پرچم باهماد آزادگان

392 ـ کشور میانمار (برمه) - 3 از 3

پیشامدهای اخیر
از هفته‌های گذشته باز گزارشهای افسوس‌آور از کشتار و گریز مسلمانان میانمار می‌شنویم. تندروان بودایی به پشتیبانی ارتش میانمار به کشتار مسلمانان راهینگا در ایالت راخایْن آغاز کردند و ایشان بناچار از سرزمین خود گریخته و بیشترشان به بنگلادش پناه برده‌اند. طبق آمارها شمار مسلمانانی که از ماه اکتبر تاکنون به بنگلادش گریخته‌اند را دست کم 370 هزار تن گزارش کرده‌اند.
عکسها و فیلمهایی که در رسانه‌ها از کشتار و ویران گردانیدن روستاهای راهینگا منتشر شده دلگداز است و چون بیشترِ ما دیده‌ایم پرهیز داریم که بار دیگر دلهای خوانندگان را با آوردن آنها ریش گردانیم. اینها ننگیست بر آدمیان. آدمیگری از این رفتارها بیزارست.

391 ـ کشور میانمار (برمه) - 2 از 3

درباره‌ی راهینگا
در استان راخایْن پیروان کیشها بدینسان‌اند : 52 درصد بودایی ،‌ 43 درصد مسلمان ، نزدیک به 2 در صد مسیحی و بازمانده هندو ، آنینیزم و دیگر کیشها.
مردم راهینگا یک اقلیت نژادیند که بیشتر در بخش شمالی استان راخایْن میانمار میزیند و گفته شده که شکنجه دیده‌ترین اقلیت جهانند. آنها خویشتن را از تبار بازرگانان عربی می‌شمارند که از سده‌ها باز در این سرزمین نشیمن گرفته بودند.
برخی پژوهندگان گفته‌اند که آنها از سده‌ی پانزدهم میلادی در این سرزمین بوده‌اند ولی دولت میانمار آنها را شهروند بشمار نمی‌آورد. بلکه به چشم کوچندگان غیرقانونی‌ بنگلادشی می‌نگرد.

390 ـ کشور میانمار (برمه) - 1از 3

کشور میانمار را که نام پیشینش برمه بود ما بیش از همه با «کشتار مسلمانان» آنجا شناخته‌ایم. این کشور که در شرق بنگلادش و هندوستان ، جنوب چین و غرب لائوس و تایلند نهاده است ، آن اندازه از ما از هر دیده دور است که آن را نمی‌شناختیم.
در سالهای اخیر حکومت خودکامه‌ی نظامیان ،‌ جنبش دمکراسی‌خواهی برهبری خانم آنگ سان سوچی و بیش از بیست سال زندان خانگی شدن او ، سپس آزادی و جایزه‌ی صلح نوبل گرفتنش و سرانجام جنگ میان بوداییان و مسلمانان آنجا مایه‌ی آن گردیده که نامش را بارها بشنویم.

389 ـ آنچه کم داشتیم را برایمان فراهم دیده‌اند!

در بهمن سال 57 کسان بسیاری از سران حکومت پیش دستگیر و سپس اعدام شدند. اینکه باگناه بودند یا بیگناه را باید دادگاههایی حکم میدادند که همه میدانند دادگاهی با آن رویه‌ی رسمی و آیین ویژه برگزار نشد.
کسانی که وابسته به «کمپانی خیانت» شناخته شده بودند برخی اعدام شدند یا بزندان افتادند و یا در این حکومت جایگاهی نیافتند. اینبود گمان میرفت دستگاه کمپانی خیانت بهم خورده و از هم پاشیده است.
برخی خوانندگان نمیدانند کمپانی خیانت چه بوده و چه میکرده و اینست ما ایشان را برای آگاهیهای بیشتر به خواندن این کتابها راه می‌نماییم : دادگاه ، در پیرامون « ادبیات» ، افسران ما ، فرهنگ است یا نیرنگ؟ ، فرهنگ چیست؟ و انکیزیسیون در ایران.
نخستین بار کسروی پرده از روی کارشان برداشت و به ما شناسانید.

388 ـ صوفیان و صوفیگری





کسانی می‌گویند : «صوفیان گروه اندکی هستند که در اینجا و آنجا پراکنده‌اند و درخور آن نیستند که کسی به ایشان پردازد».

ولی این سخن بسیار خامست. زیرا صوفیان اندک نیستند و بسیارند و اکنون در ایران در چند شهر ـ از تهران و مراغه و گناباد و مشهد و شیراز و دیگر جاها ـ دستگاه می‌دارند.

صوفیان تنها آن درویشان تاج نمدی گیسودار و آن گل‌مولاهای چرک‌آلود و دریوزه‌گرد که تبری و کشکولی بدست می‌گیرند ، نیستند. هزارها دیگران هستند که بی‌تاج و گیسو ، بی‌تبر و کشکول درویشند و مغزهاشان آكنده از بدآموزیهای صوفیگریست.

در میان کارمندان دولت و سران اداره‌ها ، شما کسان بسیاری را توانید یافت که درویشند و هر یکی خود را از پیروان فلان مستعلیشاه و بهمان عاشقعلیشاه می‌شمارد.

