پرچم باهماد آزادگان

46 ـ در بـارة رضـاشـاه پهـلوي و كارهاي زمـان آنشــاه

يكي از كارهاي نيكي كه بايد در ايران انجام گيرد آنستكه كسي يا كساني با يك نظر پاك و بيغرضي كارهاي رضاشاه پهلوي را بگفتگو و جستجو گزارند و نيك و بد همه را روشن گردانند. مردم دربارة او از حقيقت بسيار دورند و نيكيها و بديهاي او را نمي دانند. زيرا آنچه در زمان خودش بود هر كاري ميكرد و چه در روزنامه ها و چه در مجلس شورا و چه در جاهاي ديگر مورد ستايش مي گرديد و كسي زبان بخرده گيري نميتوانست گشود و آنچه اكنون است

45 ـ چرا خردها از كار افتاده

روزنامة كوشش كتابي از فرانسه زير عنوان « سه سال در ايران» ترجمه ميكند كه نويسندة آن كنت گوبينو در آغاز پادشاهي ناصرالدينشاه بعنوان سفارت فرانسه بايران آمده سه سال در اينجا مانده ، و چون مرد دانشمندي بوده كتابهايي دربارة ايران نوشته كه يكي از آنها همينست. كنت گوبينو دربارة ايران چنين مي نويسد :
" اصول استدلال و روش تنقيد اروپايي بهيچوجه در ايران مورد توجه نيست و هواخواه ندارد. شما اگر با يك نفر صوفي ايراني صحبت كنيد و بنيروي استدلال و روش علمي اروپاييان بطلان عقيدة او را ثابت نماييد و نيز با يكنفر علي اللهي صحبت نماييد

44 ـ يكي از دشواريها

چنانكه بارها گفته ايم اين بالا رفتن نرخها ـ از يك نظر ـ گراني نيست و در واقع ارزان شدن پولست. زيرا همه چيز در نوبت خود بالا ميرود. چنانكه مي بينيم همينكه در بازار تكاني پديد مي آيد و بازرگانان و سقط فروشان و ديگران بنرخ كالاها مي افزايند در بيرون نيز هر چيزي بهمان تناسب بالا ميرود. مثلاً كارگر و بنا و باربر مزد بيشتر ميخواهد. كافه چي و رستوران چي پول فزونتر ميگيرد ، پزشك و دندانساز و وكيل حق الزحمه بيشتر مي طلبد. يكي از چيزهاييكه ما در اين دو ساله در تهران مي بينيم و خود شگفت مي نمايد فزوني بهاي ميوه ميباشد. راست است كه ميوه بتهران از بيرون مي آيد و كرايه ها گران گرديده. ولي آيا تفاوت تا باين اندازه خواهد بود؟!..
راستي آنستكه هركسي در نوبت خود جبران بالا رفتن نرخها را مي كند و بهاي كالاي خود را مي افزايد و تنها كساني از اين جبران محرومند كه ماهانة محدودي ميگيرند ، و آنان كاركنان اداره ها ميباشند.

43 ـ گفت و شنيـــد

يكي از آشنايان بنزد من آمده چنين ميگويد : شما اين جمله را تكرار ميكنيد ، " مردم معني زندگاني را نميدانند". اين جملة شگفتيست و بكسان بسياري برميخورد. گفتم : جاي شگفتي و برخورد نيست. با مثالهاي بسياري ميتوان آنرا ثابت گردانيد ولي من بيك مثلي بس ميكنم.
يكي از موضوعهاي مهم زندگاني كار و پيشه است. مردم ايران معني درست آنرا نميدانند.

42 ـ چند سخني با آقاي فرامرزي

چند روز پيش يكي گفت : "روزنامه كيهان نشر ميشود و همة روزنامه ها يادي از آن كردند ولي شما نكرديد". گفتم : " ما از هيچ روزنامه اي ياد نميكنيم و از اين « تعارف» بركناريم. ولي آقاي فرامرزي چون دوست ماست آرزومنديم روزنامة او باين توده و كشور سودمند افتد". اين پاسخيست كه بآن گوينده دادم. ولي ميخواهم در اينجا چند سخني با‌ آقاي فرامرزي برانم.

41 ـ چرا حقايق را نمي پذيرند؟..

يكي از آشنايان چنين ميگويد : " بسياري از مردم اين سخنان شما را نميپذيرند. بارها شده كه در مجلسي گفتگوي نوشته هاي پرچم بميان آمده و كساني بهياهو پرداخته چنين گفته اند : « ما اينها را نمي پذيريم»".
ميگويم : پذيرفتن حقايق اختياري نيست. هر آدمي بايد حقايق را بپذيرد. يكي از فرقهاي بزرگ آدميان با چهارپايان همينست كه خدا بآدميان نيرويي بنام « خرد» براي شناختن حقايق و پذيرفتن آنها داده ولي بچهارپايان چنين نيرويي نداده. پس كساني كه با حقايق نبرد ميكنند بايد گفت : چهارپاياني بصورت آدمي ميباشند بايد گفت : از آدميگري بهره اي ندارند.
از آنسو اينها چارة دردهاست و اگر نپذيرند در اين خواري و بدبختي خواهند ماند. بايد گفت : شما مي توانيد اينها را نپذيريد ، ولي از اين بدبختي رهايي نخواهيد داشت. مي توانيد نپذيريد ولي لگدمال گرديده از ميان خواهيد رفت. اينجهان پياپي ميگردد و مردمان ناشايست را از ميان ميبرد و شما نيز يكي از آنان خواهيد بود.
تو گويي جهان ناز آنان را خواهد كشيد كه بدينسان در برابر حقايق نازفروشي و بي نيازي مينمايند. اين بدان ميماند كه كسي بيك بيماري پستي گرفتار باشد و چون

40 ـ ما خود خواهان سواديم

نكوهشهاييكه در گفتارهاي گذشته از درسخواندگان و سستي عزم و ناستودگي خوي آنها نوشتيم ديده ميشود در برخي از روزنامه ها آن گفتارها را عنوان ميكنند و چنين ميفهمانند كه ما ميخواهيم مردم باسواد نباشند ، و چنين نسبتي بما داده آنگاه از پيش خود بپاسخ ميپردازند. اينست مي نويسيم ما چنان چيزي را نگفته ايم و شما هم بيهوده زحمت نكشيد.
اساساً خواهشمنديم سخن بميان نياوريد و بگزاريد ما مطلب را روشن گردانيم. اين گفتگو نچيزيست كه هركس در آن دخالت كند. اگر كساني باين موضوع و باين گفته ها اهميت ميدهد بايد تا بآخر گوش دهند و نيك بفهمند و بينديشند و آنوقت اگر ايرادي پيدا كردند بگويند. اگر اهميت

