از كوتاهبينيهايي كه گريبانگير كسان
بسياري شده اينست كه بگذشته ارج بيشتر ميگزارند و همه بآن مي پردازند و پرواي
اكنون و آينده كمتر ميكنند.
اين شيوهی عاميانست كه بزمانهاي
پيشين با ديدهی ديگري مي نگرند و سخنان گزافه آميز از فراوانيها و خوشيهاي آن
زمانها گويند و مردان گذشته را روز بروز بزرگتر گردانند و كارهاي نيارستني [=
معجزات] و بيرون از آيين طبيعت را كه از آن زمانها گفته شود بآساني باور نمايند.
كساني از آنان چنين پندارند جهان روز بروز بدتر گرديده و همواره گذشته را آرزو
نمايند و از زمان خود بگله پردازند. كساني نيز پندارند داستانهاي بزرگي كه در
زمانهاي پيشين رخ داده ديگر در هيچ زماني رخ نخواهد داد و مردان بنامي كه برخاسته
اند ديگر نخواهند برخاست.
شما اگر ميخواهيد اندازهی گمراهي
عاميان را در اين زمينه نيك شناسيد كتابهايي را كه دربارهی اسكندر يوناني در زمان
خود او و يا اندكي ديرتر نگاشته اند و كارهاي او را يكايك باز نمودهاند بخوانيد و
او را و كارهايش را چنانكه بوده بشناسيد و سپس او را با اسكندري كه عاميان مي
شناسند و كارهايي كه ازو ياد ميكنند بسنجش گزاريد تا بدانيد جدايي از كجا تا
بكجاست.
اين شيوه از عاميان چندان شگفت نيست.
شگفت آنست كه انبوهي از پيشافتادگان و برجستگان اين باورها را ميدارند و جز
بگذشته ارج نمي گزارند و آينده را بهيچ نمي شمارند. اينان هم مي پندارند آنچه در
گذشته رو داده ديگر رو نخواهد داد و مرداني كه برخاسته اند مانند آنان ديگر نخواهد
برخاست.
اينها همه كوتاهبيني است و خرد و
دانش از آنها بيزار ميباشد. وانگاه زیان بس بزرگي از آن برميخيزد.
جهان چنانكه گذشته را داشته آينده را
نيز خواهد داشت. داستانهاي بزرگي كه رو داده و مردان بنامي كه برخاستهاند مانند
آنها در آينده هم خواهد بود.
جهان پير نشده. آيين خدا ديگر نگشته.
تاريخ نايستاده. دستگاه آفرينش بسيار بزرگتر از اين پندارهاي عاميانه است.
روزي بود كه كساني آغاز و انجام جهان
را نشان دادندي. گذشته را هشت هزار سال شمرده آينده را كمتر از آن پنداشتندي.
امروز ارجي باين پندارهاي بيپا نتوان گزاشت. جهان صدهزار سال بر پا بوده و در
آينده هم خواهد بود.[1] دانشها هرچه پيش رفته بزرگي جهان روشنتر گرديده.
گذشته و آينده همه يكسانست. ليكن از
ديدهی زندگاني آينده ارجش بيشتر و شكوهش فزونتر ميباشد. زيرا جهان زمان بزمان
آراستهتر و پرشكوهتر گرديده و آدميان بر طبيعت چيرهتر شدهاند و از دادههاي
خدايي بيشتر بهره مييابند. دانشهايي كه امروز در دست است و بسياري از رازهاي
طبيعت بيرون افتاده اگر از راهش بكار رود بر شكوه و آراستگي زندگي افزايد و
بهرهی آدميان هرچه فزونتر گردد.
همچون ديگران نميگويم : « خردها
روزبروز بيشتر ميگردد». اين سخن نه راست است و بيشي و كمي خردها داستان ديگري
دارد. ميگويم : دانشها روز بروز فزونتر ، و توانايي آدميان بيشتر ميگردد و جهان
بر آراستگي و آبادي مي افزايد. اينها چيزهاييست كه ارج اين زمان و آينده را بيشتر
ميگرداند. كساني چگونه توانند اينها را ناديده گيرند و بخيره [=گستاخانه] گذشته را
بهتر و پرارجتر شناسند؟!..
