«
پراکندگی مرگ است.» اینکه در ایران مردان و زنان آزادیخواه در زندانها بسر
میبرند یا بیصدا سر به نیست میشوند و مسئولانِ چنان دُژکرداریهای ننگینی شناخته
نمیشوند ، آیا این نشان از زبونی یک مردمی نیست؟! مگر
مردم سنگ و درختند یا که عروسکهای خیمه شب بازی که آنها را بیکبار بیکاره و افزار
دست دولت نشان دهند؟!.
هستند
کسانی که بدروغ مردم را بیاختیار وامینمایند. این کسان با چنان سخنی میخواهند
موضوع مسئولیت مردم را از ریشه انکار کنند. آن را میگویند زیرا نمیخواهند
خونسردی و بیدردی ایشان به آشکار افتد. میخواهند در زندگی تنها در اندیشهی خود
باشند. این را « زیرکی» و بهترین راه زندگی دانسته و زیانهایش را نمیدانند.
« اين راز درون ايشان است كه بهيچ كوششي
در راه زندگاني تودهاي و براي نگهداري كشور نياز نمیبينند و هميشه ميخواهند
تماشاگر حوادث باشند و سودهايي براي خود از كوششهاي ديگران توقع دارند ، و خود جاي
افسوس است كه اينگونه كسان درميان ايرانيان ـ نه كم ، بلكه بسيار میباشند».
همین
نپذیرفتن مسئولیت ، خود عیب بزرگی برای یک مردم است. این خود را فریب دادن و بدست
خود خوار و زبون گردیدن است.
چگونه باید فهمانید که این مردم به گرفتاریهای
بیمناکی دچارند؟!. سرانجام با چه زبانی باید گفت که بیدردی همهی ما را فراگرفته؟!
نشانهی آن همین بس که اینهمه با خونسردی و بیپروایی زندگی میگذرانیم. اگر این
بیدردی نیست ، پس بیدردی چیست؟!.
همین
امسال در روزهای تعطیل نوروز کافیست به گفتگوی مهمانیها گوش کنید و ببینید چند تن
از آشنایان سخن از گرفتاریها میرانند و از آن میان چند تن بجای گله و ناله سخن از
ریشهی گرفتاریها پیش میکشند و سرانجام از میان ایشان چند تن آن سخنان را نه برای
خودنمایی و دانشفروشی بلکه برای نتیجه گرفتن و بکار برخاستن میرانند؟!
ببینید
در گرماگرم چنین کشتارها و ویرانگریهایی که همسایگان دور و نزدیکِ ایران را
فراگرفته ، مردم ما سخن از چه موضوعاتی دارند ، اندیشههاشان به چه کارهایی است و
وقتشان را با چه کارهایی میگذرانند. ببینید چه بخشی از گفتگوهاشان از خرید و فروش
خودرو و خانه و وسائل خانه و سخنان پیش پا افتاده و بیارج است.
« اين شيوهی هر بيغيرت و بيدردست كه پرواي گذشته و آينده نميكند
، تنها در انديشهی خوشي آن دم ميباشد ، ولي خردمند باغيرت چنين رفتاري را بخود
نتواند پسنديد».
این
بیدردی با پراکندگی همریشه میباشد. کشندهترین پراکندگی ، پراکندگی اندیشههاست.
مردمی با اندیشههای پراکنده هرگز نمیتوانند یگانه (متحد) گردند و بکاری برخیزند.
پراکندگی جلوگیر همدستی است. مردم بیبهره از همدستی ، چه شگفت که کاری از پیش
نبرند و در نتیجه به نومیدی و بیدردی گرایند.
«بدانيد اي ايرانيان! شما را پراكندگي بيچاره و درمانده
گردانيده».
داستان
تحریم نفت که در اندک زمانی چنین گرفتاریهایی برایمان پیش آورده خود نشان روشنی از
درماندگی ماست. یک مردمیکه بدی از روزگار میبینند باید بخود آیند و بجویند و
بدیهای خود را دریابند.
«یک
مردمیتا خود نیک نباشند از جهان نیکی نبینند».
« گاهي برخي از جوانان كه از گفتههاي ما بتكان میآيند
ميپرسند : « حالا وظيفهی ما چيست؟..» ، ميگويم : وظيفهی شما همراهي كردن با ما
و كوشيدن برواج حقايق و نبرد كردن با گمراهيها و پراكندگيهاست. امروز در ايران
چهارده كيش هست ، صوفيگري و فلسفهی كهن يونان و خراباتيگري هست ، ماديگري و بي
همه چيزي هست ، انديشههاي نارسا و پراكندهی اروپايي هست. بايد همهی اينها
را براندازيم و بجاي آنها معني درست جهان و زندگاني را بفهمانيم ، حقيقت دين را
روشن گردانيم ، يك شاهراه رستگاري باز كرده همگي را بآن بياوريم. شما نيز در اين
كوششها با ما همراه و همدست باشيد.
