حضور محترم آقاي مدير روزنامة پرچم
عرض ميشود چندي قبل دو روزنامة پرچم بدست حقير افتاد كه در آن راجع به بهائيت چيزهائي نوشته شده بود كه عيناً بحرفهاي عوام الناس بي معلومات شباهت داشت.
بنده البته قطع بدانيد نميخواهم جواب راجع بآن بيانات اباطيل و پوچ و بكلي عاري از حقيقت بدهم اولاً اگر جواب دادني باشد مركز طهران ميدهد و درثاني خود سركار بهتر ميدانيد قلم دست دشمن است (با اين آزادي قلم) كه در ايران موجود است البته شما هم چاپ نخواهيد كرد و اجازه هم نخواهند داد و الا بخداوند يگانه قسم كه جواب آن ترهات را نه فقط يك نفر بهائي و نه جوان بهائي بلكه يك بچه بهائي فوري ميدهد ولي افسوس صد افسوس كه در اين دورة آزادي فقط براي يكطرف اجازه هست و براي طرف دوم نيست.
و ما هم البته صبر ميكنيم كه انشاء الله روزي برسد كه براي طرفين اجازه دهند تا سيه روي شود هركه در او غش باشد ولي چيزيكه هست عجبم از شما آقاي مدير است و مجبورم اين چند كلمه را تذكر دهم اگر معلومات نداريد از بهائيت و مردم هرچه نوشت شما قبول ميكنيد و خيال ميكنيد راستي راستي شق القمر كرده ( نويسنده ) خوب است كتابهاي اقدس ايقان اشراقات اقتدار فرائد و ساير كتب بهائي را پيدا نموده من دون [بدون؟] غرض و طرفيت مطالعه فرمائيد. اگر داريد و مينويسيد براي چه خودتان و روزنامه تان را در مقابل چندين صد هزار بهائي ايران بدنام و رسوا ميكنيد و نام زشتي براي آتية خودتان يادگار ميگذاريد چه بسا كه بعد از مدتي خودتان پشيمان شويد اگر منصفيد جواب و مقالة بهايي را هم در روزنامه چاپ كنيد اگر دشمني داريد و مغرضيد[: ؟]
گر جملة كاينات كافر گردد بر دامن كبرياش ننشيند گرد
آواره ... با آن قلم و اطلاعاتش و نمكدانش چه خاك برسر ريخت كه شما بكنيد خلاصه اگر شما يك نفر روزنامه نويس بيطرف و بامعلومات و خداپرست و انسان حقيقي قرن بيستم هستيد بايد قطعاً بدانيد جسم عالم امكان مريض است.
دارويش فقط و فقط تعاليم و احكام حضرت بهاء الله است و بس و بدانيد اين احكام و تعاليم به اكثر سلاطين اروپا و آمريكا رسيده و كلاً مطلعند و نزديك است آن روزي كه اين تعاليم عالمگير شود و بموجب عملي كردن آن عالم از اين بلاياي متواتره و مصائب گوناگون رهايي يابد چون ديانت بهايي خصوصي نيست عموميست و براي يك ملت نيست بلكه براي كرة زمين است چنانچه حضرت بهاء الله ميفرمايد اي اهل عالم همه بار يك داريد و برگ يك شاخسار.
سراپردة يگانگي بلند شد بچشم بيگانگان همديگر را مبينيد و همچنين ليس الفخر لمن يحب الوطن بل لمن يحب العالم. باري آقاي مدير محترم افسوس كه بيش از اين نميخواهم مزاحم شوم و نتيجه هم ندارد ولي شما كه مدير يك روزنامة ملي هستيد ضرر ندارد كه از تعاليم و احكام بهائيت باخبر باشيد چنانچه در قرآن ميفرمايد :
هل يستوي الذين يعلمون و الذين لايعلمون
خيلي معذرت ميخواهم و اين چند سطر را بدون غرض نوشتم كه سركار مطلع شويد و الا مختاريد.
گرچه جملة كائنات كافر گردد بر دامن كبرياش ننشيند گرد!
