پرچم باهماد آزادگان

12 ـ راه را گم كرده ايد

از روزيكه پرچم را آغاز كرده ايم بارها مي بينيم يك كسي گفتاري آورده در اين زمينه كه بدولت فلان پيشنهاد را كند يا فلان ايراد را گيرد. اين رسميست كه از سالها در كشور ما پيدا شده. كسان بسياري بخود حق ميدهند كه در كارهاي كشور « اظهار نظر» كنند و در پيشرفت زندگاني توده دخالتي نمايند.
ما باين دخالت يا اظهار نظر ايراد نداريم. زيرا معني مشروطه همينست : ما چون مشروطه را معني ميكنيم مي گوييم : حكومت يا سررشته داري ازآنِ توده است ، ولي چون توده نخواهد توانست خود رشتة كارها را در دست گيرد ، كساني را از ميان خود بنمايندگي برمي گزينند كه مجلسي كنند و بنشينند و دربارة كشور و كارهاي آن گفتگوهايي كنند و قانونهايي گزارند و تصميمهايي گيرند و سپس بچند تني از وزيران اعتماد كرده بكار بستن آن تصميمها و قانونها را بايشان سپارند.
پس راستي را چه مجلس شورا و چه دولت هرچه مي گويند و هرچه ميكنند بنمايندگي از توده ميباشد و از گفتن بي نياز است كه خود توده حق ديده باني دارد و ميتواند اظهار نظر كند يا خرده گيرد.
ولي از چه راه؟!. گفتگو در راه آنست. اين ترتيبي كه امروز در ميانست
 و هركسي هرچه مي فهمد و به انديشه اش ميرسد به تنهايي ايراد ميگيرد يا پيشنهاد ميكند نتيجة درستي نتواند داد و خود چند عيب دارد.

زيرا نخست اينها چيزهاي ناسنجيده ايست و در پيرامون آنها دقت بكار نرفته و رسيدگي درستي نشده. چيزهاييست كه خود گوينده پس از چندي فراموش خواهد ساخت و يا پشيمان خواهد گرديد. بسياري از آنها كلياتيست كه همه ميدانند.

دوم اگر چنين باشد كه هركس به تنهايي پيشنهادي كند چه بسا ديگران آن را نپسندند ، و چه بسا يك كس ديگري پيشنهادي بضد آن نمايد. چنانكه بارها ديده ميشود كه يكچيزي را كه يكي پيشنهاد ميكند مردم ريشخند مي نمايند و يا ايراد گرفته ضد آنرا پيشنهاد ميكنند.

پس چگونه ميتوان باين پيشنهاد يا يادآوريها ترتيب اثر كرد؟!. خود شما اگر رشتة حكومت را بدست گيريد چگونه توانيد باين پيشنهادها توجه كنيد؟!.

خواهيد گفت : پس چه كار كنيم؟.. آيا خاموش باشيم و هيچي نگوييم؟!.. مي گويم : نه ! خاموش نباشيد. ولي راه ايراد گرفتن يا پيشنهاد كردن را ياد گيريد. شما راه آنرا گم كرده ايد.

در كشور مشروطه يك تن (يا يك فرد) در حكم هيچست. زيرا در كشور مشروطه همه با هم يكسانند ، و اگر چنين باشد كه هر يكتني اظهارنظر كند ميليونها اظهار نظر درميان خواهد بود ، و چنانكه گفتيم نتيجة اين جز درهمي كارها و آشفتگي زندگي نخواهد بود.

پس راه آنست كه خردمندان و نيكخواهان باهم يكي گردند و دسته اي باشند ، و آنگاه بنام آن دسته هر پيشنهاد دارند بكنند ، هر ايرادي دارند بگيرند. اين از چند جهت بهتر و سزاوارتر است.

