پرچم باهماد آزادگان

386 ـ در پاسخ به "واكاوى انگيزه‌هاى شورش فراگير سال ١٣٥٧"ـ 4

يا به قول همکارانم ،"تحليل علل وقوع انقلاب ٥٧"

پایگاه : این نوشته از یک گفتگوی اینترنتی یکی از خوانندگان ما برویه‌ی گفتار درآمده. نامها را انداخته‌ایم. یادداشتهای خود را در پایان گفتار خواهیم آورد.

٧. بخش دوم
در اين ميان ، سه چيز به سود جناح "مبارزان" كه شمار اندكى جوان "روشنفكر" و پيرهاى ترسوى پشتيبان ايشان مى‌بودند ، چربيد. چيزهايى كه خودشان به خواب هم نديده بودند :
يكم. "مظلوم" نمايانده شدن اين كسان (بويژه گلسرخى و دانشيان) و "قهرمان" ساخته شدن از ايشان. شما اگر تماشاچى يك مسابقه‌ى كشتى كج هم باشيد ، ناخودآگاه جانب آن كشتى‌گير را مى‌گيريد كه "دارد بيرحمانه كتك مى‌خورد"!  نيست؟
دوم.  فسادها و ظلمهايى كه در زمان شاه رخ ميداد و هر چند ، راستى را نيز ، فسادهاى چندان سترگ و غول‌آسايى نبودند (دست كم در پهلوگذارى با نظام كنونى ، بويژه دولت احمدى‌نژاد) ، بارى ، براى شوراندن مردم بسنده بودند. و بويژه ، خشونتهاى ددمنشانه و نالازم و بيجاى ساواك.

يادتان هست كه ، بسا به گناه خود شاه ، در ايران ١٣٥٧ ، وضعيت بدانسان گشته بود كه دستگاه سررشته‌دارى ايران= شخص شاه. 
بنا بر اين ، نارضايتى از دستگاه سررشته دارى ايران نيز ، مساوى شد با نارضايتى از شاه و آن نيز به نوبه‌ى خود ، مساوى شد با "مرگ بر شاه"!
بدين سان ، ناگهان ، هر كسى كه يك سابقه يا شناسه‌ى "مرگ بر شاه" يا "مرگ بر پهلوى" در كارنامه‌ى خويش مى‌داشت ، تبديل شد به "قهرمان راه آزادى"!
شگفتا كه وطنفروشان و قداره‌بندان و لات و پوت‌هايى چون
ـ خزعل
ـ سميتقو
ـ مجتبى ميرلوحى (نواب صفوى)
....
و مانندهاشان ، همه از دم گشت تبديل شدند به چهره‌هاى ملى با "بار مثبت" و بويژه ، همچنان كه نوشتم ، در هيبت "قهرمانان راه آزادى"!
آقاى روح الله خمينى نيز ، از اين رهگذر ، در اندك زمانى به عنوان يك "قهرمان ملى"  "ناجى مردمى" شناخته گرديد. در حاليكه نه "ملى" بود و نه "مردمى".  گرگ در لباس ميش. آن ديگر "قهرمانان" ، البته همه در زير خاك بودند.  اما ، از بد حادثه ، اين آخرى هنوز بالاى خاك بود و سُر و مُر و گنده در نجف مى‌زيست و سپس ، همگام با رايزنى‌هاى كنفرانس گوادلوپ ، به نوفل لوشاتو نقل مكان گرديده شد (تنها بخشى از تئورى‌هاى ... جان كه رنگ و بويى از واقعيت دارد).
اين خود از نشانه‌هاى فرو بودن باورنكردنى سطح فكر مردم ايران است كه در آن سالها ، صرفاً از روى احساسات و از روى "بخار معده"، مردم ما اينچنين باورهاى غلط و زهرآلودى را ، عليرغم هشدارهاى پى در پى مردم عادى يك نسل پيش‌تر (مانندهاى خدابيامرز عمو جواد من) در مغزهاى خويش جاى دادند و گوسپندـ وار بدنبال ملايان و کوشندگان سیاسی ـ مسلح و غیرمسلح ـ به خيابانها ريختند و آن سيل بنيان ـ افكن و خانمانسوز انقلاب را به راه انداختند.
سوم.  نقش مذهب.
ديديم كه مذهب شيعه در تار و پود روح و روان مردم ايران تنيده بود. و هست.
در آن هنگامه‌ى خشونت ـ بار درگيریها و بگير و ببندها و اعدامها و فرار و گريزها و دستگيریها و عكسها و رپرتاژهاى خبرى پى در پى از "خرابكاران"ى چون حميد اشرف ـ كه اينك به "قهرمانان اسطوره‌اى" ديگر شده بودند ، عامه‌ى مردم ايران ؛ دوباره میگويم : عامه‌ى مردم ايران ، يعنى بيشينه‌ى بزرگ مردم ايران (اكثريت قريب به اتفاق) يك چشمشان به همين پيشوايان مذهبى (ملايان) بود و يك چشمشان به "جنايات شاه".
از اينرو ، همين كه مجالى پيش آمد ، همين عامه‌ى مردم ، به پيروى از خمينى ـ بى آنكه حتى بدانند كه اين ملاى خشك‌مغز متحجر كيست ـ به دنبالش راه افتادند! تا آنجا كه رژيم شاه بر افتاد.
به همين سادگى!
... جان!
"خصلت ضد امپرياليستى مردم ايران" كجا بود؟؟
... جان!
نظريه‌ى "موتور كوچك انقلاب و موتور بزرگ انقلاب" كدام است؟؟
اين خام‌انديشى‌ها را چه نامى توان داد بجز از سر در برف (کبک؟) يا در خاك (شترمرغ؟) فروكردن و پيرامون خويشتن را نديدن؟!
بهرام

