پرچم باهماد آزادگان

21 ـ بايد از دور و نزديك دست بهم داد

در يكرشته گفتارهاي گذشته مقصود خود را روشن گردانيدم و اينك ميخواهم روشنتر از آن گردانم :
امروز ايران در يك حاليست كه اگر كسي نيك انديشد و حال گرفتاري اين توده را بديده گيرد بايد رويش نخندد و هميشه دلتنگ و ناآرام باشد. بايد شبها خوابش نبرد و هميشه دل پر از درد دارد.
ببينيد كشوريست ما داريم : داراي هواي خوش ، آبهاي گوارا ، زمينهاي بارده ، كشوري پر از نعمت و بركت. در اين كشور زندگي ميكنيم و درپي نگهداري آن نيستيم ، در انديشة آباديش نميباشيم ، بهره اي كه از آن توان برداشت برنميداريم.
امروز يكدستة بزرگي در اين كشور ببهانة مذهب خود را كنار كشيده مي گويند ما كاري بكشور نداريم.[1] اينان پول دولت را حرام مي شمارند. كوشش در راه كشور و نگهداري آنرا گناه مي پندارند. تا ميتوانند ماليات نميدهند ، بسربازي نميروند.
اينان تا حدي پافشارند كه ماها را كه بنگهداري كشور علاقه منديم دشمن ميدارند و آشكاره بد ميگويند و ريشخند ميكنند ، و هر زمان كه روز سختي بكشور پيش ميآيد بشماتت مي پردازند.

دسته هاي كوچك ديگري با اين كشور دشمن مي باشند و نابودي آنرا ميخواهند. چون مذهبشان يا نژادشان جداست دل پر از كينة ايرانيان دارند و براي كينه جويي بدبختي آنانرا ميخواهند. در اين كشور زندگي ميكنند و از خوشيهاي آن بهره ميبرند و از درون دل دشمن آن ميباشند.

يكدستة ديگر به بيگانگان گراييده بپيشرفت مقاصد آنان ميكوشند. حزبي ساخته اند ، روزنامه مينويسند ، خود را از توده ميخوانند ، ولي براي ديگران كار ميكنند.

گروه انبوهي از جوانان جز درپي هوسبازيها و خودنماييها نيستند و هر كسي بكارهاي هوسمندانة ديگري ميكوشند.

اينها شهرنشينانند. از آنسو روستاييان كه اكثريت با آنهاست بيكبار از اين مطالب ناآگاهند و بيچارگان از زندگي جز ستمكشي و توسري خوري نفهميده اند و كمترين علاقه را بكشور و اين مطالب ندارند. ايلها كه آنها نيز دستة بزرگي هستند از اين زمينه بسيار دورند و زندگي را جز كوچيدن و رفتن و برگشتن ـ و اگر فرصت يافتند ـ چپاول كردن نميشمارند.

اينست اجمالي از حال توده. بگوييد چكار بايد كرد؟! آيا بايد پيروي از ديگران نمائيم و ما نيز بي پروايي كنيم؟!. آيا بايد چشم براه حوادث دوخته بكاري نكوشيم؟!..

نگهداري از كشور و آزادي توده وظيفة آدميگري هر كسي ميباشد كه بهره از آدميگري دارد ، بايد بآزادي خود و كشورش بكوشد و از زيردستي بيگانگان دوري گزيند.

امروز ما اگر بنگهداري كشور خود نكوشيم آيندگان بما نفرينها خواهند فرستاد و نامهاي ما را ببدي خواهند برد. فرزندان ما دچار تيره روزي گرديده و ما را مسئول آن دانسته از بدگويي باز نخواهند ايستاد.

پس چگونه ميتوان به پيروي از ديگران بي پروايي نمود؟!.. چگونه ميتوان چشم براه حوادث دوخت و آسوده نشست؟!. چنين انديشه اي بسيار غلطست و ما نبايد بي پروايي كنيم. ديگران نميكوشند نكوشند ما بايد بكوشيم.

امروز يكراه بيشتري نيست و آن اينكه غيرتمندان جدا گردند و از دور و نزديك ، از پير و جوان ، از زن و مرد ، باهم مربوط گردند ، و يكراه پيشرفتي بانديشه گرفته همگي آنرا بپذيرند ، و براي كوشش در راه آن پيمان بندند و بدينسان يكدستة بزرگي پديد آورده مردانه بكوشش پردازند.