39 ـ يك گفت و شنيدي

چون در شمارة پريروز پرچم نامة آقاي آگاه را دربارة بيزاري از شاعري و چشم پوشي از شعرهاي خود بچاپ رسانديم يكي از خوانندگان با من چنين ميگويد : " نامة آن لاري را خواندم راست نوشته ، ولي تند رفته" گفتم : لاري نيست. در لارستان مأموريت دارد. اما اين سخن شما بيمعني است ، زيرا اگر راست گفته ديگر تند رفتنش كدام است؟!. او ميگويد من چون زيان شعرهاي بيهوده را فهميدم بخود چنان كاري را نپسنديدم و آنچه داشتم از ميان بردم ، شما بكجاي اين سخن ايراد داريد؟!. اين كاريست كه هر خردمندي

38 ـ بيهوده گويان را بخود باز گزاريد

سخناني را كه در گفتارهاي گذشتة پرچم دربارة شعر يا در پيرامون پراكنده انديشي ها نوشتيم برخي روزنامه هاي كوچك آنها را عنوان نموده بسخنان خنك برخاسته اند ، و كساني از ياران ميگويند : " چرا بآنها پاسخ نمي نويسيد؟!.." ميگويم : شگفت از شماست كه ميخواهيد بآنها پاسخي نويسيم. چه پاسخي بآنها خواهيم نوشت؟.. آنها اگر منطق ـ فهم و دليل پذير بودند آن نوشته هاي ما سراپا منطق است و بهر سخني دليلهاي روشن ياد كرده ايم. در جاييكه منطق نمي فهمند چه جاي گفتگو با ايشانست؟!..
نافهمي نگريد : ما مي نويسيم « شعر بخشي از سخنست و سخن بايد تابع نياز باشد». آنان هايهوي برمي انگيزند كه بشعرا توهين شده. ما ميگوييم : يكي از علل درماندگي هاي ايرانيان عقيده بجبريگريست و شعرهايي را كه شعراي نافهم در جبريگري سروده اند يادآوري ميكنيم آنان يخه ميدرند كه بافتخارات ايران توهين كرده اند. با چنين كسان بي بهره ـ از ـ خرد ما چه گفتگو توانيم داشت؟!..

37 ـ چرا بجاي سود زيان مي بينيم؟..

از سال 1305[قمري] كه حاجي ميرزاحسن رشديه نخستين دبستان (يا مدرسة جديد) را در تبريز بنياد نهاد تا امروز كه پنجاه و شش سال ميگذرد در ايران در راه معارف (يا فرهنگ) كوششهاي بسياري رفته است. از همان هنگام عقيدة علاقه مندان بكشور و توده اين بود كه بايد مردم را باسواد گردانيد ، و اينست هر يكي باندازة تواناييش در اين راه ميكوشيده.
يكي از پيشگامان در اين راه شادروان امين الدوله بوده. زيرا چون در همان زمانها بواليگري تبريز آمد حاجي ميرزا حسن از دست ملايان و طلبه ها آزار بسيار ديده و پس از چند سال كوشش دبستان را رها كرده بمصر رفته بود ، امين الدوله با تلگراف او را به تبريز خواست و دوباره با دست او دبستان بنياد نهاد كه بشاگردان رخت و نهار نيز داده ميشد. سپس چون ناصرالدينشاه كشته شد و پسرش مظفرالدينشاه بجاي او نشست و پس از چند ماهي امين الدوله را براي صدراعظمي بتهران خواست امين الدوله حاجي ميرزاحسن را با خود همراه آورد و در تهران نيز يك دبستان بزرگي كه با پول او اداره ميشد بنياد گزاشت.
يكي ديگر شادروان شيخ هادي نجم آبادي بود. اين مرد دل آگاه بدشمنيها كه ملايان سالوس با دبستانها مي نمودند پروا نكرده پشتيباني از آنها نشان ميداد و از اينرو چون امين الدوله معزول شد و از تهران بيرون ميرفت نگهداري دبستانها را باو سپرد و آقا شيخ هادي آنچه نگهداري و پشتيباني بود دريغ نگفت.
ديگري شادروان طباطبايي بود كه در تهران دبستان اسلام را بنياد نهاد. ديگري لقمان الممالك بود كه در تبريز مدرسة لقمانيه را (كه گويا بجاي دارالفنون تهران بود) تأسيس كرد. بسياري از حكمرانان و توانگران هر كسي در شهري كه بود يك دبستاني بنياد ميكرد.
اينها از مشروطه بود. پس از مشروطه اين كوششها بسيار بيشتر و ميدان آن بسيار وسيعتر گرديد. آزاديخواهان در همه جا دبستانها بنياد ميگزاردند و مردم را بفرستادن بچه هاي خود برمي انگيختند. در روزنامه ها پياپي گفتارها در تشويق مردم نوشته ميشد ، هر سال بهنگام آزمايش (امتحان) در دبستانها جشن ميگرفتند و شادي و اميدواري بسيار مي نمودند. علاقه مندي ايرانيان باين دبستانها بجايي رسيد كه برخي روزنامه هاي قفقاز بزبان آمده و اين رفتار را بايرانيان ايراد گرفتند.
آنروز دولت دخالت در اين كارها نداشت. خود مردم خرج دبستانها را ميدادند.

36 ـ چگونه ميخواهيد آب پاشيد و آتش را خاموش نبينيد؟!..

در سال 1304 كه از سفر خوزستان برگشته در تهران بيكار بودم روزي بخانة يكي از دوستان مهمان رفتم. چون باهم نشستيم و بگفتگو درآمديم دوست ما چنين گفت : ديروز در مجلسي بوديم چند نفر از روزنامه نويسان و نويسندگان نيز بودند و سخن از درماندگيهاي ايران ميرفت. بيست سالست اين كشور مشروطه شده و در اين مدت كوششهاي بسياري بكار رفته. ولي نتيجه اي بدست نيآمده بلكه ما روز بروز عقب رفته ايم. ميگفتيم علت اين چيست؟.. فلان نويسنده ميگفت : توده بيسواد است. بايد معارف را تعميم و توده را باسواد گردانيد. فلان روزنامه نويس باو پاسخ داده گفت : اساس اخلاقست بايد اخلاق مردم را اصلاح كرد. ديگري گفت : بايد بمردم درس وطن پرستي داد. پيشرفت مردمان اروپا از ميهن پرستيست. باز ديگري گفت : بايد كاري كرد كه قانونها اجرا شود. مردم چون مدتي در زير قانون زندگي كردند خود تربيت ميشوند. بدينسان در يك مجلس چهار عقيده پيدا شد و هر يكي از اينها دليلها براي عقيدة خود ياد ميكرد و يكساعت بيشتر مباحثه ميرفت.
دوست ما اين داستان را ميگفت و مقصودش آن بود كه من بگويم كدام عقيده درستتر است. ولي من چون انديشة روشني نداشتم بخاموشي گراييدم. دوباره پرسيد و گفتم موضوع باين آساني نيست. گفت : من دلم ميخواهد ما ايرانيها يك نصف دارايي خود را بدهيم و درد اين كشور را بدانيم و يك نصف ديگر را بدهيم و چارة آنرا بدست آوريم.
اكنون آن دوست ما مرده است و پس از پانزده سال

