مردان خدا آموزگار خردند و اين در سايهی پيدايش ايشان است كه خردها نيرو گرفته بر جهانيان كارفرما مي شود.
يكي از فرقهاي آدميان با جانوران و چهارپايان خرد است كه آدميان دارند و جانوران ندارند. بنياد آدميگري « روان» است و يكي از نشانه هاي روان « خرد» مي باشد.
خرد چراغي است كه آفريدگار فرا راه زندگاني آدميان داشته تا در روشنايي آن راه آسوده بپيمايند. خرد چشم دل است و جانوران كه آن را ندارند چون كورانند.
ما در اينجا بستايش خرد نمي پردازيم. آنچه بايد گفت اينست كه خرد گاهي سستي مي گيرد و به پستي مي گرايد. استاد خرد آن مردان خدايي و آن آموزگاران آسماني است كه خدا بر مي انگيزد. اينست كه در هر زمان كه مرد خدايي ميانهی آدميان بوده خردها نيرو گرفته و بلندي يافته و جهان حال ديگري پيدا كرده است. سپس هرچه مردم از آن زمان دورتر شده اند از نيروي خردهاي ايشان كاسته است.
ما براي اين موضوع مثالهاي بسيار از زمان خود داريم. ولي چون نيك و بد كارهاي هر زمان را مردمان آن زمان بآساني درنمي يابند و اين پس از گذشتن هر دوره ايست كه عيبهاي آن آفتابي ميشود از اينجهت بهتر مي دانيم كه نخست مثالي از زمانهاي گذشته آورده سپس بزمان خود برگرديم :
هفتصد و نود و شش سال از تاريخ هجرت مي گذرد سالهاست كه تيمور لنگ معروف در نتيجهی لشکركشيهاي بسيار و تاراجها و كشتارهاي بيشمار ، فرمانروايان بومي ايران را كه بهر سو پراكنده بودند برانداخته و بسراسر اين سرزمين دست يافته است. در هر كجا نام « حضرت صاحبقران» است كه بر زبانها مي رود و بهر كجا كه صوفي يا فقيهي يا شاعري است « مكاشفه» اي ساخته يا حديثي از اينجا و آنجا بدست آورده يا قصيده اي بافته بنزد او مي شتابد و بدان دستاويز نزديكي باو مي جويد.