پس ناچاریست که فرهنگ نوین تودهای که
میخواهد با تودههای پیشرفتهی جهان همدوشی و همسری کند باید از فرهنگ دورهی
زبونی بیکبار پیراسته گردد. این را هر کسی با اندک اندیشهای تواند دریافت. پس
چگونه بپذیریم که کسانی در ایران چنین سخن آسانفهمی را درنمییابند؟!
ما خود نیک میدانیم که کسانی فهم
خدادادی را با پراکندهاندیشی و پرداختن به دبستانهای اندیشهای متضاد از دست دادهاند
و براستی نمیفهمند. بیجهت نیست که ما با اندیشههای پراکنده سختترین نبردها را
میکنیم و آن را بایاترین بایای خود میدانیم. آری ، این را در گفتارهامان نشان
دادهایم که کسانی که به چند رشته از این بدآموزیها (همان دستگاههای اندیشهای که
یادشان کردیم) بپردازند و از حقایق دور باشند ، از بازشناختن نیک از بد و سود از
زیان بازمیمانند. این را نیز میدانیم که کسانی هستند که سالهای دراز به اینها
پرداختهاند و اکنون مانند آنست که به کسی که راه درازی را پیموده و خود را به
مقصد رسیده میپندارد ، بگویید : راه را وارونه آمدهای و باید همه را بازگردی.
چنین کسانی به آسانی پی به گمراهی خود و بدآموزی بودن آموختههاشان نخواهند برد.
اینها را میدانیم و هم میدانیم که
کسان بسیاری از این راه نان خورده و میخورند و پذیرفتن حقیقت برای ایشان برابر است
با از دست رفتن پیشه و بهرهمندیهایی که در این راه دارند. اینان نیز به آسانی
گردن به داوری خرد نخواهند گزارد و زیانمندی دستگاه اندیشهای خود را نخواهند
پذیرفت.
همچنین میدانیم یک بیماریای درمیان
ایرانیان هست که هر سخنی را از غربیان آسانتر میپذیرند تا از ایرانیان یا دیگر
شرقیان. این خود گونهای از بتپرستی است که ما نامش را اروپاییگری گزاردهایم. گو
اینکه این بت رخنهها برداشته و دیگر همچون هفتاد هشتاد سال پیش در برابرش فروتنی
نمیکنند ولی هنوز بیکبار خُرد نگردیده. هنوز بسیارند که گفتههای غربیان را
همانند قانونهای فیزیک و شیمی ، «آیهی مُنزل» میپندارند.
شیرینتر از همه آنکه به این بتپرستی
، مسلمانان کمتر از دیگران دچار نیستند. هنوز مسلمانان برای آنکه «حقانیت» دین خود
را برخها کشند ، از «کافران» غربی «نقل قول» برای کیش خود میآورند. یک نگاه به
کانالها و یا پایگاههاشان در اینترنت بکنید تا بدانید بجای دلیل آوردن به سخنانشان
، گفتهی فلان پرفسور یا نویسندهی غربی را در ستایش از کیششان که از روی فریب
گفته شده یاد میکنند. به زبان حال میفهمانند : اگر جز این بود ، فلان غربی چنین
نمیگفت. براستی باید به بیچارگی اینان بخشایید.
اکنون پرسش دیگری در کار است. ما میپرسیم
همانگونه که ما زیانمندی آموزاکهای اپیکوریان را درمییابیم ، آیا یک غربیِ بافهم
زیانهای آموزاکهای خراباتیگری و صوفیگری و دیگر بدآموزیها را به حال یک توده
نتواند فهمید؟!.. بیگمانست که تواند. بیگمانست که میفهمد تودهای که به چنان
اندیشههایی دل بازد از شایایی خواهد افتاد و به بیراهه رفت و درمانْد.
با چنین مقدمهای اگر ما دیدیم یک
بیگانهای برای یونانیان مثلاً کتاب از اپیکور و اپیکوریان نوشته و ستایشها از
اندیشههای آنها یاد کرده درزمان خواهیم دانست که یک خواست خائنانهای در کار است.
زیرا اگر آدمیگری در کار میبود میبایست کتابی نویسد و در آن بفهماند که من با
آنکه یونانی نیستم و اندیشههای فلان فیلسوف شما بر من کمترین هَنایشی (تأثیر)
ندارد ولی از روی دلسوزی میگویم که امروز پرداختن به این گونه اندیشهها و دلباختن
به آنها ریشهی خود را کندن است. ببینید در کشورهای پیشرفته مردم چه اندیشههایی
در دل دارند و سخنوران و نویسندگانشان چهها میگویند و مینویسند و آنها را با این
اندیشهها به سنجش بگزارید تا خود نیز بدانید که فلان هممیهن شما چه گمراهیای
پیش پای شما گزارده و چگونه به درماندگی افتادهاید.
