میگوید : «مجلسی كه بدون اطلاع مردم است و بدون
رضایت مردم است ، این مجلس ، مجلس غیرقانونی است». «حق شرعی و حق قانونی و حق بشری
ما این است كه سرنوشتمان دست خودمان باشد» چنانکه میبینید جز معیارهایی که در
بالا گفته شد ، «اطلاع و رضایت مردم» را هم شرط قانونی بودن و مشروعیت داشتن یاد
میکند.
اینها همه معیارهای راستی است. ما هم امروز همین
معیارها را برخ آقایان میکشیم. اینها هیچیک به این معنی نیست که دولتهای پس از 57
برای مردم کاری نکردهاند. ولی همیشه «رویهم رفتهی اعمال یا کارنامهی» یک
حکومتی سنجیده و داوری میشود.
اکنون میتوان پرسید : آیا کارهای شما با آگاهی و
خشنودی مردم است؟! کسی که عنوان «رهبری» دارد در کار مجلس دخالت و با «حکم حکومتی»
او را وادار به خاموشی میکند. آیا خشنودی مردم در اینست؟!.. در اینست که مجلس (نمایندهی
مردم) تصمیم بگیرد یا یک تن بجای آنها؟!
آقایان! در سالهای میان 20 تا 32 هم مجلسهای ما همه
از نمایندگان راستین مردم نبودند و تقلبهای فراوانی در انتخابات میشد. ولی تاریخ
آن سالها در دست است. بیایید مقایسه کنید. آیا کشورداری شما بیشتر از روی اختیار و
تصمیم مردم است یا همان دمکراسی نیمبند آن زمان؟!
در این حکومت چهل ساله تاریخ دورهی دیکتاتوری تکرار
شد. همان ایرادهای ملایان به حکومت شاه گریبان خودتان را نیز گرفته است. حکومت شما
ملایان نیز به اعتماد مردم و دمکراسی(مشروطه) خیانت کرد. بارها دروغ گفته ، خلف
وعده کرده ، آزادیهای قانون اساسی را زیر پا گزاردید. آیا اینها خیانت به اعتماد
مردم و دمکراسی نیست؟!
چهل سال است مجلسها و شوراهای تصمیم گیرنده در این
کشور : چه مجلس شورا و خبرگان قانون اساسی و رهبری و چه شورای نگهبان و تشخیص
مصلحت نظام ، هیچیک نمایندهی راستین مردم نبودهاند. این هم جای گفتگو ندارد و
هرچه حکومت در این زمینه میگوید جز مغالطه نیست. راستی جز یک کلمه نیست : کشور چهل
سال است با خودکامگی اداره شده و بس.
خمینی در بهشت زهرا از جمله چنین میگوید :
«... ما فرض میكنیم كه یك ملتی تمامشان رأی دادند كه
یك نفری سلطان باشد ، بسیار خوب ، اینها از باب اینكه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند
و مختار به سرنوشت خودشان هستند ، رأی آنها برای آنها قابل[پذیرش] است ؛ لكن اگر
چنانچه یك ملتی رأی دادند (ولو تمامشان) به اینكه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد ،
این به چه حقی ملت پنجاه سال[پیش] از این ، سرنوشت ملت بعد را معین میكند؟ سرنوشت
هر ملتی به دست خودش است. ...»
این سخن و پرسشی منطقی است. چهل سال پیش مردم گفتند
ما حکومت شاه را نمیخواهیم و شما نشستید بر جای ایشان. مردم هم در یک رفراندومی
به جمهوری اسلامی رأی دادند. ما هم میگوییم کسانی که بشما رأی دادند اکنون
بیشترشان یا کهنسالاند یا درگذشتهاند. این جوانان که به شما رأی ندادهاند. اگر
همان پرسش خمینی را امروز از شما بپرسند چه پاسخی خواهید داد؟!..
اینکه امروز کسانی به خواستهای مردم بیاعتنایی کنند
، این بیشرمیست. خودخواهی است. نامردمیست. به شاه که همانها را ایراد گرفتید ،
نابجا نبود. ولی امروز خود در پاسخ همان پرسشها درماندهاید. اگر کارهای او بد
بوده ، شما باید از آنها بپرهیزید. او که به چنین رفتاری برخاسته بود این را به
کسی ایراد نگرفته بود ولی شما به او همین رفتارها را ایراد گرفتید! از اینرو کار
شما بدتر از رفتار اوست.
ببینیم شما به حکومت شاه چه ایرادهای دیگری میگرفتید.
میگفتید : فساد کشور را فراگرفته. آن همه عکس از دربار و گزارش از رفتارهای
درباریان و ساختن فیلم تاریخی از حکومت شاه برای این بوده و هست که بگویید آنها
پاک نبودند. بسیار خوب ، میپرسیم : آیا شما پاکید؟!
آنها که ادعای مرجعیت اسلام و جانشینی امام زمان را
نداشتند. شما که دارید در این چهل سال انصاف را ، وجدان را ، فساد در کشور کمتر
شده؟!.. آیا وجدانتان ، انصافتان میتواند جز «نه! نشده» پاسخ دیگری بدهد؟!..
ببینید همان «بنیادگزار جمهوری اسلامی» به حکومت شاه
ایرادهایی میگیرد تا مردم ازو دل کَنند و به جمهوری «مندرآوردهی» او گرایند.
میگوید : «آیا حق این ملت این است كه یك قبرستان شهید برای ما درست بكنند ، در
تهران ، یك قبرستان هم در جاهای دیگر؟ من باید عرض كنم كه محمدرضای پهلوی ، این
خائن خبیث برای ما رفت ، فرار كرد و همه چیز ما را به باد داد. مملكت ما را خراب
كرد ، قبرستانهای ما را آباد كرد. مملكت ما را از ناحیهی اقتصاد خراب كرد. تمام
اقتصاد ما الان خراب است و از هم ریخته است ... شما ملاحظه كنید ، به اسم اینكه ما
میخواهیم زراعت را ، دهقانها را دهقان كنیم ، تا حالا رعیت بودند و ما میخواهیم
حالا دهقانشان كنیم ، اصلاحات ارضی درست كردند ، اصلاحات ارضیشان بعد از این مدت
طولانی[16 سال] به اینجا منتهی شد كه بكلی دهقانی از بین رفت ، بكلی زراعت ما از
بین رفت و الان شما در همه چیز محتاجید به خارج ؛ یعنی محمدرضا این كار را كرد تا
بازار درست كند از برای آمریكا و ما محتاج به او باشیم در اینكه گندم از او
بیاوریم ، برنج از او بیاوریم ، همه چیز را ، تخممرغ از او بیاوریم ... قضیهی
اصلاحات ارضی یك لطمهای بر مملكت ما وارد كرده است كه تا شاید بیست سال دیگر ما
نتوانیم این را جبرانش بكنیم».
پس قبرستانها را آباد کردند؟. اقتصاد را ویران کردند؟.
زراعت (در شانزده سال) بکلی از بین رفت و در این (چهل سال) حکومت شما احیاء شد؟!..
محتاج شدیم گندم و برنج و تخم مرغ از بیرون بیاوریم؟.. پس شاه این تباهکاریها را
میکرد تا برای آمریکا بازار درست کند؟!.. یک بیست سالی نیاز دارید تا جبران لطمهی
اصلاحات ارضی بکنید؟!..
(این گفتار ادامه دارد)