امروز با همة اين آلودگيها مردان آزاده و غيرتمند كم نيستند. كم نيستند ولي پراكنده و بيراهند. باين معني كه باهم مربوط نمي باشند و هر يكي در تنهايي اين گرفتاريها را مي بينند و مي سوزند و ناله و فغان بلند ميكنند از آنسوي راهي براي كوشش در پيش ندارند و جز از گله و ناله و يا اظهار افسوس و دريغ كاري نمي شناسند ، نه دردها را نيك ميدانند و نه چارة آنها را مي شناسند.

تنها چاره آنست كه اينان باهم مربوط گردند و يكتوده باشند و همدستي نمايند. از آنسوي يكراهي براي كوشش بروي آنان باز باشد.

يگانه راه اينست و ما نيز باين ميكوشيم. اگر حزب ميگوييم اين را ميگوييم. اگر جمعيت ميناميم اين را ميخواهيم.

ما براي اينكار زمينه آماده ميكنيم. زيرا از يكسو يكرشته حقايقي را برگزيده ايم و يكايك آنها را شرح ميدهيم تا زمينه براي يكي گرديدن انديشه ها باز شود.

آن گفتارها كه ما در پيرامون مشروطه نوشتيم مقدمة همين كار است. كساني اگر آنها را بخوانند همه راستي است. هر كسي كه از خرد بهره دارد و بدليل گردن ميگزارد بايد آنها را بپذيرد. آنها در زمينة يكي از مقاصد ماست. زمينه هاي ديگري را نيز يكايك بگفتگو گزارده حقايق را خواهيم نوشت.

از يكسو نيز ميكوشيم همة غيرتمندان از هر كجا هستند بما گرايند و با ما همدست گردند. و براي اينكار تلاشهايي بكار ميبريم.

اين روزنامه براي همان مقصود است. هر كسي كه اينها را ميخواند و در دلش تكاني پديد ميآيد و بصدد مي آيد كه مردانه كوشش در راه كشور و توده كند بايد بما پيوندد و همراهي نمايد. اينست آنچه ما ميخواهيم ، اينست آنچه در راهش ميكوشيم.
(پرچم روزانه شمارة 52 سال يكم آدينه 7 فروردين ماه 1321)
[1] : دسته اي كه نويسنده اشاره دارد همانهايي اند كه امروز براي خود « تاريخ كوششهاي سياسي» پديد مي آورند و مدعي اند كه نه تنها پس از شهريور 20 بلكه در زمان رضاشاه هم كوشش سياسي مي كرده اند. اينها همانهايي اند كه بالاي منبر سخناني از اين گونه گفته اند : " ما از خارجه مي ترسيديم كه مي آيند و بقبور مسلمين هتك احترام مي كنند. دولت گذشته (دولت [رضاشاه] پهلوي) قبرستانهاي ما را كند و سنگهاي آنها را در خيابانها در زير پا انداخت. ما ديگر چه ترسي از آمدن خارجه داريم ..." اين بجز فرستادن تلگراف خشنودي و سپاسگزاري به امپراتور نكولاي تزاري در 1290 است ، هنگامي كه روسها آزاديخواهان را در تبريز يكايك بدار مي كشيدند. از اين دو رشته گفتار و كردار ايشان در زمان خود سخن خواهيم راند.
پايگاه

 بايد در انديشة رنجبران بود

(بخامة استاندار آذربايجان)
بعد از قضاياي سوم شهريور ماه كه دولت اساس حكومت دموكراسي و آزادي را مطابق قانون اساسي اعلام نمود باقتضاي چنين حكومت فرقه ها و جمعيتهاي سياسي در تبريز تشكيل و سرلوحة مرام خود را كلمة آزادي و رعايت حال رنجبران و برزگران و رعايا قرار دادند ولي در عمل كلمة آزادي را هر كس بنفع شخصي خود تعبير مينمايد ولو اينكه مخالف تمام قوانين و مصالح عمومي باشد. رنجبر و زارع و رعيت هم جز قتل و غارت و متواري شدن از اين هواخواهي و آزادي بهره نبرده اند. بطور مثال چند مورد را متذكر ميشود.

آقايوف نام شرور جاني باتفاق ناصر دزد جمعي از اشرار را دور خود جمع كرده و بعنوان آزادي خواهي و آسايش حال رنجبران از كنار ارس تا مرند دهات را قتل و غارت نمود. در دارانداش و هاوستين و خانسر هشت نفر را پس از كشتن قطعه قطعه كرده در دره انداختند و از متجاوز از يك صدهزار تومان اموال مردم و گمرك را غارت و بالاخره بقفقاز فرار كرد. در الان براغوش دستة ديگري از همين طبقة آزاديخواهان بآغميان و اردلان رفته جمعي زن و مرد را با وضع فجيعي كشته اموال آنها را غارت كردند.

