امروز
یکم آذرماه و روزبه (عید) پیمان میباشد. در سال 1312 در این روز نخستین شمارهی
ماهنامهی پیمان بیرون آمد. اینست آزادگان برای بزرگداشت و ارجشناسی از کوششهای
ورجاوند (مقدس) این ماهنامه که شاهراه پاکدینی را بروی جهانیان گشاد ، هر سال این
روز را جشن میگیرند.
کسانی
در شگفت میگردند که یک مجله را بزرگ داشتن چه معنی دارد.
امروز اندیشهی بیشتر ما از مجله دفترچههاییست که هفتگی یا ماهانه بیرون آید و روی جلدش تصویری از یک ستارهی سینما یا سیاستمدار یا دورنمایی از طبیعت ، درونش خبرهای سیاسی کمژرفا و کوتاه ، خبرهایی همچون صفحهی حوادث با تفصیل بسیار ، یک دو رمانی و شعرهایی از این شاعر بیهودهگو و آن غزلسرای یاوهباف ، سخنانی از این فیلسوف غربی و آن حکیم شرقی ، چند جوک و چیستان و مسئله و جدول و سودوکویی ، چند پیکره (عکس) از ورزشکاران و سینماگران و برجستگان توده و شرح زندگی ایشان و «حاشیه»هایش ، شوخینگارهای (کاریکاتور) و برخی ترجمهها از رسانههای بیگانه باشد. کوتاهسخن : یک انبانی است که درونش هرچه خواننده را بتواند بخود کشد و تیراژ مجله را بالا برد ریخته گردد. اینکه این نوشتهها باهم سازگارند یا بوارونه یکی دیگری را نقض میکند و مایهی گیجسری خواننده و پراکندهاندیشی میگردد و آیا یک راهی را میپیماید و خواستش رسیدن به آرمانی است و دردی را از دردهای مردم درمان میکند ، اینها نه چیزهاییست که دارندهی مجله به آن بیندیشد. با اینهمه او گمان دارد که «فرهنگسازی» میکند و از کوشش به چنین «رسالتی» بخود میبالد.
امروز اندیشهی بیشتر ما از مجله دفترچههاییست که هفتگی یا ماهانه بیرون آید و روی جلدش تصویری از یک ستارهی سینما یا سیاستمدار یا دورنمایی از طبیعت ، درونش خبرهای سیاسی کمژرفا و کوتاه ، خبرهایی همچون صفحهی حوادث با تفصیل بسیار ، یک دو رمانی و شعرهایی از این شاعر بیهودهگو و آن غزلسرای یاوهباف ، سخنانی از این فیلسوف غربی و آن حکیم شرقی ، چند جوک و چیستان و مسئله و جدول و سودوکویی ، چند پیکره (عکس) از ورزشکاران و سینماگران و برجستگان توده و شرح زندگی ایشان و «حاشیه»هایش ، شوخینگارهای (کاریکاتور) و برخی ترجمهها از رسانههای بیگانه باشد. کوتاهسخن : یک انبانی است که درونش هرچه خواننده را بتواند بخود کشد و تیراژ مجله را بالا برد ریخته گردد. اینکه این نوشتهها باهم سازگارند یا بوارونه یکی دیگری را نقض میکند و مایهی گیجسری خواننده و پراکندهاندیشی میگردد و آیا یک راهی را میپیماید و خواستش رسیدن به آرمانی است و دردی را از دردهای مردم درمان میکند ، اینها نه چیزهاییست که دارندهی مجله به آن بیندیشد. با اینهمه او گمان دارد که «فرهنگسازی» میکند و از کوشش به چنین «رسالتی» بخود میبالد.
آری ،
چنین مجلهای نه درخور جشن و بزرگداشت است. ولی آیا ماهنامهی پیمان چه بود؟!..
دارندهی
پیمان ، کسروی آن مرد یگانه تا سال 1311، جز در زمینههای ادبی و دانشی مانند
تاریخ ، جغرافی ، زبانشناسی و حقوق گفتاری یا کتابی ننوشته بود و بیشتر در همان
زمینههای تاریخ و زبانشناسی بلندآوازه گردیده بود. لیکن چنانکه مینویسد از 1307
تکانی در اندیشههایش پدید آمد. در این سالها او به کارهای دانشی همچون گذشته نمیپرداخت
و به زمینههای اجتماعی نزدیک آمده و به گرفتاریهای آدمیان باریکبینانهتر مینگریسته
است.