35 ـ همه چيز را ميدانند و هيچ چيز را نميدانند

تاكنون بارها گله كرده ايم كه ايرانيان معني « دانستن» را هم نميدانند. همين داستان « قضا و قدر» يك مثل نيكي براي اين موضوع ميباشد.
شما اگر در مجلسي بنشينيد و چنين گفتگو كنيد : " در زندگاني هر كسي بايد بكوشد تا نتيجه بردارد. اگر كسي نكوشد و يا راه كوشش را نداند ناچار در زندگي بسختي خواهد افتاد. همچنين توده ها آنهاييكه نكوشند و يا راه كوشش را ندانند بزيردستي مي افتند و بدبخت مي گردند". اينها را كه سراپا حقايقست شرح دهيد ، خواهيد ديد شنوندگان همگي از درون دل « بلي» ميگويند و سرها را براي تصديق تكان ميدهند ، خواهيد ديد يكي سري تكان داده ميگويد : " بلي « ليس للانسان الا ما سعي»". آن يكي دهان پرباد كرده شعر ميخواند :
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر       كاي نور چشم من بجز از كشته ندروي
آن ديگري با لحن فيلسوفانه ميسرايد : « هر كسي آن درود عاقبت كار كه كشت». چهارمي بنطق پرداخته ميگويد : " بلي آقا ! اين نتيجة كوشش است كه آلمان را بآن مقام رسانيده نتيجة كوشش است كه انگليسيها بيك نصف كره حكومت ميكنند". آن ديگري ميگويد : " من دربارة سعي و عمل مقاله اي نوشته ام". اين ميگويد : " من بتازگي يك قصيده اي سروده ام". اينها را ميگويند و چنين مي فهمانند كه ما اينها را ميدانيم و عقيده مند ميباشيم.
در حاليكه نميدانند و باوري هم ندارند. سخنانيست شنيده و فرا گرفته اند ، ولي نفهميده و باور هم نكرده اند. زيرا كسيكه يكچيز را باور كرده ضد آنرا نپذيرد. شما اگر علم هيئت خوانده و داستان زمين و آفتاب و ديگر كرات را

34 ـ ما در زندگي ناچار نيستيم و چاره داريم

چون در گفتارهايي كه در پيرامون انديشه هاي پراكنده نوشتيم نام « جبريگري» برده گفتيم : بسياري هم عقيده باين دارند و آدميان را در زندگاني ناچار ميشمارند ، كساني از خوانندگان مي پرسند : " پس نظر شما در بارة قضا و قدر چيست؟..." ميگويم : " نپرسيد نظر شما دربارة قضا و قدر چيست ؟..." حقيقت قضا و قدر را بپرسيد.
يكي از لغزشها در ايرانيان آنست كه مي پندارند در جهان حقايقي نيست و هر كس از روي گمان يا پندار يك چيزهايي ميفهمد و آن نظريست كه او دارد. مثلاً ما اين سخناني را كه دربارة درماندگي ايرانيان و علت آنرا مي نويسيم كساني خوانده چنين مي گويند : « اين هم يك نظريست». بارها ديده ايم كه يك موضوعي را كه نوشته و دليلها برايش آورديم يك كسي ضد آنرا نوشته و آورده و چنين خواسته كه ما بچاپ رسانيم ، و چون گفته ايم : " اين نوشتة شما بضد آنست كه ما خود نوشته ايم" پاسخ داده : " آن يك نظريه اي بود اين هم يك نظريه ايست".
همين خود نشان نافهمي و بيچارگي ايرانيان است. چنين مي پندارند در جهان حقايقي نيست. ولي بايد بدانند مثلاً دربارة شعر در ايران سخنان بسياري گفته اند. گاهي آن را وحي خوانده اند.گاهي سحر ناميده اند گاه از صنايع مستظرفه شمرده اند. ولي حقيقتش آن بود كه ما نوشتيم باين دليل كه شما هيچ ايرادي بآن گفته ها نتوانيد گرفت. بخوانيد و جمله بجمله بسنجيد آيا بكدام يكي ايرادي دارد؟!..

33 ـ پراكنده انديشي چه اثري تواند داشت؟..

در چند شمارة پيش نمونه اي از پراكندگي انديشه ها را نشانداديم. كنون ميخواهيم دنبالة سخن را گرفته پيش رويم. ميخواهيم رابطه اي را كه ميانة آن انديشه هاي پراكنده با بدبختي ها و درماندگيهاي ايرانيان است روشن گردانيم. اين بدبختيها و درماندگيها چه ربطي بانديشه هاي پراكنده دارد؟!.. مگر انديشه هم تواند يك تودة بزرگي را بدينسان درمانده گرداند؟!.. براي دانستن اينها بايد چند چيز را بديده گرفت.

32 ـ آيا ميان دموكراسي و باورهاي بيهوده ارتباطي هست؟!

پايگاه :
اكنون پس از نشر گفتارهاي سه ماه نخست پرچم ، خوانندگاني كه آنها را با دقت خوانده اند بنيكي دانسته اند كه آنها برخلاف ظاهر خود كه جستارهاي پراكنده اي مي نمايد همه بهم مربوط بوده و همه يك مقصد را دنبال مي كنند. از سوي ديگر دانسته اند كه با آنكه از زمان گفتارها شصت و اندي سال مي گذرد همچنان آنها درسهاي گرانبهايي را در بر دارند. اين موضوع تصادفي نيست زيرا آن گفتارها سخن از موضوعات پايه اي اجتماع دارند و ما نيز امروز

31 ـ سرچشمة درماندگيهاي ايران

در اين سه ماه كه پرچم را پراكنده مي كنيم يك نتيجه اي بدست آمده و آن اينكه روزنامة ما يكدسته خوانندگان خاص پيدا كرده ـ يكدسته خوانندگان پيدا كرده كه پرچم را نه سرسري و از راه هوس ، بلكه با دقت و از روي فهم ميخوانند و بمطالب آن علاقه مند ميباشند. اين نتيجه مغتنم است و ما اميدمنديم اين خوانندگان روزبروز فزونتر گردند و بالاخره يكدسته اي كه رستگاري و رهايي اين كشور با دست آنان خواهد بود پديد آيد.
پرچم يكروزنامه اي كه تنها مقصودش پركردن ستونها باشد و هرچه بدستش افتاد يا بانديشة نويسندگانش رسيد بچاپ رساند نيست. اين روزنامه مقصدي را دنبال ميكند و راه آنرا

