پایگاه : سیزدهم مرداد
سالروز فرمان مشروطه گرامی باد! این روز را به همهی ایرانخواهان خجسته باد میگوییم.
برای این روز مژده اینکه تارنمایی به نشانی زیر کتاب تاریخ مشروطهی ایران را
از آغاز تا انجام تکه به تکه آورده و سپس به تاریخ هجده سالهی آذربایجان آغاز
نموده. ما به این یاران سپاس گزارده دست کوشنده شان را از دور می فشاریم و شما را به بازدید از آن می خوانیم :
http://mashruteh.mihanblog.com
اکنون میخواهیم بسخن دیگری در این پست
بپردازیم. خوانندگان بیاد دارند که در بازپسین بخش از گفتار « ما چه میگوییم؟» گفتههای
زیر را آوردیم :
«
ـ اين نكته در ايران نادانسته مانده كه گرداننده و راه برندهی آدمي دانسته ها و فهميده هاي اوست. از اینجاست که نه
تنها به شنیده ها و دیدهها بلکه به اندیشهها و آنچه به مغزها راه می یابد که
سرانجام هم به کردارها میانجامد پروایی ندارند.
ـ
مردم چون باسواد گرديدند درپي خواندن خواهند بود و كتابها براي خواندن خواهند خواست. پس جاي پرسشست كه چه كتابهايي بخوانند؟.. اگر كتابهاي ما همين هاست كه هست بيگمان زيان باسوادي بيشتر از سود آن خواهد بود.
ـ
یک بینشی که از بازنمودن حقایق و این کوششهای ما بدست خواهد آمد اینست که مردم
درخواهند یافت که کتاب بخودی خود نمیتواند نیک باشد. نیکی یا بدی کتاب در سودمندی
یا زیانمندی نوشتههای آنست. این نافهمی باید از میان برخیزد که کتاب را بخودی خود
نیک میپندارند. فهم همین نکته یک گامی در راه پیشرفت است.»
گفته
ایم که کوششهای ما از یکسو بازنمودن و جایگزین گردانیدن آمیغها[=حقایق] در مغزها و
از سوی دیگر زدودن اندیشه های زیانمند از آنهاست. گفته ایم که این دو کوشش هر دو
باید باهم انجام گیرد تا نتیجهی درست را بدهد وگرنه تا اندیشه های زهرآلود در
مغزها هست آنها ریشهی هر کوششی را پوسانیده آن را از درون نابود خواهند گردانید.
خوانندگان بیاد دارند که مثال حوض پرلجن را آورده گفتیم که با ریختن گلاب بوی بد و
گندیدگی آن رفع نخواهد شد بلکه لجن گلاب را نیز بدبو و هدر خواهد گردانید و چاره
جز آن نیست که نخست حوض را از آن پاک گردانید.
همچنین
مثال دیگری آورده گفته ایم : یک باغبانی جز آنکه گلها و بوته هایی را می کارد و از
آنها نگاهداری کرده به پروردنشان میکوشد همچنان به وجین کردن نیز باید بپردازد. این
کار او همان اندازه لازم است که پرورش و آبیاری گل. اکنون اگر کسی به باغبانی
برخاست و گلهای قشنگ و دلگشایی را پرورد ولی به رویشِ علفها بیپروایی کرد نتیجه جز
آن نخواهد بود که در کوتاه زمانی گیاه هرز همه جا را فراگرفته باغچه تبدیل به علفزار
خواهد شد. جز آن نخواهد بود که آن گلهای زیبا از رویش و بالش افتاده یکایک افسرند
و پژمرند. از اینجاست که اگر کسی به وجین کردن باغبانی ایراد گرفته بگوید : « این
چه کاریست که میکنی؟ ، تو که گلها کاشتهای و به آنها نیز می رسی ، دیگر چکار به علفها داری؟». بیگمان باغبان به خامی و نادانی او خواهد خندید.
