پایگاه
: چندی پیش بی بی سی در برنامهی پرگار خود گفتگویی
(میز گردی) دربارهی احمد کسروی داشت که در آن آقایان فرج سرکوهی و
سلامتیان نیز مهمانان برنامه بودند. نشانی فیلم برنامه اینست :
یاران
ما پاسخهایی به این برنامه داده اند که در این پست یک بخش از یکی از آنها و در پست
دیگر بخش پایانی آن خواهد آمد. ما در پاسخ به بی بی سی بیش از همه خوانندگان و
بینندگان حقیقت پرست را بدیده داریم و روی سخن ما با ایشانست.
دیباچه
بتازگی
گفتگویی از تلویزیون فارسی بیبیسی، درباره شادروان احمد کسروی و اندیشههای وی
نمایش داده شد. بدینسان که فرج سرکوهی و احمد سلامتیان و کارمند بیبیسی و دو تن
دیگر درباره احمد کسروی بگفتگو پرداختند. شیوه بیبیسی در این رشته گفتگوها اینست
که در هر زمینهای با دو تن که دارای اندیشههای آخشیج یکدیگر در آن زمینه هستند،
بگفتگو پردازد. ولی این بار، هیچیک از باشندگان هوادار اندیشههای شادروان کسروی
نبود و هرکدام از راهی بخرده گیری یا تحریف اندیشههای وی پرداختند.
پیش
از بررسی این نمایش، باید چند سخنی درباره رادیو و تلویزیونهای بیگانه همچون بیبیسی
و صدای آمریکا، که برای ایرانیان و به زبان فارسی پخش میشوند، راند. پیداست که
دولتی بیگانه همچون آمریکا و انگلیس که چنین دستگاهی درمیچیند و دررفتهای آن را
بگردن میگیرد، این کار را از بهر دلسوزی بمردم ایران نمیکند. بلکه چنین دستگاهی،
افزار پیش بردن سیاستهای این دولتها در کشورهای دیگراند. درباره بیبیسی فارسی
نیز این بیگمانست که این دستگاه با پول دولت انگلیس کار میکند و افزاری در دست سیاستهای
این دولت میباشد. در این زمینه دلیل و سند نیز در دست میباشد. از جمله بتازگی عباس
میلانی، نویسنده کتاب «نگاهی بشاه» با بهره جویی از اسناد دولت انگلیس نشان داده
که چگونه رادیو فارسی بیبیسی پس از سوم شهریور 1320، بسفارش سفارت انگلیس در
ایران به بدگویی و تاختن به رضاشاهپهلوی میپرداخته و حتی مضمون برنامه ها نیز از
روی دستور سفارت انگلیس در ایران، بوده.[1] با بدیده داشتن این نکته، این پرسش پیش
میآید که چرا اکنون بیبیسی به کسروی و اندیشههایش پرداخته و آیا چه
خواستی از این کار داشته؟
پاسخ
این پرسش را یکی از سخنرانان این نمایش میدهد. احمد سلامتیان میگوید: « امروز بنا
بدلائل مختلفی کسروی داره فضایی پیدا میکنه. من میگم خطری خطری که تهدید میکنه با
اون حالت مطلقگرایش در خود کسروی هست که یک فرد دیگری به شکل دیگری اسطوره دیگری
و یک بت بوجود بیاد که این بت امکان نقد با گفتگو و مباحثه دینی را کم بکنه و
برخورد دین دین بخصوص لائیسیته یا سکولاریزم یا به نظر من خودمختار کردن سیاست از
دین و دین از سیاست این بحث را بدل به یک نوع جنگ مذهبی جدید بکنه». در پایان این
گفتگو نیز سلامتیان دوباره، رواج اندیشه های کسروی را بیمناک میداند و در سخنان
فریبآمیز و بیآزرمانهای، اندیشههای کسروی را «توتالیتر» خوانده و چنین میگوید:
«...اونوقت مثل من میترسند و مثل من نگران میشن که مبادا این نوع مطلقنگری منجر
به یک تجربه ناگوار دیگهای بشه». آری تاختهایی که در این گفتگو به کسروی برده
شده و دروغهایی که به راه وی بسته شده، نشاندهنده انگیزه بیبیسی فارسی از
پرداختن باین جستار میباشد. بیبیسی از اینکه اندیشه های کسروی رواج پیدا کند یا
بگفته سلامتیان «فضایی پیدا کند»، بیمناک است و میخواهد به بینندگانش این پیام را
رساند که، ای ایرانیان! اندیشه های کسروی راهگشای امروز شما نیست و مبادا پی آن
بیفتید. در یکجا هم این پیام، آشکارا بدینسان از گلوی احمد سلامتیان بیرون میآید:
«کسروی مرد دوران یقین و دوران وحدته. وحدتی که خودش نمیتونه بهش برسه. بنابراین
برای دورانی که هماهنگی و همآوایی و تحمل و مدارا میپذیره مرد این زمان دیگر نیست.
