پرچم باهماد آزادگان

214ـ ما چه مي گوييم؟..ـ2


اينها چاره‌ی گرفتاريهاست

اينهاست آنچه ما مي گوييم و مي خواهيم. اينها سخنان مفت و پا در هوا نيست. اينها بزندگي بستگي دارد و چاره‌ی گرفتاريهاست. براي آنكه مقصودم روشن گردد مي گويم امروز در جهان گرفتاريهايي هست كه چاره‌ی آنها جز اين گفته ها و كوششهاي ما نيست. براي مثل يكي را ياد مي كنم :

همه مي دانيد كه از صد سال پيش در سايه‌ی فزوني دانشها يك رشته افزارهايي براي زندگاني اختراع يافته است : راه آهن ، اتومبيل ، هواپيما ، تلگراف ، تلفن ،‌ راديو ،‌ ماشينهاي كارندگي و ريسندگي و بافندگي و سازندگي و بسيار مانند اينها كه در سراسر جهان بكار مي رود. اين افزارها مايه‌ی آساني كارهاست. مثلاً ما راهي را كه با اسب در بيست روز مي پيموديم امروز با اتومبيل در يك روز و با هواپيما در دو سه ساعت مي پيماييم. خبري را كه با پست در چهار و پنج روز مي رسانيديم اكنون با تلگراف در چند دقيقه مي رسانيم.

اين اختراعها هر يكي از راه ديگري مايه‌ی آساني كارهاست. كساني كه اينها را اختراع كرده اند جز انديشه‌ی نيكي به مردمان نداشته و جز كاستن از رنجهاي آنها نخواسته اند.

در حاليكه در بيرون نتيجه به وارونه‌ی اينهاست. به اين معني از روزي كه اين اختراعها پيدا شده و تغييرها در زندگاني پديد آمده بجاي كاسته شدن از رنج مردم ، بآن افزوده گرديده. اين چيزيست كه همه كس مي داند.

213ـ ما چه مي گوييم؟..ـ1

پایگاه : [برخی کسان که تازه نام کسروی را شنیده‌ می‌خواهند بدانند او چه میگوید ، با دیدن فهرست کتابهایش از خود می پرسند : آیا نمی توان در یک گفتار یا کتاب کوچکی از اندیشه های او آگاه گردید؟.
ما می پرسیم : خواست شما کدامیک از اینهاست؟
1ـ می خواهید بدانید کوتاهشده و فشرده‌ی سخنان و اندیشه های او چیست.
2ـ می‌خواهید بهمه‌ی اندیشه های او و کُنه آنها پی برید و از تاریخچه‌ی کوششهایش آگاه گردید.
اگر آن یکمی است ، در اینحال چند کتاب از نوشته هایش به شما کمک میکند راهی را که او به آدمیان نشان میدهد دریابید. ارجدارترین آنها کتاب ورجاوند بنیاد است. در زمینه‌ی اجتماع ، اقتصاد و سیاست نیز کتابهای ما چه میخواهیم؟ ، فرهنگ چیست؟ ،‌ کار و پیشه و پول ، در راه سیاست ، دادگاه و انکیزیسیون در ایران را می توان نام برد.
این رشته گفتارها که گرد آورده ایم ، دیباچه‌ی چنان آشنایی‌ای با اندیشه های او و خود کوتاهشده ایست ازدو کتاب انکیزیسیون در ایران و در راه سیاست.
ولی اگر آن دومی است راهی جز این ندارد که بیشتر کتابها و گفتارهای او را با باریک بینی و هوشداری بخوانید و به یکبار خواندن نیز بسنده نکنید.

212 ـ روزبه ، سیاست و زنان


گفتار آقاي كسروي

نخست سپاس مي‌گزارم كه آقايان از دور و نزديك باينجا آمده‌اند كه در اين جشن كه ما مي‌داريم همـراهي نمايند. اما گفتاري كه خواهم راند : بايد دانست كه ما در هر كاري از ديگران جداييم. من نميخواهم چون نشستي هست براي سرگرمي شما جمله پردازي كنم. اين كار ديگرانست. بلكه سخناني را ميدارم و سه چيز را يادداشت كرده‌ام كه مي‌خواهم با شما بگفتگو گزارم. اين يك گفتگوست كه با شما خواهم كرد. بشنويد و بفهميد و با خرد خودتان داوري كنيد و اگر سخني ميداريد شما نيز بگوييد.

يكي از آن سه چيز داستان « روزبه» است. ما بارها روزبه را معني كرديم. روزبه يا عيد آنست كه در كشوري پيشامد بزرگ تاريخي بسود آن كشور رخ‌دهد و مردم براي ارج‌شناختن از آن پيشامد و از پديد آورندگانش و تازه گردانيدن ياد آنان ، روز رخ‌دادنش را روزبه گردانند كه همه ساله در آنروز جشنی گيرند. چنين روزبه سودهايي تواند داشت. گذشته ‌از آنكه خود بيداري و هوشياري توده را رساند هزارها كسان را وادارد كه ‌از جانفشاني در راه كشور و پديد آوردن مانندهاي آن پيشامد بازنايستند.

211 ـ درباره‌ی پیمان و تاریخچه‌ی او



(دنباله‌ی پست پیشین)
سپس آقای سلطانزاده برخاسته بگفتار پرداخت :


گفتار آقای سلطانزاده


برادران پاکدین! تاریخچه‌ی انتشار مهنامه‌ی پیمان را که امشب میخواستم بطور اجمال باستحضار برسانم آقای کسروی قسمتی از آن را در گفتار شیرین خود بیان کردند[1] اینک بخش دیگر موضوع را که ناگفته مانده مختصراً بیان کرده و توجه آقایان را بوظایف سنگینی که امروز داریم جلب می‌کنم.


کسانی که در سالهای 309ـ310ـ311 روزنامه های مرکز را می خواندند البته بخاطر دارند که در آن تاریخ درباره‌ی تمدن اروپا و اروپاییگری چه هیاهویی برپا شده بود. بعضی از اشخاص بنام ، ‌عقیده داشتند که باید ظاهراً و باطناً اروپایی شده و تمدن اروپاییان را قبول کنیم. یکی از این آقایان گفته بود : اگر ما ایرانیان نجات ایران را می‌خواهیم باید تمام اطوار و حرکات خودمان را با اروپاییان تطبیق کرده اخلاق و عادات آنها را بدون کم و زیاد و بدون چون و چرا و بی‌آنکه حق جرح و تعدیل داشته باشیم قبول کنیم.


درست در همین اوقات که آتش اروپاییگری در مرکز ایران شعله‌ور بود آقای کسروی یکی دو مقاله در روزنامه‌ی شفق سرخ و سایر روزنامه های آن روزی بر علیه این افکار انتشار داده و تکان سختی در میان توده‌ی درسخوانده‌ی مرکز پدید آوردند.

210 ـ ادعای حکومت داشتن ملایان

پایگاه : 1) آیا بت‌پرستی ویژه‌ی روزگار کهن بوده و دیگر از جهان رخت بربسته؟! آیا جهانیان امروز گمراه نیستند؟! آیا گمراهی ایشان کمتر از بت‌پرستان زمان جاهلیت است؟! آیا چه تفاوتی میان باورهای شیعیان و بت‌پرستان هست؟! ادعای حکومت داشتن ملایان (ولایت فقیه) چه بوده و چه تأثیراتی بر کشور و مردم گزاشته است؟!

2) همینکه در شهریور1320 رضاشاه زیر فشار متفقین (روس و انگلیس) و اشغال کشور از سوی ایشان ناچار به استعفا و ترک ایران گردید ، یک دسته‌ی خیانت‌پیشه‌ای (دسته ای که برای نخستین بار شهید کسروی گوشه‌ای از بدخواهیهاشان را در کتاب تاریخ مشروطه‌ی ایران و گوشه‌ی دیگر آن را در کتابهای دادگاه ، افسران ما و دیگر نوشته‌هایش نشان داد و با نام « کمپانی خیانت» شناسانید) دست بکار گردیده کوشیدند هرچه کارهای نیک در زمان آن شاه انجام گرفته بود را بازگردانند و بهم زنند.

یکی از کارهای نیک زمان آن شاه سخت گرفتن به ملایان و گوشه‌نشین گردانیدن ایشان بود که پس از شهریور1320 کمپانی خیانت با چابکی بسیار کوشید ملایان را از نومیدی و درماندگی رهانیده میدان فراخی برایشان فراهم آورد. (برای آگاهی بیشتر کتاب انکیزیسیون در ایران دیده شود.)