و آنگاه گذشته ديگران را بوده و اكنون
و آينده ما راست. گذشتگان هرچه كرده اند گذشته و رفته و ما پاسخده[= مسئول] آن نمي
باشيم. ولي اكنون و آينده را ما پاسخده مي باشيم و ميبايد كاري كنيم كه زمان خود
را فيروز و درخشان گردانيم.
زندگاني راه را
ماند. در راه هميشه بايد زير پا را پاييد و چشم بسوي پيش داشت. كساني كه رو بسوي
پس دارند از راه بازمانند و لگدمال ديگران گردند.
در زندگاني نيز
هميشه بايد اكنون را پاييد و انديشهی آينده را داشت و گذشته را بتاريخ بازگزاشت.
كساني كه نچنين كنند از پيشرفت و رستگاري بيبهره خواهند بود.
يك توده اگر هم
روزگار درخشاني گزاردهاند ، چون گذشته است بايد آن را پشت سر اندازند و از آن
بآزمايش آموختن و دل نيرومند داشتن بسنده كنند و بكار زندگاني پردازند و هيچگاه آن
را مايهی سرگرمي نسازند و از آينده ناآگاه نمانند.[2]
اين دربارهی
گذشتهی فيروز و درخشانست كه مي گوييم بايد بگزارند و بآن نپردازند ، چه رسد
بگذشتههايي كه سراپا زبوني و تاريكي بوده! چه رسد بآنكه كساني بنام كارهاي
گذشته با هم كشاكش نمايند و بنام مرداني كه صدها سال پيش آمدهاند و رفتهاند
بدستهبندي برخيزند! چه رسد بآنكه تودهاي نادانيها و آلودگيهاي زمانهاي گذشته را
مايهی سرگرمي گرفته از زمان خود بيكبار ناآگاه مانند!
اينها را مي
نويسم و بياد نادانيها و آلودگيهاي زمان مغول[3] و پس از آن هستم كه امروز سرها
همه بآنها گرم است. بياد كساني هستم كه از بيخردي يا از بدخواهي همواره آنها را
تازه ميسازند و نميگزارند فراموش گردد و از ميان برخيزد.
از بدترين
زيانكاريهاست كه مردم امروز ارج زمان خود را ندانند و فرصتي را كه براي كوشش در
راه نيكي پيش آمده غنيمت نشمارند. امروز در اين روزگار فيروز است كه ميتوان بنياد
آيندهی درخشاني گزاشت. در اين زمان گراميست كه ميتوان بچارهی دردهاي كهن چندين
صدساله پرداخت.
بيخرد آن كساني
كه همه با گذشته سرگرمند و زيان كار خود را نمي دانند. بيخرد آن كساني كه در گذشتگان
با ديدهی ديگري مي نگرند و مي پندارند ديگر مانند ايشان نخواهد برخاست.
***
نپنداريد كه ما ميخواهيم كسي تاريخ
نخواند و داستان و سرگذشت گذشتگان را نداند. ما چنين خواستي را نميداريم و
بلكه همواره هواداري از تاريخ مي نماييم و آرزومنديم مردم بآن پردازند. تاريخ
خواندن و پيشامدهاي گذشته را دانستن جز از آنست كه كساني آنها را مايهی سرگرمي
سازند و از زمان خود و از آينده ناآگاه مانند.
اگر اينان تاريخ خوانند نيك دانند كه
جهان هميشه بيك آيين بوده ، و آنچه در يك قرن رخ داده قرنهاي ديگر از مانندهاي آن
تهي نبوده.
نيك دانند كه هر تودهاي كه ارج
زمان خود و مردان زمان خود را نشناخت و هميشه بگذشته و بگذشتگان پرداخت بزيانهاي
بسيار بزرگي دچار آمد.
نيك دانند كه به هر زماني كوششهايي
دربايد. در جهان هيچ نبوده كه مردمي با تاريخ خود زنده مانند. هيچ نبوده كه تودهاي
با گفتگو از مردان گذشته و ستايشهاي گزافهآميز دربارهي ايشان بجايي رسند.
يك كسي كه
بيمار است بايد بچارهی درد او كوشيد و هرگز از گفتگو از پزشكان ديرين و تاريخچهی
پزشكي سودي در دست نخواهد بود.
***
دوباره ميگويم : جهان باينجا كه رسيده
يك آيندهی پرشور و پرتكاني در پيش روي ماست ، و اين بدترين زيانكاريست كه ما
از آن ناآگاه باشيم و بآن نپردازيم و خود را با نادانيهاي گذشتگان سرگرم سازيم.
