پایگاه : چندی پیش بی بی سی در برنامهی پرگار خود گفتگویی (میز گردی) دربارهی احمد کسروی داشت که در آن آقایان فرج سرکوهی و سلامتیان نیز مهمانان برنامه بودند. نشانی فیلم برنامه اینست :
ما ماندهایم به این جماعت «نواندیش» و جنبندهی ایرانی چه بگوییم؟!. اینان عیبهاشان یکی نیست دوتا نیست. نخست بیشترشان به درد اروپاییگری گرفتارند. می بینید دهها کتاب از فیلسوفان و مردان بنام اروپا می خوانند و کمتر می بینید به سخنان ایشان نکوهش کنند. ولی در همان حال این نیز برنمیتابند که یک ایرانی حقایقی را بگوید که اروپاییان از دریافت آن باز ماندهاند. این را که باید به آن ببالند و مایهی دلگرمی همهی ایرانیان گیرند انگیزهی بدگوییها می گردانند.
در اینجا خواستم
ایرادهاییست که به کسرویِ یگانه می گیرند. بیشتر سوزش دلمان از اینست که اینان هیچ
پروایی به این ندارند که کسروی کوششش به بیرون آوردن مردم ایران از درماندگی و
براه پیشرفت انداختن ایشان بوده. چنان رفتار می کنند تو گویی او این کارها را برای
شناخته شدن خود کرده و ایشان اکنون در برابرش ایستاده می خواهند جلو بلندپروازیهای
او را بگیرند.
کاری که او کرده
همه برای ایرانیان و جهانیان و خود بس دامنه دار است. در زمینهی تاریخ ایران ،
جاده را برای پسینیان باز و هموار کرده. در زمینهی زبان فارسی پیشرفتهای اندیشهی
او را امروز همه میبینند و به آن اعتراف میکنند. در زمینهی کیشها و « ادبیات» و
فلسفهی یونان بتهایی را شکست که پیش از آن سخن گفتن از آنها را کسی نمی یارست و
از مرگ نهراسید. در زمینهی کار و پیشه و پول و بازرگانی و ماشین و مالکیت ، حقایقی
را بازنمود که اگر ده دولتمرد و استاد دانشگاه گرد هم آیند مانند آن را نوشتن
نتوانند. چنانکه در این هفتاد سال ما ندیدهایم کتابی در این زمینه درآمده باشد که
همردهی آن سخنان را گفته باشد.
گفتارهای او در
زمینهی تمدن ، بزرگ و بزرگی ، رخت ، زناشویی ، تربیت و فرهنگ هر یک سرشار از
حقایقی نو می باشند که در جای دیگری نمیتوان یافت. در زمینهی سیاست بالاترین
سخنان و حقایق را باز نمود. بویژه امروز کسانی که تاریخ معاصر را میدانند اگر
سخنان او را باز نگرند می بینند حزبهای دههی بیست مانند توده ، ایران ، عدالت یا
ارادهی ملی با همهی نامداری و شوری که برپا کرده بودند رویهمرفته ده یک بینش او
را در زمینهی سیاست نداشته اند. در همان کارزار سیاست پرده از خیانتهای « کمپانی
خیانت» برگرفت و رسواشان نمود. نقشههاشان را آشکار کرد و زمینههایی را که در آن
رخنه کرده بودند شناسانید. در سیاست جهانی و دین و رستگاری و دردهای اجتماعی سخنان
او جایگاه بلند خود را دارد و تا کسی آنها را با باریک بینی نخواند سخن ما برو
تاریک و گزافه خواهد نمود. کوشش به استواری دمکراسی در ایران بخشی را وامدار او و
کوششهای یارانش می باشد. رویهمرفته می بینید که این مرد یکتا ، که در زمان
زندگانیش زبان مخالفان را بیکبار بسته بود ، بزرگترین داشته اش ـ جانش ـ را نیز
فدای ایران کرد تا ایرانی سربلند زید و بتواند خود را از این منجلاب بیرون کشد.