387 ـ در پاسخ به "واكاوى انگيزه‌هاى شورش فراگير سال ١٣٥٧"ـ 5


يا به قول همکارانم ،"تحليل علل وقوع انقلاب ٥٧"

نخست ،‌ اوضاعی که در صد سال گذشته در کشور حاکم بوده است نشان دهنده‌ی این حقیقت است که ما ایرانیان با همه‌ی کاردانیهای چشمگیری که در دو سه پیشامد تاریخی صد ساله از خود نشان داده‌ایم لیکن به شایندگی (رشد سیاسی) نرسیده‌ایم. نه آنکه شاینده نتوانیم بود ولی امروز نیستیم و در سده‌ی گذشته نبودیم.
رفتار مردم در سال 57 نیز با آنکه دلیریها و فداکاریهای بسیاری را دربر میداشت ولی آن نیز نشان از ناشایندگی دارد. زیرا آن رفتارها کمتر از خِرد و بیشتر از سَهِشها (احساسات) برمی‌خاست. آنکه برجستگان توده‌اند رفتار بسیار خامی از ایشان در صد سال گذشته دیده شده که براستی جای افسوسها دارد. آنکه عامیانند رفتارشان چنانست که نویسنده آن را «گوسفندوار» نوشته ، و هیچ گزافه‌ای در آن نیست.

386 ـ در پاسخ به "واكاوى انگيزه‌هاى شورش فراگير سال ١٣٥٧"ـ 4

يا به قول همکارانم ،"تحليل علل وقوع انقلاب ٥٧"

پایگاه : این نوشته از یک گفتگوی اینترنتی یکی از خوانندگان ما برویه‌ی گفتار درآمده. نامها را انداخته‌ایم. یادداشتهای خود را در پایان گفتار خواهیم آورد.

٧. بخش دوم
در اين ميان ، سه چيز به سود جناح "مبارزان" كه شمار اندكى جوان "روشنفكر" و پيرهاى ترسوى پشتيبان ايشان مى‌بودند ، چربيد. چيزهايى كه خودشان به خواب هم نديده بودند :
يكم. "مظلوم" نمايانده شدن اين كسان (بويژه گلسرخى و دانشيان) و "قهرمان" ساخته شدن از ايشان. شما اگر تماشاچى يك مسابقه‌ى كشتى كج هم باشيد ، ناخودآگاه جانب آن كشتى‌گير را مى‌گيريد كه "دارد بيرحمانه كتك مى‌خورد"!  نيست؟
دوم.  فسادها و ظلمهايى كه در زمان شاه رخ ميداد و هر چند ، راستى را نيز ، فسادهاى چندان سترگ و غول‌آسايى نبودند (دست كم در پهلوگذارى با نظام كنونى ، بويژه دولت احمدى‌نژاد) ، بارى ، براى شوراندن مردم بسنده بودند. و بويژه ، خشونتهاى ددمنشانه و نالازم و بيجاى ساواك.

385 ـ در پاسخ به "واكاوى انگيزه‌هاى شورش فراگير سال ١٣٥٧"ـ 3

يا به قول همکارانم ،"تحليل علل وقوع انقلاب ٥٧"

پایگاه : این نوشته از یک گفتگوی اینترنتی یکی از خوانندگان ما برویه‌ی گفتار درآمده. نامها را انداخته‌ایم. یادداشتهای خود را در پایان گفتار خواهیم آورد.

٧.  بخش اول.
نقش "روشنفكران" ايران در رخ دادن انقلاب ١٣٥٧.
بيگمان است كه "روشنفكران" ايران در پخته شدن اين آش بدمزه‌ى زهرآلود نقش بسيار بسيار بسيار بزرگى داشتند. اما نه آن سان كه خودشان مى‌پنداشتند!
واژه‌ى "روشنفكر" را من در بين گيومه‌ها نوشته‌ام زيرا كه خواستم اين است كه نشان دهم ، به باور من ، اينان نه تنها روشنفكر نبودند بلكه تاريك‌مغزترين مردمان ايران بودند تا بدانجا كه هر مش ممد و ننه سكينه و كلب على و خاله مهشيد و كربلايى يدالله و عمو جواد (شوهر خاله‌ى من ؛ خدا رحمتش كناد) و ... درك‌شان از اجتماع ايران و از تاريخ معاصر ايران ده‌ها بار روشن‌تر و ساده‌تر و بى‌شيله پيله‌تر و به حقيقتِ زندگى ما نزديك‌تر و ماننده‌تر بود تا درك كج و معوج و ساختگى اين "روشنفكران" از جامعه‌ى ايران. 

384 ـ در پاسخ به "واكاوى انگيزه‌هاى شورش فراگير سال ١٣٥٧"ـ 2

يا به قول همکارانم ،"تحليل علل وقوع انقلاب ٥٧"

پایگاه : این نوشته از یک گفتگوی اینترنتی یکی از خوانندگان ما برویه‌ی گفتار درآمده. نامها را انداخته‌ایم. یادداشتهای خود را در پایان گفتار خواهیم آورد.

٥.  چكيده‌ى گفتار من در بند چهارم : در سال ١٣٥٧، در ميان ما ايرانيان ، دوگانگى شگرفى در بين باورهامان و رفتارهامان بود (هنوز هم هست) ، بدانسان كه خودمان هم نمى‌دانستيم كه از ته دل چه چيز را ميخواهيم؟ كدام شيوه‌ى زندگانى را مى‌پسنديم؟

383 ـ در پاسخ به "واكاوى انگيزه‌هاى شورش فراگير سال ١٣٥٧"ـ 1

يا به قول همکارانم ،"تحليل علل وقوع انقلاب ٥٧"

پایگاه : این نوشته از یک گفتگوی اینترنتی یکی از خوانندگان ما برویه‌ی گفتار درآمده. نامها را انداخته‌ایم. یادداشتهای خود را در پایان گفتار خواهیم آورد.

