زمانی که ما پیمان را آغاز نمودیم در شمارهي نخستین یاد
کردیم که این نامه راهی را دنبال میکند و نمیتواند بسخنان پراکنده پرداختن. گفتیم
کسانی که این نامه را میخوانند اگر گفتههای ما را میپذیرند و براست میدارند بنام
راستیپرستی چیزی بنگارند و پاکدلانه گواهی دهند و اگر نمیپذیرند میتوانند آنچه باندیشهي
ایشان میرسد بنویسند و از ما پاسخ خواهند.
با اینهمه دیده شد کسانی پیاپی شعر ساختند و فرستادند ،
گفتار پرداختند و فرستادند. ناگزیر شدیم چندین بار یادآوری کنیم. با این هم کسانی باز
نایستادند و پارهای از اینان چون گفته یا نوشتهشان چاپ نیافت رنجش پیدا کردند و از
ما روگردان شدند.
ولی ما از راه خود برنگشتیم و رشته را بدست این و آن ندادیم
و بیاری خدا توانستیم که هر ساله یک یا چند زمینه را گرفته روشن گردانیم. این یکی از
نگهداریهای خداست که پیمان در چهار سال از راه خود نپیچیده و در سراسر شمارههای آن
دو گفته که با هم نسازد پیدا نتوان کرد.
لیکن چون اینگونه پراکندهنویسی یکی از آلودگیهاست و ما
میبینیم بسیاری از مردم گرفتار آن میباشند میخواهیم چیزهایی در این باره بنگاریم
و زیان آن را باز نماییم :
هر کاری از بهر نتیجهای باید بود.[1] ما میخواهیم بدانیم
این کار که انبوهی پیش گرفتهاند چه نتیجهای دارد و از بهر چه آن را میکنند؟ اگر
از بهر آن میکنند که آگاهیهایی بمردم یاد دهند و بر دانش آنها بیفزایند و یا از بهر
آنکه پندهایی بیاموزند و راهنماییهایی کنند این کار باین سادگی نیست و آن را شرطهایی
در کار است.
تنها از پندآموزی و راهنمایی سخن میرانیم. کسی که میخواهد
بمردم پند آموزد باید پیش از همه ببیند آیا گفتن یا نوشتن را اثری هست یا نه. اگر اثری
نیست بیهوده خود را نرنجاند. پس از آن ببیند آیا دیگری پیش ازو بچنین کاری پرداخته
یا نه. اگر پرداخته پاکدلانه بیاری او برخیزد و آواز بآواز او بیندازد که هم اثرش
بیشتر گردد و شنوندگان زودتر و بهتر پذیرند و هم به رنج فراوان نیاز نیفتد. پس
از آن بزمینهای که درآمده و گفتگو میدارد آن را درست بسنجد و بفهمد و در گفتههای
خود همگی آن را دنبال کند. اگر گفتگو از دین است بهمهي گوشههای آن درآید و تنها بیک
سخن نارسا بسنده نکند. هرگاه سخن از خویهای نیکوست همگی آنها را بشمارد و یک کار درستی
را انجام دهد. پس از آن گفتاری که میراند بر سر آن ایستادگی نماید و تنها به یک بار
گفتن و یا نوشتن بسنده نکند و آنچه امروز میگوید فردا آن را فراموش نسازد و بگفتههای
ناسازگار برنخیزد. پس از آن هرچه میگوید خویشتن بکار بندد و کردار با گفتار یکی گرداند.
گذشته از همهي اینها در گفتگو از زیست آدمیان و اینگونه زمینههای سترگ گوینده باید
یا خویشتن راهی را باز کند و چنین شایستگی را دارا باشد و یا از یک راهشناس دیگری پیروی
نموده پایهي گفتههای خود را بر آن بگزارد وگرنه یک سخن از اینجا و یک سخن از آنجا
جز زیان نتیجه نخواهد داد. اینست شرطهایی که برای گفتن و نوشتن در این زمینهها در
کار است.