او جهانیان
را گمراه ، جهان را لبریز از ستمها و حال آن را بیمگین میدید. با اینحال «شاهراهي
از دور مييافت كه ميتوان جهان را به آن درانداخت و از گمراهي باز رهاند»[1].
این اندیشهها و پرسش و پاسخها از بدی حال ایران و جهان چند سالی ادامه داشت تا
آنکه او سرانجام با خدا پیمان بست که «از پا ننشیند و این راه را بسر بَرد». خواست
از «راه» اینجا «شاهراه پاکدینی» است : «نميدانستم چه خواهم كرد و در كوششها تا
بكجا پيش خواهم رفت. راهي بود ميبايست پيش گيرم و گام بگام بپيمايم. ميبايست با
يكايك گمراهيها درافتم و در آن ميان حقايقي را بازنمايم».[2]
کوششهای او بهر همگان از شرقی و غربی بود ولی چنانکه مینویسد چون اینجا میهنش میباشد
و در اینجا میزید نخست به نیکی و رهانیدن ایرانیان از آلودگیها برخاست. چنانکه
میدانید او در این پیمانش تا آخرین دم زندگانی استوار ایستاد و زخمهای کارد و
تپانچه بر تنش در ترور نخست در سال 1324 نیز او را از کوشش بازنداشت.
نخست
در زمستان سال 1311 در بخش یکم کتاب آیین او به گرفتاریهای مردمان در ایران و جهان
بکوتاهی میپردازد. سپس در بخش دوم آیین در 1312 جستار را بازتر میگرداند و در
همان سال امتیاز ماهنامهی پیمان را میگیرد.
دیدگاه
او را از کتاب آیین ، بخش یکم میتوان دریافت. در زیر کوتاهشدهای از دو گفتار
نخست آن کتاب میآوریم :
«افسوس
بر این آدمیزاده ، که با آنکه برگزیدهی آفریدگان است و خرد و اندیشه خاص اوست
باندازهی جانورانِ بیخرد و اندیشه ، آسایش و خرسندی برای خویش آماده نساخته و
بقدر چهارپایان از لذت زندگی بهرهور نمیگردد.
...
جهان
از بیرون آراسته و زیبا ولی جهانیان از آسایش و خرسندی بیبهرهاند ، همچون کسی که
سر و تن آراسته و رختهای زیبا در بر کرده لیکن از تندرستی که یگانه مایهی لذت و
خوشی است بیبهره باشد!
...
جای
خرسندی است که ... سخن ما با اروپا[3]
یکی است و همگی برآنیم که مایهی نیکی جهان و یگانه آرزوی جهانیان آسایش و خرسندی
است.
این
معنی گرانمایهترین چیز است در گیتی.
پیغمبران
برخاستهاند ، آیینها آورده شده ، پادشاهیها بنیاد یافته ، قانونها گزارده شده ،
همگی برای این مقصود بوده. جنگهایی که شده خونهایی که ریخته گردیده ، شورشهایی که
برخاسته همه بدین دستاویز بوده. اینهمه ادارات که امروز در هر شهری برپاست همگی
بنام آن مقصود است.
دستهبنديهايي كه امروز در اروپا با نامهاي گوناگون هست ،
كنفرانسهايي كه دولتها برپا ميكنند ، ... سراسر اينها بنام آسايش و
خرسندي جهانيان است.
هم
بیگفتگوست که مقصود آسایش همهی مردم است از توانگر و درویش ، کارگر و کارفرما ،
زورآور و کمزور ، که هر خاندانی از هر نژاد و گوهر که هست و در هر کجا که زیست میکند
و هر حالی که دارد آسوده زیسته تا آن اندازه که میتواند بود از زندگانی خود خرسند
باشد ، نه اینکه در هر شهر یا دیهی تنها گروهی خوش و آسوده زیسته دیگران بآتش
بینوایی بسوزند.
اکنون
ببینیم آیا از این اختراعهای نوین اروپا که از چند قرن پیش آغاز شده بر آسایش و
خرسندی مردم افزوده؟ آیا از سوار شدن بر اتومبیل و راهآهن ، از پریدن با هواپیما
، از سخن گفتن با تلفن ، از پیام فرستادن با تلگراف ، از دیدن سینما ، از گوش دادن
برادیو ، زحمت آدمیان در زندگی کمتر گردیده؟
فسوسا
که نه!.. دریغا که نه!..