در همان روزها که
کوشندگان یا جنبندگانی در ایران با حزب بازیها مردم سادهدل را گمراه گردانیده
بکوره راهها می کشانیدند او بارها از سران حزبها درخواست که از هوسها و خودخواهیها
دست بردارند و با سرنوشت یک مردمی چنین بازی نکنند ، همان زمان هم پیشینیانِ همین
جنبندگان سیاسی بودند که سرنوشت یک مردمی را به هیچ گرفته با یک مشت فلسفه بافی
غوغاها برپا کرده ، مردم را از پیوستن به کوششهای او نومید میگردانیدند. فلسفه
هایی مانند اینکه : « ادعای پیغمبری می کند» ، « کوششهای کسروی یک «محاورهی دینی»
است ، ما میخواهیم کار سیاسی کنیم» ، « کسروی « کار فرهنگی» می کند و میکوشد
گمراهیها را از میان بردارد ، حال آنکه اقتصاد که درست شد همهی اینها هم درست می
شود». بدینسان آب به آسیاب دشمنان این کشور (بویژه مرتجعین) ریختند و مسیر کوششهای
درست را منحرف گردانیدند.
امروز خوشبختانه
مردم دانسته اند که این سخنان پوچ بوده است و با درست شدن اقتصاد گمراهیها از میان
نمی رود. میدانند که باید کار « فرهنگی» کرد تا رسید به اقتصاد و سیاست و دیگر
زمینهها.
دومین عیب اینان آنکه با این تجربهی
تلخ ، اکنون باز همان بازی بیمناک را ادامه میدهند. ما به ایشان یک پیامی داریم : اندکی
احساس مسئولیت کنید. این سخنانی که شما میگویید یک بحث طلبگی یا گفتگوی دو دانشجو
نیست. شما در تریبونی سخنرانی می کنید که هفت هشت هزار بیننده تنها در فیلم
یوتیوبش داشته و بیگمان این بسرنوشت یک مردمی یکسره بستگی پیدا می کند. اینها یک مجادلهی
فلسفی نیست که بگوییم در نتیجهی آن یک فیلسوفی ، دیگری را بزمین زد. اگر شما هم
اینها را دخیل در سرنوشت ایرانیان میدانید و احساس مسئولیت کرده میخواهید سخنان
کسروی را « آنالیز» کنید ، این را با روش دانشی بکنید. برای هر سخنتان دلیل
بیاورید. در یک ساعت می توان هوچیگری کرد ولی روشنگری زمان و حوصلهی بیشتری می
طلبد.
کسروی نزدیک به
سیزده هزار صفحه نوشتار نوشته. شما بیگمان بدانید که در کمتر از بیست برنامهی یک
ساعته نمی توانید خواستهای او را روشن گردانید و در پیش بینندگان سربلند دارید.
در چنین حالی دیده
میشود کسانی با ملاک گرفتن سخنان فیلسوفان غربی و با یکبار سرسری خواندن کتابهای
کسروی می آیند و دربارهی او سخنرانی می کنند یا گفتار می نویسند. اینها جز آنکه
احساس مسئولیت نمی کنند همچنین نمی دانند که بدینسان آبروی خود را میریزند. زیرا
این نیست که خوانندگان همه از جنس ایشان بوده کار کسروی را آسان گرفته و سرسری
خوانده باشند. بسیارند که پرت بودن سخنان این جنبندگان را می فهمند ولی
افسوسمندانه به بایای خود کار نمی بندند. از ایشان می خواهیم که در چنین جاهایی
بخاموشی نگرایند و هر گوشه ای از سخنان گمراه کنندهی اینگونه پیش افتادگان بیمسئولیت
را ناسازگار با راستی و دادگری دیدند پاسخ دهند.