3) یکی از زیانمندترین آسیبهای شیعیگری دعوی حکومت کردن ملایانست. گرچه در آن زمان اصطلاح «ولایت فقیه» شناخته نمی‌بود ولی هرچه بود کسروی با تیزبینی ویژه‌ی خود آثار ویرانگر آن ادعا را نیک در‌یافته به مردم بازمی‌گفت. گفتیم آثار ویرانگر ، زیرا در کشوری که میان مردم و دولتش شکافی به آن بزرگی باشد که هر کاری که دولت میکند یک دولت « غیررسمی» دیگری پشت سر « ادایش» را درآورد و به بدگویی ازو پرداخته به ناتوانیش کوشد و از مردم « مالیاتهایی» زیر پرده‌ی کیش گیرد ،‌ یک کلمه : بی‌تاج و تخت پادشاهی کند ، و هرچه یکی می‌ریسد دیگری پشم ‌گرداند ، آن مردم روی آرامش و آسایش نخواهند دید. هر کشوری که در آن ، میان مردم و دولت کمترین شکاف و دوگانگی باشد آن کشور نیرومندتر و به رستگاری و پیشرفت آماده‌تر خواهد بود.

209 ـ درباره‌ی کتابسوزان ـ 4


[دنباله‌ی پست شماره‌ی 208]

سپس آقاي ستوان 1 هاشميزاده بسخن پرداخته چنين گفت : من در جواني بكتابهاي شعري دلبستگي بسيار مي‌داشتم و شبها در رختخواب نيز بآنها مي‌پرداختم سپس خودم نيز شعر مي‌گفتم. از سوي ديگر بكيش شيعي ارج بسيار مي‌گزاردم و دلبستگي مي‌داشتم. اين بود كه در نخست بار كه در بندر گز براهنمايي آقاي گرجي با پيمان آشنا شدم نوشته‌هاي آن چه درباره‌ي شعر و چه در زمينه‌ي دين بمن ناگوار افتاد.

ولي چون سخناني بادليل مي‌بود فهم و خرد مرا واداشت كه آنها را بپذيرم و اكنون چند سالست كه بپاكديني درآمده‌ام و از اين پيشامد خشنود و سپاسگزار مي‌باشم. ولي شگفت دارم كه كساني خودشان كه اين آميغهاي روشن را نپذيرفته‌اند مي‌كوشند كه از ديگران نيز جلو گيرند. امروز كه من باينجا مي‌آمدم يكي از افسران كه مي‌دانست بگفتگو درآمده چنين گفت : «مگر آقاي كسروي را پارسال بجهت همين كتابسوزاني توقيف نكرده‌اند و كساني هم با او توقيف نشدند؟!..» گفتم : چرا؟!. توقيف شدند! گفت : «با اينحال باز هم بخانه‌ي او مي‌روي؟!.» اينان گمان مي‌كنند كه ما از توقيف خواهيم ترسيد و نمي‌دانند كه در اين راهي كه پيش گرفته‌ايم از كشته شدن نيز باك نمي‌داريم.

208 ـ درباره‌ي كتابسوزان ـ 3



گفتار آقاي خراساني

ما در مكتب پيمان باين آميغ رسيده‌ايم كه آفريدگار هيچ توده‌اي را براي سرفرازي و زبردستي و توده‌اي ديگر را براي سربزيري و زيردستي نيافريده.

اين چيستاني بزرگ بود كه توده‌هاي شرقي با آنكه در هوش از ديگران پستر نيستند و در شهريگري و پيشرفت زندگاني پيشگامترند اكنون چرا پس افتاده‌اند؟

مكتب پيمان اين چيستان را گشود كه گرداننده‌ي زندگي انسان مغز اوست نيكبختي و بدبختي توده‌ها از نيكي و بدي مغز آنها است انسان بمغزش از ديگر جانوران برتر است.

واماندگي شرقيان از پراكندگي انديشه‌ها و آلودگي مغزها است. از قرنها پيش فرهنگ عمومي اين كشور ديوار و بارويي نداشته هر انديشه كه از بيرون آمده يا از درون از هر بدانديش برخاسته بگوشها رسيده و در دلها جا گرفته.

باورهاي يك ايراني يك رشته انديشه‌هاي درست و بهم پيوسته و باهم سازگار نيست.

207 ـ درباره‌ي كتابسوزان ـ 2


گفتار آقاي نادري

مقدم بر هر مقدمه‌اي سپاس مي‌گزارم بآن خداي بزرگ و توانا كه اين چنين شاهراهي را بروي ما باز نموده و ما را از خرافه پرستي ، مرده پرستي ، گنبدپرستي ، بالاخره از بت‌پرستي نجات داده.

برادران عزيزم قبلاً قرار شده بود امشب در خصوص شعر و شاعري دانسته‌هاي خود را بگويم. ولي در اين خصوص اگر انتظار داريد سخناني خواهم گفت كه والاتر و ارجدارتر از سخناني كه در كتاب حافظ چه مي‌گويد و در سال دوم مجله‌ي پيمان و در ساير نوشته‌هاي ما نوشته شده ، مي‌گويم انتظار نداشته باشيد زيرا چنين سخناني من ندارم. بلكه از همان نوشته‌ها چند جمله را انتخاب نموده‌ام كه امشب تذكر داده و در اطراف آنها بحث نمايم : چندي پيش در منزلم تنها نشسته كتاب « در پيرامون خرد» را مي‌خواندم تا رسيدم باين جمله‌ها :

«هنگامي كه سال دوم پيمان را مي‌نوشتیم يكی گفتاري فرستاده بود در اين زمينه : من پيشترها شعرهاي حافظ را مي‌خواندم و لذت مي‌بردم. ولي از زماني كه نوشته‌هاي شما را درباره‌ي شاعران خوانده‌ام ديگر لذتي از شعرهاي حافظ نمي‌برم بلكه مي‌بينم بيشتر شعرهايش بيكبار بي‌معنيست.»

206 ـ درباره‌ي كتابسوزان ـ 1

همگي مي‌دانيد كه ما چند سالست جشن كتابسوزان گرفته‌ايم و امروز اين نشست براي همانست. چنانكه بارها گفته‌ايم ما اين كار را از روي هوس ، يا از راه تندروي ، يا بنام ستيزه با اين و آن نمي‌كنيم. بلكه از روي فهم و بينش اين رفتار را برگزيده‌ايم و هوده‌ي بزرگي از آن مي‌خواهيم.

كساني چون مي‌شنوند ما كتابها را بآتش مي‌اندازيم دهانشان باز مي‌ماند. چه كنند بيچارگان! تاكنون از زيان اين كتابها آگاه نشده‌اند. در نزد آنان اين كتابها سرچشمه‌ي فرهنگ و دانش است.

آنان كسانيند كه درماندگي و بدبختي توده را با ديده مي‌بينند و خود نيز در آن بدبختي گرفتارند ، و با اين حال تاكنون نينديشيده‌اند كه سرچشمه‌ي آن درماندگي و بدبختي چيست؟!.

205 ـ روزبه کتابسوزان گرامی باد!



روز یکم دیماه ، روزبه (عید) کتابسوزان ، روز رهایی از بدآموزیها و پلشتیها (که رستگاری شرق بیگمان بسته به آن است) به همه‌ی آزادگان خجسته باد.

درباره‌ی این روز در کتاب «یکم دیماه و داستانش» و نیز در بخش دوم کتاب « دور از آزادگی» سخنانی رفته ، علت انتخاب این روز و آسیبی که جهانیان بویژه شرقیان از رهگذر بدآموزیها و نوشته های زیانمند خورده و می خورند باز نموده شده. همچنین گفتارهای پراکنده‌ی دیگری (همچون پست 135 ، ملایان شوشتر بخوانند) نیز به این موضوع پرداخته است. می توانید آنها را نیز از اینجا گرفته بخوانید.

204ـ گفت و شنید ـ4

(بازپسین بخش)

دوباره ميگويم : گناه از آن كسانيست كه هنوز دست از آن برنميدارند. هنوز آن را نگه ميدارند و برخ جهانيان ميكشند و زشتي اينكار خـود و زيان آن را نميدانند. اينان از يكسو نادان و گرانجانند و بيشتري نيـز جـز درپي سودجويي نيستند ، و از يك سو نيز معني دين دانسته نيست. اين معني كه ما بدين ميدهيم آنان هيچگاه نشنيده اند و نميدانند. داستان پيشرفت جهان و اينكه خواست خود آفريدگار همين بوده چيزيست كه آنان هرگز نينديشيده اند و نمي فهمند.

