کیفر بریدن دست دزد در اسلام شامل رشوهخوار و رانتخوار
و رانتفروش و اختلاسگر نیز میشود. ما میپرسیم : چرا از روز نخستِ حکومتِ شما ، تاکنون
دست هیچ مقام دولتی بریده نشده؟! شما خودتان بهتر میدانید که چه اندازه فساد مالی
در کشور رخ داده است. پس میبایست کسانی به کیفر میرسیدند. یک فاضل خداداد و یک حسین
دولتخواه را اعدام کردن داستان دریدن بزغاله به گناه پدید آوردن خشکسالی در جنگل
است که لافونتن فرانسوی بعنوان مَثَل نوشته است.
در سالهای نخست حکومت ، دیدهبانان
حقوق بشر ایرادی به دست بریدن نگرفته بودند که بهانه آورده بگویید : چند دستی از
«آفتابه دزدان» بریدیم و اعتراض جهانیان به آسمانها رفت. تازه چه بسا اگر
میدانستند شما از فساد دولتی از این راه جلو میگیرید هیچگاه به آن ایراد نمیگرفتند.
نهایت اینکه خواهان دادگاه علنی میگردیدند. شما که پیاپی اعدام کرده و میکنید و
آنها که اعتراض میکنند اعتنایی نمیکنید ، میتوانستید چند دستی را ببُرید تا
دیگران جرئت دزدی از «بیت المال» نکنند. پس چرا نکردید؟!.. چرا به حکم اسلام کار
نبستید؟!
آن روز به این کار برنخاستید و علتش روشن است. زیرا
شما اسلام را برای فریب مردم پیش میکشیدید و میکشید نه اینکه به آن باور دارید.
ولی اکنون اگر بجبران گذشته ، به این کار برخیزید نیمی از دولتمردان یکدستی و
بیدست خواهند بود.
از اینجاست که باید بگوییم اگر شرم و وجدان و فهمی
از دمکراسی بود با چنین کارنامهی پر از فساد چهل سالهی این «جمهوری مندرآورده»
باید سران حکومت ـ فاسد یا ناآلوده ـ همگی باهم استعفاء میدادند زیرا «اسلام» با
«جمهوری» آمده بود که فساد از میان برخیزد. ولی نتیجه آنکه به نشد و بدتر شد. ما
میبینیم حکومتیان در سخنانشان چنان میگویند تو گویی تنها گرفتاری این چهل سال
همین سالهای اخیر است که گرانی به مردم فشار آورده.
کسانی که مردم را تنها یک «شکم» در ازای «کار» یا به
سخن دیگر یک «برده» انگارند که باید کار کند تا شکمش سیر شود و دولت تنها وظیفه
دارد نگزارد آن شکم خالی بماند ، چنین سخنانی از ایشان دور نیست. آری ، کشتار زندانیان
در سال 67 ربطی به «شکم» پیدا نمیکند و سرکوب رسانهها و بریدن صداشان ربطی به «برده»
ندارد. یک آزادیخواه سالمندی (عزت الله سحابی) را مدتها در زندان نگاه دارند و
چندان به او فشار آورند که تاب نیاورده درگذرد. به این بس نکرده جلو مراسم ختمش
را گیرند و دخترش را به کشتن دهند. چنین پیشامدهایی نیز به «برده» ربطی ندارد.
قتلهای زنجیرهای که چندین لکهی ننگ در کارنامهی جمهوری اسلامیست ربطی به «برده»
ندارد. کوتاهسخن آنکه ، «برده» جز نان و خوراک چیز دیگر نمیخواهد. به «برده» نمیرسد
آزادی و دادگری بخواهد. به «برده» نمیرسد به تبعیض اعتراض کند. آری ، این بوده
نگاه جمهوری اسلامی به مردم که باعث آنهمه بیدادگریها و جنایات شده.
قضاوت اینها را به خود مردم وامیگزاریم. آنها
وجدانهاشان بیدار است. بویژه آنهایی که هر دو حکومت را دیدهاند خوب میفهمند که
همهی اینها که از پاکی و راستی در این حکومت گفته میشود با کارهایی که کردهاند
ناسازگار است و جز جانماز آب کشیدن نیست.