یکی از
بیمانندترین رشته گفتارهای کسروی در زمینهی چبود (ماهیت) نهاد آدمی و جان و روان
دروست. این یکی از همان رشته حقایقیست که گفتیم دانشمندان اروپایی از پی بردن به
آنها بازمانده اند. یکی از نیروهای روان ، خرد نام دارد. خرد گرانمایهترین
گوهریست که آفریدگار به آدمی داده است.
چون در برنامهی
پرگار بی بی سی این زمینه بمیان آورده شده برای آنکه به بینندگان ، راستیها را در
این جستار بنماییم به سخنان زیر می پردازیم. این سخنان خوانندگان را از خواندن
دفترچهی «در پیرامون خرد» بینیاز نخواهد گردانید.
نخست سخن آقای
سرکوهی دربارهی خرد را بیاوریم. وی چنین میگوید :
«کسروی عقلگراست.
راسیونالیسته یعنی عقل رو مطلق میگیره مثل کانت مثل دکارت. درست است که بعداً
فروید مارکس نیچه آمدند و این عقل را تحلیل کردند و نشون دادند عقل مطلق نیست ...»
چون بارها دیده
شده که نویسندگان بنامی به کسروی ایراد گرفته اند ولی ایرادهاشان نه از نوشته های
او بلکه از سرسری خواندن یا نیمه کاره خواندن ایشان سرچشمه یافته و دربارهی خرد
نیز کسانی همین ناهشداری و آسانپنداری را کرده اند ، اینست در این گفتار تنها به
همین جستار می پردازیم. برنامهی پرگار یاد شده چندین جستار دارد که باید به هر یک
جداگانه پرداخت.
ما اکنون دربارهی
خرد تکه هایی را از ماهنامهی پیمان می آوریم و داوری اینکه آیا کسروی خرد را مطلق
میدانسته یا نه به خوانندگان وامیگزاریم.
در این نوشته ها
گاهی از سستی و بیماری خردها و گاهی از نیرومندی و درستی خرد سخن بمیان آمده. اگر
خرد مطلق بودی آیا سستی و نیرومندی ، بیماری و درستی از او پدیدار گردیدی؟!
« گاهي خرد سست گردد و آز و كينه و پندار پرستي و اين گونه
گرفتاريها چيره گرديده و آن را از كار اندازد» (سال پنجم شمارهی دهم ، در پیرامون
خرد)
« گاهي خردها آزاد نيست و
خود در چنين هنگام است كه ناسازگاري از آنها پديد آيد و كشاكش رخ دهد. و ما چون
نام خرد ميبريم خردِ آزاد را ميخواهيم.» (سال چهارم شمارهی ششم ـ خرد آزاد
1)
« ما همیشه این نکته را
بچشم میگیریم که خردها از هر راهی که بیمار گردیده و سست شده از همان راه بدرستی و
نیرومندی آنها بکوشیم.» (پیمان سال چهارم شمارهی هفتم)
« از این رهگذر داستان
خردها داستان چشمهاست. چنانکه چشمها تا چیزی در جلوش نباشد نبیند ولی همینکه چیزی
جلوش آورده شد از دیدن آن بازنماند ، خردها نیز براستیهایی که نهانست کمتر راه
پیدا کند ولی چون یک راستی بآشکار آمد آن را بآسانی دریابد و هرگاه آزاد است
دوسخنی[= اختلاف] هم پیدا نشود.» (پیمان سال چهارم شمارهی هفتم ـ خرد آزاد 2)
« ما هيچ نگفته ايم همهی خردها بيكسانست. بچنين
سخني در هيچ جا برنخاسته ايم ، از مثل چشم نيز كه زده ايم اين معني برنيايد. زيرا
چشمها در فزوني و كمي بينش با هم يكسان نباشند ، و با اينهمه يك چيزي را كه هست
همگي توانند ديد.» (چرا کسانی با راستیها می جنگند؟ـ پیمان سال ششم ، شمارهی
یازدهم)
«دانشهاي اروپا نيز خرد
را باين معني كه ما مي گوييم (داور نيك و بد و راست و كج) نمي شناسند و از بودن
چنين نيرويي در آدمي ناآگاهي مي نمايند.»
