يا به قول همکارانم ،"تحليل علل وقوع انقلاب ٥٧"
پایگاه : این نوشته از یک گفتگوی اینترنتی یکی از خوانندگان ما برویهی
گفتار درآمده. نامها را انداختهایم. یادداشتهای خود را در پایان گفتار خواهیم
آورد.
٧. بخش دوم
در اين ميان ، سه چيز به سود جناح "مبارزان" كه شمار
اندكى جوان "روشنفكر" و پيرهاى ترسوى پشتيبان ايشان مىبودند ، چربيد.
چيزهايى كه خودشان به خواب هم نديده بودند :
يكم.
"مظلوم" نمايانده شدن اين كسان (بويژه گلسرخى و دانشيان) و
"قهرمان" ساخته شدن از ايشان. شما اگر تماشاچى يك مسابقهى كشتى كج هم
باشيد ، ناخودآگاه جانب آن كشتىگير را مىگيريد كه "دارد بيرحمانه كتك مىخورد"! نيست؟
دوم. فسادها و ظلمهايى كه در زمان شاه رخ ميداد و هر
چند ، راستى را نيز ، فسادهاى چندان سترگ و غولآسايى نبودند (دست كم در پهلوگذارى
با نظام كنونى ، بويژه دولت احمدىنژاد) ، بارى ، براى شوراندن مردم بسنده بودند. و بويژه ، خشونتهاى ددمنشانه و نالازم و
بيجاى ساواك.
يادتان هست كه ، بسا به گناه خود شاه ، در ايران ١٣٥٧ ، وضعيت
بدانسان گشته بود كه دستگاه سررشتهدارى ايران= شخص شاه.
بنا بر اين ، نارضايتى از دستگاه سررشته دارى ايران نيز ، مساوى شد
با نارضايتى از شاه و آن نيز به نوبهى خود ، مساوى شد با "مرگ بر شاه"!
بدين سان ، ناگهان ، هر كسى كه يك سابقه يا شناسهى "مرگ بر
شاه" يا "مرگ بر پهلوى" در كارنامهى خويش مىداشت ، تبديل شد به
"قهرمان راه آزادى"!
شگفتا كه وطنفروشان و قدارهبندان و لات و پوتهايى چون
ـ خزعل
ـ سميتقو
ـ مجتبى ميرلوحى (نواب صفوى)
....
و مانندهاشان ، همه از دم گشت تبديل شدند به چهرههاى ملى با
"بار مثبت" و بويژه ، همچنان كه نوشتم ، در هيبت "قهرمانان راه
آزادى"!
آقاى روح الله خمينى نيز ، از اين رهگذر ، در اندك زمانى به عنوان
يك "قهرمان ملى" "ناجى
مردمى" شناخته گرديد. در حاليكه نه "ملى" بود و نه
"مردمى". گرگ در لباس ميش. آن
ديگر "قهرمانان" ، البته همه در زير خاك بودند. اما ، از بد حادثه ، اين آخرى هنوز بالاى خاك
بود و سُر و مُر و گنده در نجف مىزيست و سپس ، همگام با رايزنىهاى كنفرانس
گوادلوپ ، به نوفل لوشاتو نقل مكان گرديده شد (تنها بخشى از تئورىهاى ... جان كه
رنگ و بويى از واقعيت دارد).
اين خود از نشانههاى فرو بودن باورنكردنى سطح فكر مردم ايران است
كه در آن سالها ، صرفاً از روى احساسات و از روى "بخار معده"، مردم ما
اينچنين باورهاى غلط و زهرآلودى را ، عليرغم هشدارهاى پى در پى مردم عادى يك نسل
پيشتر (مانندهاى خدابيامرز عمو جواد من) در مغزهاى خويش جاى دادند و گوسپندـ وار
بدنبال ملايان و کوشندگان سیاسی ـ مسلح و غیرمسلح ـ به خيابانها ريختند و آن سيل
بنيان ـ افكن و خانمانسوز انقلاب را به راه انداختند.