بسيار جدايي هست ميانه‌ی گفته هاي ما با دانسته هاي آنان. ما دين را براي مردم مي‌شناسيم و آنان مردم را براي دين. ما دين را براي شناختن معني جهان و زيستن از روي يك آيين بخردانه ميخواهيم و آسايش و خرسندي مردم را از آن چشم ميداريم و آنان از اين چيزها بسيار دورند و همگي از مسيحي و مسلمان و جهود و زردشتي دين را باورهايي ميداننـد كه ديندار ياد گيـرد و بدل سپارد و گاهـي نيـز بپاره كارهايـي از رفتـن بپرستشگاه و گزاردن قربانـي و خواندن دعا و مانند اينها برخيزد ، و نتيجه اي كه از آن چشم ميدارند رفتن به بهشت ميباشد و گفتگوي اينكه معني زندگي را دانند و به آسايش و خرسندي رسند و اينگونه چيزها در ميان نيست.

203 ـ آسیب شیعیگری به زندگانی بیش از آنست که فهمیده گردیده



پایگاه : نوشته‌ی زیر که بخشی از کتاب « در پاسخ حقیقتگو» می‌باشد را مناسب حال و هوای این روزها (محرم) دیدیم و اینجا آوردیم. آن کتاب که در این پایگاه هم نشر کرده‌ایم بس خواندنی و گرانمایه است بویژه برای آنهایی که در خواندن حوصله بکار می‌برند زیرا از خواندن آن خواننده درمی‌یابد که زمینه‌ی کیشها گوشه و کنارهای روشن ناشده بسیار دارد و زیانهای آن به زندگانی و کشور نه چندانست که با یک گفتار کوتاه شناخته گردد.


این گفتار از سال پنجم پیمان شماره‌ی ششم ، اردی‌بهشت 1318، ص 243 (506243) آن برداشته شده. پانویسهای درون () از نویسنده و درون [] از ماست. زیرعنوانها را نیز ما افزوده‌ایم.


سومین آسیب کیشها


سومين زيان يا آسيب كيشها اينكه در هر يكي كساني را (از پاكمردان و ياران و خويشان ايشان) در دين جا داده‌اند كه آنان را دست اندر كارهاي خدا مي‌شمارند و مي‌پرستند. ببينيد : مسيحيان مسيح را تا كجا رسانيده‌اند و پتروس و پوليس را در چه جايگاهي نشانده‌اند كه دين و رستگاري را جز در پرستش آنان نمي‌انگارند. نيز بيشتر مسلمانان پيغمبر اسلام و خاندان او را دارنده‌ي كارهاي خدا مي‌شناسند و هميشه در سختيها از ايشان گشايش كار مي‌طلبند و دين و رستگاري را جز دوستاري آنان نمي‌شمارند و چنين مي‌دانند كه چون دوستار آنان باشند گناهشان آمرزيده گردد.

202 ـ روزبه یکم آذر به آزادگان ایران خجسته باد!

پایگاه : امروز روز يكم آذرماه 1391 و سالگرد انتشار ماهنامه‌ی پيمان است. در اين روز در سال 1312 نخستين شماره‌ی ماهنامه‌ی پيمان بيرون آمد. از آذر 1312 تا خرداد 1321 پيمان هفت دوره‌ی يكساله منتشر شد. پیمان برخی دوره‌ها بیرون نمی آمد و آنچه ما دانسته ایم این علتهایی داشت. یکی آنکه سخنانی که می نوشت چون تازه بود و دلها از آن رمیدگی میداشت ، می‌خواست زمانی بگذرد و خوانندگان در آنباره ها اندیشه بکار برند تا در دلها جا گیرد. دوم اینکه برخی سخنان مایه‌ی غوغا و هیاهوهایی توانستی بود و این دوره‌های خاموشی به بازگشت آرامش می‌انجامید.

امتياز پيمان را كسروي بزرگ در تابستان 1312 درخواست كرده بود و سرانجام در آذرماه توانست نشر آن را بياري برخي از همراهان خود از جمله شادروان رضا سلطانزاده آغاز كند.

علت اينكه پاكدينان اين روز را روزبه (يا عيد) ميگيرند آنست كه پيمان يك ماهنامه‌ی جدا و ويژه اي است. اين را کسروی در گفتار « يك نشست فراموش نشدني» (پست 89) باز می نماید. اگر به كوتاهي بخواهيم بگوييم در آن هفت سال ، پيمان توانست يك شاهراه رستگاري بروي ايرانيان بگشايد. اينست ارج و گرانمايگي آن ماهنامه.

پيمان همان ماهنامه ايست كه توانست

201 ـ یک وبلاگ نویس جوان در زندان بکام مرگ رفت

صدای آمریکا :

کانادا شکنجه و قتل ستار بهشتی را محکوم کرد
کانادا شکنجه و قتل ستار بهشتی، وبلاگ نویس ایرانی را محکوم کرد و مصرانه از ایران خواست تا به تعهدات بین المللی و داخلی خود در رعایت حقوق بشر متعهد باشد.ستار بهشتی، وبلاگ نویس ایران در اوایل ماه جاری بازداشت شد و بنا به گزارش های منتشر شده جان خود را بر اثر شکنجه در زندان از دست داد.ستار بهشتی که یک کارگر وبلاگ نویس بود، در ٩ آبان ماه از سوی فتا، پلیس فضای مجازی ایران بازداشت شد و جسد او شش روز بعد به خانواده اش تحویل داده شد.جان برد، وزیر امور خارجه دولت فدرال کانادا با انتشار بیانیه ای، بازداشت ستار بهشتی، وبلاگ نویس ایرانی، شکنجه و قتل او در زندان را محکوم کرده و از ایران خواسته است تا برای توجه به پیشینه اسف بار وضعیت حقوق بشر در این کشور با جامعه بین الملل همکاری کند.وزیر امور خارجه کانادا در بخش دیگری از این بیانیه که روز چهارشنبه (١٤ نوامبر) در اختیار رسانه ها قرار گرفت، نوشته است: «کانادا عمیقاً نگران انتشار گزارش هایی در مورد عملکرد مقامات زندان در ایران است که زنان زندانی سیاسی را هدف (آزار و اذیت) قرار داده اند».

200ـ گفت و شنید ـ3

     سوم بر برانگيختگان ايراد گرفتيد و گفتيد خود آنان بمانند ، براست داشتن نيارستني‌ها[= معجزات] بسيار دشوار است. در اين باره ما با شما هم‌سخنيم و ما نيز آنها را براست نميداريم و خود نيازي بچنين كارهايي نمي بينيم. همين امسال سخنان بسيار درباره‌ی آنها نوشته ايم. اما درباره‌ی خود برانگيختگان آنچه كار را بر شما دشوار گردانيده سخنانيست كه از زبان كشيشان و يا از كتاب تورات فرا گرفته و در دل اندوخته ايد و چون گفته هاي گزافه آميز و بيهوده[ای] است شما را رمانيده است. ولي اگر از آنها چشم پوشيد و با يك انديشه‌ی ساده گفته هاي ما را بشنويد دشواري‌ای در كار نخواهيد ديد. اگرچه گفتگو از گذشتگان را سودي نتواند بود و امروز ما را نيازي بسخن راندن از موسا و عيسا و ديگران بازنمانده. ليكن از آنجا كه هميشه گفتگو از آنها بميان مي آيد و كشاكشها در پيرامون آن رخ ميدهد و از آنسوي برانگيختگي خود داستان ارجداريست با شما در اين باره گفتگو ميكنم.

199ـ گفت و شنید ـ2


ما نيک آگاهيم كه در اروپا از يكسو كسان بسياري از گرسنگي ميميرند و يا از بيم چنان مرگي خودكشي مي كنند و از آنسوي شكر و قهوه و گندم و گوشت را بنام آنكه خرنده ندارد بدريا مي ريزند و نابود ميكنند. ما در يكي از شماره هاي پيمان شمارشي در اين باره از يك مهنامه‌ی انگليسي آورديم و چنانكه آن مي نمايد در يكسال نزديك بچهار مليون تن بدانسان مرده يا خود را كشته اند و در همانسال صدها هزار خروار گندم و شكر و ديگر خوراكيها را نابود ساخته اند. آيا اين نابساماني دليل بيراهي زندگاني نيست؟!. آيا با يك آيين خردمندانه جلو اينها را نتوان گرفت؟!.

ما را در پيرامون اروپا سخن بسيار است ، و در اين باره كتابها و گفتارها بسيار نوشته ايم كه شما مي بايد آنها را بخوانيد. ما اروپا را در اين راه زندگي كه پيش گرفته رستگار نمي شناسيم. ولي اين جلوگير ما نيست كه به پيشرفتهايي كه در زمینه‌ی دانشها كرده و بافزارهاي بس شگفتي كه براي زندگي پديد آورده و تكاني كه بجهان داده ارج گزاريم.

