کسروی در گفتاری که در
نشست روزنامهنویسان خواستی خواند و در ماهنامهی شهریور 1324 بچاپ رسیده با اشاره
به این پیشامد ننگآور چنین میگوید :
« ... حقيقت آنست كه اين
دولتها بهيچ تكاني در اين كشور و توده خرسند نيستند و مردم را با اين حال بدبختي (بلكه
بدبختتر از اين) ميخواهند تا جايي كه براي خود باز كرده وزارت و سررشتهداري كشور
را ويژهي خود ساختهاند پايدار ماند ، و چون ما تكاني در توده پديد ميآوريم اين بآنها
برميخورد و از اينجاست كه با ما بناي مخالفت را ميگزارند.
ما از اين هم گله نداريم.
بسيار رخ داده دولت با فلان جمعيت مخالف بوده. چيزي كه هست در اين مخالفت دولت نبايد
وظيفهي اساسي خود را فراموش كند. نبايد قانونها را زير پا گزارد. نبايد در نبرد و
مخالفت از مقام خود سوء استفاده كند.
اينهاست آنچه ما گله داريم.
در اين يك سال و نيم در وقايعي كه بزيان ما رخداده وزراء تا توانستهاند قانون را اجراء
نكردهاند. در مخالفت با ما از نيروي دولتي خود سوء استفاده نمودهاند.
نخست بار كه اين رفتار زشت
از دولت سر زد پس از حادثهي شوم بهمنماه 1322 بود. چنانكه شنيدهايد در آن هنگام در
تبريز انتخابات در جريان بود و ملاها و بهاييها و صوفيها و حاجيهاي انباردار كه همه
با ما دشمن بودند با ابوالحسن ثقةالاسلامي و ديگر كانديدها دست بهم داده با ساختن
دروغ رسوايي بنام « قرآن سوزاني» مردم عامي را شورانيدند و در نتيجهي آن كانون آزادگان
در تبريز تاراج يافت و سوزانيده شد و آقايان ضياء مقدم و اسلامي و مسعودي در مراغه
و تبريز و مياندوآب گزند بسيار ديدند. آنچه مايهي افسوس بيشتر گرديد اين بود كه دانسته
شد ياور[=
سرگرد] ضيايي كفيل شهرباني تبريز و اميني نام كلانتر بازار و همچنان رئيس عدليهي مراغه
در اين جرايم شركت داشتهاند.
چون آگاهي داشتيم كه حاجيها
براي تحريك غائله صدهزار ريال پول خرج كردهاند ، پنداشته ميشد اين شركت مأمورين شهرباني
و عدليه با اشرار بخاطر پولهاييست كه گرفتهاند. ولي چون حادثه بمركز انعكاس يافت و
من ناچار بودم براي گفتگو بوزارتخانهها يا بادارهي كل شهرباني بروم و چند بار هم
با ساعد نخستوزير آن روز ملاقات كرده دانسته شد خيانت عمق بيشتر داشته است. زيرا ديده
شد اين وزيران نه تنها از آن پيشامد تأسف ندارند ، خشنود از آن ميباشند ، و از بس
مردان كممايهاند خودداري نتوانسته خشنودي خود را بآشكار مياندازند.
در نتيجهي اين رفتار ايشان
اشرار مورد تعقيب نشدند و دادستان تبريز با صد بيشرافتي در برابر جرايم مشهوده خود
را بنافهمي و ناشنوايي زد. از سوي ديگر يك ماه بيشتر در تبريز و مراغه وحشيگريها دنباله
داشت و كفيل شهرباني تبريز محرك و مدير آنها بود.
در آن هنگام خيانتي از ساعد
و همكاران او سر زد كه فراموش نشدنيست. اينها كه ديپلماتند و زيركند تدبير انديشيدند
كه جنبش و كوشش ما را يك موضوع مذهبي جلوه داده چنين وانمايند كه ما مذهبي پديد آوردهايم
و اختلاف بميان مردم مياندازيم.
ما كه راه پيدا كرده ميكوشيم
اين تودهي بدبخت را از چنگال اختلافات بيرون آوريم و بيك چنين كار بزرگي برخاستهايم
ساعد مراغهاي آن صورت ننگين را باين كوششهاي ما ميداد.
ما كه براي تكان دادن بجهان
والاترين انديشهها را دنبال ميكنيم و انعكاس گفتهها و كوششهاي ما باروپا و آمريكا
افتاده ساعد خامانديشه ميخواست با آن تدبير خنك ما را خفه گرداند و رنجهاي چند سالهي
ما را هدر سازد.
يكي از خيانتهاي ساعد بازداشت
پرچم بود. روزي ديديم نامهاي از فرمانداري نظامي آوردند كه چون روزنامهي شما توهين
به دين مبين اسلام كرده بازداشت ميشود. پرسيديم : در كدام شماره؟... در كدام گفتار؟...
تا مدتي پاسخ نميدادند. سپس كه ناچار شدند گفتاري را كه زير عنوان « دين از اين چيزها
والاتر است» نوشته شده و در دو شماره بچاپ رسيده و من دلم ميخواست آقايان آن گفتار
را ميخواندند تا بدانند داستان چيست؟. گفتار نامبرده برعكس تهمت فرماندار نظامي در
دفاع از دينست و ما در آن گفتار بكساني كه به دين ايراد ميگيرند پاسخها دادهايم.