همچنانست
کار یاد دادن حقایق که جز با بیرون گردانیدن اندیشه های زیانمند از مغز ، کار
ناانجامیست که نتیجه نخواهد داد و رنجهای کوشندگان را هدر خواهد گردانید. از اینرو
پاکدینی با گمراهیها سختترین نبردها را در پیش دارد. چنانکه بارها گفته شده
پاکدینی تنها سخن نیست. اینکه نشان داده شود فلان راه گمراهیست و یا شیعیگری
آلودگیست ، این گام نخست کوشش به برانداختن بتها و بتپرستیهاست. این همهی کار
نیست. پاکدینی آن راهیست که باور دارد :
«پروردگارا
بگمراهیها خواهیم رزمید ، با آز و ستم خواهیم جنگید ، بتخانهها خواهیم برانداخت»
پس کوشش به برانداختن بتپرستیها از عمده کوششهای پاکدینی است و چون سرچشمهی
بیشتر گمراهیها همچون شیعیگری ، بهاییگری ، صوفیگری ، مادیگری ، جبریگری ،
خراباتیگری ، باطنیگری ، فلسفهی یونان و کیشهای زیانمند دیگر در کتابهاست از
اینرو به آن آلودگیها چاره نخواهد شد مگر کتابهای تودهبرانداز آنها نیز بیکبار
نابود شود. اینست پایهی داستان کتابسوزان.
کتابسوزان
دنبالهی کوششهاییست که کسروی بزرگ از سال 1312 آغاز کرد و تا سال 1321 به همهی
گمراهیها پرداخت و زیانمندی آنان را یکایک نشان داد. از کوششهای دامنهدارِ آن
سالها بود که خوانندگان ماهنامهی پیمان رفته رفته دریافتند ریشهی دردهای توده و
کشور چیست و سرچشمهی گرفتاریها کجاست. اینست همینکه پیمان و سپس روزنامهی پرچم
اشاره به نابود گردانیدن کتابهای زیانمند و سوزانیدن آنها در روز یکم دیماه هر سال
کردند ، این پیام به «آزادگان» (یاران کسروی) هیچ ناآشنا نیفتاد و کسانی از جوانان
که خود به شاعری و رماننویسی پرداخته بودند پا پیش گزاشته بیهودهگوییها و
سخنبازیهای خود را در آن جشن سوزانیدند.
گفته
اند : چوب را که برداری گربه دزده حساب کار خودش را می کند. همینکه کار به
کتابسوزان کتابهای زیانمند رسید ، «ادبا» ، «فضلا» ، «حکما» ، «عرفا» و
«شعرا» به تکاپوی سختی افتادند. چه ایشان نیز همچون دکانداران کیشها هر یک «دکانی»
برای خود بسیجیدهاند که با آن کتابها پشتیبانی می شود. ولی تا زنده بودن شهید
کسروی جز هایهوی برپا کردن هیچیک ایرادی نمی یارستند. تا اینکه او کشته شد و در میانه چند سالی دیگر
گذشت و کسانی چنانکه شیوهی ایشان است ، بی آنکه موضوعی را بدانند و بفهمند و به
اندیشه و خرد سپرند ، همینکه شنیدند یاران کسروی کتابهایی را می سوزانند ، به
هایهویهایی برخاستند. کسان دیگری نیز همیشه بوده و هستند که از خود باور و اندیشه
ای ندارند و تنها چشم به دهان این و آن دوخته اند. اینها نیز به پیروی از آنان راه غوغا و هیاهو
را پیش گرفته
یا به
ایرادگیریهای خنکی پرداخته اند.
چون
در گفتار «ما چه میگوییم؟» از بدآموزیهایی که ریشه در کتابهای زمان مغول دارد سخن راندیم و زیان آنها را نشان دادیم ، بجا دیدیم داستان کتابسوزان را
نیز در اینجا بازنماییم تا آن گفتار هرچه روشنتر گردد. ما تاکنون چندین گفتار در
این زمینه در این پایگاه آورده ایم. ولی چون برخی خوانندگان تازه به پایگاه راه
یافته اند چه بسا آنها را نخوانده اند. این زمینه چنانست که باید گفتارهای بسیاری
در آنباره نوشت. اینبود گفتار پایین را برگزیدیم. این گفتار از دفتر یکم دیماه
1323 برداشته و کوتاه گردیده است. ما در جایی دیگر همهی آن دفتر را که از
گفتارهای چندین تن پدید آمده خواهیم آورد.