اين به چيستان مي ماند كه ما از يكسو به پيشرفتهاي اروپا در راه دانش و بافزارهايي كه براي زندگاني ساخته ارج مي نهیم و از يكسو آن را در راه زندگانی رستگار نميدانيم. بسياري اين را نمي توانند فهميد و در آغاز كار كه ما خرده گيري بر اروپا مي نموديم مي پنداشتند كه با دانشها و اختراعهاي آن دشمني مي نماييم. اينست بگله برميخاستند.

198 ـ گفت و شنيد ـ1


مرا آشناييست كه نخست مسيحي بوده ولي چون بزرگ شده و درس خوانده همچون هزاران ديگران از دين روگردان شده ، و چون سالها در اروپا ميزيست پس از بازگشت بديدنم آمد و نشست و از ديدار هم خشنودي نموديم و او بسخن درآمده چنين گفت : در اروپا رشته‌ی فلسفه را دنبال ميكردم و در موضوع دين نيز اتد[=etude] كردم و چون بايران بازگشتم و شنيدم شما مجله مينويسيد و طرفداري از دين ميكنيد بسيار تعجب كردم و بعضي شماره هاي مجله تان را گرفتم و خواندم. حقيقت اينست كه چيزي نفهميدم و اينست آمده ام با خودتان گفتگو كنم. شما كسي نيستيد كه بتعصب يا منظور مادي چيزي نويسيد و بايد يكي دو ساعت با هم نشسته اين موضوع را حلاجي كنيم و من نميـدانم مي توانيم گفتگو كنيم يا نه؟!.

گفتم : چرا نتوانيم و بهتر از اين چه كاري ميداريم؟!.

گفت : اگر بدتان نيايد اشكالاتي كه در موضوع دين دارم مطرح كنم و ايرادهاي خود را بگويم ، و چون من در اين موضوع اتد كرده ام از روي بصيرت و احاطه ايراد خواهم كرد.

گفتم : بدم نخواهد آمد. شما آزادانه ايرادهاي خود را بگوييد و اين مرا فرصت خواهد بود كه خواست خود را از دين روشنتر گردانم. شما ايرادهاي خود را يكباره بگوييد و من هم يكباره پاسخ خواهم گفت. چيزي كه هست بايد خواستتان رسيدن براستي باشد و پافشاري به پيش بردن گفته هاي خود ننماييد. اگر شما از روي بينش و فهم ايراد خواهيد گرفت من نيز از روي بينش و فهم پاسخ خواهم داد.

گفت : من تصديق ميكنم كه اديان سه هزار سال بيشتر دنيا را اداره كرده. انبياء مردم را از بت پرستي نجات داده و خودشان عقايدي در اطراف زمين و آسمان و خدا و بهشت و جهنم بمردم ياد داده و اصول معيشتي هم بنياد نهاده اند كه تقريباً سه هزار سال يا بيشتر دوام داشته. ليكن از آنجا كه عالم در ترقيست سوسيولوژي اروپا (علوم اجتماعي) پيدا شده و آنرا از بين برده و اولين ايراد من بشما اين است كه اصول عقيده و معيشتي اديان در نتيجه‌ی ترقي كون محكوم بنابودي شده و از ميان رفته و شما كه ميخواهيد آن را بازگردانيد اولاً مبارزه با طبيعت مي‌نماييد و ثانياً بر فرض آنكه مغلوب نشده و موفقيت پيدا كنيد تازه نتيجه آن خواهد بود كه مردم را از ترقي بازداشته بقهقرا بازگردانيد.

197 ـ ـ ميخواهند با هايهوي جلو ما را گيرند


چندي پيش شنيدم آخوندي در هفته نامه اي در تهران گفتاري زير عنوان « مدعي پيامبري» آغاز كرده كه سخني از من ميدارد. چون نويسنده را مي شناختم كه كيست و خواستش چيست نوشته هايش نخواندم تا در هفته‌ی گذشته نوشته اي از آقاي يزدانيان از خراسان در پاسخ او رسيد كه در شماره‌ی گذشته بچاپ رسانيديم.

داستان او اينست كه در سال 1315 كه به تبريز رفته بودم او با ديگري بديدنم آمدند و چون نشستند و كمي در ميانه گذشت گفتند مي خواهيم سخناني با شما در تنهايي بگوييم. رفتيم باطاق ديگر. نخست گله‌ی بسياري از رضاشاه (كه در همان روزها با وليعهدش به تبريز خواستي آمد) سرودند و سپس چنين گفتند : « شما پيمان را آغاز كرده ايد و كوششهايي ميكنيد. ما مي خواهيم با شما همدست باشيم و بشما بيعت كنيم. ولي شما به اصلاح ايران تنها مي كوشيد. بايد باصلاح همه‌ی جهان كوشيد؟!. ».

196 ـ سرچشمه‌ی درماندگی ایرانیان پراکندگی و ریشه‌ی آن بیش از همه در باورهای متضاد است


پایگاه : با آنکه از کشته شدن کسروی شصت و اند سال می‌گذرد و او کسی است که یک دم از کوشش برای رستگاری ایرانیان نیاسود و سرانجام جان شیرین در این راه فدا کرد ، با اینهمه بسیاری از ایرانیان از کسروی و راه او تنها نامش شنیده‌ و او را درست نشناخته اند.

یک علت این ، بیگمان عادت به خواندن نداشتن ایرانیان است.

اینست در تکه‌ی کوتاه زیر می خواهیم به آن دسته از کسانی که تاکنون از نوشته های او هیچ نخوانده‌اند یک نمونه‌ای از نوشته‌های آن مرد بزرگ بدست دهیم. این نوشته در زمینه‌ی علتهای بدبختی و زبونی ایرانیان نوشته شده و زیان اندیشه های ناسازگار را نشان میدهد.


195 ـ يار پنداري شاعران




نگاره‌ی شگفتي كه در بالا ديده میشود « و دو شماره‌ی پيش نيز آورده بوديم»[پست 182] از روزنامه‌ی ملانصرالدين قفقاز كه در چند سال پيش بچاپ ميرسيد





194ـ چرا بويراني كشور ميكوشند؟..



يك چيزي را كه انبوه ايرانيان نميدانند و از آن ناآگاهند اينست كه در ايران گروهي مي باشند كه مي خواهند اين كشور هميشه ناتوان و درمانده باشد و اين توده از آلودگيهاي هزار ساله‌ی خود پاك نگردد و از پيشرفتي كه ديگر كشورها را بوده است بهره نيابد و از دانشها كه سراسر جهانيان برخوردار مي باشند برخوردار نگردد.

آري اين را انبوه ايرانيان نمي دانند ، و اگر بدانند بآساني باور نخواهند داشت. چگونه تواند بود كه كساني در اين كشور زندگي كنند و خودشان از اين توده باشند و با اينحال ببدبختي آن كوشند؟!. راستي چنين چيزي بآساني باوركردنی نيست. ولي چه بايد كرد كه چنان گروهي هستند و چون با يكديگر همدستند بسيار نيرومند مي باشند و با يك چالاكي در راه خواست خود تلاش ميكنند.

193ـ زمین لرزه‌ی اهر و پیرامون آن


پایگاه : زمین لرزه در کشورهایی همچون ایران ، ترکیه ، ژاپن حکم توفانهای سهمگین را در آمریکا و سیلهای بنیادکن را در هندوستان و چین ، ‌لغزش زمین در فیلیپین و کشورهای مانند آن دارد.
همچنانکه آن کشورها گرفتار پتیاره‌های طبیعی‌ای مانند سیل و توفان و سونامی می گردند ما نیز بیش از همه با زمین لرزه و آسیبهای آن روبروییم. بدانسان که آنان میکوشند از آسیبهای توفان و سونامی و سیل برکنار باشند ما نیز باید بکوشیم کمترین آسیبها را از زمین‌لرزه دریابیم. در این زمینه ژاپن بهترین کارنامه را داشته و در آنجا زمین لرزه هایی با دامنه‌ی نزدیک 6 ریشتر کشته های بس اندک و ویرانی ناچیزی بجا میگزارد.



روز شنبه 21/5/91 زمین لرزه‌ی 2/6 ریشتری شهرهای اهر ، هریس ، ورزقان و روستاهای پیرامون آن را بسختی لرزاند : سیصد تن کشته و بیش از هزار و پانصد تن زخمی گردیدند و چهار تا پنج هزار خانه‌ ویران و دهها روستا با خاک یکسان گردید.



