه زمان گرانبهاتر و مجال زندگاني تنگتر از آنست كه ايشان می‌پندارند. و آنگاه اينگونه جستارها كج انديشي بار ميدهد و از جربزه‌ی خدادادي ميكاهد.
كسي كه هر خوراک سنگين و هضم‌ناپذيري را مي‌بلعد و معده‌ی خود را از كار مي‌اندازد زيانكارتر از كسي نيست كه به هر انگار و پنداري پرداخته مغز خود را فرسوده می‌گرداند.
اينكه ما بهر جستجويي پردازيم بدان مي‌ماند كه كسي كه گذرش بباغي افتاده بخواهد از همه چيز آن بهره برگيرد و پيش از همه دست بگياه‌هاي تلخ و هرزه بيازد و بر و دوش خود را پر سازد و بدينسان از گلها و ميوه‌ها بی‌بهره بماند.
آدمي را بيش از هر چيز فهم درست ميبايد.
2ـ جستجو را باید از راهش کرد و از گمان و از گزافه دوری گزید
اين را بايد پذيرفت كه آدمي جز بيكي از پنج راه دريافت نميتواند كرد. 1ـ ديدن با چشم 2ـ شنيدن با گوش 3ـ سودن با دست و اندام ديگری 4ـ بوييدن با دماغ 5ـ چشيدن با کام و اين همانست كه« حواس پنجگانه» ناميده مي‌شود.
جز گرسنگي و تشنگي و درد و فرسودگي و اينگونه چيزها كه آدمي از تن خود درمي‌يابد ديگر دانستنيها را جز بيكي از آن پنج راه بدست نمی‌توان آورد.
آري چيزهايي را با انديشه توان دانست. ليكن در انديشه هم بايد يك پايه‌ی آن از اين دريافتها باشد. ما از جاي پايي در يك بيابان پي مي بريم كسي از آنجا گذشته ولي اين پس از آنست كه آن جاي پاي را با چشم بينيم و يا اگر كس ديگري ديده با گوش ازو بشنويم.
ميدانم همين گفته را كساني بآساني نخواهند پذيرفت و بسخناني خواهند پرداخت. ليكن اين هم ميدانم كه راه بجايي نبرده سرانجام ناگزير خواهند بود آن را بپذيرند و يا بخاموشي گرايند.
ما ميگوييم : کسانی که راز جهان را ميجويند و گفتگو از آفرينش و آفريدگان می‌نمایند بايد جستجو را از راهش كنند تا خودشان و ديگران را گمراه نسازند.
مي گوييم : علم فلسفه كه از يونان برخاسته و در شرق پر و بال پيدا كرده و امروز صدها كتاب از آن علم در دستهاست بنياد آن گزافه و گمان می‌باشد و اينست ارجي بآن نميتوان گزاشت.
از آنسوي همين فلسفه مايه‌ی گرفتاريست كه در هر زمان هزاران كسان نادانسته بسوي آن ميگرايند و سالها عمر خود را در راه آن هدر مي‌سازند. نيز از همين فلسفه است كه چندين كيش ناروا برخاسته و مايه‌ی گمراهي مردم گرديده.
نتيجه‌ی ديگر آنكه زيانش بيشتر می‌باشد اينكه چون هميشه از چيزهاي دور از فهم گفتگو ميدارد و بعبارت ديگر مو را شكافته ميان آن ميدان براي سخنراني پديد مي‌آورد از اينجا باعث كجي فهم‌هاست. كساني« موشكافي» را هنر می‌پندارند ولي جز عيب نمی‌تواند بود. خرد از چنين كارها بيزار است.
كساني بگذشته با ديده‌ی نيك بيني مي‌نگرند و اين برايشان ناگواراست كه بر فلسفه و ديگر فنها كه يادگار گذشته می‌باشد نكوهش كرده شود و بآساني نمی‌خواهند دست از آن بيهوده كاريها بردارند. اينست ما در اين گفتار بيش از همه ميخواهيم حال قرنهاي گذشته را باز نماييم.
بارها گفته‌ايم ده قرن گذشته از بدترين دوره‌هاي شرق بوده. در اين دوره پستي خردها با زبوني توأم گرديده شرقيان را بس بي‌ارج گردانيده. يكي از نشانه‌هاي اين دوره رواج گزافه‌بافيست كه چون نيك مي‌نگريم علم را جز از گزافه‌بافي نشناخته در هر رشته گستاخانه بافندگي ميكرده‌اند.
