امروز شنبه چهاردهم نوامبر خبرگزاریها
از پاریس خبرهای جانخراشی گزارش کرده اند. کشته شدگان بمب گزاریهای دیشب از مرز صد
و بیست تن گذشت و حال هشتاد تن از زخمیها نیز وخیم گزارش شده است.
این یک خبر تکان دهنده ایست. یک رخداد
دردآور در زمان « صلح». از زمان جنگ جهانی دوم شهر پاریس ، یکی از کانونهای ارجدار
دانش چنین چیزی ندیده بود. این بیگفتگو جنایت است. ولی با گفتن جنایت همهی ماجرا بازنموده
نمی شود. آیا کسی بدرستی میداند که در جریان لشکرکشی فرانسه به مالی و جمهوری آفریقای
مرکزی که در همین چند سال گذشته انجام گرفت چند تن کشته شده اند؟! آیا فرانسه چه کاره است که در
هزارها کیلومتر آنسوی مرزهایش دست به کارهای دیگر کشورها می یازد؟!
آیا ریشهی این جنگها در آزمندی و ستمگری نیست؟!
آیا جنایات فرانسه فقط همین بوده است؟.
از تاریخ یاد نمیکنیم که اگر یاد کنیم سیاه روییهای فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی
و آمریکا بیش از اینهاست. ولی همین چند سال گذشته را می گوییم. مگر دست فرانسه در
دسته بندیها و کشتارهای لبنان و سوریه دیده نمی شود؟ مگر در لیبی همین فرانسه به همدستی
انگلیس نبود که آن کشور را به خاک و خون کشیدند؟
آیا اینها شرم میکنند؟ آیا از مغزهای ایشان
اندیشه های برتری جویی و ستمگری به مردم آسیا و آفریقا بیرون می رود؟
ستمگر با ستمهایش ، کینه جویی را بجان
می خرد. زیرا ستمدیده در همان حالِ ناتوانی دل را پر از کینه می گرداند و روزی که
دست گشودن توانست کینه خواهد جست. بدینسان کشوری که می تواند با یک سیاست آدمیانه
و صلحجویانه برای خودش آبرو بخرد به جای آن به جرگهی دولتهای متجاوز درمی آید و ستمدیده
نیز آنها را درخور کیفر دیدن خواهد دانست.
تا زمانی که اندیشه های ویرانگری همچون
: « آسیایی و آفریقایی نمی تواند به تمدن دست یابد ، اینست ما (اروپاییان) باید آنها
را راه بریم تا تمدن یاد بگیرند» یا همچون اسرائیلیان : « ما قوم برتریم و دیگران هیچیک
همدوش ما نتوانند بود» در مغزها جا دارد این داستان کشتن و کشته شدن و انتقام گرفتن
و ستم کردن و کیفر دیدن پا برجا خواهد بود. تا زمانی که این کشورها دست از آزمندی
برندارند و چشمشان به داراییهای کشورهای ناتوان باشد ، رفتارهاشان جایی برای
آدمیگری باز نمی گزارد. تا زمانی که خود را تافتهی جدا بافته ای شمارند و خون خود
را رنگین تر از دیگران دانند از دشمنیها کاسته نخواهد شد.
تنها آدمیگری و زندگانی آدمیانه و از روی دادگری
رفتار کردنست که جلو چنین جنایتهایی را خواهد گرفت. مهربانی کردن و دست افتادگان گرفتن
، برتری جویی را کنار نهادن و خود را با دیگران یکسان دانستن را دولتهای اروپایی باید
یاد گیرند. بی چنین دریافتی تمدنی که ایشان نامش را می برند نارسا و نادرست است. آری ، با همین اندیشه های سیاه ، زندگانی را به جهانیان
تلخ گردانیده اند. از اینرو رستگاری در آنست که حقایق زندگانی را بشنوند و این
اندیشه های زهرآلود بیکبار از میان برخیزد.
«
اين جنگها كه درجهانست جز ميوهي آز و كينهتوزي نيست : جز از خيمهاي پستِ جانوري
برنميخيزد. اين تودهها بهر چه ميجنگند؟!.. بهر چه پيروي از خرد نميكنند؟!..
آيا چه جدايي ميانهي يكهها و تودههاست؟!..