همچنین مثال زیر در دفتر
«در پیرامون خرد» آورده شده :
« چنين انگاريد كه يك مرد
سادهاي معني مشروطه را نميداند و شما با او به سخن پرداخته ميگوييد : « مشروطه
آنست كه مردمي كه در يك كشوري ميزيند ، آن كشور را خانهي خود شناسند و دست به هم
داده به آبادي آنجا كوشند و در راه نگهداريش جانفشاني دريغ ندارند و كارهاي كشور
را خود به دست گرفته ، مردان كاردان و نيكي را از ميان خود
برگزينند كه رشتهي كارها را به دست ايشان سپرده ، خود در پشت سر نگهبان و ديدهبان
باشند ، بدينسان با خوشي و آسودگي زندگي به سر برند». سپس به تاريخ پرداخته ميگوييد
: « در زمانهاي باستان در هر كشوري يك پادشاه خودكامه بودي كه به دلخواه و هوس
فرمان راندي و مردم در زير دست او مانده ، سخن يا ايرادي نيارستندي. سپس در هر
كشوري مردان آزاده به جانفشاني برخاسته با پادشاهان خودكامه به نبرد پرداختهاند و
با ريختن خونها بنياد خودكامگي را برانداخته ، دستگاه مشروطه (يا سررشتهداري
توده) را برپا گردانيدهاند.
اينها را كه بگوييد ، آن
مرد ساده خواهد شنيد ، و فرا گرفت ، و نيك فهميد ، و اين دريافت كه چنين سررشتهداریای
بسيار بهتر از فرمانروايي پادشاهان خودكامه است ، و نيز اين خواهد دريافت كه
ملايان كه با مشروطه دشمني ميكنند و زبان به نكوهش باز ميكنند ، يا از نادانيست
كه معني مشروطه را نميدانند ، و يا از بدنهادي است كه بدبختي مردم را ميخواهند.
در اينجا آن مرد چند كار را پي هم به انجام
رسانيده : شنيدن ، فراگرفتن ، فهميدن ، بداوري خرد سپردن ، انديشيدن و از چيزي به
چيزي پي بردن. اينها هر كدام نيروي ديگريست و ما « خرد» آن نيرويي را كه داوري
ميانهي نيك و بد كرده ، و نيكي مشروطه و بدي خودكامگي را بازنموده
است ، ميگوييم.
است ، ميگوييم.
اين نيرو بيگمان در همه
هست ، و بيگمان در همه يكسان داوري ميكند
[ نه آنکه بیکسان است] ، به اين معني چيزي كه بد است همهي خردها آن را بد دانند ،
و چيزي كه نيكست همه آن را نيك شناسند. [بیاد بیاورید که اینجا سخن از «خرد آزاد»
است.] مثلاً دزدي بد است و همه كس آن را بد داند ، راستي نيك است و همه كس آن
را نيك داند. ... آري اين تواند بود كه
كسي از ما چون زيان از مشروطه ديده (مثلاً از يك خانوادهي درباري بوده است و
مشروطه آن خانواده را از ارج انداخته) خواه ناخواه با آن دشمن گرديده. چيزي كه هست
همين كس در همان حالِ دشمني اگر خرد خود را داور گرداند ، باز مشروطه را بهتر از
دستگاه خودكامگي خواهد شناخت و آن دشمني و زيانديدگي هَنايِشي[= تأثیری] در داوري
خرد او نخواهد داشت.