... جان ، سلام!
با احترام ، من ناهماوا هستم.  نه تنها با تو ، بلکه با همه‌ی کسانی که درپی زَندهای (توضیحات) پیچیده و دشوار برای انقلاب ۵۷ هستند.
در آغاز مینویسم :
در سال ۱۳۵۷ خورشیدی ، بیشینه‌ی مردم ایران روستانشین بودند. از میان «شهرنشینان» نیز ، انبوهی از آنان (مردم نازی‌آباد ، مجیدیه ، گود عربها ، توپخانه ، ناصرخسرو ، ... در تهران ، و مانندهاشان در ديگر كلان شهرها و خرده شهرهاى ايران) از بیخ و بن با مفهوم «امپریالیسم» ، بسا با خود واژه‌ی «امپریالیسم» بیگانه بودند. به دیگر سخن ، «اهل کتاب خواندن» نبودند و «روشنفکر جماعت» به شمار نمیرفتند. به زبان طنز من : اصلاً «امپریالیسم» را با صادـ ضاد مینوشتند و سه تا نقطه هم ميذاشتن بالاش. «خصلت ضدـ امپریالیستی» کجا بود ، خواهر جان؟!  اين جور تحليل هم از آن ته مانده‌ها و رسوبات روشنفكرى همان سالهاى ٣٠ و ٤٠ و ٥٠ خورشيدى ايران است!

382 ـ یکصد و یازدهمین سال گرفتن فرمان مشروطه خجسته باد!

پایگاه : روزبه مشروطه خجسته باد!
امروز روز سیزدهم مرداد 1396 و روزبه (عید) مشروطه است. در سال 1321 در همین روز روزنامه‌ی پرچم چنین نوشته است :
«ما از رسيدن اين روز تاريخی ـ روز عيد مشروطه ـ خشنود و شادمانيم و اينك بنام ارجشناسی از مشروطه و سررشته‌داریِ توده پيام خجسته باد بهمه‌ی ايرانيان ـ بويژه بهمراهان خود ـ ميفرستيم. ولی بايد پوشيده نداريم كه جشن و شادی اساسی ما آن روزی خواهد بود كه همگی ايرانيان معنی درست مشروطه را بدانند و شايسته‌ی چنان سررشته‌داری باشند. عيد بزرگ ما آن زمانی خواهد رسيد كه مردم اين كشور از اين پراكندگی و درماندگی رها گردند».
امروز به هرچه که در ایران رخ میدهد بنگریم ـ چه از رفتار مردم و چه حکومت ـ از حال سال 1321 نیز از معنی مشروطه دورتر افتاده‌ایم.

381 ـ گفت و شنید ـ 2 ـ بخش دوم

 چنانکه گفتم : این یک نمونه‌ی دیگری از پستی اندیشه‌هاست. امروز نود درصد درس‌خواندگان گرفتار این دردند ، و هر یکی تنها این میخواهد که خود نامی درآورد و گردنی فرازد ، و اینست همینکه می‌شنود کسی بکوشش درباره‌ی توده برخاسته ، همه چیز را فراموش کرده تنها این می‌اندیشد که مبادا آن کس جلو افتد و بنامتر گردد و من بمانم ، و اینست رنجیده و رو ترش کرده و زبان بریشخند میگشاید.
اگر اینان را اندیشه‌ها کوتاه نبودی و معنی زندگانی را فهمیدندی ، بتوده و نیکی آن بیشتر دل بستندی و چون شنیدندی ما بکوشش درباره‌ی توده برخاسته‌ایم دلشاد گردیدندی و بهمدستی شتافتندی.
ما اروپاییان را رستگار نمی‌شماریم. ولی معنی پیشرفت توده را شناخته‌اند و شما می‌بینید که چگونه در راه توده جانفشانیها مینمایند ، چگونه

380 ـ گفت و شنید ـ 2 ـ بخش یکم

یکی از آشنایانم نزد من آمد و نشست و چنین گفت : «میخواهم چند پرسش از شما کنم آیا توانم یا نه؟..»
گفتم : چرا نتوانید؟.
گفت : «شما خواست خود را آشکار نمیگویید».
گفتم : از این آشکارتر چه گویم؟! ما میگوییم : آنچه شرق را زبون ساخته و زیردست گردانیده پستی اندیشه‌ها ، و دانسته نبودن معنی زندگانی ، و پراکندگیهاست. اینها را مایه‌ی درماندگی و زبونی شرقیان شناخته و بچاره میکوشیم. این کجایش ناآشکار است؟!. کجایش درخور ایراد است؟!.
من از شما می‌پرسم : برای چه شرقیان بدینسان درمانده‌اند؟ چه چیزِ اینان از اروپاییان کمتر است؟.. یک روزی گفته می‌شد آنان در دانش پیش افتاده‌اند و افزار جنگ و زندگانی نوین در دست میدارند. امروز که شرقیان همه چیز آنان را گرفته‌اند ، پس چرا بآنان نمی‌توانند رسید؟!.

379 ـ ماهیت انتخابات در ایران ـ شرکت کنیم یا نه؟! ـ6

راه نیک گردیدن کدامست؟!
گمان نکنید سخنان خود را که در آغاز این گفتار راندیم فراموش کردیم. ما گفتیم این حکومت از هر سو دست آزادیخواهان را بسته و از دمکراسیِ راست ، فرسنگها دور است. لیکن اینها هیچیک مایه‌ی آن نتواند بود که امید را از دست دهیم و دست روی دست گزاریم.
خوشبختانه راه بیرون آمدن از درماندگیهای در پیش ما گشاده است و کسی نمی‌تواند جلو آن را بگیرد. زیرا شایندگی یافتن در سایه‌ی دانستن حقایق زندگانی و نبرد (مبارزه) با اندیشه‌های زیانمند بدست آید. یک توده‌ای که براستی بخواهد نیک گردد ،‌ میتواند حقایق زندگانی را با جستجو یافته یاد گیرد و برنامه‌ی درستی برای خود بدیده گرفته در آن زمینه بکوشد و خود را شاینده گرداند. امروز دیگر مانند گذشته نیست که حکومتهای خودکامه بتوانند مردم را از دسترس به آگاهیها بازدارند.