برای ایران کنونی که تکثرطلبه هماهنگیطلبه اهل مفاهمه و مصالحه شده مرد میدان
کنونی نیست».
آری
امروز ما از روی اسنادی که از بایگانیهای رسمی در دسترس گزارده شده و کتابهایی که
با بهره جویی از این اسناد نوشته شده، با سیاست و شیوه کارکنان سیاسی دولت انگلیس
و مانندگانش آشنایی پیدا کردهایم. ما اینها را میشناسیم که به ایرانیان بشُوند
[2] نادانیها و بدآموزیهایی که در این کشور رواج داشته، بچه چشمی مینگریستهاند و
چگونه حتی در نامه نگاریها و گزارشهای رسمی در میان خود از هیچگونه بدگویی و
دشنام و ریشخند و خوارداشتن این مردم پرهیز نداشتهاند و از سوی دیگر، به رواج
دادن و پشتیبانی از همان نادانیها و بدآموزیها میپرداختهاند. این دولت همان
دولتی است که ایرانیان را مردمی نیمه وحشی و نادان که شایای آزادی و استقلال
نیستند، مینگریسته و در همان حال برای ماندگاری این مردم در همان نادانیها، در
میان ملایان عراق و دستگاه ارتجاع و آخوندپروری آنها پول بخش میکرده. و کارکنان
سیاسی آن همانهایی هستند، که از ایرانیان بشوند اینکه برآنند، «دم غنیمت است و
باید در اندیشه امروز بود»، بعنوان مردمی بیارج که کارهای بزرگ از ایشان برنیاید،
یاد کنند [3] و از سوی دیگر، در تلویزیون بیبیسی از راه نیرنگ، ساعتها در ستایش
از بنیادگزار همان بدآموزی در ایران یعنی «خیام» داد سخن دهند و به رواج آن
پردازند.
درباره
کسروی نیز از دولت انگلیس یا آمریکا و دیگران نباید چشم ستایش و هواداری داشت.
زیرا یکی از هودههای بیگمان رواج پاکدینی، هرآینه بیرون آمدن شرقیان از آلودگیها
و نادانیها و افتادن در راه پیشرفت و برتافتن چنگال چیرگی غرب از شرق خواهد بود که
روشن است ایشان چنین چیزی را برنخواهند تافت.
پس
از این یادآوریها، اینک به بررسی نمایش بیبیسی درباره کسروی میپردازم. در این
گفتگو از یکسو، ایرادهایی بکسروی گرفته شد و ازسوی دیگر، کج فهمیهایی نیز از
سخنرانان دیده شد. در پایین چند نکته را که در خور بررسی میباشد، فهرست کرده و
یکایک بآنها میپردازم:
1ـ بازی
با واژگانپادرهوا:
در
این گفتگو بویژه احمد سلامتیان، بسیار میکوشد که خود را یک مرد فرزانه دانشمند
دانشگاهدیدهای بشناساند و در برابر ، کسروی را یک مرد ناآگاه از فلسفه غرب
وانماید. بیشرمی سلامتیان بدانجا میکشد که با ریشخند میگوید کسروی معنی واژه
«سوسیولوژی» را نمیدانسته و آن را در معنی «ایدئولوژی» بکار میبرده: «کسروی در یک
ساختار دانشگاهی از نقطهنظر آموزشی پرورده نشده بنابراین با بسیاری از مسائل سطحی
برخورد میکنه یک جایی کلمه سوسیولوژیِ غربی[با ریشخند] رو به جای یک ایدئولوژی
غربی بکار میبره حال اینکه سوسیولوژی معنی ایدئولوژی نمیده».