192 ـ داستان محاکمه‌ی ابوالفضل ارباب زاده

(برگی از تاریخ پاکدینی)
در سال 1337 گروهی از پذیرندگان اندیشه های شادروان احمد کسروی، شماری از کتابهای آن شادروان و ماهنامه‌هایی بنام ماههای سال (همچون دیماه) چاپ و پراکنده میکنند که هیاهوی ملایان را برمی انگیزد. بدنبال هیاهو و فشار این دسته و بشوند سیاست آن زمان دولت، برای ابوالفضل ارباب زاده پرونده ای ساخته میشود. با اینکه دادگاه نخست، وی را تبرئه میکند، لیکن درپی پژوهشخواهی دادستان، دادگاه استان مرکز، حکم برائت را شکسته و ارباب زاده را بدو سال بند و زندان محکوم میگرداند. سندی که در دوره‌ی جمهوری اسلامی، وزارت اطلاعات، از میان اسناد بایگانیهای ساواک چاپ کرده، نشاندهنده‌ی مداخله‌ی ساواک با دست وزیر دادگستری، در این پرونده میباشد.

191 ـ درباره‌ی جوكيان


      چون در شماره‌ی گذشته سخني از جوكيان هند رانديم اين نوشته را از كتاب پندارها كه درباره‌ی آن گروهست در اينجا مي آوريم :

كساني حال جوكيان هند را دليل آورده ميگويند : جوكيان سختيهاي توانفرسايي بخود دهند. مثلاً يكي بروي يكپا ايستد و سالها همچنان بسر برد. ديگري با يكدست از درخت آويزان باشد و چند سال همچنان ماند. در نتيجه‌ی اين سختي‌كشيها نيرويي در ايشان پديد آيد كه از آينده آگاه باشند و  ناپيدا را دانند و از راز هر كس آگاهي دهند.

190 ـ بهتر است بينديشند و آنگاه بنويسند


چنانكه شنيده ايم آقاي خالصي زاده گفتارهايي در يک روزنامه مي نويسد و از جمله در ميان  سخنان چنين نوشته كه هنگامي كه پيمان بيرون آمد او ميخواسته پاسخها دهد ولي چون در زندان مي بوده نتوانسته است.

ميگويم : بهتر است بينديشند و آنگاه بنويسند. اين سخن از چند جا نادرست است :

1) آقاي خالصي زاده در سال 1309 چون املاك موقوفات را از دربار اجاره كرده بود و برعايا سختگيري بسيار مي كرد از اينرو املاك را از دستش گرفتند و چون در اينجا و آنجا ناخرسندي مي نمود و بد  مي گفت گرفتند و چند هفته بزندان انداختند. ولي پيمان در آخرهاي سال 1312 بيرون آمده كه در ميانه سه سال بيشتر دوري بوده.

189 ـ تلاشهاي بيجا


چنانكه آگاهي يافته ايم بهائيان در تهران نمايندگاني بنزد آقاي ساعد نخست وزير فرستاده دادخواهي كرده اند كه از روزي كه كتاب بهائيگري از چاپ بيرون آمده و پراكنده شده در هر كجا مردم بدشمني با بهائيان افزوده اند و در هر كجا به بهائيان مي تازند و آزار و ستم مي رسانند ، و از نخست وزير دادرسي خواسته اند.
از سوي ديگر هر روز مي شنويم بهائيان بتلاش سختي افتاده اند و از هر راهي كه مي توانند بشورانيدن ملايان و پيروانشان ميكوشند. چنانكه بتازگي از تبريز آگاهي رسيده چند روز پيش از آنكه وحشيگريهاي مراغه و تبريز و مياندوآب رخ دهد ريحاني نام بهايي كه گويا از بازرگانانست به تبريز رسيده و در برانگيختن مردم و پراكندن دروغها با ديگران همدستي نموده بلكه خود يكي از پيشگامان مي بوده است.
نيز مي شنويم چند تني از تهران بقم رفته و در آنجا خود را مسلمان نشانداده و افسانه‌ی قرآنسوزاني آزادگان را دستاويز ساخته به برآغالانيدن ملايان و طلبه ها كوشيده اند.

188 ـ در پيرامـون دين


دين از اين چيزها والاتر است. دين شناختن معني جهان و زندگانيست.

چنانكه بارها نوشته ايم امروز داستان دين يك گرفتاري ای براي جهانست ، يك دشواري ای در زندگانيست. اين گرفتاري و دشواري بيش از همه از آن برخاسته كه معني راست دين دانسته نيست و يك ديني بآن معني راست در ميان نمي‌باشد.

امروز مليونها كسان از پيروان دينها شمرده ميشوند ، صدهزارها كسان بنام پيشوايي ديني زندگي بسر مي برند و با شكوه و سرفرازي روز مي گذرانند ، مليونها كتابهاي ديني در خانه ها و در دستهاي مردمان مي باشد ، مليونها مسجد و كليسا و زيارتگاه و پرستشگاه بنياد نهاده شده ، صدها دسته بنديهاي ديني براي نبرد با بيديني بنياد يافته. پس از همه‌ی اينها شما اگر با يكي از آن پيشوايان ديني بگفتگو پردازيد و چنين پرسيد :

« دين چيست و براي چيست؟.. چه چيزهاست كه دين ناميده شود؟.. از چه راه بايد آنها را دانست؟.. با چه نيرويي راست و كجش را شناخت؟.. آنگاه براي چيست كه مردمان در زندگاني آزاد نباشند؟.. براي چيست كه بايد پيروي از ديني كنند؟..»




187 ـ خرده گيري بيپا و پاسخ آن


در پائيز سال 1300 كه از تبريز بتهران آمدم چون از كاركنان وزارت عدليه (از داوران) مي بودم ، از سوي آن وزارت بسفرهايي مي رفتم. چنانكه در زمستان همان سال بمازندران رفتم در بهار سال ديگر بازگشته بدماوند فرستاده شدم. در پائيز بازآمده در زمستان روانه‌ی زنجان گرديدم. پس از چندي بازگشته اين بار بقزوين رفتم. از آنجا باز آهنگ زنجان كردم. در زمستان 1302 بتهران آمده از اينجا از راه بغداد بخوزستان رفتم.[1] چهارده ماه در خوزستان درنگ داشتم و در بهار سال 1304 بتهران آمدم. در اينجا مي بودم تا در سال 1306[2] بخراسان فرستاده شدم كه چون بازگشتم از عدليه كناره جستم و بكار وكالت پرداختم. در همان سال سفري بگيلان كردم پس از بازگشت دوباره بعدليه رفتم و باز سفرهايي پيش آمد.

186 ـ بيرون از آيين سپهر چيزي نتواند بود


يكي از آشنايان مرا ديده و جلو مرا گرفته چنين ميگويد :

« در مجلسي بوديم « اطلاعات هفتگي» را مي خواندند. چيزهايي نوشته كه مخالف مطالب شماست. بعضيها كه مي خواندند بمطالب شما ايراد مي گرفتند».

مي گويم : اطلاعات هفتگي چه نوشته؟!.

مي گويد : « حكايت جوكيان را نوشته است. خواندنيست بخوانيد و پاسخ هم بنـويسيد». اين گفتـه او مـرا واداشت كه « اطلاعات هفتگـي» را بدست آورم. در آنجا در زيـر عنـوان « بچشم خود ديدم كه كودكي در آسمان قطعه قطعه شد» چنين مينويسد :

185 ـ آدمي با جانوران يكي نيست

يك چيزي كه ما در بيشتر ايرانيان مي‌بينيم ترس است. بارها از پست نامه بما مي رسد كه مي بينيم كسي با نام پوشيده ايرادي گرفتـه يا پرسشي كرده است. در حالي كه اگر آنرا با نام آشكاري پرسيدي يا ايراد گرفتي هيـچ زياني نبودي.

بتازگي از پست نامه اي رسيده كه يكي با دستينه‌ی ا. ح. چنين مي نويسد : « شما كه مي گوييد گوشت نبايد خورد و گوشت خوردن را عيب آدميان مي شماريد حرف شما مخالف با قوانين طبيعت است دنيا دستگاه آكل و مأكولست. در ميان حيوانات آنچه قويتر است ضعيف را شكار ميكند و ميخورد. از عنكبوت ناتوان گرفته تا شير و خرس توانا هر يكـي براي خود شكاري دارد كه مي گيـرد و ميخورد. در ميان مرغان هوا و ماهيهاي دريا نيز همين رفتار جاريست. انسان كه يك فردي از حيواناتست نمي تواند خود را مستثنا گرداند ... جلو قوانين طبيعت را نميتوان گرفت».

مي گويم : نخست ايراد ما بشما آنست كه چرا نام خود را پنهان داشته ايد. اين پرسش يا ايراد چيزي نبوده كه ما از آن برنجيم يا كسي شما را بيدين شناخته بآزارتان كوشد.