378 ـ ماهیت انتخابات در ایران ـ شرکت کنیم یا نه؟! ـ5

چاره‌ چیست؟!
کسانی می‌پرسند : بسیار خوب ، این سخنان بجاست. ولی چاره چیست؟!.
میگوییم : نخست مردم باید باور کنند که تا نیک نگردند ، این گرفتاریها همچنان ماندگار است. با رفتن این و آمدن آن ، دیگرگونی ژرفی روی نخواهد داد. آن سند« چشم‌انداز» که نامش را شنیده‌اید خودش نشانه‌ی نیکی است. آن را دهها « مشاور کارشناس» با دهها ساعت شور و هم‌سخنی آماده‌ کرده‌اند تا وانمایند همه چیز در این کشور براه راست خود افتاده و پیشرفتها چندان تندی گرفته که اکنون میتوان پیش‌بینی کرد ایران در سال 1404 سرآمد کشورهای «منطقه» خواهد شد. ولی کو آن بنیادی که اینها بر آن استوار گردد؟!. چه کار بنیادی در این کشور در 38 سال گذشته برای چاره به درماندگیها انجام شده؟! مگر تنها با سخن کار پیش رود؟! در این دوازده سال که می‌بایست کمابیش 60 در صد از راه آن آرمانها پیموده می‌شد چندان نومیدی سران کشور را فراگرفته که در سالهای اخیر کمتر سخنی از آن بمیان می‌آورند و بیگمان رفته رفته به فراموشی خواهند گرایید.

377 ـ ماهیت انتخابات در ایران ـ شرکت کنیم یا نه؟! ـ4

ترازوی سود و زیان توده
عنوان چهارم را « شیوه‌ی قهر» نامیده بودیم. این شیوه اگر دلیلی همراه دارد باید آن را سنجید. وگرنه اینکه یکی احساسش را معیار بگیرد درست نیست. زیرا اگر سخنی هست ،‌ باید تنها از دیدگاه سود و زیان توده راند : « هر کاری که میکنید سود توده را بدیده گیرید». اکنون همه‌ی این گفتگوها را باید با ترازوی سود و زیان توده سنجید و احساس من ، دلسوختگی او یا بیزاری ایشان ملاک نیست.
ما در این داوری یک راه بیشتر نداریم : سودها و زیانهایی که شرکت در انتخابات ، توده را خواهد بود در ترازوی سود و زیان توده می‌گزاریم و با هم به سنجش می‌کشیم. اگر سودش بیشتر است ولی ما دلِ پر خشم از این حکومت و دمکراسی دکوری‌اش داریم یا آسیبها از ملایان دیده‌ایم ، بپاس سود توده از آنها خواهیم گذشت. ولی اگر زیانش بیشتر است و ما دلبسته به شرکت در انتخابات بودیم باید از دلخواسته‌ی خود بازگردیم.
همچنین « انتخاب میان بد و بدتر» ،

376 ـ ماهیت انتخابات در ایران ـ شرکت کنیم یا نه؟! ـ 3

شایندگی (رشد سیاسی) مردم
در پایان گفتگو از قانون اساسی بجاست بیاد آوریم که این قانون به چه آسانی بر ما فرمانروا گردید. همه میدانند که مردم ، شاه را از ایران راندند (ولی شاهی بجای خود بازماند). مردم خمینی و پیرامونیانش را نیرو دادند و زیردستی ایشان را پذیرفتند. 98.2 درصد مردم به «جمهوری اسلامی» رأی دادند. هم مردم ایران بودند که این قانون اساسی را با رأی بالایی تأیید کردند.
اینکه کسانی بگویند : « اینها همه نقشه‌ی بیگانگان بود»‌ یا « دخالتهای بیگانگان کار را به اینجا کشانید» ، بهانه‌ی کودک‌واری بیش نیست.
مردمی که همچون کودکان به یک شکلاتی ، به یک نوید « سهم نفت»‌ فریب خوردند ، بهتر است پیش از آنکه بهانه‌ی نقشه‌ی بیگانگان آورند به ناتوانی و نداشتن رشد سیاسی خود و علتهای آن بیندیشند و درپی چاره‌ی آن باشند.

375 _ ماهیت انتخابات در ایران ـ شرکت کنیم یا نه؟! ـ 2

انتخابات
اینها را گفتیم تا به انتخابات ایران بپردازیم. گفتیم اینکه میگویند انتخابات در ایران ،‌ انتخاب میان بد و بدتر است ، معنیش چندان روشن نیست و از این گفته دانسته نمیگردد چه کاری درستتر است. بیگمان با دیباچه‌ای که آمد ، خوانندگان دریافته‌اند که این قانون اساسی رنگی از دمکراسی چندان که باید ندارد. بدتر آنکه تفسیر همین قانون را نیز اصل نودوهشتم به شورای نگهبان واگزارده‌. و ما می‌بینیم اصل نودونهم که نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبری ، ریاست جمهوری ، مجلس شورای اسلامی و همه‌پرسی را به شورای نگهبان سپارده ، آن شورا نه «نظارت» بلکه « گزینش» نامزدها و آن هم به رویه‌ی « استصوابی» تفسیر کرده و خود را آزاد میداند که بی‌آنکه چارچوبی قانونی برای این کار باشد هر که را خواست ، بگوید : «صلاحیتش احراز نشد».