در ساعت نه و ربع آقاي كسروي بپا برخاسته چنين
آغاز كرد :
خدا را سپاس كه ما را بينا گردانيده كه سرچشمهي
بدبختيهاي توده را بدانيم و ما را توانا گردانيده كه بچارهي آنها كوشيم. خدا را
هزار بار سپاس.
بدانيد اي جوانان ، بدانيد اي نيكمردان ، اين
كار كتابسوزان كه ما ميكنيم از روي هوس يا دشمني با اين و آن نيست. بلكه براي
چاره به بدبختي مليونها مردمست كه امروز گرفتار ميباشند.
من خدا را گواه ميگيرم كه در اين گفتهها و
كردههاي خود جز رهايي این مردم را از چنگال بدبختي نميخواهم. مايهي بدبختي
اين توده و ديگر تودههاي شرقي آن گمراهيها و بدآموزيهاست كه در اين كتابها گرد
آمده. از هزارها سال باز هرچه پندار و بدآموزي از يونان برخاسته ، از هندوستان
پديد آمده ، در عربستان پيدا شده ، در خود اين كشور ريشه گرفته ، همهي آنها در
جامهي شعر و عرفان و فلسفه و كيش در اين كتابها جاي گزيده. در اين آخرها نيز
گمراهيها و پندارهاي اروپايي بآنها افزوده شده.
چنانكه بارها با دليل نشان دادهايم سرچشمهي درماندگي
و بيچارگي ايرانيان (بلكه همهي شرقيان) اينهاست. آن زنهاي تيرهروزي را كه ميبينيد
با چند تن فرزندان خود بيخ ديوار نشسته ، آن زمينهاي بارده را كه ميبينيد ويرانه
و خشك افتاده ، آن زبونيها و خواريها را كه در تاريخ اين كشور ميخوانيد ، سرچشمهي
همهي آنها اينهاست ، اينهاست ، اينهاست. وگرنه ايرانيان چه چيزشان كمتر از
ديگرانست؟!.. آيا نيروهاي مغزيشان كمتر است؟!. يا ساختمان تنيشان بآنها نميرسد؟!.
ما اينها را دانستهايم و باز دانستهايم كه در
اين كشور دستهاي هستند كه سود خود را در اين بدبختي و درماندگي توده ميبينند و
يكي از كوششهاي بدخواهانهي ايشان افزودن برواج اين كتابهاي سراپا زيان ميباشد و
در اين باره وزارت فرهنگ رل بزرگي را بازي ميكند.
براي من بسيار افسوسآور است كه در برابر شما
بايستم و از بدخواهي وزارت فرهنگ سخن رانم. ولي چه كنم؟!. آیا بتودهی خود خیانت
کنم؟!. آيا من نيز همچون ديگران باشم؟!.
شما نگاهي بهمين كتابها بيندازيد تا از رفتار
وزارت فرهنگ آگاه گرديد. ببينيد چندگونه رباعيات خيام بچاپ رسيده ، ببينيد چندگونه
ديوان حافظ پراكنده گرديده. آيا اينها كتابهاي زيانآور نيست؟!.[1]
اينك رباعيات خيام ، باز كنيم و يك رباعي
بخوانيم :
چون نيست ز هرچه هست جز باد بدست چون هست ز هرچه هست نقصان و شكست
انگار كه هست هرچه در عالم نيست پندار
كه نيست هرچه در عالم هست
ببينيد چه سخن پوچي! چه فلسفهي زهرآلودي : «
انگار كه هست هرچه در عالم نيست». مثلاً : ما اكنون انگاريم كه يك مليون سپاه ميداريم
و با آن دل خودمان را خوش كنيم ، چنان انگاريم كه كشورمان سراسر آباد است و بهمين
انگار بس كنيم ، چنان انگاريم كه ما نيز در ميان ديگر تودهها سرفرازيم و خواري و
سرافكندگي خود را فراموش گردانيم. با همين انگارها خود را دلآسوده گردانيم و خياموار
جز درپي بادهخواري و مستي نباشيم. اينست نمونهاي از فلسفهي خيام.