از يكسو چون تنها نيستند مطالب را بشور گزارند و سنجيده و پخته گردانند و يك پيشنهاد ارجداري بيرون دهند. از يكسو چون يكدسته اي هستند بسخنشان اهميت دهند و ترتيب اثر كنند و كسي هم بضد آن برنخيزد. بالاخره اگر دولت گوش نداد ، چون پيشنهاد كننده يكدسته ايست ، توانند پافشاري كنند و پيشرفت آنرا بخواهند.

اگر مقصود كوشيدن و نتيجه بردنست راهش اين است و بس. شما اگر روزنامه ها را بخوانيد سي و اند سالست در ايران مشروطه برخاسته و روزنامه ها بنياد يافته و هميشه ستونهاي آنها پر از اينگونه پيشنهادها و يادآوريها بوده. ولي آيا چسودي داده؟!.

چيزهاي فرعي بماند. امروز اساس زندگي متزلزلست. چنانكه گفته ايم در اين كشور رنجها كشيده شده و خونها ريخته گرديده و مشروطه اي بنياد يافته است. چنين چيزي كه اساس زندگاني توده ايست ما مي بينيم دسته هاي بزرگي با آن دشمني مي نمايند و بيزاري ميجويند ، و چون ما به سخن درآمده علت را مي پرسيم مي بينيم پاسخي نمي توانند ، و چون نيك ميجوييم مي بينيم سرچشمة اين دشمني ها و بيزاريها جز هوسبازي نيست. يك سخناني از اين كشور وآن كشور رسيده و كسان ناآزموده اي بي آنكه نيك بفهمند مقصود چيست بآنها گراييده و باين نمايشها برخاسته اند ، و داستاني باين بزرگي و باين اهميت باري آن نميكنند كه بنشينند و گفتگو كنند و آنرا بجايي رسانند. آن نمي كنند كه در اساس زندگاني انديشه و سخن يكي گردانند آيا اين نقص نميباشد؟
(پرچم روزانه شمارة 27 سال يكم 3 شنبه 5 اسفند ماه 1320)

2 ـ
درشمارة پريروز پرچم نوشتة مفصل آقاي دادپرور را دربارة آذربايجان بچاپ رسانيديم. نويسندة نامبرده از بدي حال آذربايجان شكايت ميكند : ايمني از آذربايجان برخاسته ، به بهداشت آنجا نمي پردازند در شهرها آبادي و خيابان كشي بجايي نرسيده ، در شهر تبريز كه كرسي يك استان بزرگيست بيش از يك دبيرستان نيست.

اينها همه راست است. به آذربايجان در بيست سال گذشته بي پرواييها شده و ستمها رفته و كنون هم گرفتاري پشت سر گرفتاري ميآيد. ولي من بآقاي دادپرور پاسخ داده ميگويم : چارة اين دردها گفتن نيست. نميگويم نگوييد و ننويسيد. ميگويم اگر چاره ميخواهيد راهش اين نيست.

در آذربايجان غيرتمندان و آزادگان دست بهم دهيد و يك جمعيتي گرد آوريد و باهم پيمان بنديد كه پشتيبان و نگهدار آن باشيد و با گفتگو و شور دردها را بشناسيد و سرچشمه اش را بدانيد و چاره اش را بفهميد و آنگاه يكدل و يكزبان بدولت پيشنهاد كنيد و در اجرايش پافشاري نماييد. اينست راهي كه مي تواند به نتيجه اي رساند.

در همان تبريز گروهي آزادگان و غيرتمندان باينكار ميكوشند. شما نيز همراهي كنيد و يك دستة آبرومندي باشيد و از سرزمين خود پشتيباني كنيد. آنجا سرزمين شماست مسئول نگهداري و آبادي آنجا ميباشيد. برادرانه همدستي نماييد و وظيفة خود را پيش گيريد.