374 ـ ماهیت انتخابات در ایران ـ شرکت کنیم یا نه؟! ـ 1

در حالی که سراسر کشور را « تب انتخابات» فراگرفته کسانی در شگفتند که در این پایگاه سخنی از آن نمیگوییم. بجای آن ، گفتارهای پیاپی از حقایق زندگانی و باورهای زیانمندی که مغزها را آکنده می‌آوریم. آشنایانی هم گاهی نظر ما را در اینباره می‌پرسند.
در پاسخ این خوانندگان و آن آشنایانست که این گفتار را می‌نویسیم.
بسیاری از مردم میگویند انتخابات در ایران ، انتخاب میان بد و بدتر است. این سخنی است که از هزارها زبان شنیده می‌شود ولی چندان روشن نیست. برای مثال روشن نمی‌سازد که بایای(وظیفه) ما در برابر آن چیست. گواه سخن ما آنکه یکی میگوید : این انتخاب میان بد و بدتر است ،‌ باید به بد رأی داد تا بدتر بر ما فرمانروا نگردد ‌، دیگری میگوید : این انتخاب میان بد و بدتر است ، از اینرو باطل است ، تحمیلی است و نباید زیر بار تحمیل رفت.

373 ـ سربازان در بلوچستان قربانی چه می‌شوند؟!

دیشب خبرگزاریها از کشته شدن هشت مرزبان ایرانی در مرز میرجاوه و زخمی گردیدن چهار تن دیگر بدست « اشرار» نوشتند. امروز پنجشنبه هفتم اردی‌بهشت هم شمار کشته شدگان را ده تن گزارش کرده‌اند. این پیشامد دلخراشی است. بویژه که این ، بار نخست نیست و اگر چنین ادامه یابد تو گویی از امنیت یک استان کشور بسیار کاسته شده و مردم شهرها و روستاهای آنجا دیگر بجان نیز ایمن نخواهند بود.
وزارت خارجه ایران ، پاکستان را در این پیشامد مقصر دانسته. به گفته‌ی آن وزارتخانه ، پاکستان پاسخده (مسئول) است و باید بازنماید که اشرار چگونه از خاک آن کشور برای چنین دُژکرداریهایی سود جسته‌اند. اگر اشرار ، خاک کشور همسایه‌ی ما را برای چنین خیانتهایی مناسب یافته‌ بهره می‌برند ، اعتراض ایران به پاکستان بجاست.
ما با خانواده‌ها و نزدیکان این ده شهید و آن دو تن زخمی همدردیم. این پیشامد را هنگامی که کنار دیگر پیشامدهایی که در سالهای اخیر در بلوچستان رخ داده بدیده میگیریم و ریشه‌های آن را بررسی می‌کنیم ، دو چیز بیش از همه بچشم می‌آید که هر دو افسوس‌آور است.

372 ـ روز بزرگداشت سعدی؟!

پارسال در شهریورماه گفتاری بنام « آنچه کم داشتیم را برایمان فراهم دیدند!» نوشتیم و به نشان دادن زیانکاریهای کمپانی خیانت در ایران پرداختیم. باید دانست این کمپانی چند ملیتی و جهانی است و به زیان شرقیان در کار و تلاش می‌باشد.
آنان دانسته‌اند که « ادبیات» ، عرفان و فلسفه بافی و کیشها در کشورهای شرق چه زهر کارگر و اراده‌کشی است و اینست آن را افزار کارشان گرفته ،‌ شرقیان را با پرداختن به آنها سرگرم میخواهند.
اکنون که روز بزرگداشت سعدی را علم کرده و میخواهند بر طبل پوسیده‌ی ادبیات زمان مغول بکوبند ما خاموش نمی‌نشینیم و بر بهم زدن نقشه‌هایشان خواهیم کوشید.
گفتار پایین برای این خواست است.

371 ـ پاسخ یک بهایی بما

خوانندگان میدانند که باهماد آزادگان بزرگترین درد ایرانیان را پراکندگی دانسته و با هرچه سبب آنست می‌نبردد[1]. چون بزرگترین این پراکندگیها ، پراکنده‌اندیشی است ، ما ناچاریم با همه‌ی اندیشه‌های پراکنده نبردیم. در این میان کیشها نیز بزرگترین مایه‌ی پراکندگی‌ و گمراهی‌اند و نبرد با ایشان بایاست. در ایران شمرده شده ، چهارده کیش کمابیش هست که یکی از آنها شیعیگری و دو تا از آلوده‌ترین آنها نیز صوفیگری و بهاییگری است و خوانندگان میدانند که ما برای هر یک از اینها که سردسته‌ی کیشها بشمار می‌آیند یک کتاب جداگانه نوشته ایرادهای خود را به آنان نوشته‌ایم و از پیروان ایشان پاسخ خواسته‌ایم.
هفتاد سال بیشتر گذشته که هیچیک از این کیشها به ایرادهای ما پاسخی نداده‌اند و خود باید گفت ندارند. آری! ، دشنامنامه بسیار نوشته‌اند. مغالطه‌ها بسیار کرده‌اند. از راههای روبرو نیامده به ایرادها پاسخ نگفته به سخنان بیهوده‌تری برخاسته‌اند. اینها نزد خرد کمترین ارجی ندارد. آن را پاسخ میتوان نامید که در زمینه‌ی هر ایرادی به خود ایراد پردازد و حاشیه‌پردازی نکند. دلیل بیاورد. با سخنان پیچاپیچ از پاسخ روبرو نگریزد. به گفته‌ی عامیان به صحرای کربلا نزند.
این کارها را چرا کرده و میکنیم؟!

370 ـ دستهای پنهان یا دولتهایی درون دولت


369 ـ ناکارآمدی دستگاه قضایی




368 ـ این دادگستری راه را به ستمکاری نمی‌بندد ـ2

یک نکته‌ی دیگر آنست که این دستگاهی که ما بنام دمکراسی و دولت و دادگستری داریم نارساییهای بسیار دارد. داستان شتر است که پرسیدند چرا گردنت کج است. گفت : کجایم راست است؟!
هنر در آنست که از هر فرصتی بتوان برای بهتر نمودن سود جست. ویرانگری را هر کسی میداند. مثلی هست که میگویند : به گرگ باید دوختن را یاد داد ، دریدن را خودش میداند.
اکنون در این دستگاه حکومتی ، مجلس و دولت و دادگستری ما ، نقص فراوان است. اگر مردم ما به چنان شایندگی‌ای رسیده‌اند که یکدل و یک‌سخن یک راه را میخواهند و از اینجاست که نیرومندند و راه روشنی در پیش دارند و برنامه‌ای بجا و سنجیده فراهم آورده‌اند ، می‌توانند خود بکوشند و دولت را در دست گیرند و خواستهای خود را بکار بندند.