در اوغان چند نفر اشرار بعنوان آزاديخواهي و آسايش حال رعيت دهات را غارت امنيه را خلع سلاح و يكنفر امنيه را كشتند. نظاير اين وقايع زياد است. چيزيكه اسباب تعجب ميشود اينست كه احزاب و جمعيتهاي آزاديخواه و طرفدار رنجبر و روزنامه ها هيچگاه از رفتار و عمليات اين دستجات شرور و غارتگر و فجايع اعمال آنها كلمه اي ذكر نكردند ولي همينكه مأمورين امنيه براي تعقيب و دستگيري مرتكبين رفتند صداي شكايت از رفتار امنيه و تعدي برعايا بلند شد. مقصود دفاع از افراد امنيه نيست. آنها هم اهل همين محل و ممكن است بين آنها نيز مردمان متعدي پيدا شود ولي قدر متيقن اينكه تجاوزات امنية ده يك بلكه صديك تعديات اشرار نبوده است. در اين صورت آيا در حكومت دموكراسي رفتار اشرار و قتل و غارت آنها نسبت برعيت و رنجبر مجاز بوده است؟ بدتر از همه اين اشرار براي مرعوب ساختن مردمان عوام خود را مأمور قواي شوروي معرفي ميكردند در صورتيكه پرده از روي كار آنها برداشته و معلوم شد مأمورين شوروي از اين حركات متنفر و منزجر بوده و با قواي دولتي در قلع و قمع اشرار مساعدت و رعايا را آسوده و دولت را از اين ابراز دوستي بيش از پيش متشكر ساختند.

هيچ جاي شبهه و ترديد نيست و بر هر كس كه حس انسانيت دارد غمخواري طبقة رنجبران كه در هر دوره مظلوم ترين طبقات بوده و جزو اعظم ملت هستند لازم و واجب است. بيشتر زحمات هواخواهان واقعي عدالت و مشروطيت هم بالاصاله نظر بظلمهاي وارده بر آن طبقه بوده است. طبقات ديگر اگر مظلوم واقع ميشدند مظلوم بالنسبه بوده اند و شايد بواسطه ظلم بزيردست خسارت خود را جبران ميكردند ولي مظلوم مطلق طبقة رنجبران بوده اند. آيا حيرت آور نيست در موقعيكه هزاران رنجبر و رعيت در اطراف لگدكوب اشرار و قطاع الطريق هستند و حاصل رنج و مشقت آنها كه مشتي غله و چند رأس گاو و گوسفند است بغارت ميرود مدعيان طرفداري آنها مشغول نزاع در محدود كردن ساعات كار و افزايش مزد كارگر باشند و ملاحظه نكنند كه اين عمل هم موجب بينظمي و اغتشاش و بالاخره تعطيل كارخانه ميشود.

با مسلميت اينكه مقصود اصلي تمام احزاب و اساس مشروطيت آسايش افراد و سعادت هيئت جامعه است ديگر جاي ترديد نيست كه از آن مقصود اصلي غفلت كردن و مشغول منازعه در نظريات شدن سعي بي حاصل بلكه مشاركت در تخريب مملكت است. عمليات در هركشور بايد بمقتضاي حال هرملت و موافق عادات و اخلاق و احتياجات آنها باشد. مردم را باجبار نميتوان تابع نظريات خود داشت بخصوص كه براي استفاده از مسائل نظري هم انتظام مملكت كه عمليات فوري لازم دارد مقدم است و جاي شبهه باقي نيست كه در هر شكلي از اشكال حكومت ، از استبداد گرفته تا جمهوريت مطلق مملكت حكومت مقتدر و منظم لازم دارد چه حصول آمال ملت و آسايش افراد بدون حكومت مقتدر و انتظام ادارات غيرممكن است ، و اول شرط حسن اداره اينستكه اعضاء و مستخدمين ادارات دولتي از پائين تا بالا در حين خدمت از اعمال نظريات سياسي خارج و بيطرف صرف باشند. عقايد سياسي مخصوص احزاب و مبني بر اختلاف قواعد نظري و سياست است كه در مرامنامه ها مشاهده ميشود ليكن همين احزاب قبل از تعقيب نظريات بايد در اصول اداره و تنظيمات آن كه يقيناً مصلحت مشتركه است متفق شوند تا موقع اجراي نظريات برسد والا بي وجود ادارة منظم مسلم است كه مرام هيچيك از احزاب با زور و جبر بمقام عمل نخواهد رسيد بلكه چنانكه مي بينيم نتيجة بعكس ميدهد.