ببينيد كار جهان بكجا كشيده
: ساعد مراغهاي كه در همهي عمر خود يك بار رويش را بنام مسلماني نشُسته و فروغ اسلام
از روزنهي خانهي او نتابيده بمن كه همهي عمر خود را با هواداري از دين و خداشناسي
بسر بردهام تهمت توهين باسلام ميزند. روي بيشرمي سياه بادا! از آن هنگام يك سال و
نيم ميگذرد هنوز پرچم در بازداشت است.
رفتار زشت ديگري از دولت
پيشامد هشتم ارديبهشت امسال رخ داد. آقايان آن پيشامد را بيش يا كم شنيدهاند ... ببينيد
چه داستانيست : ده دوازده تن اشرار ، روز روشن ، در ميان خيابان ، بمن حمله كرده دو
گلوله به تنم زده سيزده يا چهارده زخم چاقو و سنگ بسر و رو و تنم رسانيدهاند ، در
چنين داستاني شهرباني بجاي آنكه بپيشامد اهميت دهد و جانيها را جدا جدا بازداشته از
تباني جلو گيرد و ببازجوييهاي نهاني پرداخته ريشهي جنايت را بدست آورد تلاش ميكند
كه داستان را وارونه نشان داده چنان وانمايد كه من ميخواستهام فلان سيدك را بكشم
و تپانچه كشيدهام و مردم ريختهاند او را از دست من گرفتهاند و براي آنكه باين قضيهي
خاينانهي خود پيشرفت دهد گلوله خوردن مرا بيكبار انكار ميكند. بروزنامهها تلفن ميكند
كه در آن موضوع چيزي ننويسند ، بدكتر شاهرخي پزشك بيمارستان نجميه و بدكتر قزل اياغ
و دكتر امامي شريفي پزشكان قانوني فشار ميآورد در آن باره گواهي ندهند ، بدكتر رضا
نور كه عكس از تن من برداشته بود سخت ميگيرد ، دو تن جواني را كه همراه من بوده و
تپانچه را از دست ضارب درآورده و مرا از دست مرگ رهانيدهاند با جانيها يكسان گرفته
قرار بازداشت ميدهد. پس از آنكه روزنامهها حقيقت امر را بدست آورده مكرر انتشار داده
بودند اعلاميهي سراپا دروغ و رسوايي منتشر ميكند كه جز روزنامهي اطلاعات در جاي
ديگري بچاپ نرسيد ، ببينيد از يك شهرباني كه خود مسئول كشف جرايم بوده چنين رفتاري
تا چه اندازه زشت است.
بايد براي آگاهي آقايان و
بانوان بگويم كه من پيشامد را كوچك شمردم و اكنون هم كوچك ميشمارم. كسي كه با نادانيهاي
توده به نبرد برميخيزد بايد تصادف با اينگونه وحشيگريها را نيز پيشبيني كند.
آن روز گلولهها كه به تن
من خورد يك كلمه نگفتم. با آنكه نزديك بيست دقيقه بيشتر با گروه اشرار در كشاكش بوديم
و آن زخمهاي سنگ و چاقو نيز به تن من رسيد كه خون همچنان فروميريخت سستي بخود راه ندادم
و هنگامي كه بكلانتري رفتيم آنجا نيز چيزي دربارهي گلوله بزبان نياوردم و تنها در
رفتن ببهداري بود كه در ميان راه گفتم : « از جاي گلوله خون فرو ميريزد». دو تن جوان
كه با من بودند تا آن هنگام در اين باره چيزي نميدانستند. ديده بودند كه تپانچه دو
بار باز شد. ولي رسيدن يا نرسيدن گلوله را نميدانستند.
همين نگفتن و پنهان داشتن
من بود كه كلانتري [بخش]يك را بطمع انداخت كه قضيه را وارونه نشان دهد. چون نميدانست
گلوله بمن ، آن هم از پشت سر خورده براي حمايت بجانيها برداشت پرونده را چنان برداشت
كه تپانچه را من كشيدهام كه خواستهام سيدك را بكشم مردم او را از دست من گرفتهاند
، و سپس كه گفتگو از گلوله بميان آمد چون آن را منافي با برداشت خود ديد بهمدستي ادارهي
آگاهي و سرهنگ نقدي دادستان نظامي بآن تشبثات رسوا برخاست.
بانوان و آقايان بيگمان بدانند
كه اين رفتار شهرباني مرا بيشتر از زخمها آزرده گردانيد. اين چه داستانیست؟!... اين
چه كشوريست؟!... آيا نيروي دولتي بدست اين كسان براي چنين سوء استفادههايي سپرده شده؟!...
اين رفتار گذشته از زشتيش مسلم بود كه غايلههاي ديگري درپي خواهد داشت. اشرار هنگامي
كه اين حمايت را از كارمندان خاين دولت ديدند پيدا بود كه تا چه اندازه جسور خواهند
گرديد.».[1]
[1] : ماهنامهی شهریورماه
1324 ، گفتار آقای کسروی در نشست روزنامهنویسان.
این سخن کسروی را پیشبینی
وحشیگریهای بیباکانهتر و/یا ترور دوم خود باید دانست.