کانال : بررسی انگیزه‌های دگرگونی ژرف سال 57 را به باور ما نباید در پیشامدهای آخر دوره‌ی شاه جستجو کرد. اینکه چرا شاپور بختیار دستور داد فرودگاه را باز کنند و خمینی توانست به ایران درآید ، یا ژنرال هایزر در مأموریت خود فیروز گردید ، ساواک از نیرو افتاده بود ،‌ تورم بر سر مردم «آوار» شده بود ، قطع برقهای پشت هم به مردم رنج بسیار میداد ، نیک‌پی ، شهردار تهران خانه‌های «بیرون محدوده‌ی تهران» را با بولدوزر ویران می‌ساخت ، شریعتی در حسینیه‌ی ارشاد و با کتابهایش جوانان و دانشجویان را برمی‌آغالانید ،‌ فضای باز سیاسی نخست‌وزیر آموزگار فرصت به دست بدخواهان رژیم داد (مانند شب شعر انستیتو گوته) ، اُپک بهای نفت را برخلاف خواست غربیان گران کرده بود ، شاه در گفتگوهایش با گزارشگران بیگانه به اروپاییها سخنان درشت میگفت ،‌ در گوادلپ سران کشورهای بزرگ تصمیم به تغییر رژیم ایران گرفتند ... اینها نه اینکه بی‌هنایش (تأثیر) بود ولی ریشه‌های آن پیشامدها و نیرو گرفتن ملایان را باید در جاهای دیگری جست.
ما باور داریم که تاریخ ایران حتا از کودتای سوم اسفند تاکنون نیز نیک بررسی نشده و از روی بی‌طرفی نوشته نشده است. اینست این سخنان را گشایش دری میدانیم برای کسانی که خواهان بررسیهای تاریخ معاصر هستند. این در را باز می‌گزاریم که ایشان به میدان آیند و دریافتها و مدرکهای خود را بنمایانند. و به نوشته شدن یک تاریخ راستی با داوری دادگرانه یاوری کنند.
شرحی که در بالا آمده ، تاریخنویسی و بررسی تاریخ‌پژوهانه نیست ولی حقایقی را دربر دارد. و چون ما هم با نویسنده همداستانیم ، اینبود در اینجا آوردیم. آن حقایق اینهاست :

(این گفتار دنباله دارد)