پرچم : اين نامة بينام و دستينه از مشهد رسيده و ما بي هيچ تغييري (مگر در چند كلمة زشتي دربارة آواره كه انداخته ايم) چاپ كرديم تا نويسنده اش بداند كه اشتباه كرده و بهائيان آزادند پاسخ نويسند و ما نيز چاپ ميكنيم و اين بهانة ايشان از ميان برداشته گردد. نيز خوانندگان بدانند كه چه بهائيان و چه ديگران كه هر گروهي يكراه ديگري پيش گرفته اند مايه اي ندارند. ببينيد ما پرسشهايي كرده ايم (مثلاً گفته ايم چرا در يكزمان دو شريعت پيدا شده؟! چرا بهاء الله دعوي خدايي كرده؟!.) بجاي آنكه اگر پاسخي دارند بنويسند باين سخنان مي پردازند. خوب آقاي نويسنده تو كه ميتوانستي در همين نامه ات هر پاسخي داري بنويسي ، اين اندازه كه آزاد بودي ، چرا ننوشتي؟!.. بچه بهايي بماند ، بزرگان بهايي يك پاسخي بما بدهند.
كسانيكه بدينسان در پاسخ ايرادها درميمانند اميدمندند كه پادشاهان اروپا كيش آنانرا خواهند پذيرفت ، در اينجاست كه آدمي از شگفتي خودداري نميتواند. اي آقاي بهايي امروز در اروپا دانشها بيكبار انديشه ها را ديگر گردانيده و انبوه مردم خداي راستين را نمي پذيرند چه رسد بآنكه بهاء الله را بخدايي باور كنند. آخر نخواهند گفت بچه دليل؟! نخواهند گفت : او نيز همچون ديگران بي اختيار بجهان آمد و بي اختيار رفت پس چگونه خدا بود؟!.. از آنسوي بهاء الله كدام نادانسته را دانسته گردانيده كه اروپاييان دلهاي خود را بآن شاد كنند و بدين او گرايند؟! بهاء الله جز آيه بافيهاي غلط چكاري توانسته؟!..
تنها گفتن اينكه : « همگي بار يك داريد و برگ يك شاخسار» مردمان را بسوي دين او خواهد كشانيد؟!.. مگر آن را كسي نميدانست و يك آگاهي تازه اي ميباشد؟!.. مگر از گفتن آن دشواريها آسان گرديده مردمان همگي دست بهم خواهند داد؟!..
اين نكته را به بهائيان بگويم : ما را كمترين دشمني با شما نيست و از بهاء الله يا از جانشينان او هيچگونه رنجيدگي نداريم. ما خواستمان آنست كه مردم از اين گمراهيها و پراكندگيها رها گردند. اگر دين بهايي پيشرفت كرده در اين هشتاد و نود سال مردم را از پراكندگي رهانيده بود ، ما امروز بسيار خشنود ميگرديديم. ولي مي بينيد كه نتوانسته و نبايستي بتواند. يكديني كه آنهمه ايراد ميگيرند و بيكي پاسخ نميتوانيد داد چگونه پيش تواند رفت؟!.. بآواره يا آيتي بد گفتن بشما چه نتيجه دارد. آواره بسيار بد ، ما نيز با شما شريكيم. ولي ايرادهايي بشما گرفت كه بيكي هم پاسخ نتوانستيد داد و آنگاه تنها آواره نبوده نيكو و صبحي و اقتصاد نيز كتابهايي نوشتند و ايرادهايي گرفتند كه به هيچكدام پاسخي نداديد و نتيجة همين درماندگي از پاسخ آنست كه هيچ كسي بسوي شما نگرايد و خودتان هم سست باور گرديده و در ميان دين و بيديني درمانيد.
آقاي بهايي بهتر است شما نخست معني درست دين را بدانيد. دين براي دعويهاي گزافه آميز نيست. براي آنست كه گمراهيها را از ميان بردارد و مردمان را با حقايق آشنا گرداند. بهاء الله بكدام گمراهي پرداخته؟! بكدام يكي پاسخي داده؟! در زمان او در ايران صوفيگري باطنيگري خراباتيگري فلسفة يونان شيعيگري علي اللهيگري رواج داشت و بهاء الله بهيچ يكي از آنها نپرداخته بلكه از همة آنها استفاده كرده و همه را بهم درآميخته و سخنان خود را پديد آورده.