این دعوی دروغ آنهم از کسی که بیگمان دانش وی
باندازه صد یک کسروی نیز نمیرسد، چنانست که من نمیدانم بآن چگونه پاسخ نویسم.
میخواهد بگوید، یک مرد دانشمند بیمانندی که در جوانی در تبریز، زبان انگلیسی
آموخته و در همان جوانی ترجمه ادوارد براون از تاریخ تبرستان ابناسفندیار را
خوانده و در یک گفتاری غلط های ترجمه براون را نشان داده [4] و از این زبان، کتاب
بفارسی ترجمه کرده [5]، معنی یک واژه ساده انگلیسی را نمیدانسته. اینک برای اینکه
دلیل دیگری بدروغگویی سلامتیان در این زمینه نشان دهیم، نوشتهای از کسروی را
بگواهی میآورم که در آن واژه «سوسیولوژی» با معنی فارسی آن را بکار برده:
«نخست
گفتید: جهان در پیشرفت است و سوسیولوژی یا علوم اجتماعی اروپا راه شناسایی
جهان و آیین زندگانی را که دینها آورده بوده از میان برده. من میگویم: پیشرفت جهان
جاویدانست و در جایی نخواهد ایستاد و چنانکه اندیشههای نوین اروپایی راه و آیین
دینها را کهنه ساخته و از میان برده باید بهنگام خود اندیشههایی نیز اینها را کهنه
گرداند و از میان برد. شما چه میدانید که ما بیک راه و آیین بالاتر از سوسیولوژی
اروپا نمیکوشیم؟!.» (ماهنامه پیمان، سال 6، شماره 2،سات 80)
باری،
شیوه احمد سلامتیان در تاختهایی که بکسروی میبرد و نکوهشهایی که میسراید، اینست که
با یک مشت واژگان بازی نماید. مثلاً میگوید: «کسروی اهل شک نیست، اهل یقینه»، «به
پایان عصر ایمان نرسیده»، «سخنان کسروی خوش باورانه است»، «ساده انگارانه است»،
«تقلیل گراست»، «ایدئوکرات است»، «پیامبر جدیده»، «سرزمین ایران پیامبرخیزه»،
«شعرهای شاهدبازی شاعران ایران، تصعید [6] زیباشناسانه است» و مانند اینها.
کسانی
که با اندیشههای شادروان کسروی آشنایند و کتابهای او را خود خواندهاند، گفتههای
کسروی را بیاد آورند، آنگاه نیک بیندیشند که سلامتیان در ایراد بآنها چه میگوید؟
باید باو گفت: خوب که چی؟!. این بازی با واژهها که پاسخ شمرده نمیشود. تو باید
بگویی، بچه بازی یا همجنس گرایی نیک است یا بد؟ اگر نیک است آشکارا بگو تا بدانیم.
اگر بد است سرچشمه آن هرچه میخواهد باشد، باید از رواج آن جلوگرفت. عبارت پوچ
«تصعید زیباشناسانه» در این زمینه چه معنی میدارد؟! من بجا میدانم در این عبارت
پوچ و بیجا، باریک شوم و معنی آن را شکافته تا اندازه نافهمی گوینده این سخن را
بازنمایم. آقای سلامتیان، میگوید شعرهای بچهبازی سعدی و دیگر شاعران «تصعید
زیباشناسانه» است، پس رواج آنها ایرادی ندارد. نخست اینکه، معنی این عبارت چیست؟
«تصعید» ترجمه اصطلاحیست که فروید بکار برده است و خواست وی که سرچشمه همه
رفتارهای آدمی را گرایش جنسی میداند، اینست که شعر و هنر نتیجه گرایشهای جنسی
ناکاممانده شاعر است که برویه پذیرفتنی و والاشده درآمده. این انگار اگر هم راست
باشد، سرچشمه یک کار بدی را بازمینماید. ولی دیگر دلالتی بر این ندارد که شعرها و
کتابهای بچهبازی آزاد باشد، بلکه پیوسته از نویسندگان آن ستایش نیز سروده گردد.