ولی ما میبینیم کسانی که گفتارنویسی میکنند هرگز دربند
این شرطها نیستند و اگر راستی را بخواهیم ، اینان جز راه هوس نمیپویند و این را هم
یک گونه خودنمایی میشناسند و روزنامه یا مهنامه را جز نمایشگاهی نمیدانند که هر کسی
در آن هنر خود را نماید.
این بیماری ریشهي دیگری دارد. امروز هر کسی که چند سالی
در یک مدرسه بسر داده و به یک رشتهای از فقه و اصول و نحو عربی و منطق و مانند این
پرداخته و یا دبیرستانی را بپایان رسانیده و نمونههایی از این دانش و آن دانش فراگرفته
و یا بخویشتن از این کتاب و از آن روزنامه چیزهایی آموخته هر یکی بهمین مایهي اندک
بسنده نموده خود را در راه رستگاری میشمارد بلکه هوس راهنمایی میکند و از درماندگی
و کمخردی این نمیاندیشد که این چیزهایی که او در دل دارد آیا چه گرهی از کار جهان
باز کند؟! بسیاری از جوانان همینکه چند اندیشهای فراگرفتند بگفتارنویسی میپردازند
و این نمیفهمند که چنانکه ایشان را سر شنودن و یاد گرفتن نیست دیگران نیز همین حال
را دارند و این چیزنگاری جز کار بیهوده نمیباشد. بلکه پارهای چندان کوتاه اندیشند
که دربند شنیدن و نشنیدن دیگران نیستند و تنها گفتن یا نوشتن را میخواهند و از آن
لذت مییابند. روشنتر بگویم : همچون کودکان از کار خود نتیجه نمیخواهند.
اگر در انجمنی چند تنی از اینان گرد آيند خواهند دید هر
کسی سخن خود را میگوید و ارجی بگفتهي دیگری نمیگزارد. همگی میگویند و هیچیکی گوش
نمیدهد. اگر شما یک زمینهي دشواری را پیشنهاد کنید (مثلاً از آفریدگار و کارهای او
پرسشی نمایید) خواهید دید هیچیک نمیگوید این از اندازهي فهم من بیرونست. خُرد و بزرگ
هر کدام پاسخی میدهد. هر یکی از راه دانش خود پیش میآید : صوفی از راه صوفیگری ،
فیلسوف از راه فلسفه ، شاعر از روی پندارهای شاعرانه ، ملا از روی خبر. هر یکی باین
بسنده میکند که بگوید و این نمیاندیشد در چنین زمینهای سخن از همچو منی چه خواهند
پذیرفت!
اگر روزنامههای آغاز مشروطه را بخوانید در آن هنگام که
زندگانی کهن بهم خورده و بار سنگینی بدوش پیشروان کشور افتاده بود که بایستی کسان خردمندی
پیش افتاده چه دربارهي کشورداری و چه در زمینهي زندگانی توده راههایی بنمایند و دیگران
پاکدلانه از ایشان پیروی نمایند و بدینسان توده را برستگاری رسانند بیخردانه هر کسی
اندک مایهي اندوختهي مغزی خود را سرمایهي رستگاری میشناخت و چنین میخواست از آن
راه ، کارها پیش رود. اگر هم کسانی اندیشههایی را از اروپا یاد گرفته بودند هر کدام
آن را با دانستههای خود بهم درآمیخت. بودند کسانی که از اصول یا از فلسفه یا از صوفیگری
گفتارها میپرداختند یا پیاپی خبرهای عربی میآوردند و یا شعر میسرودند. اگر بیماری
نبود این درمییافتند که از اینگونه خودنماییها جز زیان سودی بدست نیاید. در پارلمان
نیز همین رفتار را مینمودند.
اینها همه از سستی خردها و خود از بدترین بیماریهاست. این
آلودگی زیانهای بسیاری را در بر دارد و بدترین آنها اینکه چنین کسانی از « راستی پژوهی»
که از نیکوترین خویهای آدمیست بیبهره میگردند و هرگاه به یک راهنمایی که برستگاری
جهان میکوشد برخوردند با او نیز از در خودخواهی درآيند و از گرویدن و پیروی کردن بازمانند
و هرگز روی رستگاری نبینند.