...
شرح
اين سخن چنانكه ميبايد آنكه : دو چيز در زندگي مايهي زحمت آدميان است : يكي حاجت
بخوراك و پوشاك و خانه و ديگر اسباب زيستن. دوم نبرد و كشاكش كه در ميان مردم بنام
دشمني و همچشمي هميشه برپاست.
به
عبارت دیگر هر زندهای ـ چه آدمی و چه از دیگر جانوران ـ چاره ندارد جز اینکه از
یکسوی با گیتی (طبیعت) در نبرد بوده خوراک و پوشاک و لانه و دیگر دربایستهای زندگی
را فراهم سازد. از سوی دیگر با همجنسان خود نبرد کرده نگزارد که بدزدی یا بفریب یا
از راه دیگر گزند باو برسانند یا داراییش را از دستش بربایند یا همچشمان ازو پیش
افتاده راه روزی را بَرو و بر خاندانش تنگ سازند.
زندگی
هر کسی با این دو نبرد آغاز گردیده ، با این دو نبرد هم بانجام میرسد. ولی نبرد
با گیتی را میتوان بسیار خوار شمرد. بویژه پس از کشفها و اختراعها که اروپاییان
کرده و بر گیتی (طبیعت) چیره گردیدهاند که اکنون آسانترین کار این نبرد است.
پتیاره[=بلا]
آن نبردی که آدمیان با هم دارند و روزبروز بر سختی آن میافزاید! اگر این پتیارهی
نبردِ آدمیان نبود جهان بهشت برین بود!
...
دستهبندیها
و دشمنکاریها که میانهی دولتها در شرق و غرب پدید آمده نمونهای از این پتیارهی
نبرد جهانیان است! پیغمبران برخاستهاند ، قانونها گزارده شده ، همگی برای علاج
این درد جانگزای جهان بوده!..
درد
جانگزایی که امروز بیاندازه سختی گرفته. اگر در زمانهاي ديرين در نتيجهي دين و
در سايهي كوششهاي پيغمبران از آسيب اين درد كاسته بوده ، در اين دو سه قرن جنبش
اروپا سختي آن روزافزون بوده و اكنون بدانجا رسيده كه هرگاه انديشهي درمان نكنيم
ناگزير بايد از بهبود جهان نوميد باشيم.
اختراعها
و کشفهای اروپایی که اینهمه بدانها مینازند اگر سودی دارند تنها در زمینهی نبرد
با گیتی است.
آنانکه
این اختراعها و کشفها را مایهی نیکی جهان میپندارند فراموش کردهاند که آن درد
جهان که درمان باید کرد دشمنی و کشاکشی است که آدمیان میانهی خود دارند و تنها
آن اختراع یا کشف را میتوان مایهی نیکی جهان دانسته بدان نازید که ریشهی این
کشاکش را برانداخته یا باری از سختی آن بکاهد.
در
اینجا باید مثلی یاد کرد : در دیهی میانهی مردمانش دشمنی و دوتیرگی بود که هر
چندگاهی هنگامه برانگیخته با چوب و سنگ سر و روی یکدیگر را میخستند.
استادی
شمشیرساز از شهر رسیده در آنجا نشیمن گزید و شمشیرها ساخته بدست روستاییان میداد
که از آن پس چون هنگامه برمیخاست بآسانی خون همدیگر را میریختند و در هر هنگامه
گروهی کشته میگردید.
شمشیرساز
هم همواره آتش فتنه را دامن میزد که بازار گرمی داشته باشد. تا پس از سالیان مرد
خداییای بدانجا رسیده بآب اندرزهای پاکدلانهی خود آن آتش فتنه را خاموش ساخته
دشمنی را از میانهی روستاییان برداشت.
جهان ،
این دیه و کشاکشهایی که میانهی آدمیان است آن جنگ و دوتیرگی است.
از مثل
بگذريم ، من پرسشهايي ميكنم ، شما پاسخ گوييد.
از اينكه امروز سفرها با اتومبيل و راهآهن و هواپيما ، و
پيامها با تلگراف و تلفن ، و نامهها با پست ، و
كشت و كار و پارچهبافي با ماشين انجام مييابد و صد اختراع ديگر در كار است ، آيا
مردم برخلاف زمانهاي ديگر ، يك روز كار كرده و ديگر روز بآسايش و خوشي ميپردازند؟..
