2ـ
زردشت نخست کسيست که در تاريخ بنام برانگيختگي
شناخته شده. در زمان اين پاکمرد ايراني جهانيان گرفتار بتپرستي ميبودند. بتپرستي
چيست؟ بتپرستي تنها آن نميبوده که تنديسههايي را از چوب يا از سنگ يا از فلز
بسازند و در برابر آن به نيانش پردازند. بتپرستي همچون ماديگري يک گمراهي ريشهدار
و شاخهداري ميبوده و زيان آن در همهي بخشهاي زندگاني نمايان ميشده. بتپرستي از
اينجا برميخاست که مردمان کارهاي سپهر را با يکديگر ناسازگار ميديدند ـ زيرا باران
را ميديدند که ميبارد و کشتها را ميپروراند و از آنسوي تگرگ آن را کوبيده از ميان
ميبرد. بچه را ميديدند که بهستي ميآيد و روز بروز بزرگتر ميشود ، و از آنسوي يک
بيماري او را از پا انداخته بنيستي ميرساند ، و بادي را ميديدند که در دريا کشتيها را راه ميبرد و بکشتيبانان
ياوري ميکند ، و از آنسوي باد ديگري آن را پيچانيده بزير آب ميفرستد ـ اينها را
چون آخشيج هم ميديدند باور نميکردند که جهان يکدستگاه باشد. بلکه آنرا چند دستگاه
دانسته چند دستي را در آن کارگر ميشماردند. از اينرو خدايان بسياري از پندار خود
پديد آورده به هريکي تنديسههايي ميتراشيدند يا ميساختند ، و در بتخانهها گزارده
در جلوش بنيايش ميفهليدند[ = مشغول میشدند]. از آنسوي اينان خدايان را همچون
آدميان داراي سهشها و خيمهاي جانورانه ـ از رشگ و خشم و کينه و آز و کامجويي و
مانند اينها ـ ميشماردند ، و از اينرو هميشه از آنان در ترس ميبودند و براي
جلوگيري از گزند و آسيب آنها قربانيها ـ از گوسفند و گندم و جو و ميوه و ديگر
چيزها ـ ببتخانهها ميبردند. بگمان ايشان اگر کسي توانگر بودي خدايان به او رشگ
بردندي و ميبايست بهر جلوگيري اندي از داراک خود را بنام خدايان جدا گرداند ، يک
سرداري که در جنگ فيروز درآمدي ميبايست رسدي از تاراج بخدايان دهد ، کسي که چند
دختر يا پسر ميداشت ميبايست يکي از آنان را بهر پرستش در بتخانه فرستد. گاهي
نادانيشان تا بآنجا ميکشيد که سر پسر يا دختر خود را در زير پاي بت ميبريدند ، يا
دو تيره که خدايانشان جدا ميبوده با يکديگر بجنگ برخاسته خونها از همديگر
ميريختند. ناداني مردمان در آنزمان تا بجايي رسيده بود که ميبينيم در يونان با همهي
پيشرفت در راه شهريگري ، با خدايان پنداري خود آن رفتارها را ميکردهاند و آنهمه
گرفتار آنها ميبودهاند.