30 ـ ما را با موسيقي دشمني نيست

چند سال پيش كه ما از شعر سخن رانديم و به بيهوده گويي شعرا ايراد گرفتيم كساني گفتند : "با موسيقي هم دشمنست ، ميخواهد شعر و موسيقي و صنايع مستظرفه نباشد" و چون چند روز پيش دوباره در پرچم گفتارهايي در همان زمينه نوشتيم باز كساني آن سخن را بميان آوردند. ما نميدانيم چه ملازمه ميانة موسيقي و بيهوده گويي مي باشد كه ما از آن نكوهش مي كنيم و كساني بياد اين مي افتند. موسيقي كجا و اين بيهوده گويي كجاست؟!.. آري شعر را با موسيقي نسبتي هست. ولي ما كه با خود شعر دشمني ننموديم. بلكه از اينكه شعر را يك چيز جداگانه شمارند و بي هيچ نيازي بنشينند و قصيده يا غزل سرايند نكوهش كرديم.
همانا اينان مي خواهند بيهوده گوييهاي خود را همسنگ موسيقي جلوه دهند و هردو را از يك رديف و داراي يك ارزش شمارند. ولي

29 ـ در پيرامون شعر

چون در گفتارهاي پيش از مخالفت خود با شاعران نام برديم ميخواهيم در اينجا بهتر و مفصلتر شرح دهيم.
بايد دانست هرچيزي يك حقيقتي دارد كه اگر دانسته شود نيكي يا بديش بآساني شناخته خواهد بود. دربارة شعر هم بايد حقيقت آنرا دانست. زيرا چنانكه حقيقت بسيار چيزها دانسته نيست حقيقت شعر نيز دانسته نمي باشد.

28ـ بايد از نادانيها جلو گرفت

ما تاكنون بارها نام « حزبسازي» برده و گله كرديم. ولي هنوز جاي گله باز است ، هنوز بايد گفتارها برانيم. اين يك بازيچة بسيار خنكي گرديده. شش يا هفت تن گرد هم مي نشينند و يكرشته جمله هايي را از اينجا و آنجا دزديده در يكدفتري مينويسند : « وحدت ملي ، ترويج كشاورزي ، اصلاح برنامة فرهنگ ...» و نامي نيز از فلان و بهمان بروي خود ميگزارند ، و همين را حزب ميشمارند و بهمديگر وعده داده چنين ميگويند : بايد تبليغات كنيم ، بايد بكوشيم ، بايد جامعه را اصلاح نماييم ـ بيخردان چنين مي پندارند كه با اين چند چيز حزب درست ميشود. اين بازيچة كودكانه را حزب مينامند.
در تبريز حكايتي هست ميگويند

27 ـ بيكاري يكي از گناههاست

در يكرشته گفتارهايي از كارها و پيشه ها سخن رانده معني آنها را روشن گردانيديم. چنانكه گفتيم آنچه ما در زندگاني نيازمنديم در طبيعت گزارده شده. ولي بايد بكوشيم و آنها را بدست آوريم و از اينجاست كه كارها و پيشه ها پيدا گرديده. هر دسته اي از پيشه وران و كارگران و ديگران يك قسمت از لوازم زندگي را آماده ميگردانند و يا بيك بخشي از كارهاي آن ميپردازند. اينست معني كارها و پيشه ها.
در اينجا بايد يك نكتة ديگري را روشن گردانيم ، و آن اينكه بيكاري يكي از گناهانست. چون بايد در اين زندگاني بكوشيم و لوازم آن را آماده گردانيم ، از اينرو هر كس بايد پيشه اي يا كاري پيش گيرد تا در آن كوشش شركت كند و هر كسي كه بيكار مي نشيند معني اين رفتار وي آنست كه از دسترنج ديگران بهره ميبرد بي آنكه عوض دهد و اين خود خيانتي بتوده است.
ميدانم بيكاران خواهند گفت : ما پول ميدهيم و خواروبار و ديگر چيزها را ميگيريم. ما مفت نميخوريم. ميگويم

26 ـ دربارة استقلال


در شمارة 57 پرچم گفتاري از آقاي دادپرور دربارة آذربايجان بچاپ رسانيديم كه در آن چنين ميگويد : " در آذربايجان پرچم مانند دستة گلي دست بدست ميگردد ... هر كس مي خواهد ببيند نسبت به آذربايجان تازه چه نوشته شده ... اما افسوس ... كمتر در پرچم خبر مسرت بخشي نسبت به آذربايجان خوانده ميشود".
ميگويم : چه آذربايجان و چه ديگر جاها « خبر شادي آور» بسته بكوششهاي خود ماست. ما را از اين گرفتاريها جز كوششهاي خودمان رها نخواهد گردانيد. بايد كوشيم و فيروز گرديم و به نتيجه هاي شادي آور رسيم.

25 ـ در پيرامون خواربار

چرا نرخها بالا رفته؟..

در اين چند روزه كه گفتگوي پخش اسكناس بميان آمده ناگهان نرخها بالا رفته و بقيمت كالا افزوده. آيا علت اين گراني چيست؟..
اگر از بازرگانان و بازاريان بپرسيد چنين ميگويند : فزوني انتشار اسكناس اعتبار آنرا از ميان ميبرد. اينست مردم بدارايي خود ميترسند و شروع بخريد كالا كرده نرخها را بالا برده اند.
و اين يك بهانه اي بيش نيست و حقيقت چيز ديگري است. حقيقت اينست كه يكدسته از آزمند پول دوست اختيار بازار را در دست دارند و اينان هر روز درپي يك بهانه اي هستند كه قيمت كالاها را بالا ببرند و بميزان استفادة خود بيفزايند.
اينان كه شبها گرد راديو مي نشينند و گوش ميدهند ، روزها كه روزنامه خريده ميخوانند ، باين و آن كه ميرسند و جستجوي اخبار ميكنند ، منظوري جز اين ندارند كه ببينند يك بهانه اي هست

24 ـ بايد انديشه ها يكرويه گردد

در گفتارهاي گذشته معني « دارايي» را روشن گردانيديم. دارايي اين خاك و اين آبها و اين هوا و اين تابش آفتابست ، اين كانهاست كه بفراواني در سينه هاي كوههاست ، اين چهارپايانست كه از هرگونه در دسترس ماست و در كارهاي زندگاني بما ياوري ميكنند ، اين مرغهاي قشنگ است كه در خانه ها و در باغها با ما همسايگي ميكنند.
اينهاست اساس دارايي. بايد قدر اينها را دانست كه از يكسو در انديشة نگهداري آن بود و از يكسو بآبادي و نيكيش كوشيد.
در شهريور ماه گذشته كه آن حوادث اندوه انگيز رخ داد در همانروزها يكي از نمايندگان در مجلس گفتگوي جواهرات كرد و اينسخن بزبانها افتاد ، و من ميديدم مردم با يك علاقة بسياري باين گفتگوها ميپردازند و از اينكه شاه گذشته آنها را با خود نبرده شاديها مي نمايند.
اين كار آنان بمن بسيار ناگوار مي افتاد. زيرا ميديدم اينان به بيمهايي كه از هر سو كشورشان را فرا گرفته اهميت نميدهند ولي دربارة جواهرات آنهمه علاقه نشان ميدهند.
ميديدم اينان از حقايق بسيار دورند و چنين مي دانند كه سرماية زندگيشان آن جواهرات و مانند آنهاست. ميديدم معني درست دارايي را نميدانند.

