خوانندگان فراموش نكرده اند كه ما چون گفتارهايي در
پيرامون شعر نوشتيم و خرده گيريها نموديم يك دسته خردمندان پاكدل آنها را پذيرفتند
و كساني از ايشان شعرهايي را كه خود سروده بودند از ميان بردند. ليكن از آنسوي
دستهی انبوهي بهياهوي برخاستند و از دشمني نيز باز نايستادند. كسان بسياري گفتار
نوشتند و سخن راندند و بگمان خود پيمان را تندرو خواندند و هواداريها از شاعران
نمودند. ليكن پس از همه آيا نتيجه چه شد؟.. نه اينست كه همان كسان به خاموشي
گراييدند و كمكم به پيروي از گفته هاي ما پرداخته بيهودهگويي را كنار نهادند يا
كمتر كردند و كنون بسياري از ايشان همان گفتههاي ما را برنگهاي ديگري گفتار ميسازند
و يا در اينجا و آنجا سخن ميرانند؟!..
آنچه را كه ما در پيرامون شعر نوشتيم ميتوانيم آن را در
چند جملهی كوتاه بگنجانيم. بدينسان : شعر سخنست ـ سخن آراسته. سخن بايد از
نياز برخيزد. سخن كه از روي نياز نباشد بيهوده است. خرد از بيهودهگويي بيزار است.
اينهاست افشردهی گفتارهاي ما. كنون شما بگوييد بكدام يكي از اين جملهها ايراد
توانيد گرفت؟!.. كدام يكي را توانيد نپذيرفت؟!..