آيا
بيابانيگري نيست كه بيهيچ شُوندي[=
سبب] خون مليونها جوانان را ميريزند؟!.. سياهكاري نيست كه بر سر شهرها بمب ميبارانند؟!..
در راه كدام خواست بزرگي اينهمه آسيبها را ميرسانند؟!..
اين مرداني
كه جهان را با آزمندي و خونريزي راه ميبرند ارجمند نتوان داشت.
جنگ
را بايد با بديها كرد ، با ستمگريها و مرزناشناسيها كرد.»
(بنیاد
، بخش یکم ، بند 12)
«آدميان
همگي از يك ريشهاند. اين تيرهها كه درميانند همگي يكسانند ، و يكي را بديگري
برتري نيست. برتري يك مرد و يا يك توده جز از راه درستي روان و خرد ، و پاكي دين و
زندگي نتواند بود.
تيرههايي
كه در دانش و هنر پيش افتادهاند ، اين يك فيروزي بزرگيست كه بهرهي آنان گرديده ،
ليكن بايد بديگران ياوري كنند ، و از دانش و هنر خود بآنان سود رسانند ، و در پيشرفت
آنان را نيز همراه گردانند. اين رفتار را بنام آدميگري كنند ، به پيروي از خرد
كنند ، بهر آسايش خودشان و ديگران كنند.
بسيار
نادانيست كه با دانش و هنر ديگران را زيردست گردانند. بسيار نادانيست كه با نيرنگ
و فريب تيرههايي را از پيشرفت باز دارند. اين يك بدنامي بزرگي بآنان خواهد بود.»
(بنیاد
، بخش یکم ، بند 11)
«اين
سياهكاري و بدبختيست كه از دانشها و هنرها بكشتار مردمان و ويران گردانيدن شهرها
كوشند. سياهكاري و بدبختيست كه بيش از همه افزارهاي گزند و نابودي ـ از تانك و بمب
انداز و بمبهاي پرنده و گازهاي كشنده و توپهاي دورزن و مانند اينها ـ سازند. اين
ارج دانشها را ندانستن است. اين معني زندگاني را نشناختن است.»
(ورجاوند بنیاد ، بخش سوم بند 10)
گفتار
ما ناانجام خواهد ماند اگر از سیاهکاریهایی که امروز بنام اسلام در جهان میرود سخن
نرانیم. اینجا مجال گفتگوی دراز نیست و اینست باید به کوتاهی کوشید. خوانندگان
آگاهیهای بیشتر را در دیگر نوشته های ما توانند یافت.
این
دینهایی که امروز هست از مسیحیگری و یهودیگری و زردشتیگری و اسلام ، اینها همه
زمانشان گذشته. زیرا دین در بنیاد خود شاهراه است. شاهراهی که گمراهان را در آن
گرد می آورد و از پراکندگی مردمان جلو می گیرد.
اگر
دین (به معنی درست خود) نباشد مردمان سرگشته و گمراه می گردند و هر دسته ای راه
خود را پیش گرفته چند دستگی و دشمنی و زد و خوردها پیش خواهد آمد. همهی این
دینهایی که شمردیم و نیز آنها که نامشان نبردیم روزگاری شاهراهی بوده و هر یک سدها
سال مردمان را راهبر بوده تا آنکه پندارها یا اندیشه های زهرآلودی به آنها درآمده
و راههای گونه گون بسیاری در آنها پدید آمده. مثلاً مسیحیگری که سدها سال جز یک
راه نبوده و همهی مردم در آن همدین و هماندیش و همدل و همسخن بوده اند ، پس از
سده ها چندین کوره راه در آن پدید آمده و مردم را به پروتستانها و کاتولیکها و
ارتدوکسها و در هر یک از آنها به دهها دستهی دیگر بخشیده است.
از
همین چند دستگیها سد دشمنی و خونریزیها برخاسته و صفحه های تاریخ را سیاه
گردانیده. همینست حال اسلام ، همینست حال دیگر دینها (یا بهترست بگوییم کیشها زیرا
اینها نه دین بلکه خود بیدینیست).