همين كتاب زهرآلودست كه دو سال پيش شنيديم وزارت
فرهنگ 250000 ريال[2] براي چاپ يك نسخهي قشنگ و نوين آن در بودجهاش پيشبيني
كرده. آيا ما باين چه نامي دهيم؟!. آيا سزاست كه در برابر اين بدخواهيهاي آشكار
بخاموشي گراييم؟!. آيا سزاست چاه را در زير پاي خود و ديگران ببينيم و آواز
درنياوريم؟!.
همان وزارت فرهنگ در اين سالهاي آخر كوششهاي
گوناگوني در راه رواج صوفيگري و كتابهاي صوفيان بكار برده ـ صوفيگري چيست اي
جوانان؟..
آيا صوفيگري آن نيست كه مردمان
، جهان را خوار دارند ، و كار و پيشه را بد شمارند ، و بخوردن و سير شدن اگرچه از
راه گدايي باشد خرسندي نمايند؟!. آيا صوفيگري اين نيست؟!. آيا كتابهاي صوفيان پر
از نكوهش جهان و زندگاني نيست؟!. اگر نيست بگوييد.
آيا اين انديشهها در مغز يك توده بسود
ايشانست؟! آيا همين انديشهها مايهي بدبختي يك كشور و سرچشمهي تيرهروزي يك توده
نميباشد؟!. آيا در چنين زماني كه مردمان جهان با صدگونه افزارها بآبادي كشور خود
ميكوشند و يك سرزميني هرچه آبادتر سرفرازي مردم آنجا بيشتر ميباشد ، در كشور ما
كوشيدن برواج انديشههاي صوفيگري و آنها را در مغزهاي جوانان جا دادن چه عنواني
تواند داشت؟!. وزارت فرهنگ چه نامي باين كار خود ميگزارد؟!. شما خودتان چه ميفهميد؟!.
من نميگويم سخن مرا ناسنجيده بپذيريد ، ميگويم بينديشيد و بفهميد و بمن پاسخ
دهيد.
صوفيگري و خراباتيگري و مانند
اينها كه امروز برواجشان ميكوشند ، يكبار در زمان مغول كار خود را كرده و تلخي
خود را بمردم ايران چشانيده.
داستان دلگداز مغول را هر كسي شنيده و كم يا بيش
دانسته. ولي تاكنون كسي باين جستجو نيفتاده كه آن زبوني كه ايرانيان در آن پيشامد
از خود نمودند چه انگيزه ميداشت؟.. ايران در آن روز كشور بسيار بزرگي ميبود.
آنگاه با جهان اسلام كه تا نيمههاي آفريقا كشيده ميشد همبستگي ميداشت. پس چه شد
كه در برابر مغول نتوانست ايستاد؟!. چه شد كه بآن سختيهاي دلگداز گردن گزاشت و
بنگهداري خود نكوشيد؟.
من ندانستهام اندازهي سپاه مغول چه ميبود ولي
يمه و سوتاي دو سردار مغولي كه از جيحون گذشته بدرون ايران آمدند و از خراسان
گرفته تا آذربايجان و قفقاز كشتاركنان پيش رفتند شمارهي سپاه آنها را در كتابها
نوشتهاند كه بيش از سيهزار تن نميبود. ايرانيان آن زبوني و درماندگي را در
برابر سي هزار تن نمودهاند. آيا انگيزهي اين چه ميبوده؟!.
در اين باره جستجويي نشده. ولي ما آن را جسته و
دانستهايم. مايهي آن زبوني و درماندگيِ ايرانيان چند چيز بوده كه بيگمان بايد
يكي از آنها صوفيگري و ديگري خراباتيگري را شمرد.
اكنون جاي بسيار افسوسست كه چيزي را كه بدينسان
آزموده بوده كساني دامن بكمر زده ميخواهند دوباره بيازمايند. پس از بنياد يافتن
مشروطه كه وزارت فرهنگ در ايران پديد آمد يكي از باياهاي[=وظیفه] اين وزارت آن
بايستي بود كه با صوفيگري و خراباتيگري و هرچه انديشههاي پست از زمان مغول
بازمانده بنبرد سختي پردازد و ريشهي آنها را براندازد. ولي جاي افسوسست كه ما
امروز وارونهي آن را در جلو خود ميبينيم.