اين خود دانستنيست كه خرد
در داوريهاي خود آزاد و جداسر است و پابستگي به سود يا زيان كسي ندارد. شما اگر به
يك كار بد برخيزيد و سود از آن برداريد ، با اين سودبرداري خردتان آن را كار بد ،
و شما را بدكار خواهد شمرد و فرجادتان (وجدان) از نكوهش بازنخواهد ايستاد. همچنين
اگر به يك كار نيكي برخيزيد و زيان از آن ببينيد ، با آن زيانديدگي خردتان شما را
خواهد ستود و از شما خشنود خواهد بود.»
کسروی ترازوی بازشناختن
راست از ناراست را تنها خرد نیز نمی داند. تاریخ و دانش نیز در دیدگاه او ترازوهای
درخور اعتمادی هستند تا آنجا که می گوید :
«« دین باید خردپذیر و
راست باشد» یا گفتیم : « در هر کجا دین با دانش درست نیامد باید از دین کاست»»
(سال چهارم شماره هفتم ـ ترازوی خرد و دانش)
بدینسان دینی که باید خرد
آن را پذیرد و راست بودنش را تأیید کند از دیدهبانی دانش هم بهرهمند است. باشد
که در دورهای همان دینِ « خردپذیر» باوری را راست دانسته و بکار بسته ولی سپس
یافته های دانش با آن ناسازگار درآمده. در آن حال باید از دین کاست و داوری پیشین
خرد را نیز نادیده گرفت!
کسروی اینکه دین را باید
خرد بپذیرد و در همان حال دین آموزگار خردها باشد که در بیرون متضادنما می نماید
در دفترچهی «در پیرامون خرد» شرح میدهد. کسانی که می خواهند بیشتر آگاه شوند را
به آن دفتر یا گفتارهایی که در بالا از پیمان آوردیم راه می نماییم.
تنها آقای سرکوهی نیست که
سرسری خوانده و همه چیز را آسان پنداشته. بیشمارند کسانی که به فیلسوفان غربی و
فلسفه شان که میرسند با دقت شگفتی آنها را واژه به واژه میخوانند و از بر میکنند
زیرا بدیدهی ایشان اروپایی اشتباه نمی کند (یا کم می کند) و بیجهت نامدار نگردیده
ولی کسروی ایرانی است و بیگمان مصون از اشتباه نبوده و می توان با « یک نگاهی» به
چند کتابش ، سراسر کوشش سیزده ساله اش را دریافت و اشتباهاتش را سرمایهی سخنرانی
و گفتارنویسی کرد.
یکی از دانشوران ایرانی
با همهی آگاهیها از تاریخ و تندفهمیهایی که داشته در کتابی که بچاپ رسانیده بخشی
را نیز دربارهی کسروی نوشته. در آنجا به خرد پرداخته ولی همان دفتر کمبرگ در
پیرامون خرد را بدرستی نخوانده. او نیز همه چیز را دربارهی کسروی آسان پنداشته.
باید دانست که کسروی سخنانش تازه است. بیشوخی یا تعارف ، سخنان تازه دریافتش آسان
نیست و آنها را باید با هشداری و باریک بینی ویژه ای خواند. بویژه چون با بیشتر
اندیشه های پیشین در تضاد است این خود به دشواری دریافت و پذیرش می افزاید.
این تاریخدان ایرادهایش
را به کسروی در زمینهی خرد در سه صفحهی کتابش گنجانیده. نخست او می گوید :
«خردگرایی کسروی ، هیچ مشابهتی با راسیونالیسم دکارتی و اصولاً نحله های مختلف
اصالت عقل ندارد. خرد برای کسروی ، ابزاری برای شناخت وجود یا معیاری برای تمیز
سفسطه از فلسفه نیست ، بلکه بسادگی ، ابزاری است که بد و نیک اجتماعی را از هم
تشخیص میدهد». تا اینجا سنجش اوست از خردی که کسروی می گوید با راسیونالیسمی که در
اروپا بوده. ما هم کاری به آن نداریم و حال که آقای سرکوهی بوارونهی ایشان می
اندیشند می توانند به ایشان پاسخ نویسند. تا جایی که من دانسته ام کسی در اروپا
خرد را بمعنی « شناسندهی نیک از بد» نگرفته. همانا اروپاییان از این زمینه بیکبار
دور بودهاند.