بیگمان خود فروید هم هرگز چنین چیزی نگفته است. آنگاه، اگر چنین عنوانی مجوّز یک
زشتکاری تودهبرانداز تواند بود، آیا جز اینست که برای هر بزه و کار زشت دیگری
نیز چنین فلسفه و عنوانی توان یافت؟!. مثلاً دزدان و کلاهبرداران نیز از این پس
توانند گفت: «چرا ما را دنبال میکنید و کیفر میدهید؟! مگر فلسفه مارکس را نخواندهاید
و نمیدانید که قانون مالکیت نتیجه شرائط اقتصادی است و این قوانین را سرمایهداران
برای تثبیت نظام سرمایه داری و موقعیت خود گزارده اند؟!.» یا اینکه زشتکاری با
محارم نیز جائز شمرده خواهد شد. زیرا همان فروید گفته که هر پسربچه ای در بچگی
عاشق مادر یا خواهر خود میشود و اگر کسی چنین زشتکاری کرد یا آنرا در کتاب رُمانی
نوشت، تواند دفاع کند که: «چرا نکوهش میکنی؟ مگر داستان «عقده اُدیپ فروید» را
نمیدانی؟!». خوانندگان نیک بیندیشند که اگر با چنین فلسفههای پوچی بتوان کار بد و
زیانمندی را سزا شمرد و از آن دفاع کرد، سامان جهان و زندگی بکجا خواهد انجامید؟.
نیک بیندیشند که عبارت «تصعید زیباشناسانه» در این زمینه چه اندازه بیجا و بیمعنی
است. ببینند که سلامتیان چگونه خواسته با بکار بردن یک عبارت بیجا و ناآشنا، خاک
بچشم بینندگان بپاشد و ایشان را بفریبد.
شیوه
سلامتیان در زمینههای دیگر نیز همچنینست که برای فریب شنوندگان، واژگان و عبارتهای
بیمعنی و بیجایی را بکار میبرد. این شیوه سلامتیان، شیوه ملایان را بیاد میاندازد
که آنها نیز همیشه در میان سخنان خود عبارتهای عربی که شنوندگان نفهمند بکار برند
تا خود را دانا شناسانند و شنوندگان خود را بفریبند.
سلامتیان
بارها با ریشخند، عبارت «پیامبر جدید» را بزبان میآورد. باید باو گفت: کسروی
پیامبر بوده یا نبوده. آیا اینکه با ریشخند او را «پیامبر جدید در سرزمین
پیامبرخیز ایران» بنامی، پاسخ گفته های وی شمرده تواند شد؟! کسروی سخنان فراوانی
گفته و شیوهاش هم این بوده که برای همه آنها دلیلها یاد میکرده. آیا با یک ریشخند
«پیامبر جدید» همه آن سخنان و دلیلها از میان میرود؟!. در زمان خود کسروی هم از
این سخنان مفت و پوچ بمیان آورده میشده و او بارها پاسخ داده. آیا آن پاسخها را
خواندهای؟! آیا میپنداری با عبارت «پایان عصر ایمان» که از ویل دورانت یا دیگران
یادگرفتهای، بکسروی ایراد گرفتهای؟!. اینکه «کسروی به پایان عصر ایمان نرسیده»
چه معنی میدارد و چه ایرادی ازآن درمیآید؟!.