اینان آن درماندگانیند که در بیابان بیمناک زندگانی نه خود
راه میشناسند که گام بردارند و پیش بروند و نه آن پاکدلی را دارند که پی راهنمایی
را گرفته رستگار گردند. در آن جا که ایستادهاند گامهایی پس و پیش بر میدارند و سر
میگردانند.
ما را شگفت میافتد که اینگونه بیماران خود را به پیمان
نزدیک میسازند. یک دسته از این راه پیش میآيند که بگفتههای پیمان پردازند : یکی
را بگویند نیک است و یکی را نارسا شمارند یا به تندی ستایند که این خردهگیریها را
جز بانگیزهي بیماری نمیکنند و اینست نتیجهای هم از این کار خود نمیخواهند. زیرا
بارها آزمودیم که کسی که گفتار پیمان را نارسا یا نادرست میشمارد چون گفتیم گفتاری
خود او بنگارد ننگاشت و دیگر آن رشته را رها کرد. بلکه شاید گفتههای خود را پاک فراموش
نمود. زیرا جز بر زبان آوردن آن و خودنمایی مقصودی دیگری نداشت که انجام داد و بپایان
رسانید.
یک دستهي دیگر پیمان را میدان هنرنمایی یا هوسبازی خود
میگیرند و چنانکه گله کردیم گفتارهای بیجا و یا شعرهای ناسازگار گفته و نوشته و برای
چاپ میفرستند و چنین میخواهند ما را از آلودگیهای خود بیبهره نگزارند. اینگونه چیزنویسی
در همه جا رواج دارد. هرچه هست کار بینتیجهایست. ما بارها گفتهایم بسخن جز بهنگام
نیاز نباید پرداخت.
***
اگر کارها از روی خرد است هر کسی باید نخست بخود پردازد
: جهان را بشناسد ، معنی زندگانی را دریابد ، براستیها پی برد ، خویهای نیک و بد را
بداند ، بدانشهای سودمند پردازد ، از تاریخ آگاهی پیدا کند ، از جهان آزمایش بدست آورد.
پس از اینهاست که بآرزوی پیشوایی و پندآموزی بیفتد و با شرطهایی که گفتیم بآن پردازد.
این خود آلودگیست که در یک توده هر کسی از گام نخست به پندآموزی
برخیزد و بهوس سخنانی گوید و نویسد. بویژه از نوجوانان که هیچ شایسته
نیست باین کارها پردازند. هنگام جوانی یادگرفتن راست نه یاد دادن را. این شیوه در ایران
بود که بجوانان گفتگو در انجمن پیران را نازیبا شمردندی و خود شیوهي بسیار بجایی بود.
یک جوان نورسیده چه دانش از جهان و چه آزمایش از زندگی دارد که بدیگران بیاموزد؟! جوان
هرچه هوشیار باشد باز خامیها در کار او خواهد بود. چه راه زندگی بيش از همه بآزمایش
شناخته شود و آنگاه خرد که مایهي دانشها اوست سال بسال فزونی گیرد.
اينكه گاهي پارهاي جوانان
نورسيده ديده ميشوند هوش بياندازه دارند و هر چيزي را ميفهمند چنين جواناني
آيندهي تاريكي دارند و چه بسا پس از سالهايي درمانده گردند. رويش هوش و خرد با هم
بايستي بود وگرنه هوش مايهي تباهكاري باشد. وآنگاه هوشي كه از اينسو زودتر بيدار
شود از آنسو زودتر خاموشي پذيرد. هوش جوانان را بيش از اندازه بيدار نكنيد و آنان
را بكارهايي كه نه شايستهي سالشان است برنگماريد.
[1] : «باید بود» (bud) سبک شده و هم معنی «باید بودن» است.