اگر اینها را نوشت میتوان دریافت که
دلسوز آن توده است و خود از آدمیگری بهرهمند میباشد.
از آنسو در هر کشوری گمراهانی پیدا
شده بدآموزیهایی را رواج دهند. حال اگر خردمندان آن توده بجلوگیری برخاستند ، آن
اندیشهها فرصت گسترش نیابد. همیشه هم هشیار باشند که دیگران از این گمراهی و از
این زیان بسود خود بهرهجویی نکنند. ولی اگر به زیان بدآموزیهاشان پی نبرده یا به
جلوگیری از آنها نکوشند ، همچنان در ادبیاتشان بازمانَد و چون بیگانگانِ بدنهاد
ایشان را ناهشیار یابند از چنان اندیشههای زهرآلودی بسودجویی برخاسته و کار خود
را پیش بَرند. بدینسان که چنان اندیشهها و پیشوایان آن گمراهیها را بزرگ نموده
فلسفهها برای نیک وانمودنشان تراشند ، بویژه اگر همدستان خائنی در آن کشورها
دارند پولها بیرون ریخته و کسانی را به ترویج آن گمراهیها در درون کشور برانگیزند
و خود کتابهای آنها را با حاشیهنویسی و تصحیح و تبلیغ فراوان پیاپی چاپ کرده به
مردم آن کشور ارمغان سازند.
با چنین مقدمهای دشوار نیست انگیزهی
کوششهای شرقشناسان را دریابیم. مثلاً شما اگر این دریابید که صوفیگری برای یک تودهای
زهر است (بلکه باید گفت سرطان شرقیان است) ، به آسانی میتوان دریافت که لویی
ماسینیون و اوادو میرُویج از فرانسه ، آنه ماری شیمل از آلمان ، نیکلسون و
ادوارد براون از انگلیس و دهها تن دیگر به چه انگیزهای به صوفیان و کتابهای ایشان
پرداختهاند. آنگاهست که میتوان دریافت لوید ریجن انگلیسی کتاب «صوفیگری» کسروی را
که سدی بر سر راه خواستهای آزمندانهی کشورش میباشد چرا ترجمه کرده و در آن از هر
راهی کوشیده شاعران بدآموز و صوفیان را پاک نشان دهد و «عرفان» و صوفیگری را یک
اندیشهی «عادی» و بیزیان وانماید و یا براون را از اتهامهایی که برو وارد است
پاک گرداند.
آنگاهست که میتوان دریافت چرا بی بی
سی فیلم زیر را فراهم آورده.
در این فیلم میگوید : کتابهایی را
فلان پیر صوفی در آب انداخته و سپس آنها را درآورده و خشک به دارندهاش داده است.
روی بیشرمی سیاه باد!. آیا براستی انگلیسیان بافهم نمیفهمند چنین افسانههایی که
صوفیان از پیشوایانشان نوشتهاند همگی دروغهای شاخدار بیشرمانهای است؟!
تودهای که در دانش و سیاست و حقوق و
دیگر زمینهها بچنان پیشرفتهای دست یافته مردمانش این فیلم را جز فریبکاری بشمار
نخواهند آورد. همینست خردمندان ایرانی.
بعنوان یک مثال ، شما اگر به یوتیوب
بازنگرید خواهید دید که آنجا فیلمهایی هست که مشت شعبدهبازان و دیگر نیرنگبازان
را باز میکند. نتیجه آنکه امروز دیگر چنین نیست که مردم چنان کشورهایی همینکه یک
چیز نشدنی و یا نتوانستی را ببینند یا بشنوند دهانشان از شگفتی باز ماند و آیین
طبیعت را فراموش کرده به معجزات باور کنند. پس در چنین حالی چرا بی بی سی پروا نمیکند
که هزاران ایرانی یا ناایرانی ، فریبکاری او را درمییابند؟!..
بیگمان بی بی سی امیدمند است که این
افسانهها را هنوز کسان بسیاری باور میدارند و اینست چنین گزارشهایی را فراهم میکند
و میپراکند چنانکه از کسی هم بانگ اعتراضی نمیشنود. این ننگی از ماست که هممیهنانمان
در این روزگار دانش و آگاهی ، حتا از میان دانشگاهدیدگان این افسانهها را باور
میکنند. بدینسان یک بنگاه خبرپراکنی از نادانی و نافهمی ما بسودجویی نامردمانه میپردازد.
این همانست که گفتیم اگر خردمندان به جلوگیری برنخیزند ، دولتهای آزمند ما را در
خواب و ناهشیار دانسته سود خود را در زیان ما دیده به چنین کوششهای خائنانهای
برمیخیزند.
پایان