ميگويند : چه كار كنيم و چگونه همراهي نماييم؟.. ميگويم : نخست
خودتان نوشتههاي ما را ـ چه دربارهی دين و چه دربارهی زندگاني ـ بخوانيد و
بينديشيد و با خرد خودتان داوري كنيد ، و چون نيك فهميديد و پذيرفتيد آنها را بكار
بنديد ، بدينسان كه در گفتار و كردار راستي كرده گِرد دروغ و دغل نگرديد. از سوگند
خودداري كنيد ، زبان بدشنام نيالاييد ، رمان ننويسيد و نخوانيد ، شعرِ بيهوده
نگوييد ، ديوانهاي شاعران و ديگر كتابهاي زيانآور را نگه نداريد ، از روضه خواني
و واعظي بپرهيزيد ، بكارها و پيشهها[يي] كه بزندگاني توده سودي ندارد ـ از روضه
خواني و واعظي و رمالي و جنگيري و دعانويسي و دست بدست گردانيدن كالا و مانند
اينها ـ نپردازيد. آفريدگار راستين را شناخته خود را آفريده و زيردست او شماريد ،
از ايستادن برابر اين گنبد و آن گنبد و حاجت خواستن دوري گزينيد ، بجهان با ديدهی
بينش نگريسته اين بدانيد كه هيچ كاري در اين جهان بيانگيزه و جز از راهش نتواند
بود ، بكشور و تودهی خود دلبستگي نموده اين بدانيد كه هر تودهاي تا خود نيك
نباشند از جهان نيكي نخواهند ديد ... اينها و مانند اينهاست كه ما از هر كسي
ميخواهيم.
اين گام نخست است ، و گام دوم آنست كه بكوشيد و خاندان خود را
با حقايق آشنا گردانيده در اين راه پاكديني و پاكدلي همراه خود سازيد. اين بسيار
زيانكاريست كه همسر و مادر و خواهر و برادر شما در گمراهي باشند و شما برستگاري
آنان نكوشيد. در گام سوم بدوستان و آشنايان خود پردازيد و هر كه را كه شايندهی
حقايق ميدانيد بخواندن كتابها و نوشتههاي ما واداريد.
در گام چهارم با ما همراهي نموده با گمراهيها و پراكندگيها به
نبرد پردازيد. ما براي آنكه ايران را از اين پراكندگيها برهانيم و بنياد گمراهيها
را براندازيم گفتارهاي بسيار نوشته بيپايي هر يكي از كيشها و راههاي پراكنده را
روشن گردانيدهايم و بهر يكي ايرادهاي بسيار نوشتهايم. ...
اگر ميخواهيد اين گمراهيها بيك سو رود و اين پراكندگيها از
ميان برخيزد بايد اين كوششها را بگردن گيريد. بايد نيروهاي جواني خود را در اين
نبرد و تلاش بكار بريد.
ببينيد جوانان در ديگر تودهها چگونه ميكوشند و چه نبردها با
دشمنان خود ميكنند. دشمنان شما در گام نخست اينهاست. شما هم بايد با اينها
بكوشيد.
شما اگر خشنودي خدا را ميخواهيد ، اگر فيروزي و آسايش تودهی
خود را میطلبيد ، اگر در آرزوي نيكنامیو سرفرازي ميباشيد ـ همهی آنها جز در
نتيجهی اين كوششها نتواند بود.
شما اگر ميخواهيد سال و زمان براي شما « خجسته» باشد از اين
كوششهاست كه تواند بود. ...»
«باید
دانست که راه رهایی این کشور تنها با سخن راندن و گفتار نوشتن نیست و باید
بکوششهایی نیز پرداخت. ما همهی ایرانخواهان را به یاری میخوانیم تا در نبرد با
نادانیها با ما همدستی کنند».
« ... كار يك مردم يا يك توده تنها
با گفتن و نوشتن و اظهار عقيده نمودن بجایي نميرسد. اين يكي از گمراهيهاي ايرانيانست كه تنها بگفتن و اظهار عقيده كردن
بس ميكنند و اين نمیانديشند كه يك رشته انديشه هرچه نيك و سودمند باشد تا باجرا
گزارده نشود نتيجهاي از آن در دست نخواهد بود و راه اجرا آنست كه يك دسته از
مردان بافهم از پير و جوان دست بهم دهند و يك جمعيتي گردند و ارادهها را يكي
سازند ، و آن وقت رشتهی كارها را بدست گرفته آن انديشههاي بلند و سودمند را با
دست خود اجرا گردانند. اينست راه و جز اين نيست».
پایان