چنين كاري بسود دشمنان ماست.
شرق گذشتهی
درخشان و گذشتهی تاريک هر دو را ميدارد و ما را ميبايد كه همه را پشت سر اندازيم
و بكار و زمان خود پردازيم.
(502057)
زیان بدآموزیهای بازمانده از گذشته
ما
را با خود گذشتگان كاري نيست و بر خود آنان نكوهشي نداريم كساني كه قرنها پيش از
اين درگذشتهاند و نيك و بد ايشان با خدا افتاده چه جاي آنست ما بستايش يا نكوهش
از آنان برخيزيم. ما هرگز بكسان نميپردازيم و اين گفتگوها در پيرامون سخنانيست
كه از ايشان بازمانده و امروز بر سر زبانها و يا بر روي كاغذهاست از اينها چون
زيان ميزايد همين كار ما را باين گفتگو واداشته است. داستان دلها با دستورها
و پندها و گفتههاي ديگري كه از قرنهاي پيشين بازمانده داستان آبگير است با لجن و
آب بدبو كه در آن باشد و تا آبگير از آن پاك كرده نشود هرچه آب پاكيزه روي آن آيد
بوي بد خواهد گرفت.
انديشهها
يا پندارهايي چون در دلي جا گرفت آن را آزاد نگزارد و كسي كه چيزهاي نادرستي را
بياد خود سپرده و بدانها گرويده پس از آن هرچه بشنود و بياد خود سپارد با آن
باورهاي نادرست بهم خواهد درآميخت و هيچگاه سخني يا دانشي را بسادگيای كه دارد در
دل جا دادن نخواهد توانست مگر دل از آنها پيرايد و همه را بيكبار بيرون سازد و
با چنين كاريست كه ميتواند آزادانه دانشي را بياموزد يا دستوري را فراگيرد.
(404232)
[1]
: دانش امروز ، عمر جهان را چندین بیلیون سال میداند.
[2]
: در جنبش مشروطه میهن و میهن دوستی ارج و معنای دیگری یافت. اینبود سخن از گذشته
های درخشان و امپراتوری ایران راندن بسیاری را خوش میافتاد. لیکن چون در این کار
کسانی هم دست داشتند که پروای راستی و تاریخ را نداشتند ، در چنان جستاری تندرویها
بلکه مرزناشناسیها کرده جنب و جوشها نموده به تعصب آلودهاش گردانیدند. چنان
سخنانی بزبان مردم عادی افتاد و دهان بدهان گردید. نتیجه آنکه این جستار از رویهی
بررسیهای تاریخی بیرون آمد و رویهی « سرگرمی» بخود گرفت. این جنب و جوشها را
کسانی« باستان گرایی» نامیدند. این یک نمونه از آن گونه گمراهیایست که کسروی«
سرگرمی»اش خوانده زیانمندیش را آشکار می نماید.
[3] : تاریخ ایران پس از اسلام یک دورهی
درخشانی بما نشان میدهد که از سدهی یکم تا پنجم بوده است. از سدهی پنجم تا آغاز
سدهی هفتم نزدیک به دو سده ، در ایران یک رشته بدآموزیهایی رواج یافت که تار و
پود باورهای مسلمانان را پوسانید. این دوره که به زبونی ایرانیان در برابر مغولان و
فرمانروایی ایشان در این کشور انجامید از تیره ترین دورههای تاریخ ایرانست. در
این دوره خردها پست و بدآموزیها هرچه بیشتر گردید. شاعران بس فزونتر گردیدند و
ایشان بدآموزیهای جدا جدا را در شعرهای شیوایشان بهم درآمیخته بگوشها و دلها
رسانیدند. بدینسان زیان آنها را ده چندان ساختند. این دوره (یکی دو سده پیش و پس
از چیرگی مغولان) از دیدهی اندیشه ها و گرفتاریهای اندیشه ای روزگار زبونی
ایرانیان و خود دورهی جداییست. ما این را دورهی مغول می نامیم و هنگامی که از
آلودگیهای مغول سخن میرانیم خواستمان همانهایی است که در این روزگار در ایران رواج
گرفته است. کسروی این آلودگیها و ریشه و تاریخچهی آنها را در چندین جا نیک
بازنموده است. خوانندگان برای نمونه می توانند کتابهای تاریخ و پندهایش یا صوفیگری
را بخوانند.