گروهي فلسفه را عنوان نموده دسته‌ای دين را دستاويز ساخته كساني ستاره‌شماري يا ديگر زمينه‌ها را پيش گرفته و همگي پنداربافي مي‌كرده‌اند. من اينك نمونه‌هايي را در اينجا مي‌آورم تا بدانيد اندازه‌ی گزافگويي چه و درجه‌ی کندي خردها كدام بوده :
قاضي صاعد اندلسي كه او را يكي از دانشمندان بزرگ مي‌شمارند در كتاب خود درباره‌ی مردم هند چنين مي‌نگارد : پاره‌ای دانشمندانِ ستاره‌شماري (نجوم) چنين گفته‌اند كه دو ستاره‌ی كيوان و تير (زحل و عطارد) پرورش هندوان را در عهده دارند و از اينكه كيوان پرورش ايشان ميكند رنگها سياه گرديده و از اينكه تير بكار آنان برميخيزد خردهاشان درست و دلهاشان پاکيزه شده. نيز كيوان در دورانديشي و درست‌فهمي آنان شركت دارد.
ببينيد در اين يكسخن چندين گزافه بكار رفته :
ستاره‌هاي آسمان پرورش مردمان را بر روي زمين در عهده دارند ـ آيا بچه دليل؟!.
پرورش مردم هند را كيوان و تير بعهده گرفته‌اند ـ آيا بچه دليل؟!
پرستاري كيوان رنگها را سياه مي‌سازد ـ آيا بچه دليل؟!
پرستاري تير خردها را درست و دلها را پاکيزه ميگرداند ـ آيا بچه دليل؟!.
سخني كه سراپايش بافندگيست يكي آن را نوشته و ديگري از زبان او باز می‌گوید. اينست اندازه‌ی كندي خردها در آن زمان!
ستاره‌شماري (علم نجوم) كه در آن قرنها رواج بسيار داشت سراپاي آن پنداربافيست. آيا چه دليل هست كه ستاره‌هاي آسمان دخالت در كار زمين دارند؟! يا چه دليل هست اگر چهار ستاره در فلان برج گرد آمدند وبا یا خشكسالي در زمين پديد آيد؟!.. يا چه جهت دارد كه فلان ستاره سعد و بهمان ستاره نحس باشد؟! اين از كجاست كه كيوان سرد و خشك بشمار رود و ماه سرد و تر؟!.
بدانسان كه جولاهي پشت كارگاه نشسته مي‌بافد و جلو ميرود اينان نيز پياپي بافته جلو رفته‌اند. اين بدتر كه در همه جا دعوي آزمايش (تجربه) دارند و ما نميدانيم سردي و خشكي كيوان را چگونه آزموده‌اند! از آنسوي ميدانيم كه هميشه گفته‌هاي اينان دروغ درآمده و خود آزمايش نادرستي آن گزافه‌ها را نشانداده [1] : با اينهمه شما پستي خردها را تماشا كنيد كه اين ياوه بافيها را« دانش» شمارده و در كتابها مي‌نگاشته‌اند.
شايد بگوييد ستاره‌شماران كساني بي‌ارج بودند. ولي آنچه ما ميدانيم بيشتر ايشان در فلسفه و ديگر دانشها نيز دست داشته و از فيلسوفان بشمار مي‌رفته‌اند.
يكي از ايشان كه از حكماي بزرگ بشمار ميرود شعرهايي نيز در ستاره‌شماري نگاشته كه من اين يك شعر را از آن ياد دارم :
ور كني رأي رفتن حمام              ماه بايد بخانه‌ی بهرام
بدستور آقاي حكيم كسي كه ميخواهد بگرمابه رفته تن بشويد نخست بايد بتقويم نگاه كند و تا ماه در برج حمل و يا در برج عقرب نباشد نرود. ببينيد اندازه‌ی زورگويي و پنداربافي آقاي حكيم را؟!
خدا ميداند كه با همين گزافبافيها چه آسيبهايي را بمردم ميرسانيدند و چه بسا كه همين پندارها مايه‌ی ويراني صدها و هزارها خاندان ميگرديد.[2]
« ستاره‌شماري» كه مرده و از ميان رفته مقصود ما گفتگو از آن نمی‌باشد. ميخواهيم نشان بدهيم كه ‌اندازه‌ی گزافگويي در قرنهاي گذشته چه بوده. يكي از شگفتيهاست كه چون يكي پنداري مي‌بافت ديگران آن را بآساني پذيرفته پر و بالش ميدادند و صد پندار ديگر بروي آن مي‌افزودند.