بهرحال من بنام هم ميهني بشما ميگويم : از آن گمراهي بازگرديد. شما بنام همان بهاييگري كه هيچ نتيجه اي ندارد با كشور خود دشمني مي نماييد و مردم نيز با شما با ديدة دشمني و بيگانه مينگرند. شما در اينجهان در رنج و آزاريد و در آنجهان نيز نزد خدا شرمنده و سرافكنده خواهيد بود. خدا بشما خرد و فهم داده كه راست را از دروغ و سود را از زيان بازشناسيد. ولي شما به تعصب خرد را كنار نهاده بروي گمراهي پافشاري ميكنيد.
گذشته گذشته ـ آنروز معني درست دين دانسته نبود و كسي يكراه روشني نميشناخت. ولي امروز كه ما با دليلهاي بسيار روشني با شما سخن ميگوئيم ديگر جاي پافشاري بگمراهي نيست. شما مي بينيد كه با ديگران نيز همين رفتار را داريم و همگي را به پيروي از فهم و خرد و پذيرفتن راستيها ميخوانيم.
ببينيد جدايي از كجا تا بكجاست بكيش بهائي آنهمه ايراد ميگيرند و شما بيكي پاسخ نميتوانيد داد و ما اينهمه مي نويسيم هر كه را ايرادي بگفته هاي ما هست بنويسيد و تاكنون يك ايرادي پيدا نشده و يقين بدانيد كه نخواهد شد. من بشما پيشنهاد ميكنم كتاب راه رستگاري را بخوانيد. البته چه از راه دين و چه از راه دانش و چه از راه ديگري ، بيازماييد كه آيا يك ايرادي توانيد پيدا كرد؟!.
همه چيز بكنار امروز شما در برابر ماديگري چه چاره داريد؟!.. بفلسفة مادي چه مي گوييد؟!. بهاء الله يا جانشينانش كدام پاسخي را بآن داده اند؟!. تنها گفتن اينكه اقدس و ايقان و اقتدار را بخوان پاسخ بيدينان خواهد بود؟!. بار ديگر بنام هم ميهني ميگويم : از آن گمراهي بازگرديد. ميگويم : بياييد همدست گرديده با اين پراكندگيها و درماندگيها به نبرد پردازيم. بياييد بچارة دردها كوشيم.
(پرچم روزانه شمارة 249 چهارشنبه يازدهم آذرماه 1321)
پايگاه : كسروي به كيشها هر يك ايرادهاي پرشمار استواري گرفته و نشان ميدهد كه اينها از دين و معني درست آن فرسنگها دور بلكه خود بيدينيند. همچنين پيش و پس از نوشتن سه كتاب صوفيگري ، بهاييگري و شيعيگري از پيروان آنها خواسته به ايرادهاي او پاسخ گويند. همة اينها براي آنست كه ايرانيان از پراكندگي كه بزرگترين علت بدبختي ايشانست رها گردند.
جاي افسوس بسيار است كه پيروان اين كيشها كه ده ها سالست از پاسخ درمانده اند بجاي آنكه بدينسان به بيراه بودن باورهاي خود پي برند و خشنود باشند از اينكه آن نوشته ها باعث شده از نادانيها بازگردند ، بجاي آنكه بدانند با چنان ايرادهايي ديگر دنبال كردن آن كيشها بيخرديست ، تا ميتوانند در گمراهي پا ميفشارند و براي آنكه از آن درماندگي و زبان بستگي بگمان خود رها گردند ، اينزمان همه را فراموش كرده به پاكديني ايراد مي گيرند.
يكي از ياران (شادروان شيشه گر) در همان روزها اين رفتار رندانه را با اين داستان ملانصرالدين بايشان خرده گرفته :
ميگويند ملا در باغي رفته قدري سيب دزديد باغبان او را ديد و يخه اش چسبيد كه چرا سيب دزديده اي ، جواب داد تو چرا موي سرت سفيد است؟!