23 ـ دارايي چيست؟..

يكي از دانستنيهاي مهم معني داراييست. دارايي چيست؟.. بسياري از مردم دارايي يا مال پول را ميشناسند. شما اگر بفلان بازرگان ايراد گيريد كه چرا فلان كالا را باروپا ميفرستيد ، پاسخ دهد : ميفرستيم پول بياورد ، ثروت بياورد.
ولي اين بسيار عاميانه است. پول دارايي نيست. پول افزار مبادله است.
چون

22 ـ سال نو فرا مي رسد

سال كهن 1320 بپايان آمده سال نوين 1321 فرا ميرسد.
سال نوين فرا ميرسد. چنين پيداست كه يكسال پرآشوب و رنجي خواهد بود و ما نيز در سهم خود رنجهايي خواهيم ديد و سختيهايي خواهيم كشيد.
شيوة همگانيست كه در اين هنگام بدوستان و آشنايان دعا گويند و پيام « شادباش» فرستند. ما بجاي شادباش و دعا مي گوييم : بياييد اي ايرانيان ، اين سال را براي خود سال نيكي و فيروزي گردانيم.
با اين گرفتاريها ما را جاي « شادي» نيست. دعا هم از ما نخواهند پذيرفت. ولي در دست خود ماست كه

21 ـ بايد از دور و نزديك دست بهم داد

در يكرشته گفتارهاي گذشته مقصود خود را روشن گردانيدم و اينك ميخواهم روشنتر از آن گردانم :
امروز ايران در يك حاليست كه اگر كسي نيك انديشد و حال گرفتاري اين توده را بديده گيرد بايد رويش نخندد و هميشه دلتنگ و ناآرام باشد. بايد شبها خوابش نبرد و هميشه دل پر از درد دارد.
ببينيد كشوريست ما داريم : داراي هواي خوش ، آبهاي گوارا ، زمينهاي بارده ، كشوري پر از نعمت و بركت. در اين كشور زندگي ميكنيم و درپي نگهداري آن نيستيم ، در انديشة آباديش نميباشيم ، بهره اي كه از آن توان برداشت برنميداريم.
امروز يكدستة بزرگي در اين كشور ببهانة مذهب خود را كنار كشيده مي گويند ما كاري بكشور نداريم.[1] اينان پول دولت را حرام مي شمارند. كوشش در راه كشور و نگهداري آنرا گناه مي پندارند. تا ميتوانند ماليات نميدهند ، بسربازي نميروند.
اينان تا حدي پافشارند كه ماها را كه بنگهداري كشور علاقه منديم دشمن ميدارند و آشكاره بد ميگويند و ريشخند ميكنند ، و هر زمان كه روز سختي بكشور پيش ميآيد بشماتت مي پردازند.

20 ـ دربارة آذربايجان

چون دارندة اين نامه ، برخاستة آذربايجانست بي مناسبت نخواهد بود اگر نخستين گفتار ، در نخستين شمارة آن ، دربارة آذربايجان باشد.

از شهريور ماه گذشته كه تبدلاتي در ايران رخ داده ، يكرشته گفتگوهايي دربارة آذربايجان ، در تهران پيدا شده. بتازگي هم گفتاري در يكي از روزنامه ها زير عنوان « غائلة آذربايجان» انتشار يافت.

آنچه ما مي دانيم در آذربايجان ، حادثه يا حالي كه شايستة نام « غائله» باشد نيست. آري در شهريور ماه[1320] كه آن تبدلات روداد در آذربايجان ناامني هايي آغاز شد. كردان به تاراجگري برخاستند ، در قره داغ و آن پيرامونها نابسامانيهايي پديد آمد. ولي اينها تازگي نداشت و آنگاه مخصوص آذربايجان نبود. من در آنهنگام در جنوب بودم. ميانة شيراز و بوشهر آمد و رفت سختي داشت و در كتل دختر روز روشن جلو اتومبيلها را مي گرفتند.

دربارة حال كنوني آذربايجان ما آگهي درستي را در شماره هاي آيندة پرچم خواهيم نوشت.

يك چيز شگفتي كه در آذربايجان ، برخلاف انتظار ، رو داده روزنامه ايست كه چند تن مينويسند و هواداري جدي از زبان تركي مي نمايند. اين روزنامه

19 ـ ما از مردم چه ميخواهيم؟..

در ايران يكرشته كلمه هايي هست كه معناهاي نيكي داشته ، ولي چون بدست بدان افتاده بد گرديده و كلمه ها نيز موهون شده كه آدم چون ميخواهد در گفتن و يا در نوشتن يكي از آنها را بكار برد سختش ميآيد.
يكي از آن كلمه ها « حزب» است كه از بس موهونست ما بسختي آنرا بكار ميبريم ، و آنگاه در ترديد مي مانيم كه آيا خوانندگان چه معنايي را از آن فهميدند ـ آيا آن معناي درست و نيكش را يا اين معناي آلوده و موهونش را؟..
من چون در نوشته هايم اين كلمه را بكار ميبرم اينست بايد در اينجا معني درست آنرا روشن گردانيده بگويم ما از اين كلمه چه معنايي را ميخواهيم. نخست بايد اندكي از تاريخچة حزبها در ايران بنويسيم.

18 ـ بجوانان چه حمايتي بايد كرد؟..

از پست ديروز از تبريز گفتاري رسيده زير عنوان : « از تودة جوانان حمايت كنيد». نويسندة گفتار از جوانان ستايشهايي نوشته اظهار افسوس ميكند از اينكه قدرداني از آنان نميشود.
مي گويم : امروز چه از جوانان و چه از پيران ، جاي هيچ ستايشي نيست. امروز اين توده سخت آلوده است : انديشه هاي گمراه و پراكنده ، خويهاي پست و دور از هم ـ و خود نتيجة اين آلودگيهاست كه چنين خوار و زبون مي باشيم.
آفريدگار جهان ستمگر نيست. يكتوده را براي زبوني و زيردستي و ديگري را براي سرفرازي و فرمانروايي نيافريده. در اين جهان هر مردمي چه نيك و بد سزاي خود را يابد.
ما نيز از بدي چنين خوار و زبونيم. از بدي زيردست و لگدمال شده ايم. همين خواري و زبوني دليل است كه خود آلوده ايم. بايد بجاي ستايش كه دروغ است و سودي هم ندارد ، بديها را بدانيم و بشناسيم و بچارة آنها كوشيم ، بايد بجاي لاف زدن از نيكي ، براستي نيك باشيم و اين آلودگيها را از خود دور گردانيم.
گرفتم كساني خود نيكند. از نيكي آنان چسودي تواند بود؟!.. بايد كوشيد تا ميتوان توده را نيك گردانيد. اساساً يك دليل نيكي