ما نيك ميدانيم كه از سالهاست اينگونه انديشه هاي پراكنده از اروپا يا از ديگر جاها بايران رسيده و رنگ برنگ در دلها جا گرفته است. روزنامه ها هرچه از كتابها يا از روزنامه هاي اروپائي گرفته اند بي‌باك و پروا بچاپ رسانيده در دلها جايگير گردانيده اند.

184 ـ شمس الدين طغرايي

در شماره هاي سال دوم نام شمس الدين طغرايي[به پیش ط] را برديم و از آن زمان كساني خواستارند كه سرگذشت او را بنگاريم و ما در پيمان اگرچه بسرگذشت نمي پردازيم ولي اينگونه مردان كه جانفشاني در راه توده مي نمايند سرگذشت ايشان تاريخي از توده و خود درخور آنست كه هر كسي آنرا بداند. هزار سال تاريخ ايران سراسر گرفتاري بوده و كساني كه در آن روزهاي سختي مردانگي از خود نموده اند ما امروز نبايد آنان را فراموش گردانيم.

شمس الدين در تاخت مغول قامت مردانگي برافراشته دو بار تبريز را از كشتار و تاراج نگهداشت و اين كاريست كه از ديگران هرگز ديده نشد.

پيش از اينكه اين حادثه رخ نمايد و نام مغول در ميان باشد چون روز آسايش بود سلطان محمد از خوارزم و خليفه الناصرالدين الله از بغداد بر سر نگهداري و سرپرستي مردم با هم كشاكش داشتند بلكه كار را بجنگ و خونريزي هم رسانيدند. ولي چون دژخيمان مغول فرا رسيدند و دست خونخواري از آستين برآوردند در چنين هنگامي سلطان محمد با داشتن چند صد هزار سپاهي با مغولان روبرو نايستاده خود را بركنار كشيد و پس از آنكه چندين شهر بزرگ را بدست آن خونخواران سپرد خويشتن راه گريز پيش گرفته بجزيره‌ی آبسكون پناهيد. از آنسو هم الناصرالدين الله در بغداد نشسته گامي فراتر نگزاشت و با دعوي خليفگي اينهمه خونها كه از مسلمانان مي ريخت هرگز پروائي ننمود در چنان روز سختي ايرانيان خود را بيسرپرست يافته بهر سو نگريستند فريادرسي پيدا نكردند.

183 ـ يك داستاني كه پِيَش را خواهيم گرفت

ميدانيم كه در اداره هاي دولتي دزدي از دارايي دولت و رشوه گيري از مردم رواج دارد و جاي افسوسست كه با همـه‌ی سختگيريهايي كه شده و رسواييها كه بسر بسياري از ايشان آمده ديگـران عبـرت نگرفتـه دست از نادرستي برنداشته اند.

ميدانيم كه يكدسته از كارمندان بنام دولت رشوه يا دزدي بنام ايشان گفته نشده در حاليكه هر يكي از ايشان بيست يا سي سال پيش ، با دست تهي بكارهاي دولتي درآمده و اكنون داراي سرمايه‌ی گزافي مي باشد و اين ميرساند كه نادرستي تنها دزدي از دارايي دولت و يا رشوه گرفتن نيست و راههاي ديگري نيز دارد كه ما نميدانيم.

ميدانيم كه يكي از وزيران دادگستري در چهار سال دوره‌ی وزارت خود 740000 ريال « حق الحكميه» از « متداعيين» دادگستري گرفته بود كه اداره‌ی ماليات بر درآمد آگاه شد و مالياتش را گرفت.

ميدانيم كه همان وزير آبرومند و نيكنام اكنون دارايي هنگفتي ميدارد در جاي خود ، كه يك طلبه‌ی لاتي كه رازدار او مي بود اكنون يكي از توانگران بشمار است و خانه ها ساخته و چند سال پيش بمكه رفته و حاجي گرديده.

182 ـ در پيرامون روزبه نوروز

خواهشمندم جواب سئوال زيرين را در روزنامه‌ی پرچم بنويسيد.
روزبه نوروز روزبه ملي است يا مذهبي؟. اگر ملي است علت اينكه ارامنه و يهوديان و دارندگان ساير مذاهب تبعه‌ی ايران اين روزبه را جشن نميگيرند چيست؟.
مهندس زنوزي

پرچم : بهتر است در پاسخ اين پرسش نخست روزبه را معني كنيم. روزبه يا عيد از چيزهاييست كه در اين كشور معني خود را از دست داده.

روزبه يا عيد آنست كه در پيشرفتهاي جهان يا در زندگاني يك توده پيشامد بزرگي رخ دهد و مرداني جانفشانيهايي نمايند و مردم جهان يا آن توده بنام ارج گزاردن بآن پيشامد و بزرگ گردانيدن آن جانفشانان ، روز آن پيشامد را برگزيده همه ساله در همچنان روزي بجشن و شادي پردازند.

181 ـ زبان دوم چسان بايد بود؟.


دو هفته پيش در روزنامه ها در ميان خبرهاي تلگرافي ديده شد كه در لندن كه اكنون تيره هاي گوناگوني از يوناني و فرانسه اي و چك و نروژي و هلندي و ديگران گرد هستند گفتگويي رفته كه زبان انگليسي زبان دوم (زبان بين الملل) باشد. ولي كميسيوني كه براي اين گفتگو برپا گرديده آن زبان را شاينده‌ی اين كار ندانسته. چون برخي كسان معني اين خبر را نيك نفهميده در شگفت مي باشند كه چگونه انگليسي كه از توانگرترين زبانها مي باشد و امروز كمتر زباني باندازه‌ی آن در جهان پراكنده است شاينده نيست كه زبان دوم (زبان بين الملل) باشد و در اين باره از ما پرسشهايي كرده اند اينست در اينجا در آن باره بگفتگو مي پردازيم :

بيش از همه اين خبر مي رساند كه سران توده هاي اروپايي (از پادشاهان و نخست وزيران و وزيـران و سرلشگـران و ديگـران) كه در نتيجـه‌ی پيشامـد ها در لنـدن در يكجا هستند و بارهـا فراهـم مي نشينند و بگفتگو مي پردازند ببودن يك زبان دوم نياز مي بينند. باين معني اين مردان سياسي آنچه را كه دانشمندان و نيكخواهان جهان از صد سال پيش دريافته و درباره‌اش بكوششهايي برخاسته اند راست دانسته در كوشش پيروي از ايشان كرده اند.

چنانكه گفته ايم نياز مردمان جهان بيك زبان همگان يك چيز روشنيست و هرچه كه بهمبستگي توده ها با يكديگر بيشتر ميگردد و آمدوشد در ميان ايشان فزونتر مي باشد اين نياز بهتر و بيشتر فهميده ميشود ، و ما برآنيم كه پس از جنگ يكي از چيزهايي كه نيك دنبال خواهد شد همين داستانست.

مثلاً يكي از چيزهاييكه براي پس از جنگ بانديشه گرفته شده ، بودن يك انجمن بزرگي ، (همچون جامعه‌ی اتفاق ملل) مي باشد

180 ـ پاسخ بپرسش ما



از آنجائيكه سالهاست وارد اين ميدان كه هر دسته با دسته ديگري در نبرد هستند شدم ، و براي پيدا كردن حقيقت بتجسس مشغول. مي بينم شما با دسته‌ی زيادي در نبرد هستيد. براي آنها كتباً و شفاهاً دلايلي مي آوريد. چنانكه اشاره كردم ميخواهم حقيقت را دريابم. يكي از دلايلي كه در شماره‌ی سوم روزنامه‌ی پرچم ديدم برآن شدم كه بدينوسيله از شما تقاضا كنم كه حقيقت را بمن بنمايانيد و آن اين است كه راجع بخلافت علي بن ابيطالب (ع) دليلي آورده بودند و آن نامه[ای] بود كه آن حضرت براي معاويه نوشته. اولاً منظور پسر ابيطالب (ع) در اين نامه آنست كه معاويه بدان آنهائي كه با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كردند با من بيعت كردند. من ضد آنها بودم و مردم دريافتند كه آنها خليفه‌ی دروغي و بي حقيقت بودند. پس بمن كه برخلاف آنها راست و با حقيقت بودم بيعت كردند. ثانياً در خطبه‌ی شقشقيه آنحضرت راجع بابوبكر و عمر و عثمان اشاره كرده است. ملاحظه فرمائيد.