از این که بگذریم شما چیزهایی گفتهاید که اکنون
انکار نتوانید کرد. مگر شما خود نگفتهاید :
«این ملتی كه سرنوشت خودش با خودش باید باشد ، در
این زمان میگوید كه ما نمیخواهیم این سلطان را. ... این ملت حرفی را كه داشتند در
زمان محمدرضاخان میگفتند كه این سلطنت را ما نمیخواهیم و سرنوشت ما با خود ماست»؟!.
اکنون هم مردم گرد آمدهاند و در سراسر کشور میگویند
: «ما شما را نمیخواهیم».
اینجا روی سخن با کسانی داریم که آلودهی فساد نشدهاند
و با یک جهان آرزو در راه جمهوری اسلامی کوشیدهاند. بیایید کار خردمندانه کنید و
به جبران گذشته پردازید. هنوز زمان هست که جبران کنید. اگر بخواهید ...
اگر از
سرنوشت حکومت شاه میخواهید درسی بگیرید ما بشما یک راهنمایی چارهسازی میکنیم. ما
میگوییم شما میدانید مردم از چه چیزها ناخشنودند : فساد ، دروغ ، تبعیض ، بیکاری ،
گرانی ، خفقان ، فشار ، ستمگری و اینگونه چیزها.
اینها بیشترش ریشه در یک چیز دارد و آن دیکتاتوری
است. اگر میخواهید از تاریخ عبرت بگیرید بیایید دست از دیکتاتوری بردارید. خواهید
گفت : چگونه و از چه راه؟!..
راهش را شما میدانید. میدانید چه کردهاید که
دیکتاتوری و ستمگری و خفقان شده است. میدانید چه وضعی پیش آوردهاید که باعث
اینهمه بدبختی و شنایع شده. کافیست از آنها دست کشید. ولی اگر بهم زدن همهی
دستگاههاتان را زیر و رو شدن کشور و دگرگونی بیرون از کنترل میدانید ، و میترسید (به
گفتهی شما) «دشمنانی» از آن سوء استفاده کنند ، ما پیشنهاد میکنیم شما با کارهایی
(نه حرف) به مردم نشان دهید که از کردهتان پشیمانید.
نخست از افترا و دروغ دست کشید و از خیزش مردم
پشتیبانی کرده چنان رفتار کنید که احساسات تند و بیمناک آرامتر و زمینه برای چارهسازی
آماده گردد و مردم نیز امید به پشیمانی شما ببندند. سپس کاری کنید که دیکتاتوری از
نیرو افتد و راه برای دمکراسی باز شود. یک مثال بیاوریم تا از آن راه کار روشن
گردد. ببینید آیا شورای نگهبان تا امروز جز کارشکنی و گرفتاری برای کشور کار دیگری
کرده؟! آیا در همان حال بار سنگینی بدوش بودجه نیست؟! بیایید کاری کنید این «وصلهی
ناجور» از میان برداشته شود که هم انتخابات آزادتر گردد و هم مجلس نیرویی گیرد.
همین خود یک گام برجستهای است.
یک مثال دیگر نمایندگان مجلس هستند. شما خود بهتر
میدانید که این لایحهی بودجه ننگآور است. اگر حکومت را پدر و مردم را اعضای
خانواده فرض کنیم مانند آنست که پدر خانواده خود یک رشته عیاشیها و مخارج بیهودهای
دارد و همینکه ماهانهاش را گرفت نخست خرج آنها میکند. بدینسان برای رخت و خوراک
زن و فرزندان و تحصیل ایشان جز اندک چیزی نمیماند.
شما نمایندگان امروز در یک دوراهی هستید : میتوانید
ننگ تصویب چنین لایحهای را بجان بخرید ، این
یک راهست. میتوانید برای خودتان شرف و آبرو فراهم کنید و زیر بار چنین ننگی نروید
، این هم راه دوم است.
اینها همه مثال است. شما خود میدانید چه کردهاید که
دیکتاتوری نیرو گرفته ، اکنون باید کاری کنید که از نیرو بیفتد.
اگر به چنین گامهایی تن ندهید ، بدانید که دیر یا
زود بسرنوشت سیاهتری دچار میشوید. سرنوشتی که در انتظار «مفسدان فیالارض» است.
(این گفتار ادامه دارد)