اكنون ميخواهم
بزمينهي ديگري درآيم. بهتر است در اين نشست هم گفتگوهاي دانشي در ميان باشد. هفتهي
گذشته روزنامهي پند تكهاي زير عنوان « اراني و كسروي» نوشته
كه چون برخي جملههاي آن درخور گفتگوست ميخواهم در اينجا بآن پردازيم. نخست خود
نوشته را برايتان ميخوانم :
اراني و
كسروي
آثار بيآرامي
روحي و تشنج معنوي در جامعهي ايراني از مدتهاست پديدار است. از مشروطيت ببعد كه
اركان مدنيت قرون وسطائي ايران متزلزل شد اين غليان و انقلاب فكري کاملاً محسوس
است. اما بعقيدهي من تجلي آن در دو مورد از همه جا بارزتر بوده. يكي در آثار
مرحوم دكتر اراني ديگر در نوشتجات و عقايد آقاي كسروي. هر چند اين دو مرد از حيث
معلومات و مباني علمي و سنخ افكار از هم كاملاً جدا هستند و قدرت علمي و احاطهي
فلسفي اراني را با عقايد نسبتاً سطحي و آميخته با عوامل روانشناسي شخصي آقاي كسروي
نميتوان در يك رديف آورد. اما هر دو در يك عقيده شريكاند و آن مخالفت با روح
تصوف و قلندري و درويشمآبي شرقي است.