آقاي كسروي منظورم جواب دادن شما نبود. بلكه مقصودي دارم و آن اين است كه راه حقيقت را دريافته تا بحق برسم.
د ـ ا ـ ح ـ ص

پرچم : اين نامه با اين دستينه از پست رسيده. پيداست كه نويسنده ميخواهد بما پاسخ دهد. ولي نخست از كجاي آن جمله ها چنين فهميده ميشود؟!. امام علي بن ابيطالب مي نويسد : « آن گروهي كه بابوبكر و عمر و عثمان دست داده بودند بمن دست دادند» خواستش از اين جمله دليل آوردن بمعاويه درباره‌ی خلافت خـود مي باشد ، كه اگـر نيـك انديشيم معنايش آنست كه ابوبكـر و عمـر و عثمان كه از روي حق خليفـه مي بودند و تو بآنها ايرادي نداري ، كساني كه بآنها بيعت كرده بودند بمن هم بيعت كردند. اينست معني جمله

179 ـ بخشی از گفتار آقاي كسروي در روز يكم آذر

[پرچم :]اين گفتار از پيش نوشته شده ولي روز يكم آذر در جشني كه بوده كوتاه شده اي از آن رانده گرديده. اين بخش را از روي نوشته‌ی نخست مي آوريم ، و از آنچه روز يكـم آذر رانده شده فزونتر مي باشد.

در اينجا سخن ديگري هست و ميخواهم آنرا روشن گردانم. چنانكه ميدانيد كساني مي گويند من دعوي پيغمبري مي كنم. اين سخنيست كه دشمنان ما عنـوان كرده بزبان مردم انداختـه اند. در حاليكـه شما ميدانيـد من تاكنون نامي بروي خود نگزاردم. بلكه بارها از نام پيغمبري بيزاري جستم. اين نام غلطست. زيرا معنايش آنست كه كسي با خدا بگفتگو پردازد و از سوي او پيام آورد ، و چنين چيزي نشدنيست.

از آنسوي آنان پيغمبر كسي را مي گويند كه فرشته از آسمان بنزدش آيد و رود و از سوي خدا دستورها آورد ، و آنكس را با خدا پرده از ميانـه برداشتـه شده هـرچـه خـواست بپـرسد و هـرچـه خـواست بطلبد. بكارهاي نتـوانستني (معجزه) پردازد. شبي نيـز ببراق نشسته بآسمانها رود و با خدا ديدار كنـد. اينست معنايـي كه آنان بپيغمبر ميدهند ، و من از اين چيزها بيكبار ناآگاهم. نه بنزد من فرشته آمده ، و نه مرا با خدا ديداري رفته ، و نه من بكارهاي نتوانستني توانم برخاست.

178 ـ در آغاز سال 1391

سال 1390 کهنه گردید و سال نو دیگری آغاز شد. بدینسان نه تنها یکسال از عمر ما بلکه از فرصت ایرانیان برای رهایی از خودکامگی و بدبختیها نیز کاسته شد. ما امید داریم امسال تکانی بزرگ در اندیشه های ایرانیان پدید آید. با این امید است که می شاید نوروز را خجسته باد گوییم.

یکی از آرزوهای دیرینه‌ی ایرانیان دست یافتن به دموکراسی است. این بیگفتگوست که برای همگام گردیدن با مردم کشورهای دموکرات و پیشرفته‌ی جهان می باید اندیشه های غلط را کنار گزارده ، اندیشه های سازگار با دموکراسی را جانشین آنان گردانیم. اگر با اندیشه های پوسیده و زیان آور ، دموکراسی برپا شدنی بود می بایست در این صد و پنج سال این کار می شد.

177 ـ در پيرامون زبان

بارها كساني ميپرسند : شما چرا بجاي « پرنده» و « خزنده» و « درنده» ، « پرا» و « خزا» و « درا» مي نويسيد يا بجاي « خواهان» ، « خواها» مي گوييد؟..

مي گوييم : ما بارها نوشته ايم كه در فارسي « نام كننده» بسه گونه است :

1 ) شنونده ، زننده ، كشنده ، رونده ، آينده ، شاينده ، و مانند اينها.

2 ) شنوا ، گويا ، روا ، سزا ، جويا و مانند اينها.

3 ) روان ، خندان ، شتابان ، گريان ، و مانند اينها.

اينها هر يكـي معناي ديگـري دارد. گونه‌ی يكـم براي كسيست كه كاري را يكبار كنـد. مثلاً كسي را كشته اند. مي پرسيم : كشنده كيست؟.. گونه‌ی دوم براي كسيست كه كاري را بسيار كند و يا تواناي آن باشد. مثلاً مي گوييم گوش شنوا ، زبان گويا. گونه‌ی سوم براي كسيست كه كاري را در هنگام كار ديگري كند. مثلاً مي گوييم : گريان آمد ، خندان رفت.

176 ـ در پيرامون تاريخچه‌ی شير و خورشيد

بارها كساني نامه نوشته يا بدفتر پرچم آمده ميپرسند كه چرا كتابهاي « تاريخچه‌ی شير و خورشيد» و « كارنامه‌ی اردشير[بابکان]» و « دفترچه‌ی شميران و تهـران» و ماننـد آنها كه نسخه هايش پايان پذيرفته دوباره بچاپ نمي رسانيم؟.. اينست در اينجا پاسخي بآنها مي نويسيم :

نخست بايد بگوييم ما را با اين گرفتاريها كه در زمينه‌ی نبرد با گمراهيها و كوشش در راه حقايق پيش آمده فرصت پرداختن بآن كتابها نيست. آن كتابها اگر هم ارج دارد كوششهاي امروزي ما ارجدارتر است. مگر هنگامي چاپخانه[ی پیمان] فرصتي يابد و بچاپ آنها پردازد.

175 ـ اينجهان از خداست و گردشش نيز از خداست


يكي از ياران مي گويد : در نشستي بوديم سخن از شما و نوشته هاي شما رفت. يكي كه خود را بسيار دانا نشان ميداد چنين گفت : « او عقيده بتأثير عالم غيب ندارد و دعا و همه چيز را بي اثر ميداند». سپس سخن بسياري از « تأثير دعا و طلسم و مانند اينها» گفت. من ندانستم چه پاسخي باو دهم و گفتم از خودتان پاسخ خواهم خواست. بهتر است در روزنامه باو پاسخي نويسيد.

مي گويم : بسيار نيك شده كه پاسخ نداده خواسته ايد من خود پاسخي نويسم. اين گفته از آن گوينده ساده نيست و پاسخش نيز ساده نبوده بگفتار درازي نياز ميدارد.

174 ـ بايد خود نيك باشيم و كـردارمان را گواهـي براي گفتارمان گردانيم.


ما با راهي كه پيش گرفته ايم و كوششهايي كه مي‌كنيم بجهانيان مي گوييم : آدمي را نيازي ببديها نيست. آدمي توانـد نيـك باشد و با سرفرازي و نيكخواهـي زيد و با خوشي و آسودگي بسر برد. اين سخنيست كه بمردمان مي گوييم. پس بايد خود نيك باشيم و تا توانيـم با راستي و سرفرازي زييم و كـردارمان را گواهـي براي گفتارمان گردانيم. در پاكديني هر كسي بايد نخست بخود پردازد و خود را پاك گرداند.
(از گفته هاي دارنده‌ی پرچم ، پرچم هفتگی شماره‌ی چهارم) [گزینش عنوان بالا از ماست.]


در شهرستانها چه رفتاري مي كنند


از بروجرد آقاي آقايي مي نويسد :

من در كلاس بودم كسي بمن گفت كه رئيس آگاهي شما را ميخواهد ، چون بدفتر دبيرستان رفتم آقاي رئيس آگاهي را ديدم چون مرا ديد گفت بايد خانه‌ی شما را بازرسي نمائيم چون من از خودم اطمينان داشتم گفتم مانعي ندارد.

173 ـ آیا ولایت فقیه راستست؟

پایگاه : چون گفتاری که در زیر می آید در زمینه‌ی موضوعی است که امروز « ولایت فقیه» اش می خوانند ، بهتر دانستیم عنوان یکم را بدانسان که در بالاست دیگر گردانیم. عنوان اصلی گفتار همانست که در زیر آمده :
پيام بآقاي امام جمعه‌ی تهران
چنانكـه شنيده ايم يكـي از كساني كـه از نوشته هاي ما بسيار خشمناك گرديده آقاي امامجمعه‌ی تهرانست. شنيده ايم آقاي امام چنين گفته :

« در اماميه يك مليون متر زمين دارم. آنها را مي فروشم و بساط اينها را بهم ميزنم». ما بآقاي امام پيام فرستاده مي گوييم :

بفروش زمينهاي اماميه چه نياز است؟!.. مگر ما با تفنگ و توپ و تانك پيش آمده ايم كه شما در انديشه‌ی بسيج افزار باشيد و بپول نيازتان افتد؟!..