در مملكت مشروطه اجبار بهيچ شكلي از اشكال نبايد باشد. صاحبان عقايد سياسي هر وقت اكثر افراد ملت را با خود هم عقيده نمودند قهراً عقايد آنها در مجلس شوراي ملي ظهور ميكند و هر دسته كه در مجلس حائز اكثريت است دولت را از هم مسلكان خود انتخاب خواهد كرد تا عقايد آنان را بصورت قانون درآورده بمقام اجرا برساند. همين كه اكثريت تغييركرد قوة مجريه مطابق مسلك دستة تازه تشكيل و ارادات خود را تعقيب مينمايد ليكن در تمام اين مراحل كارمندان و مستخدمين ادارات بايد چنانكه گفته شد بيطرف صرف باشند. بعبارت اخري كارمندان ادارات بايد آلت كار باشند نه علت آن و در هر دستي بايد وسيلة اجراي اوامر باشند تا قوة مجريه كه با اكثريت فرقه تشكيل ميشود بتواند افكار خود را بدست آنها بموقع اجرا گذارد والا با تغيير هر كابينه لازم است تمام ادارات هم تغيير كند و اين امر معقول نيست زيرا ديگر نه كارمند مطلع و باتجربه در ادارات ميماند و نه نظم و ترتيب باقي خواهد بود و هيچ امر قانوني بموقع اجرا نميرسد و اگر اجرا شود موافق مقصود اصلي واضع قانون نخواهد بود. اشتباه نشود مقصود اين نيست كه كارمندان ادارات دولتي نبايد داراي عقايد سياسي و داخلي احزاب باشند بلكه غرض اينست كه از اعمال عقايد سياسي خود در ضمن انجام وظايف اداري بايد احتراز كنند و اتكاء آنان منحصراً بصحت عمل و رعايت قوانين و آئين نامه ها و انتظامات داخلي اداره باشد نه بجمعيت سياسي كه منتسب بآن هستند.

اگر بنا باشد هريك از جمعيتها و احزاب سياسي براي حفظ كارمندان خود و فزودن نفوذ حزبي در كارهاي داخلي ادارات مداخله نمايند بايد تصديق كرد كه بجاي انتظام ، هرج و مرج كاملي در ادارات حكمفرما شده و اطاعت هر مادون بمافوق كه شرط بلافارق حسن اداره است از بين ميرود.

بنابراين از جمعيتهاي سياسي تقاضا ميشود كه از مداخله در كارهاي ادارات و كارمندان آن خودداري نموده و اگر مطلب مفيد بنظرشان ميرسد برئيس مافوق اداره تذكر دهند كه البته در حدود صلاحيت خود اقدام خواهد كرد.
استاندار آذربايجان ، خليل فهيمي
(پرچم روزانه شمارة 48 سال يكم چهارشنبه 27 اسفند ماه 1320)

« احزاب سياسي» يا چند دسته هوسمندان


در شمارة ديروز پرچم گفتاري را كه آقاي فهيمي استاندار آذربايجان فرستاده بودند بچاپ رسانيديم. گفتاري پر از حقايق بود. امروز بايد بيش از همه در بند ايمني بود و رشتة آسايش را از هم نگسست.

در كشوري همچون ايران كه در هر گوشة آن تاراجگران خوابيده اند بهترين هواداري از رنجبران و روستاييان اين است كه رشتة ايمني از هم گسيخته نگردد و ميدان براي تاراجگران و خونريزان باز نشود.

ما از داستان آقايوف و مانندهاي آن آگاهي نداشته ايم. ولي در همين پرچم اين موضوع را دوبار تكرار كرده ايم كه شورانيدن روستاييان بهر نامي كه باشد جز توليد ناايمني نتيجه اي نتواند داد. جز خانه خرابي سودي براي روستايي نتواند داشت.

گفته ايم: نيكيها بايد از شهرها آغاز گردد. ما براي نيك شدن نيازمند تغييرات در همة رشته هاي زندگي مي باشيم : بايد انديشه ها ديگر گردد ، حقايق زندگي روشن شود ، اين باورها و پندارهاي پوچ و پراكنده كه مغزها را آكنده از ميان برود. قانونها عوض شود. خويهاي ستوده رواج يابد ـ صدگونه تغييرات روي دهد و يكي از آنها نيز اصلاح حال روستاييان باشد.

اينست راه نيك گرديدن توده. نه آنكه كساني همه چيز را فراموش كنند ، و حتي باستقلال كشور كه اساس همة نيكيهاست پشت پا زنند ، و يگانه شاهكارشان شورانيدن روستاييان و برانگيزانيدن آقايوفها و مانندگان آنها باشد. چنين رفتاري جز از روي هوس و ناداني نتواند بود. چنين كساني جز درپي خودنمايي نمي باشند.