17 ـ يگانگي بسته بآنست كه انديشه ها يكي باشد

بارها مي بينم يكي گفتاري براي چاپ در پرچم آورده ، و چون باز ميكنم و ميخوانم مي بينم موضوعي را عنوان ساخته ولي تنها بستايشها يا نكوهشهاي شاعرانه اكتفا كرده.
مثلاً يكي گفتاري نوشته و آورده دربارة « اتحاد» و تنها بستايش آن بس كرده : " اگر ما ميخواهيم از اين گرداب فلاكت نجات يابيم بايد دست اتحاد بهم دهيم ... دشمنان سنگ تفرقه بميان ما انداخته اند". سي يا چهل تا از اينگونه جمله ها را بهم بافته.
من در شگفتم كه از اينگونه گفتارها چه نتيجه تواند بود؟!. از ستاش يگانگي و از نكوهش پراكندگي و مانند اينها چسودي بدست آيد؟!.. اين مثل آنست كه

16 ـ ما از ديگران تندروتريم

يكدسته از جوانان پيام فرستاده چنين مي گويند : " پرچم تند نميرود". مي گويند :" ما از ديگران عقب مانده ايم بايد تند برويم".
مي گويم : چكار كنيم كه تند رفتن باشد؟. شما آنرا بما بفهمانيد. اين راست است كه ما از ديگران عقب مانده ايم. راست است كه بايد تند رويم. ولي آيا تند رفتن چيست؟.
ما راستي را راهي زير پا نداريم و گام برنميداريم كه تند كنيم و گامهاي بلندتري برداريم. ما براي پيشرفت كارهاي خود بيكرشته كوششهايي نيازمنديم و بايد بكوشيم. شما بگوييد چه كنيم و چگونه كوشيم كه در نظر شما تندروي باشد؟
آيا سخنان درشت نويسيم؟ آيا بهياهو پردازيم؟ آيا بدشمنان كشور نفرين فرستيم؟ آيا شما اينها را تند رفتن ميشماريد؟.
اگر اينها را تند رفتن ميشماريد بخطا رفته ايد.

15 ـ بايد جدايي ميانة نيك و بد گزاشت

يك مرده با يك زنده فرقهايي دارد و يكي از آن فرقها اينست كه زنده نيك و بد فهمد و جدايي ميانة خوشي و ناخوشي گزارد. مثلاً اگر كسي باو احترام كرد يا نوازش نمود يا در روز درماندگي دستگيري دريغ نگفت ازو خشنود ميگردد و مهر او را بدل سپارد. برعكس اگر كسي باو بي احترامي نمود و يا زباندرازي كرد و يا خيانتي نشان داد او را دشمن دارد و كينه اش را در سينه جا دهد.
اينها خاصيت يك زنده است. ولي مرده هيچ جدايي ميانة نيكي و بدي نتواند گزاشت. كسي اگر دلش باو سوخت و بالا سرش ايستاده گريست ، و ديگري بي احترامانه او را لگد مال ساخت ، هر دو يكي باشد و از مرده خشنودي و ناخشنودي پديدار نگردد.
در توده ها نيز چنين است. در توده ها برخي زنده اند

14 ـ يك تاريخچه

در شهريور ماه كه در ايران تبدلاتي رخ داد و شاه گذشته از ميان رفت من در سفر شيراز و بوشهر بودم. چون بازگشتم و با برخي از ياران ديدار كردم چنين گفتند : " كنون وقت كوشش است. ما نيز بايد بكوشيم بايد يك حزبي باشد".
گفتم : هميشه وقت كوشش است. درزمان شاه گذشته هم ما ميكوشيديم و بيكار نبوديم. اما حزب ، نخست بايد معني آنرا دانست. در ايران معني حزب را ندانستند.
در ايران از حزب جز اين معني را نمي فهمند كه چند تني از دوستان و آشنايان گرد هم آيند ، چند جمله اي را بهم بسته و آنرا « مرامنامه» خوانند و يك نامي نيز براي خود گزارده « حزبي» باشند ، و اين پست ترين معناييست كه بحزب داده ميشود. حزب اگر اينست گو هرگز مباد.

13ـ بهار در كار فرا رسيدنست

1 ـ
زمستان گذشت و بهار در كار فرا رسيدنست. يك بهاريكه خدا ميداند چه ها رو خواهد داد. چنانكه ميدانيم اين زمستان را همة دولتها بتداركات جنگي پرداخته اند كه از بهار بكار جنگ برخيزند. و اينك بهار نزديك گرديده.
...
ما اگر آرزومند باشيم كه در چنين زماني بيكبار آسوده بمانيم آرزوي خامي كرده ايم. از آنسوي ايران بارها جنگ ديده يكبار ديگر نيز ببيند. اينها باكي ندارد.
آنچه باك دارد و ماية نگراني ميباشد حال خود كشور است. از اين رهگذر است كه ما در ترس هستيم و بنوشتن اين گفتار برخاسته ايم.
پيشآمدهاي شهريور ماه يك نمونه اي بود كه در اين كشور چگونه بنياد اجتماعي سستست ، و چگونه پاية اخلاقي پست است. از آن پيشآمدها بايد عبرت گرفته و براي آينده بي باك و بي پروا ننشست.
در آن داستان ما ديديم بسياري از كاركنان عاليمقام دولت

12 ـ راه را گم كرده ايد

از روزيكه پرچم را آغاز كرده ايم بارها مي بينيم يك كسي گفتاري آورده در اين زمينه كه بدولت فلان پيشنهاد را كند يا فلان ايراد را گيرد. اين رسميست كه از سالها در كشور ما پيدا شده. كسان بسياري بخود حق ميدهند كه در كارهاي كشور « اظهار نظر» كنند و در پيشرفت زندگاني توده دخالتي نمايند.
ما باين دخالت يا اظهار نظر ايراد نداريم. زيرا معني مشروطه همينست : ما چون مشروطه را معني ميكنيم مي گوييم : حكومت يا سررشته داري ازآنِ توده است ، ولي چون توده نخواهد توانست خود رشتة كارها را در دست گيرد ، كساني را از ميان خود بنمايندگي برمي گزينند كه مجلسي كنند و بنشينند و دربارة كشور و كارهاي آن گفتگوهايي كنند و قانونهايي گزارند و تصميمهايي گيرند و سپس بچند تني از وزيران اعتماد كرده بكار بستن آن تصميمها و قانونها را بايشان سپارند.
پس راستي را چه مجلس شورا و چه دولت هرچه مي گويند و هرچه ميكنند بنمايندگي از توده ميباشد و از گفتن بي نياز است كه خود توده حق ديده باني دارد و ميتواند اظهار نظر كند يا خرده گيرد.
ولي از چه راه؟!. گفتگو در راه آنست. اين ترتيبي كه امروز در ميانست