تنها از اين راهست كه به نتيجه توانيد رسيد وگرنه نه تنها بسخنانتان گوش ندهند و گوش نتوانند داد خودتان نوميد و فرسوده گرديده بكنار رويد.
در جهان هرچيزي يك راهي دارد كه اگر از آن راهش نباشد پيش نتواند رفت. دولت نه اينكه نميخواهد بآذربايجان توجهي كند ولي چون كارها از راهش نيست نتيجه بدست نمي آيد.


همين اكنون گفته ميشود كه براي آذربايجان يك استانداري بفرستند ولي هركسي را بديده ميگيرند نمي پذيرد. زيرا يكرشته دشواريها در كار مي بينند و در اين هنگام آشفتگي جهان بزير بار چنان كار سختي نمي رود. در چنين هنگامي يك استاندار يا هركس بايد از مردم پشتيباني و راهنمايي بيند تا بتواند بدشواريها غلبه كند. كو آن جمعيت شايسته اي كه چنين پشتيباني تواند؟!..

دريك شهري يا در يك استاني مسئول كارها پيش از همه خردمندان آنجايند ، و اين خردمندان هنگامي توانند كاري كنند كه باهم انديشه و دست يكي دارند. شما در آذربايجان بيش از هر كاري بچنين همدستي و هم انديشي نيازمنديد.

شما كه از دردها و گرفتاريها ميناليد اگر در سراسر آذربايجان ده هزار تن باهم گرديد بهمة آنها چاره توانيد كرد ، و نميدانم چرا در انديشة چنين كاري نيستيد؟.. نميدانم در جاييكه چاره در دست خودتانست چرا بديگران اينهمه فشار ميآوريد؟..

براي اين سخن بهيچ دليلي يا گواهي از بيرون نياز نداريم. تاريخ خود آذربايجان بهترين دليل و گواه است. در سي و اند سال پيش كه سالهاي نخست مشروطه جريان داشت در تبريز يك جمعيتي بنام آزاديخواهان و مجاهدان نه تنها همة كارهاي آذربايجان را پيش ميبردند بجنبش تهران و ديگر جاها نيز پشتيباني نشان ميدادند ، و هيچ كشاكشي درميان دربار قاجاري و آزاديخواهان رخ نميداد كه آذربايجان در آن دخالت نكند و با يك پافشاري قضيه را بسود آزاديخواهان بانجام نرساند. آنهمه نامي كه آذربايجان در تاريخ مشروطة ايران پيدا كرده و همان ماية احترامش شده جز نتيجة آن يك جمعيت نبود.

شايد صد تن بيشتر از پيشروان و كاردانان نبودند كه دست بهم داده و ديگران را در پشت سر انداخته و آن يگانگي و همدستي را پديد آورده بودند و آن كارهاي بزرگ را انجام ميدادند.

كنون شما بايد همان را كنيد و همان راه را رويد ، و چنانكه نوشتم زمينه نيز آماده گرديده و اگر نمي توانيد از اين راه پيش آييد در آنحال بايد گفت : كوتاهي از خودتانست و جاي گله از هيچ كس نيست.[1]
(پرچم روزانه شمارة 28 سال يكم چهارشنبه 6 اسفند ماه 1320)

اگر نيك انديشيده شود و حقايق روشن گردد ، اساساً اينگونه پيشنهادها يا يادآوريها بدولت بيهوده و بيجاست ، و براي آنكه سخنم روشن باشد بايد « دولت» را معني كنيم :

چنانكه گفتيم در كشور مشروطه دارالشورا نمايندة توده است ، و اين دارالشورا چون تصميماتي ميگيرد و قانونهايي مي گزارد بايد بكساني اظهار اعتماد كند و از آنان هيئتي پديد آورد و اجراي تصميمات و قانونها و راه بردن كشور را از ايشان بخواهد.