ما از جناب استاندار گله منديم كه باينان نام « احزاب سياسي» ميدهند. اين نام بچنان كساني چه سزاست؟!.. كدام حزب؟!.. كدام سياست؟!.. مگر همينكه كساني چند تني دور هم نشستند و يك نامي بروي خود گزاردند و چند جمله اي را بنام مرامنامه بهم بافتند حزب مي باشند؟!. مگر همينكه چند روزي فرصت يافته بخودنمايي بدخواهانه پرداختند « سياسي» شمرده گردند؟!..

من نميخواهم در اينجا از آن دسته ها كه در همه جا فراوانند سخن رانم. در فرصت ديگر ، از اين زمينه گفتگوي بسيار خواهيم كرد. در اينجا دو نكته را يادآوري مينمايم :

نخست : اين كسان ديروز در كجا بودند؟!.. پس چرا نمي كوشيدند؟!.. پس چرا انديشة چاره نميكردند؟!. كسيكه علاقه بتوده يا كشور يا بيك مسلكي دارد هيچگاه بيكار ننشيند و هر زمان باقتضاي آن راهي پيدا كرده بكوشد. اينها ديروز در زمان رضاشاه كجا بودند؟!.. چه كوششي ميكردند؟!.. آيا جز از آنست كه بخاموشي گراييده با صد بيپروايي درپي كارهاي شخصي خود بودند؟!.

آيا اين دليل بيحسي و بيدردي آنان نيست؟!.. آيا اين نميرساند كه اين جنب و جوشهايي كه امروز مي نمايند تنها براي خودنمايي و يا از روي شيادي و بدنهاديست؟!.. آيا نميرساند كه اگر بار ديگر يك شاهي پيدا شد همگي بخاموشي خواهند گراييد و همچون موشاني كه سر گربه اي را ببينند و يا آواز پايي بشنوند هر يكي بسوراخ ديگري خواهند خزيد؟!..

آيا چنين كسان بي عزم و اراده اي را « احزاب سياسي» تواند ناميد؟!.. اينان كجا و چنين نامي كجا ؟!..

دوم : اينان كارهاشان جز تقليدهاي خنك و بيجايي از حزبهاي اروپايي نيست. چون در اروپا بسياري از حزبها را كارگران پديد آورده اند و آنان گاهي « گرو» [Grève = اعتصاب] ميكنند اينان در ايران هم تنها چيزيكه بخاطرشان ميرسد آنست كه يك اعتصابي يا گروي پديد آورده يك تقليدي از حزبهاي اروپا نمايش دهند.

اينان نميدانند كه هرتوده اي گرفتاريهايش چيز ديگر است و در هر كشوري بايد از روي مقتضيات آنجا بكوششهايي پرداخت. در اروپا يكي از گرفتاريهاي بزرگ داستان كارگر و كارخانه دار است در حاليكه ما در ايران آنرا هيچ نداريم. ما در ايران بجاي آن ، گرفتاريهاي پراكندگي انديشه و رواج پندارها و پستي خويها و مانند اينها را داريم كه بايد از راهش چاره كنيم.

ولي آنان از ناداني مي كوشند كه در ايران گام بگام حزبهاي اروپا راه روند و چون در اينجا كارخانه هاي بزرگي كه هر يكي داراي هزارها كارگر باشد نيست ناگزير مي چسبند بنانوايي ها و مانند آنها و براي آنكه مسمايي بعمل آورند آنانرا به اعتصاب وا ميدارند. اين نمونة ديگري از كوتاهي انديشه هاي ايشانست.

در ده و چند سال پيش كه تازه نام هيتلر پيشواي آلمان بايران ميرسيد كساني در اينجا بانديشه افتاده ميخواستند يك حزبي از روي ناسيونال سوسياليست پديد آورند و چون ميخواسته اند از هر باره تقليد بآنان نمايند گفتگو از بيرون كردن يهوديها بميان آورده اند. يكي هم ميگفته در ايران يهودي بسيار نيست ، ما بايد بجاي آنها سيدها را بيرون كنيم. اينست نمونة فهم و انديشة اين كودكان هوسباز چهل ساله. بچنين كساني و بدسته بنديهاي آنان نام « احزاب سياسي» نتوان داد. اينان جز هوسمنداني نيستند كه بيخردانه با آزادي و استقلال كشور بازي ميكنند.
(پرچم روزانه شمارة 49 سال يكم پنجشنبه 28 اسفند ماه 1320)