367 ـ این دادگستری راه را به ستمکاری نمی‌بندد ـ 1

چند ماهیست خرده‌گیری به دولت رواج بی‌اندازه گرفته. هر کس و هر گروهی دادگرانه یا بیدادگرانه دولت را آماج خرده‌های خود گردانیده است. خرده‌گیری و اظهارنظر حق مردم است و کسی نمی‌تواند این حق را انکار کند. لیکن خرده‌گیری باید بجا و هم از سوی یک دسته‌ای باشد. نه آنکه هر فردی همینکه کاستی‌ای را دید و مقصرش را دولت پنداشت ، بی‌آنکه آن را بسنجد و درباره‌اش بیندیشد و با دیگران مشورت کرده از راستی اندیشه‌اش بیگمان گردد ،‌ در رسانه‌ها یا در فضای مجازی منتشر کند.
در گفتار «12ـ راه را گم کرده‌اید» به این پرداخته و نشان داده شده که خرده‌گیری نیز راه خود را دارد

366 ـ سال 1396 ـ 5

« پراکندگی مرگ است.» اینکه در ایران مردان و زنان آزادیخواه در زندانها بسر می‌برند یا بیصدا سر به نیست میشوند و مسئولانِ چنان دُژکرداریهای ننگینی شناخته نمی‌شوند ،‌ آیا این نشان از زبونی یک مردمی نیست؟! مگر مردم سنگ و درختند یا که عروسکهای خیمه شب بازی که آنها را بیکبار بیکاره و افزار دست دولت نشان دهند؟!.
هستند کسانی که بدروغ مردم را بی‌اختیار وامی‌نمایند. این کسان با چنان سخنی می‌خواهند موضوع مسئولیت مردم را از ریشه انکار کنند. آن را می‌گویند زیرا نمی‌خواهند خونسردی و بیدردی ایشان به آشکار افتد. می‌خواهند در زندگی تنها در اندیشه‌ی خود باشند. این را « زیرکی» و بهترین راه زندگی دانسته و زیانهایش را نمی‌دانند.

365 ـ سال 1396 ـ 4

یک کسی این را نیک بازنموده : « برای فروختن یک شامپو می‌بینید چه تبلیغها که نمی‌کنند ، چگونه میتوان انتظار داشت که برای فروش سلاح جنگ براه نیندازند؟!». یا روی پراکندگی کیشی و زبانی و قومی سرمایه‌گزاری نکنند؟!. کشورهای آزمند تنها درپی سودهای هنگفت خویشند ـ به هر بهایی که بدست آید. جان آدمی ‌برای فروشندگان سلاح چه ارزشی دارد؟!. کینه‌هایی که هر روز سختتر میگردد و بازماندگانی که بخون یکدیگر تشنه می‌مانند برای ایشان چه ارجی دارد؟!.
از آنسو باید دانست که کشور ما کانون چند دستگی و خود «کشتزار باردهی» برای رویانیدن کینه و دشمنی تیره‌هاست.

364 ـ سال 1396 ـ 3

یکی از آنها درپی تجملات بودنست. تجملات ما را از ساده زیستی دور میگرداند. بناچار برای دست یافتن به تجملات ، باید زمان ،‌ تلاش و پول بسیاری صرف کنیم. دوم ، « سرگرمی»هاست. سرگرمی الزاماً کارهایی از ریشه زیانمند و گرفتاری نیست. از هر چیز سودمندی نیز می‌توان یک « سرگرمی» ساخت و گرانبهاترین داشته‌ی آدمیان ، یعنی زمانشان را کشت یا اندیشه‌شان را به زهر آلود.
مثلاً فیلم و ورزش و تلویزیون که چیزهای سودمندی تواند بود را می‌توانند براهی اندازند که زیانمند و زمان‌کش باشد.

363 ـ سال 1396 ـ 2

از اشتباهات بزرگ دولتها ، بویژه در خرج کردن بیدریغ اعتماد مردم در راه سودهای شخصی خود ، سخن راندیم لیکن این پایان سخن و نتیجه‌ی آن نیست. گفتیم که ایرانیان افسوسمندانه دست روی دست گزاشته و همه چیز را از دولت چشم دارند. این بدترین دردیست که یک مردمی به آن دچار توانند بود. مسئولیت مردم و رفتارهاشان که به وضع کنونی انجامیده در این میان بباد فراموشی سپرده می‌شود.
این وضعیت با آنکه از دستهای ناپاکی در دولتها سرچشمه گرفته و کفه‌ی گناه ایشان در این وضعیتِ افسوس‌آور سنگینی بسیار میکند لیکن این هم نیست که در این باره مردم را مسئولیتی نیست. هستند کسان بسیاری که هیچگاه نمی‌یارند این را بیپرده به مردم بفهمانند.