اين معني دولت است و خود يكچيز ساده فهميده ميشود. ولي در عمل اشكالهايي پيدا شده ترتيب ديگري پيش ميآيد. باين معني اگر در كشوري اختلاف عقيده نيست و مردم با يكديگر كشاكش و مجادله ندارند ، يك هيئت دولت ، تا بكارهاي بي رويه اي نپرداخته مورد اعتماد دارالشورا و مردم باشد و با اطمينان و آسودگي بكار پردازد. ولي اگر در كشوري اختلاف عقيده و دسته بندي بود ، بايد يك حزب نيرومندي پا پيش گزارد و دولت را او برگزيند و خود پشتيبان آن باشد.

اينست راهيكه قرنها در كشورهاي مشروطه آزموده شده و مجري بوده. كنون شما بگوييد حال ايران كدام يك از ايندو است؟. آيا آن نخست است و در ايران اختلاف عقيده نيست؟!. آيا مي توان چنين سخني گفت؟!. بيگمان نتوان گفت. اين كشور پر از اختلاف عقيده است و در سراسر آن هزار تن با يك فهم و انديشه بآساني نتوان يافت.

پس ميماند دوم ، كه يك دستة نيرومندي پديد آيد و بيك دولتي اظهار اعتماد كند و خود پشتيبان آن باشد و پيشرفت كارها را از آن بخواهد.

اساس چاره آنست كه با اختلاف عقيده نبرد كنيم و آنرا از ميان برداريم. ولي چون باين زودي و آساني نتواند بود چاره جز آن نيست كه غيرتمندان و باخردان چه در تهران و چه در ديگر جاها به يك جمعيتي درآيند و يك دستة نيرومندي پديد آورند و با پشتيباني از يك دولتي كه خود مي شناسند باين گرفتاريها و دردها درمان كنند.

امروز يگانه راه اينست و بايد اين را پيش گرفت. وگرنه يكدولتي كه بروي كار بيآيد چند نقص بزرگي در آن جمع خواهد بود :

نخست : چون از يك جمعيتي بيرون نيآمده اند هر يكي از وزيران عقيده و انديشة جدائي خواهد داشت و با آن ديگران نخواهد ساخت. بجاي همدستي با يكديگر بدشمني خواهد پرداخت.

دوم : چون يك مقصد و مرام معيني ندارند ، هر يكي با سليقة خود بكارهائي خواهد پرداخت و چه بسا خطاهاي بزرگي از آنان سر خواهد زد.

سوم : چون پشتيبان ندارند از روز نخست متزلزل بوده و نخواهند دانست كه آيا بنگهداري خود كوشند و يا بكارها پيشرفت دهند. بالاخره يكدولتي اگر نيك باشد بدان با او دشمني نموده به برانداختنش خواهند كوشيد ، و اگر بد باشد نيكان بضديت پرداخته ريشه اش را خواهند كند.

اگر ميخواهيد بآيين مشروطه زندگاني كنيد و از سودهاي آن بهره مند گرديد راهش اينست و بايد شما نيز اينراه را پيش گيريد وگرنه در كنار ايستادن و از دور يك پيشنهادي كردن يا يك ايرادي گرفتن و يك چيز « من در آوردة» شماست و نتيجة آن همين تواند بود كه مي بينيد : هر روز صد پيشنهاد و يادآوريست كه در روزنامه ها بچاپ ميرسد و بهيچ يكي كوچكترين اثري داده نميشود. هميشه مردم از دولت ناله ميكنند و دولت از مردم شاكي ميباشد.

اين سخنان را بايستي از سي سال پيش بگويند و در دلها جا دهند تا پيشرفت كند و امروز اين گرفتاريها و آوارگيها درميان نباشد. راست است از زمانيكه جنبش مشروطه پديد آمد در ايران جزبهايي نيز پيدا شد و برخي از آنها كارهاي تاريخي كرد و نامي از خود در تاريخ گزاشت (همچون دستة مجاهدان تبريز و گيلان». ولي رويهمرفته مردم نه معني مشروطه را درست فهميدند و نه اين موضوع را نيك دريافتند ، و سي و اند سال همه بغلط راه رفته و زندگي كرده اند و كنون ديگر عادت شده. ولي بايد اين عادت را بهم زد و اين غلط را از ميان برداشت.

