از پست ديروز از تبريز گفتاري
رسيده زير عنوان : « از تودهی
جوانان حمايت كنيد». نويسندهی
گفتار از جوانان ستايشهايي نوشته اظهار افسوس ميكند از اينكه قدرداني از آنان
نميشود.
مي گويم : امروز چه از جوانان
و چه از پيران ، جاي هيچ ستايشي نيست. امروز اين توده سخت آلوده است : انديشه هاي
گمراه و پراكنده ، خويهاي پست و دور از هم ـ و خود نتيجهی اين آلودگيهاست كه چنين خوار و زبون مي باشيم.
آفريدگار جهان ستمگر نيست. يك توده
را براي زبوني و زيردستي و ديگري را براي سرفرازي و فرمانروايي نيافريده. در اين
جهان هر مردمي چه نيك و بد سزاي خود را يابد.
ما نيز از بدي چنين خوار و
زبونيم. از بدي زيردست و لگدمال شده ايم. همين خواري و زبوني دليل است كه خود
آلوده ايم. بايد بجاي ستايش كه دروغ است و سودي هم ندارد ، بديها را بدانيم و
بشناسيم و بچارهی
آنها كوشيم ، بايد بجاي لاف زدن از نيكي ، براستي نيك باشيم و اين آلودگيها را از
خود دور گردانيم.
گرفتم که كساني خود نيكند ، از
نيكي آنان چسودي تواند بود؟!.. بايد كوشيد تا ميتوان توده را نيك گردانيد. اساساً
يك دليل نيكي كوشيدن باصلاح توده است. آن چه نيكيست كه كسي توده اش چنين آلوده
باشد و بچاره نكوشد؟!.
دو سال پيش در همان تبريز
دبيري جشني براي خود گرفت و شاگردان زيردست را واداشت كه در روزنامه « خدمات سي
سالهی او را بفرهنگ» ، بنويسند و
ستايشها نمايند. من چون در تبريز بودم از اين كار او دلتنگ گرديدم. در اين توده چه
جاي جشن است؟!.. با اين گرفتاريها چه جاي شاديست؟!. كدام فيروزي بدست آمده؟!. كدام
پيشرفت رخ داده؟!.
جشن ما آن روزي خواهد بود كه
باين آلودگيها چاره كنيم. اين انديشه هاي پراكنده را از ميان برداريم ، اين خویهاي
پست را از ريشه براندازيم ، وگرنه يك تن يكتا دانشمند جهان
باشد چون توده اش خوار و زبونست او نيز ارج نخواهد داشت.
...
از جوانان جاي هيچ ستايشي نيست
، تا توده چنين آلوده و گرفتار است به نيكي يك تن يا يك دسته قيمتي نبايد گزاشت.
از آنسوي امروز جوانان داراي نقيصه هاي بسياريند و بايد بجاي ستايش كوشيد و اين
نقيصه ها را رفع نمود.
اين جوانان درسهايي را كه در
دبيرستانها و دانشكده ها خوانده و آگاهيهاي پراكنده اي را كه از روزنامه ها و
كتابها ياد گرفته اند يك سرمايهی
مهمي ميشمارند و بغرور آن در كارهاي توده دخالت ميكنند و اظهار عقيده مي نمايند ،
و چون خود را از حيث دانش و آگاهي درحد كمال مي شناسند بسخن ديگران گوش نميدهند و
سر بياد گرفتن چيزي فرو نمي آورند.
در حاليكه آن آموخته هاي اينان
جز چيزهاي ناقصي نيست و هرگز سرمايهی
زندگي نتواند بود. آنان خود از اين حقيقت غفلت دارند و بآساني نخواهند پذيرفت.
در بيست سال گذشته ، يكي از
سياستها اين بوده كه جوانان را در دبيرستانها و دانشكده ها گيج گردانند و مغزهاي
آنان را با تاريخچهی فلان شاعر ،
و يا يادگرفتن فلان قصيده ، و با خواندن فلان فلسفه و مانند اينها فرسوده ساخته از
كار اندازند. اين را بقصد كرده و از روي يك نقشه اي پيش برده اند.[1]
در اينجا از آن زمينه گفتگو
نخواهم كرد. در اينجا ميخواهم بگويم : جوانان بي آنكه خود بدانند و بي آنكه مقصر
باشند گرفتار اين نقيصه اند و ما بايد بجاي ستايش از آنها برفع اين نقيصه پردازيم.
...
كنون بايد اين نقص را دريابند
و بگردن گيرند و تكاني بخود داده بفراگرفتن حقايق پردازند. ميدانم اين به بسياري
از آنان گران خواهد افتاد. ولي چه بايد كرد؟!. راستي اگر هم تلخ است بايد گفته
شود. اگر هم سخت است بايد پذيرفته گردد.
اگر ميخواهند بارزش خود
بيفزايند بايد اين را بپذيرند. اگر ميخواهند بكشور و تودهی خود نيكي توانند بايد از اين گردن نپيچند وگرنه با حال
كنوني ، خود تباه گرديده و بتوده نيز جز زيان نتوانند رسانيد.
...
دوباره مي گويم : اينها گناه
آنان نيست. گناه آن كسانيست كه در بيست و چند سال گذشته به گيج گردانيدن جوانان
كوشيده اند ، گناه آن كسانيست كه روانهاي اينان را فرسوده گردانيده ، و از آنسوي
با ياد دادن يك رشته تعليمات پراكنده و بيهوده مغرورشان ساخته با اين حال بميان
توده فرستاده اند.
ما كنون بايد بچاره پردازيم.