362 ـ سال 1396 ـ 1

سال 1395 بپایان رسید در حالی که مردم هنوز از بیکاری و کسادی گله‌مند و از فشار آنها در رنجند. بیکاری و کسادی‌ای که گریبان جوان و سالمند را گرفته و ایشان را خانه‌نشین و نیروهای تنی و مغزیشان را تباه میگرداند. هم گرانی افسار گسیخته‌ای که چند سال پیش آسیبهای سختی بمردم رسانید با آنکه از سختی‌اش کاسته لیکن هنوز آرام نگرفته و آزارش حس می‌شود. در چنین هنگامی به آرزوهای خشکی پرداختن و بجای هر چاره‌اندیشی‌ای « انشاءالله» و « توکل به خدا» گفتن یا « تبریکهای صمیمانه»ی پیاپی ارمغان آشنایان کردن و برای خوشی دلها امیدهای پوچ دادن جز بیهوده‌کاری نیست.
« خجستگي سال و زمان با سخن نتواند بود. با آرزو نتواند بود. اين مردم تا چنينند روي خجستگي نخواهند ديد. بجاي اين پيام بايد بكوشيم و باين آلودگيها چاره كنيم».
خواهند گفت : چه جای نکوهش مردم است؟!

361 ـ هر كاري از بهر نتيجه‌اي بايد بود

زمانی که ما پیمان را آغاز نمودیم در شماره‌ي نخستین یاد کردیم که این نامه راهی را دنبال می‌کند و نمی‌تواند بسخنان پراکنده پرداختن. گفتیم کسانی که این نامه را می‌خوانند اگر گفته‌های ما را می‌پذیرند و براست می‌دارند بنام راستی‌پرستی چیزی بنگارند و پاکدلانه گواهی دهند و اگر نمی‌پذیرند می‌توانند آنچه باندیشه‌ي ایشان می‌رسد بنویسند و از ما پاسخ خواهند.
با اینهمه دیده شد کسانی پیاپی شعر ساختند و فرستادند ، گفتار پرداختند و فرستادند. ناگزیر شدیم چندین بار یادآوری کنیم. با این هم کسانی باز نایستادند و پاره‌ای از اینان چون گفته یا نوشته‌شان چاپ نیافت رنجش پیدا کردند و از ما روگردان شدند.
ولی ما از راه خود برنگشتیم و رشته را بدست این و آن ندادیم

360 ـ چرا کسروی را کشتند؟! ـ 6

مهدی بازرگان در اواخر زندگانی در دوره‌ی جمهوری اسلامی پس از عمری تبلیغ شیعیگیری و تلاش برای مترقی نشان دادن کیش پدری ، زمانی که نتیجه‌ی باورها و کردارهایش را در جلو دیدگان خود می‌دیدید ، در کار خود سرگردان مانده بود تا آنجا که گفت ، هدف از بعثت انبیاء تنها دو چیز بوده : یکی خداپرستی و عبادت و دیگری پرداختن به آخرت. می‌خواست بگوید ، مذهب و آخوند را نباید در حکومت و قانون‌گزاری و امور دنیوی دخالت داد و دستورهایی که  در این زمینه در کیش پدری‌ هست باید کنار گزارد.
بر این واپسین گفته‌های او دو ایراد وارد است :

359 ـ چرا کسروی را کشتند؟! ـ 5

« ناچارم در اینجا یادآوری کنم که چه اعلیحضرت محمدرضاشاه و چه جناب آقای بیات و چه هر نخست‌وزیر دیگری ، شاه این توده و نخست‌وزیر این توده‌اند و این باینده‌ی[وظیفه] ایشانست که بیش از همه و پیش از همه درپی آسایش و فیروزی این توده باشند. چه شاه و چه نخست وزیر حق ندارند توده را فراموش کنند و تنها درپی پیشرفت کار خود باشند. این داستان ملاها امروز گرفتاری بزرگیست. اگر انگیزه‌ی بدبختی ایران سه چیز باشد ، یکی همینست. چه شاه و چه پارلمان و چه دولت نباید آن را آسان شمارند و سرسری گیرند و بملایان رو دهند و مماشات کنند. اگر با ملایان مماشات خواهد شد پس مشروطه را رها کنند و بیش از این آبروی دمکراسی را نبرند ...

358 ـ چرا کسروی را کشتند؟! ـ 4

پس از آن هم جنایتکاران با پشتیبانی بدخواهان این توده بدنبال فرصت دیگری برای کشتن کسروی لگام میجویدند. جانیان دیگری بکار گرفته شدند تا در پوشش هواداران و شنوندگان سخنرانیهای کسروی بخانه‌ی وی راه یابند و جنایت را بانجام رسانند. چندبار جنایتکاران به خانه‌ی او رفته بودند ولی بدلیل بودن یاران کسروی کاری نتوانسته بودند. تنها راه این بود که کسروی را به بیرون از خانه بکشانند و مقصود شوم خود را بانجام رسانند و تنها فرصت زمانی بود که کسروی برای پرونده‌ی « سیزده جلد کتاب» یا «کتابهای بدون پروانه» به دادسرا احضار می‌شد. از این رو زمانی که او برای بیستم اسفندماه به شعبه‌ی 7 بازپرسی احضار میشود ، این تاریخ که محرمانه بوده ، بجنایتکاران نیز آگاهی داده می‌شود.

357 ـ چرا کسروی را کشتند؟! ـ 3

کسروی در گفتاری که در نشست روزنامه‌نویسان خواستی خواند و در ماهنامه‌ی شهریور 1324 بچاپ رسیده با اشاره به این پیشامد ننگ‌آور چنین می‌گوید :
« ... حقيقت آنست كه اين دولتها بهيچ تكاني در اين كشور و توده خرسند نيستند و مردم را با اين حال بدبختي (بلكه بدبخت‌تر از اين) مي‌خواهند تا جايي كه براي خود باز كرده وزارت و سررشته‌داري كشور را ويژه‌ي خود ساخته‌اند پايدار ماند ، و چون ما تكاني در توده پديد مي‌آوريم اين بآنها برمي‌خورد و از اينجاست كه با ما بناي مخالفت را مي‌گزارند.
ما از اين هم گله نداريم. بسيار رخ داده دولت با فلان جمعيت مخالف بوده. چيزي كه هست در اين مخالفت دولت نبايد وظيفه‌ي اساسي خود را فراموش كند. نبايد قانونها را زير پا گزارد. نبايد در نبرد و مخالفت از مقام خود سوء استفاده كند.