سلامتیان،
کسروی را «سادهانگار» و «خوشباور» میخواند. این هم یک نمونه از پُررویی
سلامتیان میباشد. زیرا آنچه که در خور خودش و مانندگانش میباشد را بکسروی نسبت
میدهد. من از او میپرسم: آیا آنچه در شورش 1357 پیش آمد و کشور را بدست ارتجاع
سپارد، نشانه «سادهانگاری» و «خوشباوری» تو و مانندگانت نبود؟! آنگاه، مگر آرمانهای
بزرگ داشتن و بکارهای بزرگ پرداختن، «سادهانگاری»
و «خوشباوری» است؟!. اگر چنین است، به تاریخ پیشرفت اسلام و سرگذشت پاکمرد عرب چه
میگویی؟! اگر چنین است، پس به پندار تو، یعقوبلیث و نادرشاهافشار و ستارخان و
همه مردان بزرگ تاریخ که آرمانهای بزرگی را دنبال کرده و کارهای بزرگی را بانجام
رسانیدهاند نیز، «سادهانگار» و «خوشباور» بودهاند.از اینها گذشته، تو که
«سادهانگار» و «خوشباور» نیستی بگو چکار برای این کشور کردهای یا چه راه و چارهای
نشان دادهای؟!
کوتاهسخن
اینکه، بیشتر بهانه جوییهای سلامتیان از جنس همین مغالطه «بازی با واژگان بیمعنی
و پادرهوا» میباشد که تازگی نمیدارد و شادروان کسروی هم در زندگی خود همیشه
با چنین بهانه جوییهایی روبرو بوده و بآنها پاسخ داده.
2ـ آیا
کسروی دموکرات نبوده و راه او بخودکامگی میانجامد؟!.
این
ایرادیست که بتازگی میشنویم و بویژه بیبیسی و صدای آمریکا در آنچه درباره کسروی
نمایش دادهاند، این ایراد را چندبار بمیان آوردهاند. در گفتگوی بیبیسی نیز
فرج سرکوهی میگوید: «کسروی آدم متناقضیه میگه من دموکراتم اما در بسیاری از جنبهها
آدم دموکراتی نیست...». سلامتیان نیز هند و سوئیس را مثل میزند و میگوید: «راجع
بچهارده فرقه مذهبی گفتین دوتا کشور رو براتون مثال میزنم یکیشون بیش از ده برابر
جمعیت ایران جمعیت داره : هند ، یکیشون کمتر از ده برابر ایران جمعیت داره : سوئیس.
از جهت تفرق زبانی تفرق مذهبی چین پیچیدهترین کشورهاند اما توانستهاند فرایند
دموکراسی رو به جایی ببرند که امروز چین از لحاظ تراکم جمعیت بالاترین دموکراتیک
دنیاست...».
کسروی آن کسیست که در دوره رضاشاهپهلوی، تاریخ
مشروطه را نوشته و با شمارههای پیمان چاپ میکرده و بارها گفته که «مشروطه یا
دموکراسی بهترین شکل سررشتهداری و آخرین نتیجه اندیشههای نژاد آدمیست.» و سه بند
از بندهای شانزدهگانه مرامنامه باهماد آزادگان وی بدین شرح بوده: 1- هوادارای از
مشروطه و قانون اساسی و ایستادگی در جلو بازگشت استبداد، 2- نشر معنی مشروطه در
میان توده و آماده گردانیدن مردم برای آن، 3- نظارت باجرای قوانین و اعتراض بهر
نقض قانونی که رو دهد. کوتاه سخن اینکه، هواداری کسروی از دموکراسی و تلاش او در
راه فهماندن معنی آن بمردم و آماده گردانیدن توده برای آزادی بیمانند بوده. کوشش
دلیرانه آن مرد بزرگ در راه نبرد با گمراهیها و پراکندهکیشیها نیز یک شوندش همین
هموار کردن راه دموکراسی و آماده گرداندن مردم برای یک چنین زندگانی بوده است. خود
آن پاکمرد در یکجا گفته: «از این گذشته در ایران در برابر مشروطه سدهای بزرگی هست.
این کیشهای گوناگون که در ایران است هیچیکی با زندگانی دموکراسی سازگار نیست.