11 ـ چشم پوشي از بدان تلخترين ميوه ها را خواهد داد

در شمارة پريروز نوشتيم : « از بدان چشم نبايد پوشيد». اين زمينه بسيار مهم است و اينك دنبالة آنرا مينويسيم :
اگر از بدان چشم پوشيده شود چند نتيجة زشتي را درپي خواهد داشت ، زيرا از يكسو همان بدان جري گرديده ترك آن بديها نخواهند گفت ، و از اين گذشته صدها كسان ديگري پيروي از آنان خواهند نمود. از يكسو هم نيكان نوميد گرديده بنيكي كمتر خواهند گراييد.
مثلاً در همان داستان شهريور ماه چنانكه نوشتيم يكدسته از افسران نه تنها خود را فراموش كرده و از گام نخست جز در انديشة گريز نبوده اند ، بيباكانه

10 ـ شهريور1320 و درسهاي آن

پايگاه : همچنانكه جنبش مشروطه تاريخ ما را به دو دورة بيكبار جدا از يكديگر : « پيش از مشروطه» و « پس از مشروطه» بخش مي كند ، شهريور1320 نيز از يكسو نشانگر پايان يافتن « دورة ديكتاتوري» و افتادن رضاشاه و از آنسو آغازگر روزگار نوي است كه بنام « دورة دموكراسي» شناخته ميشده.
اينچنين پيشآمدهايي در تاريخ يك توده ، هر كدام « نشانگر» آغاز يك دورة نويست كه با دورة پيش از آن جداييهاي چشمگيري دارد.
ايران كه پس از بركناري محمدعليشاه گرفتار كشمكشهاي دروني و ستمگريهاي گردنكشان نوخاسته شده و هنوز در چنگ دو همساية نيرومند شمالي و جنوبي ، روس و انگليس ، و سياستهاي آزمندانة ايشان بسر مي برد

9 ـ آزادي يا هرج و مرج ، هوچيگري يا كوشش سياسي؟!

پايگاه : يكصد سال پيش پدران ما كه زير فشار ستم و بيداد قاجاريان كوفته و لگدمال گرديده بودند به ايستادگي قهرمانانه اي كه تا آنروز بيمانند بود برخاستند و با كوششهايي به پيشوايي دو سيد و ديگران نخست خواستار « عدالتخانه» شده و سرانجام توانستند « فرمان مشروطه» را از مظفرالدينشاه بگيرند.
اين جنبش از هر ديده كه بنگريم جنبش بزرگ و پر ارجي بود. مي توان گفت هر آيين ارجمندي از كشورداري كه امروز در اين كشور روانست ريشه در جنبش مشروطه دارد. هر پيشرفتي كه اين مردم پس از قاجاريان كرده اند از رهگذر اين جنبش بوده. بيشتر كارهايي كه رضاشاه در ايران روان گردانيد و در كارنامة او ميدرخشد پايه هايش در آن جنبش گزارده شده بود.
ليكن بر آگاهان پوشيده نيست كه مشروطه به انجام خود نرسيد و پيش از آنكه نتيجه هاي ارجمندتري از آن نمايان گرديده ايران را در ردة كشورهاي بزرگ جهان درآورد ، از توان افتاد و از راه خود دور شده به خودكامگي رضاشاه ، محمدرضاشاه و سرانجام ملايان دچار آمد.
چرا چنين شد؟!.. شرح علتهاي اين سرگذشت پر اندوه نيازمند گفتارهاي بسيارست و ما در اين پايگاه قصد آن داريم كه بدستياري نوشته هاي پرچم و پيمان آنها را يكايك آشكار گردانيم.

8 ـ هيچگاه نبايد منتظر حوادث نشست

پايگاه : پيشآمد «11 سپتامبر 2001 » چهرة ديگري به صحنة سياست جهاني داد. غربيان از آن پيشآمد سود جسته براي خواستهاي سياسي ، خود را نيازمند دشمنان تازه اي دانسته آن را آفريدند و اينبار نه تنها به افغانستان و عراق لشكركشي كردند بلكه دولتهاي اين دو كشور را برانداخته در هر كار ايشان دخالتهاي آشكار كردند.
پس از جنگ دوم جهاني و بنياد يافتن سازمان ملل ، بارها به اين سازمان بيپروايي شده بود و اينبار اين نيز بي پروايي بزرگي به آن سازمان و همة جهانيان و نيز توهين به ايشان بود.
واكنش ايرانيان به اين لشكركشيها همه از يك جنس نبود. متأسفانه كساني اين را نه يك توهين بلكه فرصتي براي ناتوان ساختن « جمهوري اسلامي» دانسته خوشحاليها كردند.

7 ـ انديشيده گام برداريم تا اشتباهات تكرار نشوند

پايگاه : در روزها و ماههاي پس از انتخابات دهمين رياست جمهوري ايران جوش و جنبي كشور را فراگرفت. توده هاي مردم بويژه جوانان كه در ساية اختناق سالها لبها به خاموشي بسته مي داشتند ، فرصتي يافته ايرادها و نظرهاي خود را بزبان آورده احساسات بسيار از خود نشان دادند.
اين شور و غوغاها نشان داد مردم چنان سختي و ستمي كشيده اند كه جاي خاموشي نديده لب به فرياد و اعتراض گشوده اند. چنان از جا در رفته اند كه اگر نبود نيروهاي دولتي چيز ديگري جلودارشان نمي گردد.

6 ـ بايد معني درست مشروطه [دموكراسي] را فهميد و بديگران هم فهمانيد

كساني مي پرسند : اكنون چه بايد كرد؟.. آن نيكي كه ميگوييد از چه راه آن را آغازيد؟..
مي گويم : در اين راه كه ماييم نخست بايد معني زيست توده اي را فهميد و از آئين آن آگاه گرديد و معني درست مشروطه و سررشته داري توده را شناخت. بايد اينها را نيك فهميد و بديگران نيز فهمانيد. اينست آنچه درگام نخست بايد كرد.
خواهند گفت : مگر ما معني اينها را نمي دانيم؟!.. اينها چيزهاييست كه هركسي بارها شنيده ، ديگر چه نياز كه دوباره بشنويم يا بشنوانيم؟!..
« دانستن» آنست كه كسي در يك زمينه راست از كج بازشناسد ، با دليل راست را باور كند و بدل سپارد و كج را بيكبار بيرون گرداند. يك انديشه تا يكرويه نگردد و بيگمان نشود آنرا « دانستن» نتوان شمرد.
مثلاً دربارة زمين از باستان زمان گفتگوهايي درميان بوده. برخي از علما آنرا مسطح مي پنداشتند

5 ـ واقعيت تلخ امروز

پايگاه : گرفتاريهاي بيشمار اين توده دلهاي حساس را بدرد آورده چنانكه دمادم از خود مي پرسند : "امروز چه بايد كرد؟". زيرا اين بيگمان گرديده كه اين توده راه زندگاني را گم كرده و به بيراهه افتاده ، و اگر اين حال دير پايد ، زبون پيشآمدها گرديده به حال درمانده تر و بيمناكتري خواهد افتاد.
جاي خوشحاليست كه امروز بيشتر كوشندگان سياسي شيوه هاي حكومتي ديگر را كنار نهاده و دموكراسي (يا مشروطه) را بهترين شيوه دانسته

4 ـ چگونه نيك باشيم؟.