سپس مینویسد : « پاسخ
کسروی مشخص است. نیروی خرد در همگان یکسان است و زیادت و نقصان ندارد». در جایی که
ما در بالا نشان دادیم کسروی درست بوارونهی این گفته. اکنون باید پرسید شما که
نخواسته ای سخن کسروی را چنانکه در دفتر بوده بیاوری بگو این برداشت از کدام نوشتههای
او برخاسته؟!
کسروی هرچه گفته برای
آنکه همه از آن یک معنی دریابند ، نیک تعریف کرده و گوشه و کنار آن را بروشنی
آورده ولی بسیاری واژه ها هست که ما هر روز بکار می بریم و بسیار هم گرایش داریم
با آن گفتارهای درازی را کوتاه گردانیم ولی این ما را در بسیاری جاها به اشتباه می
اندازد. یکی از این واژه ها « مطلق» است. چنانکه آقای سرکوهی هم با همین واژه
خواسته چندین صفحه جستار را کوتاه گرداند.
این تاریخدان نیز میگوید
: « کسروی تصور میکرد که ملاکهای عقلی مطلق است ... اما واقع اینست که در عالم
عینیت ... می توان به اندازهی آدمیان اندیشمند روی زمین ، قضاوتهای عقلی پیدا
کرد».
یک نکته دربارهی نوشته های کسروی اینست که آنها از دل
ساعتها نشستهای هفتگی و ماهانه در سالهای دراز با یاران خود و مخالفانش و همچنین
در پاسخ به نامه هایی که بدفتر پیمان و پرچم میرسید برخاسته. یعنی از بوتهی
آزمایش چندین ساله گذشته. همین اشتباهکاری را بیگمان در زمان خود او کرده اند که
او پیشگیرانه چنین می نویسد :
«در بارهی خرد يكي از لغزشها اينست كه كساني همهی
نيروهاي دريافت و فهم و انديشه و خرد را يكي ميشمارند. [گویا در میان اروپاییان
چنین است] « خرد » ميگويند و همهی اينها را ميخواهند. در حاليكه ما همهی اينها
را جدا مي گيريم و خرد آن نيرو را مي گوييم كه راست و كج ، و نيك و بد ، و سود و
زيان و مانند اينها را بشناسد. ما آن را داور نيك و بد و راست و كج ميناميم.» (پیمان
سال ششم ، شمارهی یازدهم ـ چرا کسانی با راستیها می جنگند؟)
نتیجه آنکه اگر « قضاوتهای عقلی» در جهان بسیارند به این
علت است که از خرد آزاد برنخاسته اند. اگر کسی خرد بگوید و دریافت و فهم و اندیشه
و خرد همه را بخواهد باید هشدار این باشد که هر کسی می تواند در هر مرحلهی شنیدن
یا خواندن ، دریافتن ، فهمیدن ، اندیشیدن و داوری خردی که دربند کینه و رشک و هوس
و خودخواهیست دچار اشتباهاتی گردد و بدینسان هزارها اندیشهی ناراست بمیان آید. در
حالی که در مثال مشروطه دیدیم که اگر داوری بدست خرد آزاد بیفتد جز یک نتیجه بیرون
نخواهد آمد.
این را نیز بگوییم که خرد (آزاد) هنگامی می تواند در یک
زمینه ای داوری درست کند که همهی آگاهیها در آنباره را بداند. مانند داوری که
پروندهی درست یک دعوایی را تماماً خوانده باشد.
ما این نویسندهی
تاریخدان و آقای سرکوهی را بخواندن دوبارهی این دفترچهی کمبرگ میخوانیم.
پایان