همچنان ادبیات ایران یا شعرهایی که بفراوانی دارند با مشروطه ناسازگار است. اینها
سدی بزرگ دیگر در برابر مشروطه است. اکنون سخن درآنست که ما از روزیکه بکوشش
برخاستهایم از دلبستگی که بمشروطه داریم، از یکسو کوشیدهایم معنی مشروطه را باین
مردم بفهمانیم. دراین باره کتاب بچاپ رسانیده گفتارها نوشتهایم...
ازسوی دیگر با کیشها و شعرها و دیگر جلوگیرهای
مشروطه به سخت ترین نبرد برخاسته بکندن ریشه آنها کوشیدهایم. این کوششهاییست که
ما در زمینه پیشرفت مشروطه کردهایم و میکنیم...(مهنامه مردادماه 1324، گفتار
کسروی در روز جشن مشروطه).
با
این حال پرسش اینست که چرا بیبیسی و سلامتیان این اندازه میکوشند که کسروی را
دشمن آزادی و بگفته خودشان «توتالیتر» وانمایند؟ رویهم رفته چند جستار دستاویز
بدست این بهانه جویان داده که کسروی را دشمن دموکراسی و آزادی وانمایند: یکی،
جستار «یک دین، یک درفش، یک زبان» میباشد و دیگری «کتابسوزان». درباره کتابسوزان
خود شادروان کسروی بارها سخن گفته و بخردهگیران پاسخ داده. ازاینرو برای دراز
نگردیدن گفتار از بررسی آن در اینجا خودداری کرده و خوانندگان را بخواندن نوشتههای
خود آن پاکمرد میخوانم. (از جمله کتاب دادگاه، گفتار یکم: کتابسوزان چیست؟.. ماچه
کتابهایی را میسوزانیم؟..چرا میسوزانیم؟..) و دراینجا تنها بجستار یکدین، یکدرفش،
یکزبان میپردازم.
(ادامه
دارد)
1- فصل 6 کتاب نگاهی بشاه
2- شوند بمعنی سبب
3-
شیل وزیر مختار انگلیس در ایران دوره ناصرالدین شاه قاجار، در پاسخ به پیشنهاد یک
مهندس انگلیسی برای کشیدن یک راه آهن که از اروپا آغاز شود و از ایران بگذرد و به
هند برسد، به بدگویی از ایرانیان پرداخته و در یکجا چنین نوشته: «...از دولت و ملت
ایران نباید انتظار کمک مالی داشت ازآنکه دولت فقیر است و ملت عاری از نیروی فعال
و مآل اندیش. هر ایرانی میگوید دم غنیمت است و باید فکر امروز را کرد...» (کتاب
امیرکبیر و ایران، نوشته فریدون آدمیت، فصل 21) . در همان کتاب داستان دیگری نیز
نوشته شده که نشاندهنده سیاست و روش انگلیسیها در کشورهای شرقی میباشد. بدینسان که
در سال 1265 هجری قمری در تبریز قصابی گاوی را برای کشتن میبرده که گاو، بند
میگسلد و به بقعه صاحب الامر میرود. غوغایی در شهر برپا میگردد که حضرت صاحب الامر
معجزه کرده و سودجویان و هوچیان بمیان میافتند که تبریز شهر صاحب الامر شد و از
مالیات و حکم حکام معاف است. در این هیاهو، « استیونس» کنسول انگلیس در تبریز نیز
بیکار ننشسته و برای برآغالانیدن بیشتر مردم و باد به آتش نادانیهای ایشان
زدن، یک چهلچراغ بلور به بقعه میفرستد تا
بیاویزند و وقف آنجا باشد. (کتاب امیرکبیر و ایران، فصل 22 )
4- گفتار
«تواریخ طبرستان و یادداشتهای ما» که در آذر 1301 چاپ شده.
5- کتاب «گلچینی از کتاب پلوتارخ»
6- ترجمه اصطلاحی است که زیگموند فروید بکار میبرده . به
پندار فروید، هنر و شعر نتیجه گرایشهای جنسی شاعر است که بشکل والا و پذیرفتنی در
اجتماع درآمده و نمودار میگردد.