بايد هركسي نخست بخود پردازد و خود را از بديها بپيرايد
از گفتار ديروزي نتيجه اين را گرفتيم كه اگر ميخواهيم از اين خواري و درماندگي رها گرديم همه بايد نيك باشيم تا از جهان نيكي بينيم.
كنون ميخواهيم از راه « نيكي» گفتگو كنيم و ميخواهيم بگوييم نيكي چيست و چگونه ميتوان يك توده را نيك گردانيد.
در سخن اينرا هركسي خواهد پذيرفت كه بايد نيك بود ، ولي چون بكار پردازيم و بخواهيم گامي در اين راه برداريم با دو اشكال بزرگي دچار خواهيم گرديد

3ـ يك مردمي تا خود نيك نباشند از جهان نيكي نبينند ـ 2

 پايگاه : درپي پيشآمدهاي شهريور1320 لشكرهاي دو دولت انگليس و روس به كشور ما درآمدند و در بهمن ماه همان سال پيماني ميان ايشان با دولت ايران بسته شد و دو سو تعهداتي را تا پايان جنگ بگردن گرفتند. دربارة اين پيمان ، خوانندگاني از روزنامة پرچم كه كسروي و يارانش در همان سال بنياد گزارده بودند پرسشهايي كرده اند كه پاسخ كوتاهشدة او را در پايين مي بينيم.
... كنون بايد كاري كرد كه ديگر دچار چنين پيماني نشد. آنچه ميبايد كرد اينست ، و اين كار با آه و ناله ، و گله و فرياد ، و بدگويي از اين و از آن نشود. از گوش دادن به راديو برلين نتيجه اي نباشد ، از فرياد « يا مرگ يا استقلال» كشيدن شاهرخ بهرام [مجري همان راديو] سودي بدست نيآيد. اينها همه باد هوا شود و از ميان رود و درد و گرفتاري همچنان بماند.

2ـ يك مردمي تا خود نيك نباشند از جهان نيكي نبينند ـ 1

پايگاه : در تاريخ هندوستان چنين مي خوانيم :
در آغاز سدة هفدهم دو كشور فرانسه و انگليس نمايندگيهاي شركتهاي بازرگاني خود را در هندوستان برپا كردند. اين شركتها حق انحصاري بازرگاني ، پديد آوردن نيروي پليس در هندوستان را از دولت خود دريافت كرده در آنجا نيز با دادن پيشكش و يا ماليات به پادشاه يا فرمانرواي محلي حق ساختن ساختمانهاي بازرگاني يا بندرگاه را بدست آوردند. ساختمانهاي بازرگاني همان مغازه ها ، انبارهاي كالا و خانه هاي مأموران بود كه برج و باروي استواري آنرا دربر مي گرفت تا در هنگام جنگ با دشمنان بتواند پايداري كند.
پس از مرگ اورنگ زيب پادشاه هندوستان در1707 ، كاركنان دولت و پادشاه كه با عنوانهاي نوّاب و راجه شناخته مي شدند سر به خودسري برداشته و بجنگ ميان خود پرداختند.
كمپاني فرانسوي لشكري از بوميان آراسته با ياري دادن به اين فرماندار و جنگ با آن ديگري از يكسو آتش جنگ را ميان ايشان افروخته تر مي داشت و از سوي ديگر در اين گيرودار به زمينها و داراك ايشان دست مي انداخت چنانكه كاريكال و كلكته را ازآنِ خود ساخت و پاينامِ نوّابي گرفت. از سويي ديگر بازرگاني داخلي هند را زير ديده باني خود درآورده و بردن كالا از يك بندر به بندري ديگر را خود بدست گرفت.
از آنسو كمپاني (انگليسي) هند شرقي از امپراتور گوركاني هند اجازه يافت تا در شهر « سورات» كارخانه اي برپا سازد. چند سال بعد در جنوب هند قطعه زميني خريد و شهر مَدْرس را بنياد گذاشت. همو در 1690 شهر كلكته را بنياد گذاشت.
هر دو كشور گام بگام با شركتهاي بازرگاني خود بر بخشهايي از كشور هندوستان و اقتصاد آن دست يافتند و در كارهاي آن چيرگي نمودند.
سپس در ميانة سدة هجدهم ، ميان انگليسيها و فرانسويها جنگهايي درگرفت و در 1763 با پيماننامة پاريس انگليسيها دست فرانسويان را در هندوستان برتافته سلطان بي رقيب آن سرزمين گرديدند. اين پيماننامه را سرچشمة نيرومندي بيشتر انگلستان و فاصله گرفتن او از ديگر كشورهاي اروپايي دانسته اند.
چون انگليسيها از همچشمي فرانسويان آسوده گرديدند " عين همان روش و دستوري را كه دوپلكس [سردار فرانسوي] پيش گرفته بود سرمشق قرار داده و آن عبارت بود از تهية قشون محلي مطابق نظام اروپايي ، دخالت در منازعات امراء هندوستان و امداد بطرفي كه بيشتر اراضي بكمپاني وامي گذارد يا بيشتر پول مي دهد. پس كمپاني در كمتر از پنجاه سال بوسيلة خود هندوها هندوستان را مسخر كرد ..." (آلبر ماله ـ ژول ايزاك ، انقلاب كبير فرانسه ، بخش هفتم)
تنها هشت هزار تن انگليسي از سرزميني بسيار دور آمده بر سيصد و پنجاه مليون هندي فرمانروايي مي كردند. جاي پرسشست كه اين شمار اندك چگونه بر آن سرزمين پهناور و انبوهي بسيار مردم چيره گشتند؟
گانديِ آن بزرگمرد آسيا ، پاسخ اين پرسش و آن سرگذشت اندوهبار را چنين شرح مي دهد :

1ـ انکیزیسیون در ایران

پايگاه : سده هاي ميانه در اروپا دوره اي است كه خودكامگي و ستمگري دستگاه كليسا آغاز شده به اوج خود ميرسد.  يكي از ابزارهاي  نيرو گرفتن  كليسا  دادگاههاي « تفتيش عقايد» (انكيزيسيون) بود. چنين دستگاه هراسناكي سده ها در اروپا فرمانروايي كرد تا آنكه در سدة هجدهم از نيرو افتاد و بازماندة آن نيز در سدة نوزدهم برچيده شد.
   اين در اروپا بود. از آنسو در ايران هنوز شيعيگري از ضربه هاي سهمناكي كه از جنبش مشروطه خورده بود به پاخاستن نمي توانست كه برآمدن رضاشاه پهلوي و محدوديتهايي كه او براي ملايان پديد آورد ايشان را بيكبار گوشه نشين گرداند چنانكه بسياري هم جامة ملايي را بيكبار از تن درآوردند.