كنون بايد بجبران گذشته كوشيم. نويسندهی گفتار
از تبريز مي گويد : « بتودهی جوان حمايت كنيد» ، مي گويم : بهترين
حمايت ما اينست كه نقيصه هاي آنان را رفع كنيم و اينك بهمان ميكوشيم.
يكي از مقاصد ما همانست كه
جوانان را با حقايق آشنا گردانيم و از معني درست زندگاني آگاهشان سازيم. اين
گفتارهاي پياپي براي همينست. ما از يكسوي اين حقايق را براي ايشان روشن ميگردانيم
و از يكسو يك راهي براي كوشش و همدستي ـ چه در تهران و چه در تبريز ـ بروي ايشان
باز كرده ايم.
(پرچم روزانه شماره هاي 42 و 43)
[1]
: این سیاست بدخواهانه هنوز هم با آنکه رژیمها پیاپی دیگر گردیده بجای خود هست و به
بدخواهی می کوشد. برای آگاهیهای بیشتر کتاب « فرهنگ چیست؟» خوانده شود.
از
اینجا توان گفت این سیاست سد سال در کار بوده و تنها افزارهایش دیگر گردیده است.
مثلاً در زمانی که نویسنده این را نوشته برای آشفته گردانیدن اندیشهی جوانان «
ادبیات و فلسفه» افزارهای نیرومندی در دست آن سیاست بوده ولی امروز چیزهایی از «بیدینی»
از جمله کشانیدن جوانان به «هیئتها و سخنرانیهای مذهبی» ، « نمایشهای بیخردانهی
محرم» ، «راهیان کربلا» ، پیاده به دیدار «ثامن الائمه» رفتن ، «تورهای زیارتی» ،
« سفر به سرزمین وحی» ، دیدار جمکران و داستان «ظهور» و اینگونه «سرگرمیها» افزارهای
نوینی است که به آن افزوده گردیده.
چنانکه پیداست ، گرانیگاه سخن در این رشته
گفتارها « به چه دانشی باید پرداخت؟» می باشد و خواست از آن آگاهیهایی است که سود
توده در یاد گرفتن آنهاست و این بدان معنی است که با هر چیز دیگری ـ گرچه دانش و
سرگرمی وانماید ـ ولی از آن سودی بتوده نمی رسد می توانند همچون افزاری به تباه
گردانیدن عمر جوانان بپردازند. این هم بخش دیگری از آن سیاست فرسودن نیروهای یک
توده است. یک مثال این داستان «تفسیر»های فیلم و سینما و دیگری «حاشیه» های فوتبال
و دیگر ورزشها (در روزنامه ها و رادیو و تلویزیون) می باشد.
باز
مثالی دیگر : یک چندی تلویزیون را به عنوان یک افزار بدخواهانهی وقت کش و عمرتباه گردان بدیده
گیرید و به مضمون برنامه های آن نیک بیندیشید : گذشته از سریالها و فیلمهای پست و
فرومایه ، نیکهایش اینهایند : جهان جانوران آبزی ، « حیات وحش» ، آشپزی ، سفر به
قطب ، دزدان دریایی ، ستارگان گردنده و کهکشانها ، آتشفشانها و مضمونهایی از
اینگونه که کمترین همبستگی ای به زندگانی توده ای ندارند.
از
آنسو آیا در این سی و اند سال برنامه ای دربارهی قانون اساسی و در پیرامون اصلهای
آن ، معنی دمکراسی و حقوق مردم و بایاهای شوراها و سازمانهای مردم نهاد یا استقلال
قاضی و جدا بودن قوای سه گانه و معنی آن ، تفاوت تربیت و آموزش و پرورش در کشورهای دمکراسی و ایران دیده اید؟! آیا دربارهی
اینکه مسئول فلان اشتباهکاری که به کشته شدن کسانی یا بهمان کوتاهی که به هدر رفتن
دارایی یا آوارگی مردم انجامیده که بوده و به چه سرنوشت عبرت آموزی دچار شد دیده
اید؟!
آیا
در تلویزیون یا سینما فیلمی بر پایهی یک پروندهی قضایی (نه انگاری) دیده اید که
ستمگر یا زورمندان « دانه درشتی» را دستگاه دادگستری دستگیر کرده به کیفر رسانیده و
حق ستمدیدگان را به ایشان باز گردانیده باشد؟!.. اینهمه که از « آقازاده ها» داستان
اختلاس و انحصار شنیده اید چرا در تلویزیون یک برنامهی بیپرده دربارهی ایشان
دیده نمی شود؟!. تلویزیون و رادیو تنها این را بخود بایا میدانند که چندان از آنها
سخن رانند که برای مردم عادی شود و زشتیش از چشمها بیفتد. چرا هرچه از این گونه
خبرها گفته می شود دست و پا شکسته و نارساست؟! چرا آنچه از دم قیچی سانسور رهایی
یافته نشان داده می شود ، دنبال نمی شود؟!.
چرا
رسواییهای نمایندگان مجلس یا داستان بورسیه های رانتی و مانندهای اینها باز و روشن
نمی گردد؟! چرا رادیو و تلویزیون در اینگونه داستانها به خاموشی می گراید؟! ولی اگر
در یک کشوری یک پیشامد کمارجی مثلاً یک تصادف در جاده های آن کشور رخ دهد بارها
در اخبار میگوید و گزارشها می پردازد؟!.
کاستیها
و آکهای (عیب) رادیو و تلویزیون نچندانست که بتوان با این گفته های کوتاه بازنمود.
ما در اینجا درپی نکوهیدن برنامه های رادیو و تلویزیون نیستیم. این چند نمونه را
برای باز نمودن آن سیاست بدخواهانهای یاد نمودیم که اینها را افزار سرگرم ساختن
توده و بدآموزی گرفته اند.