گفته شد این جمعیت باید برنامهی زندگانی توده و
سیاست کشور را پیشبینی کرده و موادی را برای کوشش خود آماده گرداند. آن مواد در
واقع یک رشته اصلاحاتی است که باید در کشور انجام شود. از بس در این کشور هر کلمهای
در جای دیگر و برای معنی دیگری بکار رفته یا در مقام اجرا تغییرش دادهاند آدم نمیداند
از آنچه مینویسد خواننده چه برداشتی خواهد داشت. مثلاً امروز پس از 40 سال که
ملایان کلمهی «اسلام» را هر روز صد بار بیشتر بکار بردهاند ولی آیا براستی
خواستشان دین اسلام است؟! در هر جملهای که در موضوعات غیرتاریخی ، «اسلام» را
بمیان کشند شما «دکان ما» را جایگزین گردانید آنگاه خواستشان بدرستی روشن میگردد.
دیگر کلمهی «انقلاب» است که براستی آدم میماند اگر
آن را بکار برد آیا مردم یاد کشاکشهای سال
58 و نامردمیهای پس از آن بر سر قدرت و نیرنگهای بکار رفته خواهند افتاد یا معنی
درست آن را خواهند فهمید. دیگر کلمهای که همین حال را دارد «اصلاحات» است. از این
کلمه خواستمان نه دگرگونیهایی کمژرفا در ادارات بلکه «رفرم» یا تغییراتی بنیادی
است که در کشورداری تحولات ژرفی پدید آورد.
«در این کشور بیک رشته اصلاحات مهمی نیاز هست.
اصلاحات چگونه میشود؟.. آیا تنها با آرزو و یا گله و ناله اصلاحات انجام
میگیرد؟..
برای اصلاحات اولاً نقشه لازمست که چه کنند و چگونه
کنند. ثانیاً جمعیتی لازمست که بآن اصلاحات علاقهمند باشند و پشتیبانی نمایند و
موانع را از جلو بردارند.
در ایران هر کار را از دولت میخواهند. همه کس طالب
اصلاحاتست. ولی تصور میکنند باید آنها را هم دولت بانجام رساند. این هم نتیجهی
آنست که در این چهل سال در این کشور کسانی نبودهاند که بمردم معنی مشروطه و توده
و دولت را بفهمانند. اینها تصور میکنند دولت به هر کاری تواناست و اصلاحات هم در
اختیار اوست.
دولت چیست؟.. دولت چند نفر وزیریست که میآیند و در
پشت میزها مینشینند و فرمانها میدهند.. اولاً این وزیران چون تکیهگاهی نمیدارند
همیشه متزلزلند و بیش از چند ماه نمیمانند. ثانیاً اگر بخواهند اصلاحات کنند ناچار
دستههایی را از خود رنجیده خواهند گردانید و یک جمعیتی که پشتیبانی بآنها نماید
نیست. اینست توانا باصلاحات نیستند.
اینها جهتهاییست که ثابت میکند باید جمعیتی یا باصطلاح
دیگران حزبی پدید آید. ولی متأسفانه در ایران معنی حزب نیز دانسته نشده. این خود
داستانیست که در این کشور حزب را به چه معنی میشناسند و چگونه حزب میسازند.
حزب در ایران برای مقاصد اشخاص است ، برای آنست که
پارتی درست کنند و در اداره از ترفیعات و اضافه حقوق بهرهمند باشند و از انفصال و
انتظار خدمت ایمن گردند. عالیترین مقصد آنست که بنمایندگی مجلس رسند یا وزارت
یابند. این معناییست که از حزب فهمیدهاند».
(چاره 31)
«در کشوری که پس از چهل سال معنی مشروطه دانسته نشود
و نمایندگی در پارلمان تجارت محسوب شود که کسانی پول بریزند و نماینده گردند بامید
آنکه ده برابر استفاده خواهند کرد ، چه شگفتست که معنی حزب هم دانسته نشود و چنین
رسواییهایی پدید آید.
شنیدنیست که در چهل سال دورهی مشروطه در ایران ،
بیش از صد حزب ، پیدا شده. آری بیش از صد حزب. در چند صد سال دورهی مشروطه در
انگلستان باندازهی چهل سال ایران حزب پیدا نشده. هر حزبی پیدا شده و چند ماهی
برپا بوده و از میان رفته. در این چهل سال تنها سه چهار حزب حسابی بوده که هر یکی
چند سالی دوام یافته».
(چاره 33)
«در ایران در اینگونه کارها پیش از همه بسراغ کسان
بنام و آوازه میروند. ولی چه نیاز است؟!.. درمیان تودهی گمنام کسانی هستند که
فهمهاشان آمادهتر و ارادههاشان نیرومندتر از دیگران است. چه گمنام و چه بنام ، هر کسی باید غیرت و مردانگی
بکار برد و در چنین هنگامی شایستگی نشان دهد».
(چاره 36)
«در این کشور بچند رشته اصلاحات نیاز سخت هست. یک رشته
از آنها دربارهی قانونها و وزارتخانههاست. ما اینهمه وزارتخانهها داریم و ادارهها
برپا ساختهایم و بودجهها میپردازیم و نتیجهاش درماندگی و بیچارگی است.
برای مثل میگویم : وزارتخانهای با ادارههای بسیار
بنام دادگستری برپا گردانیدهایم. در تهران کاخی با آن بزرگی ساختهایم. با آنحال
اگر حقیقت را بخواهیم در ایران قضاوت نیست. امروز اگر شما دعوایی پیدا کردید ،
درخواهید ماند که چه کنید؟..».
(چاره 42)
در اینجا ناچاریم به همین اشاره بسنده کنیم زیرا از
تحول در دادگستری سخن راندن کار سادهای نیست و نیازمند کار کارشناسی است. در این
زمینه کسروی که خود قاضی عالیرتبهای بود و به مقام دادستانی تهران هم رسید ،
کتابی بنام «قانون دادگری» نوشته. برای آگاهیهای بیشتر از نظریات او دربارهی
تحولاتی که در دادگستری میتواند رخ دهد خواندن آن کتاب را پیشنهاد میکنیم.
(این گفتار
ادامه دارد)