يكدسته از جوانان پيام فرستاده چنين مي گويند : " پرچم تند نميرود". مي گويند :" ما از ديگران عقب مانده ايم بايد تند برويم".
مي گويم : چكار كنيم كه تند رفتن باشد؟. شما آنرا بما بفهمانيد. اين راست است كه ما از ديگران عقب مانده ايم. راست است كه بايد تند رويم. ولي آيا تند رفتن چيست؟.
ما راستي را راهي زير پا نداريم و گام برنميداريم كه تند كنيم و گامهاي بلندتري برداريم. ما براي پيشرفت كارهاي خود بيكرشته كوششهايي نيازمنديم و بايد بكوشيم. شما بگوييد چه كنيم و چگونه كوشيم كه در نظر شما تندروي باشد؟
آيا سخنان درشت نويسيم؟ آيا بهياهو پردازيم؟ آيا بدشمنان كشور نفرين فرستيم؟ آيا شما اينها را تند رفتن ميشماريد؟.
اگر اينها را تند رفتن ميشماريد بخطا رفته ايد.
اينها راه را گم كردن و بيهوده دست و پا زدنست. از سخنان درشت گفتن و هياهو كردن چه نتيجه اي تواند بود؟ تاكنون چه نتيجه بوده است كه پس اين باشد؟.
اينها راه را گم كردن و بيهوده دست و پا زدنست. از سخنان درشت گفتن و هياهو كردن چه نتيجه اي تواند بود؟ تاكنون چه نتيجه بوده است كه پس اين باشد؟.
راستي را گاهي الفاظ آدم را فريب ميدهند و يك منظرة پرت و غلطي در جلوي انديشه او باز ميكند. اين داستان راجع به بيست سال پيش است. روزي مردي كتابي ميخواند نگاه كرده ديدم كتابيست كه يك پيشواي ديني براي پيروان خود نوشته و دستورهايي بايشان ميدهد. از عبارتهايي كه بچشمم خورد اينها بود : "همچون دريا بجوشيد ، و همچون نهنگ بخروشيد"(يا شبيه باين دو جمله). من چون انديشيدم ديدم اينها هيچ معنايي ندارد. آخر پيروان چكار كنند؟ راستي را دريا نيستند كه بجوشند يا نهنگ نيستند كه بخروشند ، چكار كنند؟ آيا بالا جهند و پايين بيفتند؟ در كوچه ها نعره زنند؟ هرچه مي انديشيدم معنايي براي آنها پيدا نميكردم ليكن ميديدم خواننده يك لذتي از آنها ميبرد و يك منظره هاي خيالي در برابر چشمش باز شده.
در اينجا نيز مي بينم جوانان همان حال را پيدا كرده اند. وقتيكه مي گويند :" ما بايد تند برويم يك تكاني بخود ميدهند و لذتي ميبرند. ولي اگر بپرسيم :"چكار كنيم؟ " هرآينه خواهند درماند و آن منظرة خيالي از جلو چشمشان محو خواهد شد.
امروز را اين خود ماية سرگرداني و گيجي براي جوانان گرديده و اينست من ميخواهم آنان را از اين اشتباه بيرون آورم.
چنانكه گفتم ما راه نميرويم كه تند باشيم. ما بيكرشته كوششهايي نيازمنديم و بايد بيشتر بكوشيم. دركوشش هم بايد نخست راه آنرا پيدا كنيم. دوم همگي دست بهم دهيم. اگر راه كوشش را پيدا نكنيم و باهم همدست نباشيم هرچه بيشتر تلاش كنيم بيشتر گرفتار خواهيم بود.
اينست آنچه نياز داريم ، و از اينروست كه ما هميشه در پرچم ميكوشيم كه از يكسو يكراهي براي كوشش باز كنيم و از يكسو همگي را بهمراهي و همدستي بخوانيم. در اين كار پرچم يگانه روزنامه ايست كه ميكوشد.
ما امروز دردهايي داريم كه بايد پيش از همه بچارة آنها پردازيم ، و بدترين آن دردها پراكندگي انديشه هاست. يك توده با انديشه هاي پراكنده بهيچ جا نتواند رسيد.
اينست ما از گام نخست ميكوشيم كه باين پراكندگي چاره كنيم و انديشه ها را يكي گردانيم. آن گفتارها كه دربارة مشروطه و معني آن مينويسيم براي اين مقصود است.
براي يك توده چه گرفتاري بالاتر از اين كه راه حكومتش دانسته نباشد؟! چه بدبختي بدتر از اين كه انبوهي از مردم نسبت به « راه حكومت» و قانون اساسي كشور بيگانه باشند؟ چه بيچارگي بيشتر از اين كه صد تن داراي يك انديشه پيدا نشود؟!
بايد نخستين گاميكه در راه كوشش برداريم چارة اين درد باشد و شما مي بينيد كه ما بآن آغاز كرده ايم. پس شما مي بينيد كه ما بكار پرداخته و گام نخست را برداشته ايم. ديگران از دور ايستاده تنها بهياهو بس ميكنند ولي ما براه افتاده ايم.
پس ما از ديگران تندرو تريم ، از ديگران جلوتر مي باشيم. اگر كساني براستي تندروي را ميخواهند بيايند با ما همراه باشند.
تندروي سخنان تند گفتن نيست. هياهو راه انداختن نيست. آن كسانيكه باينها ميپردازند مقصودشان فريب مردم است. آنها تنها اينرا ميخواهند كه روزنامه هاشان بيشتر فروخته شود و دلهايشان بمردم نميسوزد.
ما بسيار متأسفيم كه جوانان بدينسان فريب آنانرا ميخورند. بسيار متأسفيم كه ميخواهند ما نيز پيروي از آنان كنيم.
اين جوانان بدانند كه ما از همة ديگران جلوتريم. ديگران ايستاده اند و بيهوده هياهو ميكنند ولي ما راهي را پيش گرفته ايم و ميكوشيم كه گام بگام جلو رويم. ما راه خود را در شانزده بند خلاصه كرده براي آگاهي همگي در روزنامه نوشتيم. آنراه ماست و همچنان پيش خواهيم رفت.
(پرچم روزانه شماره 36 سال يكم 5 شنبه 14 اسفند ماه 1320)