356 ـ چرا کسروی را کشتند؟! ـ 2

چندی پیش « آیت‌اللهی» بنام سید مرتضی مستجابی در گفتگویی که در کتاب « یاران موافق» چاپ شده مدعی شده که با نواب صفوی رفیق و همدرس در نجف بوده است. او با شیوه‌ی «داش مشتیانه» خاطره‌ی آمدن به ایران و گفتگو در این نشست را چنین یاد می‌کند :
« وقتی نجف بودیم با سید مجتبی نواب صفوی قرار گذاشتیم که بیاییم تهران با احمد کسروی بحث کنیم و خلاصه یواش یواش فعالیت‌ها بیشتر شد.[؟] البته من هیچ وقت موافق ترور و کشتن اینها نبودم. رفاقتمون تا آخر برقرار بود اما در این کارها وارد نشدم ... اومدیم ایران تا با احمد کسروی و همین‌طور با آشیخ باقر کمره‌ای بحث کنیم. اطراف این شیخ را کمونیست‌ها گرفته بودند. ... روز اولی که برای بحث رفتیم کسروی هر سه تای ما رو یه لقمه کرد. آخه آدم کارکرده و باسوادی بود. وکیل هم بود. با همه‌ی اون حرارتی که نواب صفوی و ما داشتیم ، ما رو یه لقمه کرد».

355 ـ چرا کسروی را کشتند؟! ـ 1

 ما نميخواهيـم روز بیستم اسفند یا روز کشته شدن راهنمای « آزادگان» ، احمد کسروی و محمدتقی حدادپور یار وفادارمان ، يك روز اندوهي باشد. در اين باره پيروي از شيعيان نمي‌كنيم. جنایت اين روز را از اینرو بیادها می‌آوریم تا مردم ملایان را بهتر بشناسند. دروغهایی که درباره‌ی این جنایت ننگ‌آور بافته‌اند به آشکار افتد. مردم دریابند قهرمانِ ساخته‌ پرداخته‌ی ملایان ، مجتبا میرلوحی یا همان نواب صفوی ، کی بوده و چه انگیزه‌ای در پس این جنایت نهفته بوده. دروغهایی که درباره‌ی او و جنایتش ساخته‌اند آشکار گردد و رویهم‌رفته روشن گردد چه دسته‌ها و سیاستهایی از این ننگین‌کاری سود برده‌اند.

354 ـ یک حقیقت تاریخی ـ 2

ولی مردان و زنان باغیرتی پیدا شدند که از این بیمها هراسی بدل راه ندادند و آنچه را حقیقت میدانستند به زبان آوردند. یکی از این مردان ، آقای دکتر صادق زیباکلام استاد دانش سیاسی دانشگاه ، به هواداری از حقیقت برخاست و چند سال پیش برای نخستین بار در یک برنامه‌ی تلویزیونی دلیرانه و آگاهانه در گفتگویی از خدمتهای رضاشاه به ایران در کنار خودکامگی او سخن راند.
در روزهای اخیر آگاه گردیدیم که ایشان کتابی بنام « رضاشاه» در کار نوشتن دارند و یکی از نکته‌هایی که به آن دست یافته‌اند و ملایان را سخت برآشفته گردانیده آنست که «رضاخان» را انگلیسها بر سر کار نیاوردند.

353 ـ یک حقیقت تاریخی ـ 1

چنانکه خوانندگان آگاهند ما کنون بیش از « سیاست» (به آن معنایی که دیگران می‌شناسند) به زمینه‌های دیگری می‌پردازیم که بنیاد توده و زندگانی آدمیانه و نیکخواهانه‌ی جهانی است و این را بنیاد سیاست نیز میدانیم. ما در زمینه‌ی سیاست سخنان ارجداری داریم که هرگاه بجا دیده‌ایم گفتارهایی نوشته‌ و در کانال و پایگاه اینترنتیمان آورده‌ایم. ولی تا نخستین پایه از سیاست را که همانا پاک گردیدن از آلودگیها و هموار گردانیدن راه زندگانی می‌باشد استوار نساخته‌ایم ، از کوشش در این زمینه بازنخواهیم ایستاد.
در گفتاری بنام «چرا از راه سیاست نمی‌آییم؟» که پیشتر نیز در کانال آورده بودیم ، این نکته بهتر روشن گردانیده شده و برای کسانی که آن را نخوانده‌اند بار دیگر آن گفتار را آوردیم.

352 ـ چرا از راه سياست نمي‌­آیيم؟..


در اين ماه نامه‌­اي از آقاي طلوعيان از مراغه رسيده كه چون بخشي از آن درباره‌ی دينست و ميبايد پاسخي داده شود در اينجا مي‌­آوريم. مي­نويسد :
من از مليونها كساني بودم كه با شنيدن پاره‌ای چيزها (آقاي كسروي دين تازه آورده و اسلام را پوچ مي­‌شمارند ...) از نوشته‌هايش اجتناب مي‌­ورزيدم ولي اخيراً با ملاحظه‌ی حقايقي كه واقعاً در ايران سابقه نداشته و نشنيده‌­ايم سخت تكان خورده با عصبانيت تمام خود را مذمت كرده بين رفقا و معاريف شهر افتاده و دعوت نمودم حتا در يك محل (در حدود 30 نفر) حاضرين در اثر تذكرات بنده كه از مصائب تاريخ ايران مي­نمودم به هايهاي گريستند ، گفتم آقايان از گريه‌ی صد ساله يك كار جزئي هم ساخته نمي­گردد امروز از توجه يزدان پاك ، مرد بلندهمتي جان بكف نهاده و با يك اصول متين ، پيش افتاده بخلاف ساير مناديان حقايق را بگوش ميرساند.