این
یک روی زیان این کیشهاست که گفتیم امروز بجای آنکه شاهراه باشد مایهی پراکندگی
مردمان از یکدیگر بلکه مایهی دشمنیهای دیرینه و خونریزیهای بیشمار گردیده. یک روی
دیگری هم هست ، بدینسان که آنها روزگاری با گمراهیها نبردیده و آنها را از میان
برداشته اند لیکن سپس گمراهیهای دیگری در جهان پدیدار گردیده که این کیشها توان
نبرد با آنها را نداشته اند. برای مثال هر دینی با بت پرستی نبردیده و بر آن فیروز
گردیده. لیکن همهی این دینها در برابر گمراهیهای بزرگ سده های اخیر ـ (برای مثال)
مادیگری و داروینیگری ـ سپر انداخته گوشه نشینی گزیده اند. اینست معنی آنکه گفتیم
: زمان این کیشها گذشته. زیرا در نبرد با مادیگری همه شان بیکارگی از خود نموده
اند.
اکنون
این کیشها مردمان را نگاه نمی تواند داشت. بلکه این مردمانند که آنها را نگاه
میدارند. این کیشها مردمان را از پراکندگی نمی تواند برهاند ولی مایهی سد گونه
پراکندگی اند. این دینها آدمیگری نمی تواند یاد دهد ولی مایهی کینه ها و دشمنیها
بلکه خونریزیهای بسیار است. این خونریزیهایی که در سراسر جهان است میوهی همین
پراکنده دینی است ـ پراکندگی و دشمنیها در یک دین و شاخه هایی که یافته (کیش) و
پراکندگی و دشمنی میان دینهای گوناگون. مثلاً بودایی و مسلمان در میانمار ، هندو و
مسلمان در هندوستان ، سیکها و هندویان در همانجا ، علوی و سنی در سوریه ، کاتولیک
و پروتستان در ایرلند شمالی و مانندهای اینان.
سخن
ما تنها از دشمنیهایی که به خونریزی می انجامد نیست. همینکه مردم یک کشوری به شوند
کیشهای جدا جدایی که دارند با هم دشمنی کنند ، مهربان نباشند و با هم آمد و شد
ندارند و دختر به همدیگر ندهند و نگیرند ، همین یک جدایی است که رنجَش را مردمان
امروز جهان می کشند.
***
هودهی
(= نتیجه) سخن ما اینست که باید سیاستهای آزمندانهی اروپا دیگر شود.
داعش
و طالبان و گروههای جهادی در پاکستان و دیگر کشورهای خاورمیانه از یکسو ریشه در
گمراهیهای کیشی دارد و از دیگر سو ریشه در سیاستهای آزمندانهی اروپا. این
خرده ایست که ما میگیریم و هشداریست که به دولتمردان اروپا میدهیم.
اما
کار ما در خرده گرفتن نمیماند. ما چارهی همهی اینگونه گرفتاریها را در شناختن
معنی درست دین و آمیغهای (= حقایق) زندگی میدانیم. ما میگوییم امروز معنی دین
دانسته نیست و این خود یک گرفتاری برای جهان گردیده. ما میگوییم کیشهایی که امروز
در جهانست و بنام دین خوانده میشود ، نه دین ، بلکه بیدینیست. اینها را باید
برانداخت و ازمیان برد.
راه
برانداختن این کیشها تنها آنست که معنی راست دین روشن گردد و در آن زمینه آنچه
آمیغهاست با دلیلهاي استوار نشان داده شود. امروز دانشها با این کیشهای سراپا
گمراهی برخورد دارد. این کیشها امروز جهان را بخاک و خون کشانده اند. از یکسو دشمن
آزادی و دانش و دمکراسیند و از سوی دیگر مایهی خواری دین و نام خدایند.
ما
میگوییم دین آنست که مردمان ، جهان و آیین آن را نیک شناسند ، و آمیغهای زندگی را
دریابند و باهم خردمندانه راه روند.
آری ،
چارهی این گرفتاریها آنست که امروز جنبشی در زمینهی دین در جهان پدید آید و با
شناخته شدن معنی راست دین و به تکان درآمدن خردها ، از یکسو این دستگاههای سست و
قاچاق از مسیحیگری و اسلام و یهود و غیره ازمیان برداشته شود و از سوی دیگر با نشر
و پیشرفت دادن به این آموزاکها (که ما آن را پاکدینی میخوانیم) میدان برای سیاستهای
آزمندانهی کشورهای زورمند باز نماند و جهان براه آدمیگری گام نهد.