سوم. نقش مذهب.
ديديم كه مذهب شيعه در تار و پود روح و روان مردم ايران تنيده بود.
و هست.
در آن هنگامهى خشونت ـ بار درگيریها و بگير و ببندها و اعدامها و
فرار و گريزها و دستگيریها و عكسها و رپرتاژهاى خبرى پى در پى از
"خرابكاران"ى چون حميد اشرف ـ كه اينك به "قهرمانان اسطورهاى"
ديگر شده بودند ، عامهى مردم ايران ؛ دوباره میگويم : عامهى مردم ايران ، يعنى
بيشينهى بزرگ مردم ايران (اكثريت قريب به اتفاق) يك چشمشان به همين پيشوايان
مذهبى (ملايان) بود و يك چشمشان به "جنايات شاه".
از اينرو ، همين كه مجالى پيش آمد ، همين عامهى مردم ، به پيروى
از خمينى ـ بى آنكه حتى بدانند كه اين ملاى خشكمغز متحجر كيست ـ به دنبالش راه
افتادند! تا آنجا كه رژيم شاه بر افتاد.
به همين سادگى!
... جان!
"خصلت ضد امپرياليستى مردم ايران" كجا بود؟؟
... جان!
نظريهى "موتور كوچك انقلاب و موتور بزرگ انقلاب" كدام
است؟؟
اين خامانديشىها را چه نامى توان داد بجز از سر در برف (کبک؟) يا
در خاك (شترمرغ؟) فروكردن و پيرامون خويشتن را نديدن؟!
بهرام
کانال : بررسی انگیزههای دگرگونی ژرف سال 57 را به باور ما نباید در
پیشامدهای آخر دورهی شاه جستجو کرد. اینکه چرا شاپور بختیار دستور داد فرودگاه را
باز کنند و خمینی توانست به ایران درآید ، یا ژنرال هایزر در مأموریت خود فیروز
گردید ، ساواک از نیرو افتاده بود ، تورم بر سر مردم «آوار» شده بود ، قطع برقهای
پشت هم به مردم رنج بسیار میداد ، نیکپی ، شهردار تهران خانههای «بیرون محدودهی
تهران» را با بولدوزر ویران میساخت ، شریعتی در حسینیهی ارشاد و با کتابهایش
جوانان و دانشجویان را برمیآغالانید ، فضای باز سیاسی نخستوزیر آموزگار فرصت به
دست بدخواهان رژیم داد (مانند شب شعر انستیتو گوته) ، اُپک بهای نفت را برخلاف
خواست غربیان گران کرده بود ، شاه در گفتگوهایش با گزارشگران بیگانه به اروپاییها
سخنان درشت میگفت ، در گوادلپ سران کشورهای بزرگ تصمیم به تغییر رژیم ایران
گرفتند ... اینها نه اینکه بیهنایش (تأثیر) بود ولی ریشههای آن پیشامدها و نیرو
گرفتن ملایان را باید در جاهای دیگری جست.
ما باور داریم که تاریخ ایران حتا از کودتای سوم اسفند تاکنون نیز
نیک بررسی نشده و از روی بیطرفی نوشته نشده است. اینست این سخنان را گشایش دری
میدانیم برای کسانی که خواهان بررسیهای تاریخ معاصر هستند. این در را باز میگزاریم
که ایشان به میدان آیند و دریافتها و مدرکهای خود را بنمایانند. و به نوشته شدن یک
تاریخ راستی با داوری دادگرانه یاوری کنند.
شرحی که در بالا آمده ، تاریخنویسی و بررسی تاریخپژوهانه نیست ولی
حقایقی را دربر دارد. و چون ما هم با نویسنده همداستانیم ، اینبود در اینجا
آوردیم. آن حقایق اینهاست :
(این گفتار دنباله دارد)