مثلاً يكي دروغي مي‌بافت : « در زمان حكمران بيدادگر گردش آسمانها تندتر می‌گردد» اين سخن را هر كسي مي‌شنيد بايستي دروغش دانسته و دور بيندازد. آيا چه جهت دارد كه از بهر يك حكمران بيدادگر سامان آسمانها بهم بخورد؟!  اگر خدا ميخواهد عمر او را كوتاه سازد چرا زودش نميكشد و مردم را از دستش آسوده نمي‌گرداند؟! مگر رشته‌ی عمرها در دست خدا نيست؟! وانگاه هميشه در يك زمان حكمران پسنديده‌ی دادگر با حكمرانان بيدادگر با هم بوده‌اند. اگر آسمانها تندتر بگردند عمرهاي همگي كوتاه می‌گردد.
سخني باين بي‌ارجي و پستي كه بيگمان از دهان يك مرد سبكمغزي درآمده ديگران آن را راست پنداشته و درباره‌ی اينكه اگر يك بيدادگر با يك دادگر در يك زمان بود بگزارشهاي دور و درازي پرداخته و فلسفه‌بافيها كرده‌اند.
[1] : بارها روی داده که ستاره‌شماران خبر سیل یا زمین‌لرز یا تنگسالی داده و هیاهو بمیان مردم انداخته‌اند و قضا را عکس گفته‌های ایشان پدید آمده از جمله ابن‌عبری که خود او از هواداران اینگونه علمهاست در تاریخ خود می‌نگارد : « در این سال که سال دویست و هشتاد و چهار باشد ستاره شماران مردم را بترس انداختند که بارانهای انبوه فرود آمده رودها و چشمه‌ها سرشار گردیده بیشتر اقلیمها زیر آب خواهد رفت مگر اقلیم بابل (عراق) که اندکی از آن بی‌آسیب خواهد ماند. قضا را همانسال باران نیامده خشکسالی و نایابی سختی روی داد و آبهای چاهها نیز فرو رفت و کار بآنجا انجامید که مردم بغداد چندین بار برای خواستن باران به بیابانها رفتند».
[2] : در تاریخهای روم داستانی را می‌نگارند که بهتر است در اینجا آورده شود : در جنگ سورنا و کراسوس که یکی از جنگهای بزرگ زمان اشکانیانست و رومیان در آن کارزار در برابر تیراندازان سخت‌کمان اشکانی تاب نیاورده شکست بس سختی خوردند و انبوهی از ایشان از پا افتاده در بیابان پهلوی هم ریختند دسته‌هایی خود را بیکی از آبادیهای نزدیک رسانیدند و چون سواران اشکانی دنبالشان میکردند در آنجا هم نمانده شبانه بکوچ پرداختند. یکی از سرکردگان ، عربی را برهنمایی برگزیده بود و او میگفت :« امشب ماه در برج کژدم» (قمر در عقرب) است نباید کوچ کرد. و باید پایید تا ماه به برج کمان (قوس) درآید». سرکرده‌ی رومی پاسخ داده گفته :« من از کمان بیشتر ترس دارم تا از کژدم» این گفته راهنما را رها نمود و خویشتن با پیروان بیرون رفت و جان بدر برد.
(304210) (بازمانده در شماره‌ی آینده خواهد آمد)
پایگاه : از خوانندگان خواستاریم این گفتار را نیک بدیده گیرند و آنگاه ببینند ما با این کتابهایی که از گذشته ها رسیده و هریک صد عیب و زیان دارند چه باید کنیم و به چه چاره بکوشیم؟
امروز اگر هوش بگماریم سخنانی که از دهان ملایان و سخنرانان و برنامه سازان رادیو و تلویزیون و اینگونه کسان بیرون می‌آید یا از قلم این گفتارنویس و آن نقاد می تراود ، بیش از همه سرچشمه اش از یادگارهای پیشینیان ما می باشد. یادگارهایی که ده یک آنها سودمند بحالمان نیست.
اين پندها را از من بپذيريد :
هميشه درازاي راه را پيماييد نه پهناي آن را.
در راه زندگاني هميشه چشمتان بجلو باشد و از پشت سر تنها بآزمايشها بسنده نماييد.
پراكندگي انديشه ها را از گرفتاريهاي سخت جهان دانسته همواره بچاره‌ی آن بكوشيد.
كسروي