يكي بگويد : بسيار خوب ، شما آزاديد ايراد بگيريد تا اگر توانستيد موضوعات تاريكي را بروشني آوريد. ليكن به ايرادهايي كه در اين كتابها آمده چكار خواهيد كرد؟! آيا مي خواهيد مردم آنها را ناديده گيرند يا برويتان نياورند؟! مگر اين زمينه ، بازي فوتبال است كه بگوييد بهترين دفاع حمله است؟!
شما بايد در گام نخست آن ايرادها را از خود بازگردانيد و راه آن نيز جز اين نيست كه بيكايك آنها پاسخ خردپذير دهيد. پس از آنست كه به ايرادگيري شما گوش خواهند كرد.
گيريم آخرش آنست كه شنونده سخن شما را پذيرد ، آيا اين پاسخ به ايرادهايي خواهد بود كه به شما گرفته اند؟! آيا همه چيز فراموش گرديده ديگر كسي آنها را به رختان نخواهد كشيد؟!
يك داستان شنيدني
دو سال پيش يكي از كارمندان بنام دولت براي مأموريتي باتفاق متعلقان وارد كرمانشاهان ميشود و براي سكونت خود منزلي جنب منزل يكي از ملايان اجاره ميكند و اين آقا همسري داشتند و يك دختر 17 ساله كه بدبيرستان ميرفته است ولي خانم او فوق العاده ساده لوح و امل بوده و اينست فريب ملاي همسايه را ميخورد و چون خضر را شنيده بود با تحريك ملا طالب زيارت او ميشود ملا ذكري باو ياد داد[ه] دستور ميدهد كه بايد چهل صبح شنبه درب منزل را جاروب كنيد اطاقهاي شوهر و دخترتان هم جداگانه باشد و بدختر هم دستور دهيد كه چون جناب خضر وارد اطاق مشارٌاليها شد وحشت نكند و از داخل رختخواب برنخيزد همانطوريكه خوابيده شرايط ادب را بجاي آورد و حتي با اشاره صحبت كند. آقايان خوانندگان ميدانند كه جناب آقا چه نقشة شومي طرح كرده. شوهر خانم كه مردي آزاده و پابند خرافات و اوهام نبود چندين مرتبه خانم را سخت مورد ملامت و سرزنش قرار داده منع ميكند ولي خانم بدبخت كه دل خود را براي زيارت جناب خضر باخته بود در پنهاني مشغول ذكر و اوراد خود بود تا بالاخره يك شبي جناب آقاي خضر با لباس تمام سفيد و نقاب سفيد از پشت بام وارد منزل خانم گرديد بدواً باطاق خانم درآمده نيرنگ خود را بكار برده و سپس باطاق دختر وارد شد دوشيزه كه در اثر صداي پا و ضربان نفس از خواب بيدار شده بود هيولائي ديد كه با لباس سفيد وسط اطاق ايستاده و اشاره ميكند و لبها را تكان ميدهد. دوشيزة بيچاره با لكنت زبان سئوالاتي كرده بدون آنكه جوابي بشنود آقا آمدن جلو را ادامه داده و پاي رختخواب نشسته دوشيزه قضايا را تا آخر خوانده فهميده كه مادر ديوانه اش گول صداقت و ساده لوحي خود را خورده صداي التماس را بلند كرد و گريه و زاري را سر داد. چون آقا وضعيت را بدين منوال مشاهده كرد و موقعيت خود را خطرناك ديد فوراً از راه پله كان شروغ بفرار نمود در اينموقع پدر دوشيزه از خواب پريده فوراً دست به ده تير عقب او حركت ميكند ولي متأسفانه خضر يا بهتر گويم خرس پريد و داخل منزل خود گرديد. پدر دوشيزه همان شب مراتب را بادارات صلاحيت دار آگاهي داد ادارات مربوطه هم براي رعايت آبروي نداشتة آقا از افشا كردن موضوع خودداري نموده فقط آقا را از كرمانشاهان تبعيد بروجرد نمودند و در بروجرد هم عدة زيادي دور آقا جمع شدند ولي متأسفانه آنجا هم گلي روي آب داده و از آنجا بخوزستان و بالاخره يكسال قبل هم در تهران بود و شايد بعد از سوم شهريور عفو عمومي شامل ايشان شده باشد.