آنچه شنيده شده و يا ديده شده در اين چند سال
وزارت فرهنگ پولهايي در راه پراكندن كتابهاي صوفيگري بيرون ريخته : شرح حال بايزيد
بسطامي ، شرح حال مولوي ، شخصيت مولوي ، منتخبات مثنوي كتابهاييست كه با پول آن
وزارت چاپ شده ، گذشته از پولهايي كه در اين راه باين و آن داده شده.
چراغ فلان پيرهزن را خاموش
گردانيده ماليات ميگيرند و در چنين راهي بكار ميبرند. با پول مردم ريشهي خودشان
را ميكنند.
وزارت فرهنگ بگويد اين كار را چرا كرده؟!. بگويد
اين دلبستگي كه بصوفيگري نشان داده شده از چيست؟.. بگويد اين راه را زير پاي آن
وزارت كه گزارده؟..
وزارت فرهنگ پاسخ نخواهد داد.
پاسخي نميدارد كه بدهد. ما خودمان بايد داوري كنيم. بايد بينديشيم و بفهميم.
ما بايد از يكسو اين كتابهاي صوفيگري و مانندهاي
آنها را بآتش كشيده خانهها را از آنها تهي گردانيم. از يكسو هم وزارت فرهنگ را
شناخته بدانيم كه اين دستگاه با دست بدخواهان توده راه برده ميشود.
(دنبالهی این گفتار در پست آینده خواهد آمد)
[1] : بدخواهی با این کشور و توده از راه « فرهنگ» ،
نخست با پیشگامی پرفسور براون و همدستانش در اروپا و در ایران بدستیاری وزارت
فرهنگ آغاز گردید. در درون کشور این کار بیش از همه با دست محمدعلی فروغی و علیاصغر
حکمت (نخستوزیر و وزیر معارف آن زمان) انجام گرفت. ایشان و همکارانشان با براه
انداختن دهها انجمن ادبی در شهرهای سراسر کشور و سرانجام با «هزارهی فردوسی»
هیاهوی شگفت شعر و ادبیات را با چیرهدستی بسیار براه انداختند. هیاهویی که در
زمینهی خود بیمانند بوده است. هایهوی شعر و ادبیات کشور را فراگرفت و چندی نگذشت
که تخمهای این خیانت روییدن گرفت و جوانان پرشماری را به دام «ادبیات» کشاند (نک.
کتاب در پیرامون « ادبیات»). سپس با دست همان وزارت و با بودجهی دولتی آن کتابها
پیاپی چاپ شد.
از آنسو کسروی از سال 1313 در ماهنامهی پیمان در برابر
آن هیاهو ایستادگی کرد و همچنین پس از شهریور 1320 که قلمها آزادی بیشتری یافتند
نقشه های ایشان را به آشکار انداخت. گرچه وزارت پس از این از چاپ آشکار آنها باز
ایستاد ولی در چاپ و پراکندن آنها هرگز دست از پشتیبانی برنداشت. و گرچه
«آماتورهایی» با چاپ همان کتابها کوشیدند آتش بدخواهانهای که وزارت فرهنگ افروخته
بود از فروزش نیفتد و ایشان سودها برند ولی راستی آنست که هیاهوی « ادبیات» بسی
خاموشتر از گذشته گردید.
[2]
: این در سال 1321 بوده. برای آنکه ارزش این مبلغ را دریابیم این بس که بدانیم چند
ماهی پیش از آغاز سال 21 ، پایهی حقوق آموزگارانِ همان وزارتخانه از 400 ریال در
ماه به 800 ریال افزایش یافت. (نک. روزشمار تاریخ ایران دکتر باقر عاقلی7/8/20 و
روزنامهی اطلاعات 20/2/23 ص1). بزرگی این رسوایی زمانی بهتر نمایان میگردد که
گرانیهای پدید آمده از جنگ و سختی زندگی مردم و تنگدستی دولت را در سالهای 20 و 21
پیش چشم آوریم.