آيا
مردم اين زمان بيشتر از مردم زمانهاي باستان ميخورند و ميخوابند؟.. نه!..
...
آيا
ريشهي بيچيزي و نداري كنده شده كه مردم همه آسوده زيست كنند؟...
نه!..
بلكه اين درد جهان بياندازه سختي گرفته!..
آيا
كين و دشمني از ميان آدميان برداشته شده كه كمتر بر آزار يكديگر بكوشند؟..
نه!..
بلكه سختي آن روزافزون بوده!..
پس چه
سودي از اين اختراعات بدست آدميان آمده كه اروپا اين همه بدانها ميبالد و شرق و
غرب را از لاف پيشرفت و برتري جهان پر ساخته است؟..»
بیشتر
مردمان این حال را عادی و جهان و آدمی را نیز نیکیپذیر نمیشناسند. روشنتر بگوییم
: دیگر گردیدن این حال را از دست آدمیان بویژه که یک تن تنها باشد بیرون میدانند و
یا نمیخواهند در اینباره بیندیشند یا بکوشند.
کسروی
که به نیکیپذیر بودن آدمی و جهان هر دو باور داشت با یک ارادهی پولادینی بکار
آغاز کرد. چنانکه دیدیم ، او حال جهان را شایستهی آدمیان نمیداند. کوشش او در
چهارده سال همه برای آنست که مردمان از گرفتاریها برهند.
اکنون
این پرسش پیش میآید که این خواست از چه راهی دست یافتنی است؟!. این همان راهی است
که آیین گشود و پیمان پیمود.
چنانکه
در بالا اشاره شد ، این کار دو پایه بیش نداشت : نبرد با گمراهیها و بازنمودن
حقایق. اگر این را بدیده گیریم به ارج پیمان پی میبریم.
کسانی که
از گمراهیها آگاهیهایی یافته و برخی از آنها را بچشم دیده زیانهاشان بر زندگانی
مردمان را دریافتهاند ، نبرد با گمراهیها را بعنوان یک کوشش اجتماعیِ بایسته میپذیرند.لیکن
دربارهی پایهی دوم کوششها ـ بازنمودن حقایق ـ کمتر کسانی ژرفای این کوشش را
دریافتهاند. این از آن راه است که ایشان باور ندارند حقایقی در جهان هست که ایشان
و همچنین بسیاری از مردم جهان نمیدانند.
این
سخن امروز به بسیار کسان گران میافتد که بشنوند حقایقی در زندگانی هست که باید
دانست تا زیست آدمیان رویهی بهتری گیرد. بیشتر میپرسند : «مثلاً کدام حقایق است
که نمیدانیم؟!..». گمان دارند همهی حقایق زندگی را میدانند.
لیکن
این گمان راست نیست. «جوانان بايد بدانند كه بسياري از دانستنيهاست كه در دبيرستان
و دانشكده نتوان آموخت. دانشمندان جهان همه نيازمندند كه چيزهاي ديگري نيز ياد
گيرند».[4]
اینجا خواست از «دانستنیها» همان حقایق است.
پیمان
در هفت سال کوشش خود در زمینههای دین ، مشروطه ، قانون ، فرهنگ ، تربیت ، شعر
، تمدن ، ادبیات ، فلسفه ، خانواده ، زناشویی ، کار و پیشه ، بازرگانی ، ثروت
یا دارایی و بسیار زمینههای دیگر گفتارها نوشت و معنی راست یکایک آنها و راه درست
هر کدام را بازنمود.
اینکه
گفتیم این سخن به بسیاری گران میافتد ، از اینجا بهتر دانسته میشود که اگر شما
همین کوشش پیمان را به آنها بگویید ، خواهند گفت : « مگر اینها چیزهایی است که ما
نمیدانستیم؟!». لیکن کافیست یک گفتاری در این زمینه بخوانند تا بدانند که براستی
بسیار چیزهاست که نمیدانستهاند و از این ندانستن چه گرفتاریها برخاسته.
پیمان
همچنین از همان گام نخست با اروپاییگری ، رمان ، هایهوی ادبیات ، صوفیگری ، فلسفهی
کهن یونان ، خراباتیگری ، پندارها ، کیشها و مادیگری نبردید و بیپایی آنها را
یکایک نشان میداد.
اینست ارج آن ماهنامه و اینست انگیزهی گرامی بودنش نزد
آزادگان و همهی کسان حقیقتجو.