يك كلمه بايد گفت : شما با حال كنوني و با اين بيراهي و پراكندگي [به] هيچ جا نتوانيد رسيد چنانكه از سي سال پيش هميشه پس رفته ايد ، از اين سپس نيز پس خواهيد رفت. مگر اين حال را تغيير دهيد و شما نيز راهي را پيش گيريد. ميدانم كساني چون اينرا بخوانند بياد حزب سازيهاي بيست و چند سال پيش افتاده بمن ايراد خواهند گرفت كه مردم را بچنان كارهايي دعوت مي نمايد. ولي چنين نيست و من خود از آن كارهاي ناستوده سخت بيزارم. ما اگر مي نويسيم بايد غيرتمندان دست بهم دهند هيچگاه مقصودمان آن دسته بنديها نيست و خود در شماره هاي آينده روشن خواهيم گردانيد كه كدام جمعيت را مي گوييم و چه راهي را پيشنهاد مي كنيم.

ما امروز ناگزيريم بچنان كاري برخيزيم. اگر پست نهاداني در بيست سال پيش باين نام كارهاي ناستوده اي كرده اند دليل نخواهد بود كه ما در انديشة زندگاني نباشيم و بهمدستي و همراهي نكوشيم.

يك توده را هميشه خردمندان ايشان راه مي برند ، و من نيز روي سخنم با ايشانست. با ماجراجويان و پول اندوزاني كه دخالت در كارهاي توده را وسيلة استفاده گيرند سخني ندارم و آنان را بنادانيهاي خودشان واميگزارم.
[1] : از زمان محمدرضاشاه تاكنون بارها خوانده و شنيده ايم كه دولتها خواسته اند خيابانها را از گدايان پاك گردانيده ساماني بكارشان دهند. از فرداي آن روز دولت به گدايان سخت گرفته و چند روزي با هايهوي و بگير و ببند گذشته و سپس اين رشته رها گرديده و همان شده كه بوده.


اكنون كه هزاران صندوق « كميتة امداد امام» ، بنياد فلان و جمعيت بهمان در سراسر كشور سر برآورده و همگي دعوي كمك به بينوايان مي كنند باز هم اين گوشه و آن گوشه گدايان راه بر رهگذران و خودروها مي بندند. اين درماندگي در كار گدايان تنها در شهر تبريز است كه ديده نمي شود. زيرا در اين شهر از پنجاه سال بيشتر ، نيكوكاراني دست بهم داده و با كارداني به دستگيري از بينوايان و تنگدستان آبرومند پرداخته اند و كمكهاي مردم را يكسره به آنها ميرسانند و چون اينكار با يك سامان و درستكاري پيش رفته اينست جايي براي گدايان باز نمانده و اگر كسي خيره رويي كرده به گدايي برخيزد از مردم شهر پولي درنخواهد يافت.

كار به جايي رسيده كه بسياري آرزو كرده اند نيكوكاران تبريز به گدايان تهران نيز پرداخته و اين كار را در اينجا هم بساماني رسانند.

اين يك نمونه است كه مردم چه كارهاي ارجمند و بزرگي انجام توانند داد. افسوسمندانه مردم ما به بيماري نوميدي دچار شده و هر كاري را از دولت چشم دارند. همين چشمداشت از دولت يك نتيجه اش اميد از خود بريدن است. حال آنكه يك مردمي كه در يك زمينه اي هم انديش گرديده دست بهم دهند نيروي بس بزرگي خواهند داشت و كارهاي بزرگي توانند كرد. ليكن گام نخست آنست كه به چنان نيرويي باور دارند و نوميد نباشند.

(پرچم روزانه شمارة 29 سال يكم پنج شنبه 7 اسفند ماه 1320)