ما افزارمان سخن و دليلست. شما نيز توانيد در برابر ما سخن رانيد و دليل آوريد.

172 ـ مرا با خدا پيمانست كه از پا ننشينم و اين راه را بسر برم.

يك راه خدايي بايد از ناتواني آغازد تا تنها پاكدلان و نيكخواهان بآن گروند و بنيادش با دست آنان استوار گردد هميشه اين بوده آيين خدا. يك راه اگر با توانايي آغازيدي سودجويان و ناپاكان بآن روآوردندي و همان شوند سستي بنياد آن گرديدي.
(از گفته هاي دارنده‌ی پرچم)

ما نبايد در پي رنجشهاي خود باشيم

چون در شماره‌ی دوم پرچم نامي از آقاي محسن صدر[=صدرالاشراف] وزير گذشته‌ی دادگستري برده بوديم يكي از آشنايان نامه اي نوشته و يك رشته كارهاي بدي از وزير نامبرده شمرده از جمله چنين نوشته : « برادر خود ابوالفضل صدر را بمستشاري ديوان كشور نصب نمود» و خواهش كرده كه نوشته‌ی او را بچاپ رسانيم.

مي گوييم : پرچم براي بد نوشتن از اين كس و آن كس نيست. اين روزنامه (يا هفته نامه) براي پيش بردن يك آرمان بسيار بزرگيست كه بايد آن را دنبال كند و تا تواند بكنار نرود.

171 ـ آيا من دعوي پيغمبري ميكنم؟


1ـ پيغمبري چيست؟

از هنگاميكه در سال 1312 پيمان را بنياد نهاده با گمراهيها بنبرد برخاستم ، كساني در اينجا و آنجا نشسته گفتند : « دعوي پيغمبري مي كند» ، و اينرا افزاري در دست خود ساختند.

من با اروپاگري كه خود گرفتاري بزرگي شده بود نبرد مي كردم ، بماديگري و خداناشناسي كه بزرگترين گمراهيست كه جهان بخود ديده پرداخته پاسخهاي استوار بدانشمندان مادي اروپا ميدادم ، گوهر آدميگري را كه در پرده‌ی تاريكـي افتاده بود روشن مي گردانيـدم ، از روان و خرد بسخـن پرداختـه ارجدارتريـن حقايـق را برشتـه‌ی نوشتـن مي كشيدم ، از هستي آفريدگار بگفتگو آغازيده استوارترين دليلها را ياد مي كردم ، با يكايك گمراهيها ـ از فلسفه‌ی يونان و صوفيگري و خراباتيگري و باطنيگري و مانند اينها ـ مي كوشيدم. آنان پروايي باينها نداشته و همه چيز را رها كرده تنها اين بهانه را دنبال مي كردند.

آقاي محمد علي فروغي كه پارسال مرد و در روزنامه ها او را از دانشمندان جهان شماردند بلكه نام فيلسوفش دادند ما يك رفتار بسيار عاميانه ازو ديديم.

170 ـ ما از همـه‌ی پاكــــدلان داوري ميخواهيم ـ3

همه‌ی نيكخواهان جهان از داستان ما آگاه باشنــد

گفتم كه ملايان دو چيز را بهانه كرده اند : يكي قرآن كه در شماره‌ی پيش پاسخشان دادم. ديگري اسلام كه اينك بپاسخ مي پردازم :

آن وحشيگـريهاي رسوا را كه در تبـريز و مراغه و مياندوآب كـرده اند براي پرده پوشي داد مي زنند : « باسلام توهين شده. آزادگان باسلام توهين كرده اند». در تلگرافهاشان بتهران پيايي اين جمله ها را مي آورند.

من نخست مي پرسم : در كجا باسلام توهين شده؟!.. آزادگان چه توهيني باسلام كرده اند؟!.. در كجا؟!.. در كدام كتاب؟!.. آنگاه چه گفته اند؟!.. چه كرده اند ، اينها را روشن گردانيد تا ما نيز بدانيم.

اين گروه بيشرم هستند بجاي خود ، كه سبكمغز نيز مي‌باشند. دروغي باين شاخداري را ساخته‌اند و اميدمندند كه با هايهوي و با زور وحشيگري پيش برند و سودي بردارند.

169 ـ ما از همه‌ی پاكــــدلان داوري ميخواهيم ـ2

همه‌ی نيكخواهان جهان از داستان ما آگاه باشند.

چنانكه گفتيم سرچشمه‌ی وحشيگريهاي تبريز و مراغه بيش از ديگران ، ملايان آنجا بوده اند. كينه‌ی آنها نيز از پرسشهاييست كه ما در روزنامه يا در كتابهاي خود كرده ايم.

ما پرسيده ايم : چگونه حكومت حق شماست؟!.. بچه دليل؟!.. شما چه حكومتي توانيد كرد؟!..

گفته ايم : چرا مايه‌ی بدبختي بيست مليون مردم ميشويد؟!.. چرا يك كشوري را ويران ميگردانيد؟!..

اين چه سخنيست كه مي گوييد : ماليات دادن بدولت حرامست ، بسربازي رفتن حرامست؟!. چنين سخني در آفريقا نيز نبايد بود.

از سالهاست كـه انديشـه ها بالا رفتـه و انبـوه جهانيـان زيـر درفش سررشتـه داري تـوده (حكــومت دموكراسي) مي زيند. در چنين هنگام جهان

168ـ ما از همه‌ی پاكدلان داوري ميخواهيم ـ1

همه‌ی نيكخواهان جهان از داستان ما آگاه باشند

در دو شماره‌ی گذشته پيشامدهاي بهمن ماه مراغه و تبريز را نوشتيم. آشوبهايي را كه ملايان تبريز ، در سي سال اخير ، بدستاويز « قرآن‌سوزاني» برانگيخته اند ، وحشيگريهايي كه از مردم عامي سر زده ياد كرديم.

خلاصه‌ی داستان اينست :

در تبـريز يكدسته از ملايان بيديـن و آزمنـد گرد آمده انـد ، اينان هـر زمان كه در برابر دولت يا كس ديگـري بسختي افتادنـد « بهانـه‌ی قرآنسوزانـي» را بميان كشيده مردم عامي را بوحشيگريهايي برمي انگيزند. تاكنون سه بار اين وحشيگري را در آن شهر بنمايش گزارده اند :

167 ـ بايد از اشرار چشم پوشي نشود

[پایگاه : شرح این داستان از پست شماره‌ی 150 آغاز شده است.]

كفيل شهرباني تبريز گزارش ميدهد كه اشرار را تعقيب كرده پرونده تشكيل داده و بدادسرا فرستاده ولي بما آگاهي ميرسد كه تاكنون كسي را از جنايتكاران اصلي تعقيب نكرده اند.

حقيقت آنست چون در اين جنايتها چند تن از كارمندان دولت دخالت كرده اند ميخواهند نگزارند حقايق بيرون افتد. شهرباني نيز بجنايتكاران اصلي نپرداخته براي رويه سازي برخي از كسان گمنام را كه دانسته نيست در جنايتها دخالت داشته اند يا نه دنبال مي كند و پس از چند بازپرسي رها مي گرداند.

166 ـ پاسخ يك بهايي بايرادهاي ما

جمله هاي پايين از كتاب بهائيگريست :

« همان لوح احمد كه آنرا شاهكار خود شمرده و براي هر بار خواندنش مزد صد شهيد نويد داده جمله‌ی نخست او اينست :
هذه ورقة الفردوس تغن علي افنان سدرة البقاء بالحان قدس مليح.
معني آنكه : « اين برگ بهشت است كه آواز خواند بروي شاخه هاي درخت كُنار بازماندن (بقاء) با آهنگهاي نمكدار پاكي (قدس)».

در ايـن جملـه غلطهايـي هست. زيـرا « تغـن» اگـر بمعني « آواز ميخوانـد» است بايستي بگـويد « تغني». بايستي بسـر « قـدس» الف و لام آورد و بگـويد « القــدس». « مليـح» اگــر صفـت « الحان» است بايستي بگويد : « مليحة». از آنسوي خواندن برگ بروي شاخه ها چه معني ميدهد؟!. آن بلبلست كه بروي شاخه ها خواند نه برگ. از اين گذشته « سدر» درخت كنار است كه در عربستان و جاهاي بي آب پيدا شود و اينكه در قرآن نامش آمده بهر آنست كه درخت ديگري در عربستان كمتر شناخته مي بوده. در ايران كه اينهمه درختهاي گوناگون مي باشد و كمتر كسي درخت كنار را ديده چه جاي ياد آن مي بوده؟!. تنها اين يكي نيست بيشتر جمله هايش از اينگونه است».