هنديجان ـ م جوانبجت
پرچم : از اينگونه داستانها در پرونده هاي دادگستري فراوانست. از جمله چند سال پيش سيدي كه واعظ و صوفيست در تهران زنهايي را برسر خود گرد آورده و هفته اي يكشب براي آنها تفسير قرآن ميگفته و چون خود را « قطب» ميناميده چنين ميگفته كه اختيار گردش جهان در دست اوست و او بهر زني كه ميل كند بشوهرش حرام و باو حلالست و باين نيرنگ يكزن جواني را فريب داده و يكسال در نزد خود نگه داشته بود كه شوهرش پس از يكسال جرئت تظلم پيدا كرده و بدادسرا شكايت كرده بود ـ يكدسته مفتخواراني كه بجاي آنكه بروند كشاورزي كنند بكلاهدوزي و كفشدوزي پردازند ، و يا باربري و گلكاري كنند در خانه نشسته بنام ملايي ، سيدي ، مرشدي ، رمالي ، دعانويسي ، روضه خواني ، واعظي ، كيسه هاي مردم را تهي ميگردانند. از چنان كساني چه شگفت كه نيرنگهايي بكار برده زنها را فريب دهند.
(پرچم روزانه شمارة 248 سه شنبه دهم آذرماه 1321)
در پيرامون دبيرستان
آقاي ابراهيم عذاري از شاگردان دبيرستان فردوسي در تبريز نامه اي مينويسد و با انديشة آزادگان دربارة بيهوده بودن دبيرستان همراهي نموده و زيانهاي آن شرحي ميدهد. ما خشنوديم كه اين جوانان بتكان آمده فهمها و خردهاي خود را بكار مي اندازند. آري راستست كه درسهاي دبيرستان بيش از اين نتيجه نميدهد كه نوخاستگان را بهنگاميكه بدروازة مردي رسيده اند و بايد چند سالي را براي فراگرفتن يك هنري يا پيشه اي يا كاري پرداخته چون بسال مردي ميرسند با پيشاني باز پا بميان مردان گزارند و خاندان برپا كنند گرفتار درسهاي بيهودة خود ميگرداند كه از يكسو آنان را از فراگرفتن كار و هنر و پيشه باز ميدارد و از يكسو نيروهاي خداداديشان را فرسوده مي گرداند و پس از همگي مغزهاي آنان را پر از چيزهاي بيهوده مي سازد و آنگاه در برابر اين همه زيان يك برگي بنام
« ديپلم» بدستشان داده بيرون ميفرستد ، ديپلمي كه ارزش آن بيش از رتبة ثباتي يا ضباطي در اداره ها نيست و اينجوان بايد بكوشد و در يك پشت ميزي جا براي خود باز كند ، پس اگر راستي را بخواهيد اين توده را كشتنست.
بهرحال اي جوان بيدار اكنون كه زيان دبيرستان را شناخته ايد چنانكه خودتان مي نويسيد بآزادگان پيونديد و ديگر هم آموزان خود را نيز پيدا گردانيده بهمراهي خوانيد و بدانيد كه « خدا با ماست» و در ساية همدستي باين دردها چاره خواهيم كرد. شما نوجوانان چون بحقايق زندگاني آشنا گرديد و دست بهم داده برواج آنها در ميان توده بكوشيد فرهنگ را در پشت سر گزارده اثر آن را كم خواهيد گردانيد اينست دوباره ميگويم بكوشيد و سستي بخود راه ندهيد.
(پرچم روزانه شمارة 247 دوشنبه نهم آذرماه 1321)
پايگاه : سخن دربارة فرهنگ (آموزش و پرورش) و غلط بودن برنامة آن و بيهودگي دبيرستان را در پست شمارة 63 (فرهنگ) ، بخوانيد.