(جنبش کتابسوزان ـ 4)
دیدیم این گمراهیهای
گوناگون و مغزآشوب که از هزار سال پيش در ایران بوده و مایهي بدبختی این توده (و تودههای
دیگر) گردیده ، و در زمان ما نیز چون با اروپا همبستگی پیدا شده و اندیشههای
اروپایی به ایران رسیده این بار چیزهای دیگری به آنها افزوده شده و زمینه به
آشفتگی مغزها بازتر گردیده. گذشته از دانشهای اروپایی که جوانان درس میخوانند و
چون با باورهای کیشی که در ته مغزهاشان خوابیده ناسازگار است مایهي گیجی بیشتر میگردد
، در این چند سال در ایران روزنامهها بدآموزیهای مادیگری را تکه به تکه با رُویههای[صورت]
گوناگون در روزنامههای خود آوردهاند و به گوشها رسانیدهاند. از شگفتیهاست که در ایران کم کسانی
«فلسفهي مادی» را (به رویهي دانش) میدانند. و اگر پرسیده شود : «مادیگری
چیست؟...». جز کسان انگشتشماری پاسخ نتوانند داد ولی جملههای « زندگانی نبرد
است» و « هر کسی باید زیرک باشد و پول در بیاورد» و «در جهان نیک و بدی نیست. هر
کسی هرچه را به سود خود دید نیک میشمارد و به زیان خود دید بد میپندارد» و «هر
کسی از روی ساختمان مغزی اندیشهاش دیگر است» و مانند اینها که بدآموزیهای پراکندهي
آن فلسفه است بر سر زبانهاست و در همهي مغزها جا برای خود باز کرده.
این
آموزاکهای[=تعلیمات] اروپایی که به شرق رسیده و با آموزاکهای کهن در هم آمیخته به
گیجی مردم و به آشفتگی مغزهای آنان افزوده و سَهِشها[=احساسات] را هرچه خاموشتر
گردانیده.
اینها را دیدیم و نیک
دانستیم که سرچشمهي بیچارگی و بدبختی ایرانیان چیست. نیک دانستیم که چه بود که در
ایران مشروطه نتیجهي ستوده نداد و به این حال ننگآوری افتاد. نیک دانستیم که چرا
از دبیرستانها و دانشکدهها نتیجهي وارونه بدست میآید. نیک دانستیم که چه شده که
بسیاری از مردان این کشور غیرت و سهشهای مردانگی را از دست دادهاند که در برابر
این بدبختیها تنها به آن بس میکنند که بنشینند و زبان به گله و ناله بگشایند و با
هيچ کوششی همراهی ننمایند. همهي اینها را نیک دانستیم.
مشروطه چیست؟...
مشروطه آنست که بیست یا سی ملیون مردم که در کشوری میزیند آنجا را خانهي خود
دانند و در راه نگهداری و آبادی آنجا به هرگونه کوشش و جانفشانی آماده باشند. چنین
چیزی با صوفیگری و شیعیگری و خراباتیگری و مادیگری چه سازشی تواند داشت؟!. چه
سازشی تواند داشت که شما به مردم دستور دهید که به کشور خود دلبستگی داشته و در
راه نگهداری و آبادی آن از کوشش و جانبازی باز نایستند و دست ستمگران را برتافته
به آزادی زندگی کنند ، و از آنسوی ملایان دستور دهند که « باید انتظار ظهور را
کشید و تا امام ظاهر نشود هيچ کوششی فایده ندارد و روزبروز ظلم بیشتر
خواهد گردید» ، یا صوفیان درس آموزند که «باید دامن از دنیا درچید و به یک لقمه
نانی اگرچه از دریوزه بدست آید قناعت کرد و در گوشهای نشسته به تهذیب نفس کوشید».
یا خراباتی فلسفه برایش بافد که «جهان هيچ است و پوچ است. باید در اندیشهي گذشته
نبود و پروای آينده نداشت. دم غنیمت دانسته با مستی و خوشی بسر برد». اینها با
یکدیگر چه سازشی تواند داشت؟!. آیا مردمی که مغزشان آکنده از اینگونه بدآموزیهای
گوناگونست زندگانی مشروطهای توانند کرد؟!.
...
اما دبیرستانها که
نتیجهي وارونه داده ، ما میپرسیم شما در آنها به نوآموزان چه یاد میدهید؟..
درسهای جوانان بخش بیشترش همان بدآموزیهای پست صوفیگری و خراباتیگری و شیعیگری کهن
است که با بدآموزیهای مادیگری نو اروپایی در هم آمیختهاید و در مغزهای آنان جا میدهید.
آیا از این آموزاکهای پست است که چشم میدارید «جامعه رشد سیاسی پيدا کند»؟!. گویا
ميپندارید جوانان هر درسی که خواندهاند خواندهاند مردان غیرتمند و دانا و کوشا
خواهند گردید!. در اینجاست که باید به اندازهي نافهمی شما پی برد.
درخورِ صد شگفتست که پس از آنکه مشروطه در ایران روان گردید بایستی
وزارت فرهنگ یکی از بایاهای خود این را داند که دلهای نوآموزان را از بدآموزیهای
کهن قرنهای تاریک گذشته پاک گرداند و بجای آنها معنی مشروطه و زندگانی مشروطهای
(دموکراسی) و میهنپرستی و اینگونه چیزها را بگزارد. لیکن وزارت فرهنگ درست وارونهي
این را گرفته و بایای خود دانسته که بدآموزیهای کهن را ـ با یک رویهي رسمی ـ در
دلهای جوانان جا دهد و مغزهای آنان را آلودهتر از مغزهای پدران درس ناخوانده
گرداند.
سرمایهي وزارت فرهنگ
ایران چیست؟.. شعرهای سعدی و حافظ و خیام و مولوی و بافندگیهای صوفیان و تنیدههای
افلاطون و ارسطو و دیگران و مانندهای اینها. کتابهای درسی از اینها سرچشمه میگیرد.
اندکی هم از دانشهای اروپایی را یاد میدهند.
دربارهي دلمردگی و
بيغیرتی بسیاری از مردم نیز داستان روشنست. این بدآموزیهای زهرآلود که چند رشته
بهم آمیخته ، چنانکه مغزها را بیکاره تواند گردانید ، غیرتها و سهشها را نیز تواند
کُشت. از مردمی با این مغزهای آکنده چشم غیرت و مردانگی داشتن از دیدهي کور
بینایی خواستنست.
(این نوشتار دنباله
دارد)